چرا میگوئیم « جنبش چپ افغانستان »؟؟ (جان مطلب!)

محمد عالم افتخار

 

چرا میگوئیم « جنبش چپ افغانستان »؟؟ (جان مطلب!)

 

ـ چرا شرکت و عدم شرکت جنبش چپ در انتخابات پارلمانی برای ما مسأله است ؟

ـ چرا از شکست نماینده گان چپ در نمایش انتخابات پارلمانی شوکه  شده ایم ؟

ـ چرا « بازنده شدن » چپ ها و اصلاح طلبان شگون بدی دارد و فاجعه و تراژیدی حساب میشود؟

ـ چرا شرکت نیرو های چپ در انتخابات پارلمانی ؛ مشروعیت بخشی بر الیگارشی حاکم دست نشانده تعبیر میگردد؟

ـ چرا شرکت بعضی چپ ها در انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی همچون خطایی تلقی میشود ؟

ـ چرا حضور چند وکیل از جناح چپ در پارلمان معنای تأئید اشغال کشور و اعتبار دهی به حضور نیروهای بیگانه را داشته باشد ؟

ـ چرا در رابطه به ضعف و خامی و افتراق جنبش چپ مثلاً گفته میشود : « حمیدگل که نخواند ، کی بخواند»؟(1)

ـ چرا ما و مردم  ذیشعور و نگران ما از وضع چپ متأثر و حتی متألم ایم ؟

ـ چرا اصلاً مسأله ای به نام جناح چپ و جنبش چپ وجود دارد ؟

*************

تعریف و شناسایی ی « چپ »:

«اصطلاح جناح چپ و جناح راست ؛ یا دست چپی ها و دست راستی ها که رایجترین اصطلاح  در تقسیم بندی احزاب و گروه های سیاسی در جهان میباشد ؛ از انقلاب ( کبیر ) فرانسه به این طرف رواج یافته و علت آنهم این است که انقلابیون و طرفداران تغییرات سریع و بنیادی در سمت چپ مجلس ملی فرانسه می نشستند و نماینده گان محافظه کار و مخالف تغییرات اساسی در قوانین و مقررات حاکم  بر جامعه سمت راست مجلس را اشغال کرده بودند . این رسم هنوز در بعضی پارلمان های دنیا مراعات میشود و معمولاً نماینده گان احزاب محافظه کار در سمت راست و نماینده گان احزاب ...( تحول طلب) در سمت چپ پارلمان می نشینند .

احزاب چپ .. در یک مفهوم کلی تر گروه هایی را شامل میشود که خواهان تغییرات سریع و اساسی در جامعه برای تأمین رفاه  اکثریت مردم و دخالت یا حداقل نظارت و کنترول دولت در امور اقتصادی ( و نه صرفاً اقتصادی !) هستند . یک  وجه  مشترک  دیگر گروه های چپ ؛  مخالفت آن ها  با  دخالت دین ( جلابان) در کار حکومت و سیاست است . گروه های دست راستی بر عکس بر حفظ  روابط سنتی  در جامعه بخصوص در زمینهء اقتصادی ؛ از جمله احترام  به مالکیت خصوصی و عدم مداخلهء دولت در تجارت و فعالیت های اقتصادی اصرار می ورزند .» [ فرهنگ جامع سیاسی رویهء 378 تألیف محمود طلوعی ـ چاپ 1377 ]

بدینگونه جناح چپ ؛ یک اصطلاح کلان سیاست و جامعه شناسی در جهان معاصر گردیده  و یکی از مهمترین قرارداد های ترمینولوژیک بشری میباشد . در تعریف سیاست ؛ سخنان گوناگونی گفته شده و در هرحال  سیاست شامل اندیشه ها ، تدابیر ، هنرها ، فنون ، کنش ها و واکنش های افراد جوامع  در رابطه  به  قدرت حاکمه و دولت  است . بدین دلیل هیچ شهروند خردمند و با شعوری در عصر کنونی نمیتواند ، بی علاقه  به  سیاست و حاکمیت سیاسی  باشد که لحظه لحظهء زنده گی او و بسته گان او را  در تصرف و زیر کنترول دارد ، دغدغه سیاسی داشتن بخصوص در شرایط  شبیه  افغانستان ؛ حتی میتواند معنای بشر بودن باشد !

چنانچه برخی از اندیشمندان نامور یونان باستان هم ؛ بشر را « حیوان سیاسی » تعریف کرده بودند .

ولی قدرت سیاسی معمولاً بازتاب قدرت اقتصادی و توانایی ی مالی است ؛ لذا اساساً حاکمان سیاسی ی جوامع ؛ حاکمان اقتصادی ی آنها هستند و به عبارت دیگر طبقات و اقشار و اشخاصی که از نظر اقتصادی  بر جامعه مسلط  میباشند ؛ دولت و اقتدار سیاسی  را هم  به  دست دارند . این عده ؛ همیشه اقلیت ناچیزی از اعضای یک جامعه را تشکیل میدهند .

 تا کنون تاریخ بشری جامعه ای را سراغ ندارد که در آن اکثریت ؛ توانایی مالی و اقتصادی ی سلطه آفرین داشته باشند ؛ و بنا بر این تاریخ بشری دولت اکثریت مردم جامعه را هم به خود ندیده است ؛ چه رسد به دولت همه گانی !!.

دولت های پس از انقلاب اکتوبر 1917 چنین داعیه ای داشتند ولی متأسفانه رفته رفته به دیوانسالاری های توتالیتر اقلیت از نوع دیگر انجامیدند که تحلیل و تجزیهء آن موضوع این مقاله نیست !

ابزار اقلیت برای اداره و سرکوب اکثریت :

بدینگونه تا جائیکه تاریخ معلوم بشری ؛ مسجل میباشد ؛ همیشه دولت را صرف نظر از هر اسم و رسم و لاهوتی و ناسوتی بودن آن ؛ چون ابزار اداره و سرکوب اکثریت  در دست اقلیتِ چه بسا ناچیزی نشان میدهد که  یا به دلیل شیوهء تولید برده داری ، یا ارباب ـ  رعیتی و یا سرمایه داری و یا سیستم های چند شیوه ای ی همزمان ؛ بر منابع ثروت و تولید ثروت مسلط میباشند . ساده ترین شکل دولت ( البته بدون این نام و معادل های آن ) در عهد باستان عبارت از ساز و کار و سامانه های رؤسا و مشران قبایل در اداره و کنترول افراد قبایل و مدیریت روابط جنگی یا صلح آمیز قبیله با قبایل دیگر بوده است . اما چنانکه همین اکنون نیز در سنن و عنعنات قبیلوی دیده میشود ؛ «منافع قبیله» ؛ در گام نخست و در عمل عبارت از منافع و غرایز و هوا وهوس قشر بالایی یا همان ریاست قبیله است و افراد پائینی یا اکثریت نفوس قبیله تقریباً در حد برده و بندهء بالایی ها میباشند !

لذا اساساً علت وجودی و سبب پیدایش دولت در بین بشر به مفهوم پسینه و امروزی هم ؛ حفاظت منافع و مقامات  و امتیازات طبقات  و اقشار حاکم از نظر اقتصادی میباشد ؛ چرا که اکثریت مطلق جامعه از همچو منافع و امتیازات محروم بوده ناگزیر برای اربابان وسایل تولید ؛ کار میکنند تا زنده گی بخور و نمیری داشته باشند . چنانکه برای هزاران سال مقام و نقش آنان در جامعه در حد برده بوده است !.

 چنین وضعی طبعاً نارضائیتی ها و عصیان ها به بار می آورد . پس برای مهار و عندالموقع سرکوبی ی این نارضائیتی ها  و عصیان ها ؛ دم و دستگاهی مجهز با امنیه و داروغه و جواسیس و سپاه  و محکمه و زندان ... یا همان دولت نیاز افتاده  است که با مقررات و قوانین لازم الاجرا و ترفند ها و تبلیغات مداوم ؛ به وجود آمده  و علی الرغم تعویض ها و پوست انداختن ها ماهیتاً بدون تغییر اساسی مداومت یافته است .

در گذشته های دور تر تاریخی طبقات حاکمه ؛ دولت ها را چیز های خدایی و آسمانی  جا می زدند  و بدینجهت برای رئوس دولت ها اعم از نمرود ها ، فرعون ها ، امپراتور ها ، پادشاهان ، امیران و امرا  به درجاتی الوهیت ( خدایی ، شبه خدایی و نماینده گی از خدا ) قایل بودند تا مردم محکوم ؛ مزیداً مرعوب نیرو های غیبی ( ماوراء الطبیعی ) هم بوده و اطاعت از حاکمان را فریضهء ایمانی نیز بدانند.

در حال حاضر هم  تشبث به این ترفند به درجاتی ادامه دارد ؛ به ویژه در کشور های عقب ماندهء نامنهاد اسلامی ؛ بیشترین بخش ایدئولوژی و سیاست طبقات حاکمه  در لفافهء قرائت های دینی و مذهبی ارائه و تحمیل میشود . بر علاوه حرکت های مبتنی بر اکستریمیزم ( افراط گرایی اسلامی ) غایهء خود را ؛ بر قراری ی حکومت های الله وانمود میکنند ؛ تو گویی که آفریدگار کائینات برای ادارهء مشتی بوزینهء دُم بریده در زمین ؛ به چند تروریست فوق وحشی احتیاج پیدا کرده است !!!

 پسوند های اسلامی بر دولت ها و دولت گونه های افغانستان ، پاکستان ، ایران ، عراق ..از همین رهگذر چسپانیده شده است ؛ ولی واقعیت امر ؛ که  این مجموعه ؛ یک  پروژهء کلان استعماری  و امپریالیستی به خاطر برده ساختن مسلمانان زحمتکش و حتی امحای فیزیکی ی آنان و به در کردن سرزمین ها و منابع طبیعی اتفاقاً عظیم آنها از دست شان ؛ میباشد ؛ دیگر کاملاً افشا گردیده و منجمله  در کتاب مستند و تحقیقی ی ژورنالیست  نامدار بین المللی رابرت درایفوس (( بازی شیطانی ))  با روشنایی ی شگرف و خیره کننده ای منعکس شده است .

لطفاً این کتاب جهل سوز و خرد افزا  را از لینک  زیر دانلود و میان مردم و جوانان شیفته و جویای حقیقت هرچه گسترده تر پخش نمائید :

http://www.rahetudeh.com/rahetude/baziye-sheytani/html/aghaz-baziye-sheytani.html

رویهمرفته صرف نظر از هرگونه نام و عنوان و پیشوند و پسوند ؛ مؤسسهء دولت ماهیتاً ؛ به هیچوجه چیزی بیش از ابزار مطیع نگهداشتن و سرکوبی ی اکثریت مردمان جامعه های مربوط  نبوده و نیست  ولی در اثر تحولات اقتصادی ـ اجتماعی ـ فرهنگی که در قرون اخیر شتاب بیسابقه گرفته است ؛ تغییراتی هم در شیوه های دولتداری حادث گردیده و بنابر آن سلسله ای از محدودیت ها برای بالایی ها و سلسله ای از امتیازات برای پائینی ها در تئوری و پراتیک آن ؛ اینجا و آنجا به چشم میخورد ؛ تا جائیکه به ویژه در کشور های اروپای غربی و ایالات متحدهء امریکا به توهمات دیگری در مورد شناخت و تعریف دولت میدان داده است !

اما آحاد مربوط  به اکثریت که بالاخره کم یابیش ؛ قدرت اندیشیدن دارند ؛ نسبتاً به ساده گی در می یابند که حاکمان ؛ با آنان منافع و موقف های همسان ندارند ؛ از کار و زحمت آنان ثروت می اندوزند و بر علاوه با نیروی ثروت و امکانات دولتی ؛ زمین و آب و هوا و کان و بحر و اکثر نعمات و امکانات طبیعت را که خداوند جهت تأمین رزق و روزی ی عموم ـ با عدالت ـ ارزانی داشته است ؛ غصب و انحصار می نمایند .

به مجرد پیدایش همچو اندیشه ها ؛ سیاست در طبقات و اقشار محروم نیز پیدا میشود و گسترش می یابد . خواست این سیاست تغییر « وضع موجود » است . درجات و اشکال این تغییر در هر محل و هر زمان فرق میکند ولی خواست تغییر ؛ اصلاً فرق نمیکند .

همین سیاست برای تغییر وضع موجود و خلص تر مطالبهء تغییر و تحول و مبارزه برای آن ؛ به معنی تولد « جنبش چپ » است . برای جنبش چپ ؛ دیگر بود و نبود پارلمان و سمت چپ و راست آن مطرح نیست . چنانکه در مفهوم «جناح چپ» دیدیم ؛ آن وضعیت یک حالت شکلی بود و ماهیت « جناح چپ » را انقلابی  و اصلاح طلب بودن آن تشکیل میداد ؛ به ضد « جناح راست » که محافظه کار و پیوسته در تلاش حفظ وضع موجود اجتماعی و دولتی (و حتی بدتر کردن آن) بودند (و هستند).

طبیعی ترین و مشروع ترین حق و کار و کنش بشری :

بدینگونه جنبش چپ طبیعی ترین حق و کار و کنش بشری است . فقط  نام و اصطلاح « چپ » درین مورد نسبتاً جدید است و اما ماهیتاً  تمامی خیزش ها و نهضت های دادخواهانه و آزادیخواهانه و عدالت خواهانه مردمان زحمتکش در طول تاریخ ـ از شورش ها و قیام های برده گان گرفته  تا  نهضت های مسالمت آمیز و قهرآمیز معاصرـ بدون نام و عنوان و افادهء « چپ » هم همیشه چپ بوده است ؛ چرا که « راست و دست راستی » و واژه های معادل آن ها ؛ بالمقابل ؛ پیوسته محافظه کاری و ارتجاع  و افراطیت های اکستریمیستی ( برگشت به اوضاع قرون گذشته ).. را بیان می کرده است .

تا جائیکه میتوان گفت ؛ اگر جنبش ها و فشار های چپ بر حاکمان بشری در طول تاریخ نمی بود ؛ با وصف تحولات اقتصادی ـ اجتماعی ـ فرهنگی که یاد  کردیم ؛ امروز ما هنوز هم تحت غیر انسانی ترین طرز اداره و سلطه و قوانین و مقررات برده گی به سر می بردیم !

این تصور که جنبش چپ حتماً و فقط و فقط  جنبش های مارکسیستی و کمونیستی میباشد ؛ توهم است ، باوریست بر ضد تاریخ و علم تاریخ . و اساساً از تبلیغات ارتجاعی و امپریالیستی ؛ نشئت میکند . این گونه جنبش ها و احزاب مربوط ؛  فقط بخشی از جنبش چپ معاصر شمرده میشوند .

به جاست در همین جا یاد آور شویم که جنبش های چپ در عهد باستان ناگزیر به شکل رستاخیز های دینی ظهور میکردند . روشن ترین نمونه در مورد ؛ قیام عیسی مسیح بر ضد اشرافیت و روحانیت فاسد و بیرحم و غارتگر یهود و سلطهء استعماری امپراتوری روم بر قوم یهود بود .

اینکه در اساطیر پیشین یهودیت ظهور مشیا یا نجات دهنده ای پیشبینی شده بود و فرزند مریم در قالب این پیشبینی ؛ متبارز گردید ؛ معنای علمی و تاریخی ژرفی دارد . برده گان و زحمتکشان تحت ستم قدیم که خویشتن را در قبال دستگاه های ظلم و اجحاف و جبر و جور بیدفاع و بی پناه می یافتند ؛ با پناه بردن بر منابع ایمانی ؛ امید و آرمان دیگری می آفریدند که در چهرهء سوشیانت ها ، مشیا ها و مهدی های نجات دهنده ؛ انتقام گیرنده و پیروز گر عدل و داد  در مخیله ها و ضمایر شان نقش می بست  . امروز هم آرمان و قهرمان برای بشر زحمتکش ستمبر و مظلوم عین منزلت و ضرورت را دارد . بشر مذهبی آرمان و قهرمان غیبی دارد و بشر سکولار آرمان و قهرمان دنیوی و محسوس و رئال .

یکی از آموزش های عیسی مسیح برای ما جالبیت و الهامبخشی خارق العاده پیدا میکند و آن اینکه میگفت : «من نیامده ام تا یک « واو» تورات را تغییر دهم !» ولی در همین حال تمامی دم و دستگاه مذهبی ی فاسد و جبار یهود را که مدعی پیروی از تورات و نماینده گی از یهوه ( خدای یهود) بودند ؛ با بیرحمی و قاطعیت تام میکوبید و با آنان سرسختانه مبارزه می نمود .

بالنوبه رستاخیز حضرت محمد پیامبر اسلام نیز ؛ رستاخیز برده گان و مظلومان و مستضعفان اسیر اشرافیت جاهلی ی قریش و عرب بود و کاملترین نمونه جنبش چپ در 1400 سال پیش در یکی از مناطق محصور و عقب ماندهء جهان . در ظهور و توفیقات حضرت محمد نیز موجودیت آرمانهای اساطیری میان توده ها و در آثار دینی و مذهبی ی پیشین نقش عمده داشت .

اینکه با بر صلیب کشیده شدن عیسی مسیح و رحلت یا شهادت حضرت محمد ؛ تحت نام آنها و تعالیم شان چه چیز هایی درست شد و سوال قدرت و حاکمیت به کجاها کشید ؛ بحث دیگر یست .

در همین راستا ؛ یکی از هزاران گونه تفتین طبقات حاکمه و سیاستکاران و اندیشه سازان شان ـ که طی دهه های نزدیک پیچیده گی و مهارت و مؤثریت چندین مراتبه بیشتر یافته است ـ نفوذ  دادن عوامل  و جواسیس . منافقان در درون جنبش چپ و ترور فیزیکی و شخصیتی و معنوی ی پیشروان فکـری و سازماندهنده گان و رهبری کننده گان مؤثر و مؤفق این جنبش ها و احزاب و گروه های منسوب و مربوط به آنها میباشد .

حتی ارتجاع و امپریالیزم جهانی با مصارف گزاف ؛ صاف و ساده چیز های  چون حزب ؛ رسانهء جمعی ؛ شخصیت ؛ سیستم اندیشه ای وغیرهء موازی با مماثل های جنبش چپِ حقیقی و مردمی درست میکنند تا اولاً نیروی های جنبش متخاصم خود را متفرق و گمراه نمایند  و ثانیاً جنبش را هراز چند گاهی از درون انفجار داده و سرکوب ، خنثی و بی اثر گردانند .

بر علاوهء اینها ؛ جنبش چپ مردمی ممکن است روی احساسات و انگیزه ها و عوامل بخصوص  چون بحران های معیشتی و رخداد های مماثل ظرف مدت های کوتاه در کمیت های گسترده  پدیدار گردد ؛ ولی بدون اندیشهء نیرومند سیاسی ، شناخت دقیق از دوست و دشمن ، هوشیاری و بیداری اطلاعاتی و امنیتی ی رهبری و کادر ها و صفوف ؛ پاییش ، تداوم ، سلامت و پیروزی های تاکتیکی و ستراتیژیک آنها تضمین شده نمی تواند .

اندیشه ؛ شناخت و رهبری در جنبش چپ :

اندیشه ( تئوری ) ؛ محضاً ضرورت جنبش چپ نیست بلکه اندیشه اساساً ضرورت انسان بودن است ؛ ما همانقدر انسانیم که می اندیشیم و درست و صائب می اندیشیم !

یکی از احکام مولانای بزرگ بلخ که توسط آخرین کشفیات ساینتفیک ؛ قطعاً ثبوت یافته و مسجل گردیده است ؛ حکم مندرج دراین بیت میباشد :

ای برادر ! تو همان اندیشه ای        مابقیه ؛ استخوان و ریشه ای

ولی بخصوص بادر نظر داشت نبود یا کمبود بضاعت مالی و اقتصادی ؛ امکانات بیحد و حصر طبقات برسر اقتدار در گمراه کردن و از راه بدر کردن شاملان بالقوه و بالفعل جنبش چپ و عمدتاً نیروی بالذات محافظه کارانهء سنت ها و عنعنات اجتماعی و اخلاقی و معنوی ؛ ضرورت جنبش چپ  به اندیشهء پرتوان و جذاب و بُران و مقاوم  به ضریب های تصاعدی بیشتر میباشد و در شرایط کنونی که امپریالیزم اطلاعاتی چون هیولایی جادویی جهانگیر ؛ روان و دماغ بشریت را  24  ساعته تخریب و تخدیر میکند ؛ این نیاز به ضریب های نجومی رسیده است .

این ؛ در حالی است که تحت شرایط  مانند جامعهء افغانستان ؛ سنت های کهن حاکم بر روان توده ها ؛ اصلاً اندیشیدن را منع و تحریم مینماید و شک و تردید و تحلیل و تجزیه و آزمون و خطا و پرسش و مباحثه و مناظره و مطالعهء آزادانه و بی قید و بند...؛ چیز های عجیب و بیگانه و حتی گناه الود و ارتدادی محسوب میشود . از این بستر فرهنگی ـ روانی تقریباً تنها « ملای لنگ » و « ملای کور » بر میخیزد نه نوابغ روشنگری و اندیشمندان راهگشای تغییر و پیشرفت !

بر همین بستر فرهنگی ـ روانی است که سازما