چپ افغانستان " یتیمی " در چهار راه سیاست! بخش دوم
نورمحمد سنگر
چپ افغانستان " یتیمی " در چهار راه سیاست!
بخش دوم
مبارزۀ حاد و غیر قابل انکار درون سازمانی، نمایانگر زنده بودن افکار حزبی در برابر مقاومت لجوجانۀ یک اقلیت در حزب واحد است!
آنانی که از ذکر نام حزب دموکراتیک خلق افغانستان درمبارزات سياسی و برافراشتن پرچم پرافتخار آن هراس دارند و موجودیت آن را انکار می کنند ؛ بخوبی دریافته اند که کمیته فعالین ح. د. خ. ا، بمثابه خار چشم آنان عرض وجود کرده و روز بروز ، آهسته و پیوسته از اعتبار و اعتماد تعداد پر شمار حزبی های شرافتمند ، معتقد و متعهد به والا ترين آرمانهای انسان آزاده، برخوردار می گردد و با کار خستگی ناپذیر در میان یاران و رفقای دیروز... افسانه پایان یافتن اندیشه های حزبی و مرگ حزب دموکراتیک خلق افغانستان؟!، را که سالهاست مطابق سناريوی سازمانهای استخباراتی غرب، زمزمه می کنند؛ نقطه پایان گذاشته و پویایی و تحرک آرمانهای انسانی حزب مان را یک بار دیگر در بستر زمان در خاطره ها تداعی نمود...از این جاست که آنان عرصه کار تخریب گرانه خویش را شدت بخشیده و با بدست گرفتن اهرم های نشراتی حزب واحد در صدد ضربه زدن به سالم ترین رفقا در داخل و به اصطلاح بی اعتبار ساختن کمیته فعالین حزب بمثابه پرچمدار راستین حزب شهيدان و قهرمانان افغانستان، در بیرون مبادرت میورزند.
جای تعجب دراین است که این اقلیت کم شمار، اما متحرک توانسته اند چهره حزب واحد را مخدوش و اعتبار و حیثیت آن را به صفر ضرب بزنند.
یک نگاه گذرا به نشرات آن سازمان کافی است تا به عمق این اعمال خرابکارانه پی ببریم:
درسايت " پیام نهضت " از یک جانب ، از چهاردهمین سالروز درگذشت زنده یاد ببرک کارمل و چهارمین سالروز وفات روانشاد محمود بریالی یاد بود بعمل آورده و آنها را رهبران زحمتکشان افغانستان می نامند؛ ولی سه مطلب بعد تر نوشته سراپا انحرافی، عقبگرا، غیرعلمی و نا مستدل آقای بلعجب و بیمار روانی ، یعنی حمید ناروغ را که چیزی نیست جز جمعبندی چند پارگراف توهین آمیز به آدرس حزب دموکراتیک خلق افغانستان و رهبر همیشه جاویدان آن در دل تاریخ(ببرک کارمل)، به نشر رسانیده و با این ترفند به گذشته پر افتخار حزب قهرمانان و شهیدان میهن مان ، بی شرمانه و شیادانه حمله برده و اتهام وارد می کنند که گویا عدم درک رهبری حزب ما سبب گسست تاریخ از اهداف بسر نرسیده مشروطیت بود.
او بعداً با ترسیم یک جدول مندلیف!!! که تراوش افکار آشفته و گمراه کننده ای برخاسته از برداشتها و نظريات اپورتونيستی وارتجاعی اش می باشد ؛ " چپ " و " راست" را محصول یک ریشه دانسته و حزب مدافع منافع زحمتکشان را در یک بحثی به گمان خودش روشنفکرانه (!) به تحلیل و تجزیه میگیرد و با ترفند ویژۀ خودش اتهام وارد می کند، که بی جواب نخواهد ماند.
همينگونه سايت متذکره به آدرس مبارز خستگی ناپذیر راه نجات انسان و انسانیت رفیق داکتر اناهیتا راتب زاد، مقاله ای سراپا دروغ و دور ازواقعيت را به نشر می سپارند؛ اما جرأت نشر پاسخ کامل به آن را دروقت و زمان مناسبش ندارند.
برای توهین و دشنام دادن به شایسته ترین شخصيتهای حزبی صفحه "گفتمان سیاسی" را باز می کنند و به نام های مستعار به تخریب اندیشه های " چپ " و رفقای پاکیزه و خوش نام ؛ به نشر اکاذيب و ياوه سرايی دور ازفرهنگ و ادبيات سياسی، میپردازند .
آنان در ظاهر داد از کنار آمدن و همگرایی با سالم ترین سازمانها و گروه ها را، مدعی می گردند؛ وليک برای منتقدین اصولی سیاست کادری ، به دستور عوامل فشار بالايی ، همه راه ها را بر روی معترضين می بندند و صرف به یک مشت عناصر بی هویت و ضد حزبی اجازه میدهند تا بالای حزبی های شرافتمند که بانی شایسته ترین فرهنگ و اخلاق سياسی در کشور مان بودند و هستند ، تاخت و تاز نمايند.
اين آقايان از یک طرف خود را بزرگترین حزب چپ در افغانستان معرفی می کنند و از جانب دیگر با شدت و حدت دیوانه وار به ایدئولوژی زدایی متوصل ميگردند.
این حلقه منحرف که سکان رهبری نشرات حزب واحد را بدست دارند باید بدانند که هرگز موفق به نابود کردن افکار حزبی در میان رفقای حزب واحد نخواهند گردید و مبارزه درونی با اندیشه های ضد حزبی، که مظاهر آن با راه اندازی توطئه و دسیسه در سازمانهای آلمان ، دنمارک ، سویدن... برملا شد ؛ پايان نيافته و بدون شک اکثریت قریب به اتفاق رفقای رسالتمند و معتقد به انديشه های تابناک و تاريخ پرافتخار ح. د. خ. ا، در حزب واحد با برنامه نجات بخش "چپ"، بسوی کنگره خواهند رفت.
منحرفینی که در صدد کمرنگ ساختن و بی اعتبار نمودن رفقای اصولی اند از دو گروه بیشتر نیستند:
نخست ، آنانی که قصداً و شعوری به جنگ با حزب برآمده اند؛
دومی ، آنانی که ناآگانه دنبال این افراد میروند و فکر می کنند که شاید آنان از اشتباهات و جفا های دیروزی خویش نادم باشند.
گروه اول، در تبارز نیات خصمانه خود ازفريب و مکارگی کار گرفته، گاهی به میخ میزنند و گاهی به نعل و گروه دومی تا هنوز به اساس سمپاتی های دیروزی شان از آنان پیروی کرده و در معامله گری های ضد حزبی، غیر شعوری از آنان حمایت بعمل می آورند.
گروه اول، سخت در هراس از بازپرس حزبی اند و نجات خود را در تخریب حزب جستجو می کنند ؛ گروه دوم منتظر فرصت نشسته و در یک معامله غیر اخلاقی، سرنوشت واپسين خویش را در رهبری آینده سازمان به خواب می بینند.
چون بحث ما روی درون ساخت ذهنی حزب واحد است عجالتاً از تماس بالای سایر چکیده های حزب مان ، اجتناب می کنم.
ادبیات حزب واحد بطور قطع با ادبیات حزبی که دیروز به آن تعلق خاطر داشتند بیگانه است و از منافع زحمتکشان، انديشه های پيشرو عصر ، مبارزه طبقاتی و ایجاد یک دولت دموکراتیک مدافع منافع اکثریت جامعه، آزادی کشور از یوغ استعمارگران امپریالستی و ارتجاع سیاه مذهبی، فاشيسم قبيلوی ... حرفی در میان نیست.
شرکت در اهرم های دولتی و همکاری با اشغالگران میهن ؛ پذیرفتن قانون اساسی ارتجاعی دولت دست نشانده امپریالستها در کابل ؛ سپردن شهرت کامل صد ها عضو پيشين حزب به انستیتوت دموکراسی (!) آمریکا در کابل جهت راجسترشدن حزب شان... اشتباهاتی است که تاریخ هرگز آن را فراموش نکرده و گردانندگان آن را نخواهد بخشید.
اشتراک اين آقايان در پروسه های انتخاباتی ، مطابق سناريوی اشغالگران وشکست قابل پيشبينی و جبران ناپذير آنان در انتخابات ریاست جمهوری و پارلمان نامنهاد آن نظام مزدور نیز، لکه سیاهی در تاریخ مبارزات سياسی بوده که زخم روانی آن سال ها بر پیکر "چپ" افغانستان باقی خواهند ماند.
ادامه دارد