«جنبش چپ » و معادله ای از کاشف « نسبیت » ((قسمت ششم و پایانی))
محمد عالم افتخار
«جنبش چپ »
و معادله ای از کاشف « نسبیت » (اینشتاین)
“ only two things are infinite ,
The universe and human stupidity , and I` m not sure about the former. “
ALBERT EINSTEIN
« فقط دو چیز بی نهایت اند ؛
کائینات و استوپیدیای بشر .
و من در بارهء اولی مطمئن نیستم . » (آلبرت اینشتاین)
((قسمت ششم و پایانی))
شکست های کوچک تاکتیکی ؛ وپیروزی های بزرگ استراتیژیک « جنبش چپ» در افغانستان
میدانم خیلی ها از این عنوان گرفتار تعجب میشوند ؛ چرا؟
نخست به دلیل اینکه آنان با مقولات و ترمینولوژی مشکل دارند .
به مجرد شنیدن واژهء «جنبش چپ» ؛ حزب دموکراتیک خلق افغانستان و کودتای 7 ثور1357 ؛ به ذهن شان تداعی می گردد . پلیگون پل چرخی و صد ها و هزاران کشتارگاه دسته جمعی ی هموطنان مظلوم و از دنیا بی خبر ما به خاطره ها بالا می آید که در سراسر افغانستان به طرزی عجیب و باور نکردنی به ناگهان از زمین دهان گشود و از آسمان نازل گردید ...
دوم به دلیل اینکه آنان با تاریخ و تحلیل تاریخ ؛ به مثابهء یک پروسهء پیچیدهء منحصر به بشر ؛ و به سخن اینشتاین منحصر به « استوپیدیای بشر» ؛ مشکل دارند .
هر چه هست ؛ فرار از تاریخ ؛ فرار از « بشر بودن» است ؛ ما نمی توانیم همانند کبک ؛ سر زیر برف کنیم و اینهمه جرم و جنایت را به شخصی شخیص و یا باندی تصادفی نسبت دهیم و خود ؛ با آسوده گی ی وجدان ؛ ادای تقدس در آوریم و بر پرند افتخارات بلمیم.
نسل من ( نسل نویسنده ) همه میدانند و شاهدان زنده اند که شخصیت عجیب و هولناک و رسام آور این مقطع ؛ کسی به نام حفیظ الله امین بود که با «رهبر کبیر» و « استاد نابغه» ساختن آدم ساده لوح قبیلوی چون نور محمد تره کی ؛ شگفت انگیز ترین درامهء تاریخِ سیاست و قدرت و نظامیگری را به نمایش گذاشت .
مردم با شرف و صاحب وجدان افغانستان میدانند که حفیظ الله امین ؛ عنصر چپ نبود ؛ صرف نظر از سایر شواهد و قراین ؛ به حکم عمل و نتیجهء عملش ، بلیه ای برای انفجار دادن تشکل نوجوان معینی از فعالان جنبش چپ افغانستان از درون ؛ بود.
بازهم ؛ به حکم عمل و نتیجهء عملش ؛ مهرهء اعجاز گری ؛ در تعیین کننده ترین مرحلهء یک « بازی بزرگ ـ یعنی جنگ سرد » در تاریخ جهان ثابت گردید!!
ولی او از کدامین قسم نبوغ میتوانست بر خوردار باشد که این چنین دراماتیک و معجزه آسا همه پله های قدرت را در افغانستان در نوردد و در بیش و کم یکسال حاکم مطلق و فوق مطلق کشور متمدن و صاحب تاریخ و فرهنگ دیرینهء افغانستان شود و در دگرگون ساختن پروسهء جهانی ؛ چنین سهم و نقش کبیر ایفا نماید ؟؟
من به همهء اهل غرض و مرض و غیر آن ؛ با کمال قاطعیت اطمینان می دهم که سازمان های جاسوسی و ضد جاسوسی ی فوق گمان و قیاس (CIA) ، (MI6) ، (KGB)...هرگز و ابداً از چنان توانایی جادویی برخوردار نبوده اند و نیستند که از یک محصل (یا محصلان و غیر محصلان) افغانی در چند صباح حضور در انگلیس و امریکا و روسیه ... ؛ بتوانند چنین اهریمن ( یا اهریمنانی ) درست نمایند .
وانگهی ؛ آیا عناصری که توسط ضیاء الحق و آی ایس آی (ISI) [ و نیز (CIA) و (MI6) و موساد و ساواک ... ] و قدمه های پائین تر به حیث رهبران و قوماندانان «جهاد افغانستان» ، رهبران و قوماندانان « طالبان» افغانستان ؛ و بالاخره رهبران و قوماندانان القاعده و دیگر بازیگران « بازی شیطانی(1)» برگزیده و بر جان و مال و شرف و هستی و معنویت و انسانیت .. مردمان ما و سایر بلاد ؛ استیلا بخشیده شدند ؛ استعداد و نبوغ بعضاً فراتر از حفیظ الله امین و نفرات انگشت شمار باند او ؛ تبارز ندادند؟؟؟
اینجاست که به درستی گفته اند ؛ سازندهء تاریخ اشخاص و شخصیت ها ، گروپ ها و داره های تصادفی و گروپ باند های بی بیخ و ریشهء توطئه گر... نبوده بلکه « توده های مردم اند !»
اکنون نیز با تأسف قسمت های استوپیدیتیک دماغ ( تا چه باشد قسمت های نان استوپیدیتیک آن!؟) ما را زیاد اجازه و امکان درست فهمی نمیدهد و غالباً خیال میکنیم زمانی توده ها ؛ تاریخ میسازند که در غلیان هایی مانند انقلاب کبیر فرانسه ، انقلاب اکتوبر روسیه ، انقلاب چین .... و ( اخیراً انقلاب ایران ) به خیابانها و صف های قیام مسلحانه حضور یابند و القصه کار و پیکار فیصله کن نهایی بنمایند .
در حالیکه با اندک دقت و تفکر ؛ یک دماغ سالم صاحب عقل سلیم در می یابد که عکس این وریانت هم « ساختن تاریخ » است!!!
فقط با انصراف از بحث «کار و زحمت تولیدی» برای لحظه حاضر ؛ وقتی ( حالا به هر دلیل و جبر و عامل و انگیزه ای ) توده ؛ درست (سیاسی) عمل نمیکند و یا بد عمل میکند ؛ هم «تاریخ» را همو میسازد !
بدبختانه حالا ما آنقدر ها ؛ توسعهء ذهنی ی آفاقی نداریم که اینجا کرهء زمین را همانند «یک گارگاه تاریخ سازی» فرض کرده و در مورد تجارب انجام دهیم ؛ در راستای احاطهء فکری ی نسبتاً میسر برای مان ؛ بر تمامت ساحهء کشور محاط به خشکه ای مانند افغانستان هم ؛ مشکل و دلهره کم نیست و یقیناً متعصبان («جنین مغزان ـ 2») ایلی و قبیله وی و تباری و مذهبی و فرقه ای... از داشتن چنین احاطه ای به طرز رقت انگیز محروم میباشند .
با اینهم ؛ ناچار کشور خود ؛ افغانستان را عرصه «تاریخ سازی» فرض کرده و آنرا به یک کشتی ی بزرگ که سفر طولانی و پرپیچ و خم در بحری مواج و توفانی پیش رو دارد ، تشبیه میداریم .
درین حالت تمامی سرنشینان این کشتی ؛ همان توده های مردم افغانستان اند . لا اقل هر فرد «بالغ و عاقل» توده باید بداند و مترصد و محتاط باشد که این کشتی که حیات و ممات همه و هر کدام به سلامت و سفر با عافیت آن منوط است ؛ آیا توسط کسانی اهل و صالح و لایق و ماهر هدایت میشود و آیا آنان سادیست ها ، رهزنان ، تروریستان ... نیستند و یا کشتی را در مجموع به رهزنان و تروریستان و مافیا های دور و نزدیک نفروخته اند و یا اگر در معرض همچو جبر ها و تقاضا ها قرار گیرند ؛ به نفع سرنشینان ؛ مقاومت خواهند کرد و مقاومت کرده خواهند توانست و آیا عندالزوم ( همانند کلینر شهید قهرمان سالنگ ـ 3) حاضر اند به نفع کشتی و سلامت سر نشینان ؛ از جان و مال و عزت و آبرو و راحت و شهرت .. خود بگذرند؟؟؟؟
آیا در کشتی و قدمه های خلبانی و امنیتی ی آن ؛ سیستم آزموده ، مطمئین و جوابده اطلاع و کنترول وجود دارد ، آیا از ماشین الات و تجهیزات اضطراری ی آن ؛ اطمینان موجود است ، آیا ذخیرهء مواد سوخت و ابزار های علی البدل مهم درجه اول و درجه دوم ... آن کافی است و باز ؛ با امانت داری از آنها حفاظت میشود؟؟؟
آیا مخربان مغرض یا دیوانه ای مصروف سوراخ کردن لایه های ایمینی و آتش زدن انبارها و مهمات و تخریب سیستم های حیاتی ی دیگر آن نیستند؟؟؟...
کم از کم با چنین دقت و بذل توجه و احتیاط و کار و تلاش خردمندانه است که میزان ریسک و خطر در کشتی ی حامل مان پائین میآید و به صفر و به هیچ تقرب میکند . لذا فصل هایی از تاریخ سیر و سفر این کشتی به حسن صورت و نحوی مطلوب نگارش می یابد یعنی که « تاریخ» آن در همین مقیاس « ساخته» میشود.
ولی برعکس ؛ به خصوص با درک و دانش از اینکه اینجا و آنجا نقص و خطر وجود دارد و در میان راننده گان ؛ خائینان و عناصر نامطلوب و نا اهل موجود اند ؛ دشمن در قدمه هایی رخنه کرده و کس یا کسانی لایه های زیر کشتی را دارند سوراخ می کنند ؛ بادبانها و سیستم های ایمنی را از کار می اندازند ؛ ذخایر غذایی و مهمات را به دریا انداخته میروند ؛ اگر سر نشینان = (همان توده!) ؛ گرفتار بلاهت « به من چی !؟» و سفاهت و فوق سفاهت « خواب خرگوشی و بی تفاوتی های ماورا بشری »