جنايت خصم کينه توز
غفارعريف
جنايت خصم کينه توز
غم گرد دل پر هنران می گردد
شادی همه بر بی خبران می گردد
زنهار! که قطب فلک دايره وار
در ديدۀ صاحب نظران می گردد
" فخر الدين عراقی"
و باز درگردش ايام، موقع آن فرارسيد تا ياد و خاطرۀ همرزم شهيد راه حزب مان را گرامی داريم و از تۀ دل و عمق وجدان از وفاداری خدشه ناپذيرخويش به آرمانهای سترگ و شريفانۀ حزبی که آن يارعزيز، درپای آن جان سپرد؛ تجديد پيمان نماييم!
سخن ازرفيق خيبرشهيد است که سی وسه سال پيش از امروز ( 28 حمل 1357 مطابق 17 اپريل 1978) آتش گلولۀ دهشت افگنان سياسی و قاتلان حرفوی سينۀ وی را که مالامال از عشق به انسان وانسانيت، ميهن و زحمتکشان ميهن بود، در شامگاهان سياه ، نشانه گرفت و به زندگی پربارش خاتمه بخشيد.
نگر تا نيازی به بيداد دست نگردانی ايوان آباد پست
که هرکس که بيداد گويد همی بجز دود و آتش نجويد همی
سياه اندرون باشد و سنگدل که خواهد که موری شود تنگدل
( فردوسی)
و اما راستی در طی مدت سی و سه سال سپری شده ، بخاطر شناخت هويت اصلی عاملين اين جنايت سازمان يافته و بمنظور روشن ساختن علل و انگيزه های اين ترور با صبغۀ سياسی و بازکردن اين گره کور و دسترسی به سرنخ هدف قاتلان در داخل کشور و خارج ازمرزها... کارهای سازنده و پژوهش های علمی برسبک و سياق علم تاريخ، صورت گرفته است يآ خير؟
آيا درخلال اين همه تکاپوها و تقلا های تاريخی که برخی از راويان، خاطره پردازان، حکايت گران، افسانه سازان، واقعه نگاران، تاريخ نويسان، به شيوۀ دروغين و به شکل رياکارانه ؛ شرح و بسط اين حادثه را در آفريده های شان: دربروشورها، در رساله ها، در آثارتاريخی، در رمانها، دردرامه ها... رقم زده اند؛ گوشه ای از حقيقت را برملا می سازد ويا نسل های آينده را دچار سردرگمی می کند ؟
بادريغ و درد، حقيقت اين است که دراین دوران تقليد و تعصب، دراين برهه ای از دريوزگی و توسل جستن به انديشه های فرسوده ؛ دربارۀ اين جنايت سازمان يافته، از سوی شماری ازنويسندگان فصلی ـ روشنفکران حراف و فضل فروشان سوداگر، تفسيرهای ضد اصالت، تحليل های عاری ازشفافيت و داوری های خلاف حقيقت ، صورت گرفته است؛ بنابران می توان گفت که خيال سراب، ذهنيت کور، هدف پرازکينه ، افکار منحط و پنداشت های درون پوسيده، دراين آفريده ها چربی می کند تا به حقيقت. اين جاست که درحال حاضر ، صحنه سازی های تفنن آميز دورادورافکار آنان حلقه زده است.
سوای کارپرتلاش و واقع بينانه عده ای از انسانهای روشندل و پاک طينت و باصفا که به بيان چند و چون اين رويداد، خردمندانه و برپايۀ مدارک ـ اسناد و شواهد انکار ناپذير، پرداخته اند؛ تعدادی از صاحب غرضان عقده مند و حسود ( حزبی و غيرحزبی، بشمول رقبای سياسی پيشين ح. د. خ. ا ) باربار با حرکت دايره وار در راههای کور و بار بار با چسبيدن به حربۀ تفرقه اندازی درصفوف بيداردلان راه و رسم انسانی و با چنگ انداختن به خس و خاشاک آلوده به لوث دروغ، تفتين، توطئه، تحقير، توهين و دشنام؛ به مقصد بدنام سازی وترور شخصيت انسانهای شرافتمند، با بيهودگی و با ترفندهای نگارشی، سياه مشق های غير قابل پذيرش برای همه را پيرامون ترور استاد ميراکبرخيبر، به خورد مردم داده اند و خواسته اند تا ذهنيت هارا مسموم و مخدوش نمايند؛ وليک دستيابی آنان به اين هدف ناپاک ، چرکين و گمراه کننده ، به فکر اين کمترين :
خيال است و محال است و جنون!
نارفته به کوی صدق درگامی چند
ننشسته به پيش خاصی و عامی چند
بد کرده همه نام نکو نامی چند
برکرده زطامات الف لامی چند
"حکیم سنایی غزنوی"
و اما، بايد گفت که به سلسلۀ بازتاب يافتن مسألۀ ترور رفيق خيبر، با برداشت های متفاوت، درکتبی که راجع به رويدادهای افغانستان ، پس از سقوط حاکميت سياسی در8 ثور 1371 خورشيدی ( اپريل 1992 ) ، ( افغانستان تجاوزشوروی و مقاومت مجاهدين ـ تاليف : هنری برادشرـ صص 87 ـ 83 ؛ حقايق پشت پردۀ تهاجم اتحادشوروی برافغانستان ـ تاليف دياگوکوردوويز و سليک هريسن ـ صص 44 ـ 42 ؛ افغانستان گذرگاه کشورگشايان ـ تاليف جارج آرنی ـ ص 75 و دهها اثر سياسی ـ تحليلی و تاريخی ديگر ) به چاپ رسيده و دردسترس علاقه مندان قراردارد؛ مأخذ ديگری نيز موجود می باشد، که در آن روی موضوع شهادت رفيق خيبر تماس گرفته شده و انديشه هايی در برگه های آن بازتاب يافته است.
رفيق دستگير صادقی با درنظرداشت اهميت مسأله و بادرک رسالت تاريخی داير بر روشنی انداختن بيشتر بالای قضيۀ ترور رفيق خيبر، بابه معرفی گذاشتن مختصرمؤلف اثر، به ترجمۀ چند برگۀ از کتاب ( " کمونيزم دوحزبی افغانستان ـ خلق و پرچم "، نويسنده: انتونی ارنولد، ناشر: انستيتوت هوور دانشگاه ستانفورد کاليفورنيای امريکا، تاريخ نشر: 1983 ، چاپ اول ) همت گماشته، که دراين جا همۀ آن بی هيچ کم و کاست ، رونويس می گردد ، سپس ، محتوای آن با نوشته های ديگر دراين مورد، به مقايسه گرفته خواهد شد:
« انتونی ارنولد بحيث کارمند مجرب سازمان استخبارات مرکزی ايالات متحدۀ امريکا (سيا) درکشورهای متفاوت مانند افغانستان، جرمنی، سويدن، برما، جاپان وانگلستان ايفای وظيفه نموده و اساساَ کارشناس مسايل شوروی ميباشد. موصوف درجريان حوادث قيام ثور، کارمند مسؤول آن اداره درکابل بود و در اين اثرخود درارتباط به زمينه های ايجاد و رشد حزب دموکراتيک خلق افغانستان، کار و فعاليت آن و همچنان شخصيتهای برجستۀ آن حزب، معلومات مفصل ارائه داشته است.
انتونی آرنولد دراين کتاب درارتباط به قتل رفيق شهيد ماـ ميراکبرخيبرـ چنين مينويسد:
(( معهذا اين مسأله مشکوک است که گويا شوروی ( حد اقل حزب کمونيست شوروی) درحوادث کودتای ثور و قتل ميراکبرخيبر بصورت مستقيم دست داشته باشد. خيبر ، اگرچه درفهرست اساسگذاران حزب دموکراتيک خلق افغانستان نام برده نشده، ولی از سابقه دارترين و برجسته ترين نظريه پردازان و ايديولوگهای پرچمی ها بود. درشب هفدهم اپريل 1978 دونفر به خانۀ خيبر آمدند و از وی خواستند که ازخانه خارج شده و به جاده برآيند؛ و بعداً آنها، وی را به قتل رسانيدند. جنازۀ خيبر درکابل با يک تظاهر بزرگ ضد امريکايی ، به اين دليل که گويا موصوف توسط سی آی ای به قتل رسانيده شده، ده تا پانزده هزار نفر اعضا و هواخواهان حزب دموکراتيک خلق افغانستان تشيع گرديد.» پاراگراف چهارم صفحه 57
« کی خيبر را به قتل رسانيد؟
براساس شواهد موجود چنين معلوم ميشود که : امين شايد شخصاً پلان قتل خيبررا طراحی نموده باشد. براساس شهادت يکی ازمنابعی که با جناح خلق درارتباط بود، امين دو جوان خلقی را بمنظور اجرای اين امر موظف نموده بود. اين دونفر عبارت بودند از دو برادر، محمد صديق عالميار و محمد عارف عالميار. رژيم داوود يکی ازاين دونفررا بحيث قاتل تثبيت نمود؛ ولی اشتباهاً وی را عضو سازمان اخوان المسلمين ناميد. بعد هردو برادر در زمان قدرت امين ازامتيازات زياد و مقام بلندی برخوردار گرديدند. صديق بحيث وزيرپلان و عارف بحيث رئيس ترانسپورت زمينی ايفای وظيفه نمودند.»
« اين ادعا به اين دليل که خيبر بعداً، پس ازکودتا، به سرعت به ( شخص فراموش شده ) مبدل گرديد، قوت ميگيرد. وی تازمان به قدرت رسيدن پرچم درسال 1980 همچنان درتاريکی و ابهام باقی ماند. درتمام اسناد ارائه شده ازجانب خلقی ها به خاطر خلع قدرت داوود، صرف يک توضيح مختصر درارتباط به قتل خيبر آمده است. حتا دراين سند، مسأله خيبر که ارتباط مستقيم با حوادث ثورداشت بطور واضح بيان نگرديده است. برعلاوه، دراين اسناد و ساير اسناد مربوط به آن دوره، نه مظاهرات مربوط به تشيع جنازه خيبر، بل گرفتاری رهبران حزب، منحيث يک عمل بی جهت داوود و برطبق دلخواه ترسيم شده است.
اگرامين واقعاً مسؤول قتل خيبرباشد، مشکل نيست که به انگيزه های درونی آن پی برد.
درمرحلۀ نخست: خيبر بحيث عضو کميته مرکزی حزب متحد شده، ميتوانست يک مقام بسياربا اهميت را در دولت حزبی بعد ازکودتا بدست آورد و احتمالاً امين را پس زند. با اوتوريتی وی بحيث يک سياستمدارسابقه دار، خيبرميتوانست تهديدی سياسی بطور عام عليه خلقيها و بصورت مشخص عليه امين وانمود گردد. آشتی ناپذيری وی با[ جناح ] خلق، مخصوصاً بعد از انتشار اسناد مربوط به تاريخچه حزب ازجانب خلقيها، قابل درک است. امين برای آسوده شدن از تهديدی، خطرناکترين حريف، دلايل کافی دردست داشت.
ثانياً ، قتل خيبر و انگيزۀ موفقانۀ قيام حزب دموکراتيک خلق افغانستان، دقيقاً اين واقعه ضمنی را بميان ميآورد که قبلاً ترکی بحيث علامت ويا ماشه کودتا مشخص ساخته بود: گرفتاری شخص وی.
دراين فرصت که يک حريف اساسی درميان پرچمی کنار زده شده و پرچم آمادگی بسيارکمی برای بهره برداری از موقعيت بوجود آمده را داشت، خلق آماده بود تا اعضای مستقل نظامی خويش را که قبلاً هم آماده گی داشتند، فعال سازد. امين بحيث مبتکر عمل ، البته ، تفوق بزرگی نسبت به حريفان حيرت زدۀ خود داشت. امين نمی توانست تغيير سريع رويدادهای پيش آمده را درزمان تنظيم پلان ازبين بردن خيبر، درنظرداشته باشد؛ ليکن وی در استفاده ازوضعيت بوجود آمده تعلل نداشت.
امين تفوق ديگری هم داشت. يکی ازافسران بلند رتبه استخبارات نظامی داوود، جگرن پاچاسرباز، خلقی و احتمالاً اجنت شوروی بود و درموقعيتی قرارداشت که نه تنها امين را از عمل و نيت دولت آگاه سازد، بلکه شايد هم درارتباط به تأخير انداختن گرفتاری وی نيز تأثير گذاشته باشد. اين تأخير ازاهميت جدی برخوردار بود؛ زيرا اجازه داد که امين دستور خود را برای رفقای نظامی بنويسد واز سيد محمد گلاب زوی بحيث انتقال دهنده استفاده نمايد... گلاب زوی دستوررا به شکل فوتوکاپی به آدرسهای معيين سپرد. چنين سوء ظن وجود دارد که اسناد درسفارت شوروی فوتوکاپی گرديده بود، زيرا درآن زمان درکابل، سفارت شوروی يکی ازمحدود محلاتی بود که ميتوانست درزمان بسيارکوتاه چنين اسناد را کاپی نمايد... بعد از خلع قدرت داوود، بسياری ازناظرين، اين عقيده را که گويا اتحادشوروی دراين امر دخالت داشت ، رد مينمايند... ولی برخی ديگر، تمام ملامتی ها را بدوش شوروی ميگذارند و چنين ادعا ميکنند که اين امين نبود ، بلکه گلاب زوی بود که برطبق دستور شوروی عمل کرد و کودتا را براه انداخت.» صفحات 58 و 59 کتاب ( کمونيزم دوحزبی افغانستان ـ خلق و پرچم) ))
خوانندۀ عزيز، توجه فرماييد! کارمند دستگاه استخبارات مرکزی امريکا " سيا " درکابل، چطور و به گونۀ روشن، تراژيدی ترور رفيق خيبررا بيان داشته است.
نمی دانم هرزه نويسان و هزيان گويان عقده مند و مفتن که با « دشنه های سرخ» خون آلود سرکاری و با « پاشنه های آهنين » درباری، حقيقت را مثلُه و با زنجير های دروغ پردازی و اتهام بستن ، دست و پای واقعيت را به زعم خويش محکم بسته اند، چه چيز ديگری را مسخ کرده به خورد مردم خواهند داد؟
اين ديگر به مانند آفتاب به همگان روشن شده که حفيظ الله امين و شُرکاء جنايتکارش، درخفاء و درضديت با موازين و اصوليت حزبی و درمخالفت با سيرقانونمند تکامل جنبش دموکراتيک عدالتخواه کشور و منافع مردم و مصالح عليای افغانستان، دارۀ اوباشان را تشکيل نموده بودند و درآن شماری از ولگردهای سياسی و کانگسترهای بی بند و باررا دردرون و بيرون از ح. د. خ.ا ، درخدمت داشتند که توسط آنان کليه مقاصد آدمکشی و سايرفعاليتهای تبهکارانۀ خويش را ، پيش و بعد ازقيام ثور1357 ، درجادۀعمل پياده نمودند و امين تا آخرين لحظه های حيات ننگين و سقوط مرگبارش با اشتراک و سهمگيری همان قلدران سياسی وجانيان حرفوی، فضای وحشت و بربريت را دردرون جامعه، درنظام سياسی ( کشوری و لشکری ) و درزندگی حزبی پهن و مستولی کرده بود.
ای ديده زهرطرف که برخيزد خس
طرفه ست که جز باتو نياميزد خس
هشدار که تا با تو کم آميزد خس
زيرا همه آب ديده ها ريزد خس
" حکيم سنايی غزنوی "
وحال وقت آن است تا به مقصد شکستن حس خود خواهی و درهم کوفتن طلسم تکبر و خود ستايی جاه طلبانی که انديشه های برباد دهنده درنهان دارند و در سايۀ آن، در نوشته های خويش حادثۀ ترور رفيق خيبررا خيلی ها آگاهانه و برنامه ريزی شده، وارونه و دگرگونه پرونده سازی کرده اند و با اين نيرنگ خواسته اند تا نارسايی ها و اعمال زشت و سياه حزبی و شخصی خويش را پرده پوشی کنند و ديگران را متهم به ناروايی سازند؛ حرف های انتونی آرنولد را با سطوری از يک اثر پژوهشی ديگر، به مقابل هم قرار می دهيم:
« روز18 آوريل 1978 را بسياری ازکسانی که درصحنه حضور داشتند، اينگونه توصيف می کنند. اين روز، روز خاکسپاری ميراکبر خيبر يکی ازرهبران حزب دموکراتيک خلق بود. درمراسم خاکسپاری نزديک به 20 هزارنفر اشتراک ورزيده بودند.
خيبر را به سادگی و خونسردی کشته بودند. بنا به گفتۀ راجاانور ژورناليست پاکستانی درکتاب « تراژدی افغانستان » شب هنگام 18 آوريل 1978 دونفر ناشناس سوار بر موترسکليت به خانۀ خيبرآمدند ودر زدند. تا خيبردروازه را بازکرد، تپانچه ها را به سوی او نشانه گرفتند و اورا ناگزيرساختند به زمين دراز بکشد. آنگاه به سوی او آتش گشودند.
به پندار بسياری از افغانها ـ اين يک قتل سياسی بود، زيرا ميراکبرخيبر دشمنان شخصی نداشت و زندگی خود را وقف پويايی انقلابی کرده بود. حکومت داوود درآن هنگام پيکان مسووليت قتل را متوجه " حزب اسلامی" ساخت. مگرپس از انقلاب در 1980 ببرک کارمل اعلام نمود که امين مسوول قتل خيبراست. گزارش داده شد که قتل را برادران عالميار ـ صديق ( بعدها استاندار بلخ و سپس وزير برنامه ريزی درحکومت امين ـ م ) و عارف ـ گويا به دستور امين انجام داده بودند.
دراين حال روايت می گرديد که امين می خواست اين گونه ميعاد کودتای نظامی را پيشتر اندازد. حکومت ببرک کارمل برادران عالميار را به اتهام قتل بازداشت نمود. در ژوئن 1980 آنها را به دار آويختند. دوبرادر کوچک عالميار سرسختانه به بيگناه بودن برادران بزرگترخود پافشاری می کردند. راجا انور درکتاب خود می نويسد: « هرگاه ازدست داشتن امين سخن بگوييم، اوترجيح می داد از" شر" کارمل خود را رها سازد تا خيبر بی آزار ».
روايتی که بيشتر ازديگر روايات نزديک به حقيقت بود، درست پس از رخداد های آوريل مطرح گرديد. برپايۀ اين روايت خيبررا به دستور وزيرکشور داوود ـ قدير نورستانی که زيرتأثير مشاوران آلمان غربی بود، کشتند. قتل به مقصد انداختن درز ميان شاخه های "پرچم " و " خلق " صورت گرفته بود. پس ازاعدام برادران عالميار، رسانه های گروهی دست به متهم نمودن آشکار حکومت داوود به قتل ميراکبرخيبرزدند. همچنان مشاوران آلمان غربی نيز آماج خدنگ های اتهام گرديدند » ( جنگ درافغانستان ، نوشتۀ گروهی از دانشمندان انستيتوی تاريخ نظامی فدراسيون روسيه، ترجمه: عزيزآرينفر، صص 71ـ 69 )
درنقل قول بالا ، سه ديدگاه و سه روايت ديده می شود:
1ـ ديدگاه راجا انور پاکستانی: به استناد مدارک انکارناپذير، هيچ گونه پايه و اساس منطقی ندارد؛ زيرا ازبرداشت های غلط و استنباط نادرست و دورازحقيقت نمايندگی می کند و ارتباطی با واقعيت موضوع ، نه می گيرد ( درسطور آينده حرف های دقيق تر گفته خواهد شد ) و ضعف استدلال درآن بخوبی قابل دريافت است!
مقالات مرتبط
دومين پلنوم کميته رهبری نوين ح. د. خ. ا (ح.ز.ا) امروز پس از سپری شدن (يک سال و پنج ماه) نسبت شرايط خ... ادامه
نوردرخشانی که جسماً غروب کرد؛ ولی دراندیشه وآرمان نام بزرگش درقلبهای ما ومردم شریف افغانستان همیشه ت... ادامه
پنجاه ونه سال پیش به تاریخ ۱۱/ ۱۰/ ۱۳۴۳ خورشیدی - ۱/ ۱/ ۱۹۶۵در جامعه ی بیداد زده ی افغانستان، رخ... ادامه
جنبشهای رهایی وبیداری مردم ازسکوت ورکود قرون متمادی از دو الی سه صد سال قبل در بسا نقاط جهان وبخصوص... ادامه
بحث تحولات بزرگ سیاسی تاریخی، نیازمند پژوهش وتحقیقات عمیقِ گزینه ها وپیش زمینه هاییست که درظهور ایج... ادامه
به تاريخ 13 قوس 1401 خورشيدی، مطابق 4 دسامبر 2022 ترسايی دومين نشست تاريخساز پيشکسوتان ح. د. خ. ا (ح... ادامه
هفده سال قبل، جنبش ترقی خواهی افغانستان بهترین فرزند برو مند، شحصیت فرهیخته،نستوه، انقلابی وچهره اکا... ادامه
زنده یاد فدا محمد دهنشین فرزند محمد اکرام خان در شهر شبرغان تولد گردیده ودر همین شهر درس خوانده و به... ادامه
همانگونه، که شما آگاهی داريد؛ تاریخ مبارزات سازمان ها و تشکل های سیاسی، در "دهه ی دموکراسی و بعد آن... ادامه
سرزمین آریانا مهد دانش وفرهنگ وبهترین کانون مدنیتهای قدیم بحساب می آید که در دامان آن علما ودانشمندا... ادامه
پيوست به وقوع تحولات عظيم دراروپا درقرن هژدهم (انقلاب کبيرفرانسه، انقلاب صنعتی، نهضت فکری عصر... ادامه
بعد از تلاشهای خستگی ناپذیر رفقای کمیته فعالین، ونهضت واحد زحمتکشان افغانستان، رفقا توانستند،با پذی... ادامه