فريد مزدک واقعاَ از اعمالش شرمنده است و خجالت می کشد؟
فريد مزدک واقعاَ از اعمالش شرمنده است و خجالت می کشد؟
اين چه دنيای عجيب است خدايا ؟ !
دور است سرِ آب ازين باديه هشدار
تا غول بيابان نفريبد به سرابت
" حافظ "
چند روز پيش بود ، شنيدم که آقای فريد مزدک پس از چند سال خموشی گزينی ، بار دگر سرگپ آمده ؛ ابتداء در بحث های فيسبوکی و بعد از آن به پای ميز مصاحبه با راديوی "بی . بی . سی " ، همان بلند گوی کاخ سلطنتی انگليس و زبان گويای کانون توطئه های جهانی ، کشانيده شده تا محيط و ماحول دنيای سياست را در افغانستان ، در گذشته ـ حال و آينده ، موشگافانه (!) گز و پل کند و نظر بدهد.
خوب ! درآغاز به اين فکر شدم که بگذار اين کار خودش است و حق خودش ؛ مارا به آن، کار و غرضی نيست !
واما همين که حسب معمول به رسانه های انترنتی مراجعه کردم تا از تازه ها باخبر شوم و حرف های نوتری را به خوانش گيرم و بهرۀ فراوان ببرم ؛ آنگاه ديدگاهها و پاسخ های فيسبوکی و مصاحبه ی آقای مزدک جلو چشمانم قرارگرفت و محتويات آن برايم جالب آمد ؛ وقتی به مطالعۀ هردو پرداختم، ديدم که ايشان در هردوصحبت، بويژه درمصاحبه اختصاصی با " بی . بی . سی " ، از يک زاويۀ ديگر و از يک طرز برخورد " ايله جاری صفتانه " به تحليل قضايا چنگ انداخته و از اين جا و آن جا و از آسمان و ريسمان حرف پرانی نموده و به حزب دموکراتيک خلق افغانستان ، به هدف ها ، ديدگاهها ، انديشه و تفکر سياسی آن ، خلاف عرف گفتمان علمی و در ضديت با روحيۀ اخلاق حزبی و سياسی تاخت و تاز کرده که بايست برپايۀ منطق و برهان ، به سراغ گفته هايش رفت.
زيرا با تکيه به سخن دلنشين خواجۀ شيراز، حرف ها و پندارهای واهی مزدک ، از زمين شوره نشأت کرده که از دور به آب شباهت دارد؛ وليک همه می دانند که تا رسيدن به سرچشمۀ گوارای حقيقت، راه دور و درازی درپيش است و بايست صحرای پرعرض و طول را پيمود تا بدان جا رسيد. بنابران لازم است تا با هوشياری با قضايا برخورد کرد و درمقابل خصم پيمان شکن که می خواهد با خدعه و نيرنگ و تزوير، به فريب دادن ذهنيت ها بپردازد تا آنان را ازمسير راه دريافت حقيقت منحرف سازد و به سمت کور آب ( سراب) ببرد، آيينه گذاشت.
وفا مجوی زدشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت
" حافظ "
و درهمين جاست که می توان گفت: چه طور می شود پذيرفت که در بسر بردن مطلب، با خواندن و شنيدن دروغ ها و گزافه گويی های يک انسان عهد شکن ، گمراه ، جفاپيشه ، معامله گر، سازشکار، پله بين ، ابن الوقت و از خود راضی، که خواسته از کنشت آن معبد يهوديان به کمک چراغ يهود، شمع پرستشگاه زاهدان حقيقی راه انسانيت را برافروزد ؛ به سرمنزل مقصود رسيد. درحالی که خودش درنيمه راه مانده و از روشنی اندازهايش فروغی برنمی تابد، تاريک، تاريک است و در تاريکی ها گيرمانده است!
خوانندۀ عزيز!
راديو " بی . بی . سی " باری درگذشته نيز ( بتاريخ ششم جون 2003) دربرنامۀ هفتگی " صدای شما " ميزبان آقای فريد احمد مزدک بود تا به نمايندگی (!) از ح. د.خ. ا ، به پرسش های شنوندگان پاسخ گويد .
ليکن جناب مزدک در اين برنامۀ راديوی " بی . بی . سی " ، بعوض نمايندگی از ح. د . خ . ا ، درجايگاه دشمنی با آن قرار گرفت و خيلی ها با بی انصافی و به دور از حقيقت حرف می زد که اين قلم درهمان وقت با نگارش مقالی زير تيتر « اين چه دنيای عجيب است، خدايا ؟ ! » و نشر آن در شماره ( 55 ـ 54 ) ، ( ماه اسد 1382 خ مطابق اگست 2003 م ) مجلۀ " آزادی " چاپ کشور دنمارک ؛ با جناب شان به گفت و گو پرداخت.
بدين لحاظ ، پيش از پرداختن به ساير مسائل ، ضرور می نمايد تا بخشهای از آن نبشته در اين جا نيز آورده شود :
« دوست عزيز! با رعايت اصل های بنيادين سجايای انسانی ، اين خدمتگار عاجز تان محترمانه بعرض می رساند که هرگاه حرفهای شما در برنامۀ « صدای شما» از دريچه و نظريات شخصی تراوش نموده باشد ، متکی به امر حرمت به استقلال رأی و انديشه که جزء اخلاق سياسی است ، به آن به ديده ی قدر نگريسته و کمال احترام را می گذارم و تنها حق دفاع و ابراز نظر سالم را بخود محفوظ می دانم . وليک آن گونه که مشاهده شد، ازسوی شما از نام حزب ، به پرسشها پاسخ ارائه می گرديد که دربرگيرنده ی سياست و عملکردهای حزب نبود و با آن تناقض داشت و حتی در قالب های خصمانه و کينه توزانه می لغزيد....
اظهارات شما هيچ گاه از سوز سينه ی دهها هزار عضو عادی و صادق ح. د. خ. ا، برنمی آمد و صدای هزارها انسان معتقد به رهايی [ آزادی انسان از قيد انواع ستم ] ، دموکراسی و مردم سالاری نبود. بگذار سالهای اوج شهرت تان را بياد بياورم :
زمانی که منشی اول کميته مرکزی سازمان دموکراتيک جوانان افغانستان بوديد و بالای لشکر عظيم نوباوگان ، امر و نهی می کرديد ؛ بريگادهای نظم اجتماعی و پيشاهنگان را سوق و اداره می نموديد ؛ صدها و هزارها مغز جوان را هدايت داديد تا بحيث سپاهيان انقلاب به جبهات بروند و به صفوف ارگانهای قوای مسلح بپيوندند و از نمونه های جانبازی و قهرمانی « کمسمول لنينی » مثال می زديد . چه " سرهای نازنينی " نبودند که در آن راه شريف فدا نگرديدند و چه انسانهای پاکی نبودند که از دار دنيا نامراد نرفتند و عزيزترين چيز، يعنی زندگی خويش را نثار سعادت ديگران نکردند و چه شاخه های بارور وناشگفته ی نبودند که بدست دژخيمان شکسته نشدند....
ايکاش در آن وقت سخنان امروزين خود را بيان می داشتيد تا در همان هنگام ، تصفيۀ حساب ها صورت می گرفت و قدسيت راه و آرمان مان ، امروز ازسوی شما زير سوال (!) نمی رفت....
آری ! آقای مزدک ! سپاه سترگ حزب متشکل از فرزندان جانباز جامعه ی افغانستان (سوای افراد معامله گر، ابن الوقت ، خود خواه ، منفعت طلب ، مقام پرست ، رشوه ستان ، و دست بردگر ) از لايه های مختلف مردم و از نقاط متفاوت کشور، باصدق دل در دشتها و شنزارها و در کوهپايه ها ، راههای صعب العبور را پيمودند و به بهای خون و حيات خويش از عزت و شرف وطن دفاع کردند.
درآن زمان درگرماگرم حوادث که افغانستان يکی از نقاط داغ و متشنج جهان در پروسه ی جنگ سرد به حساب می آمد، خيلی ها دشواربود تا تشخيص داده شود که سوگند وفاداری برخی از رهبران و کادرهای حزبی درزير دلق رياکاری، ادا شده است و عده ی با خدعه و نيرنگ و تزوير ، سرنوشت حزب و مردم و منافع عليای مملکت را بازيچه ی دست خود ساخته بودند و پس از اجرای نقش خرابکارانۀ خويش، مبنی بر برهم زدن اوضاع سياسی و متلاشی کردن شيرازه ی حزب، مصروفيت ديگری پيدا کردند و صاحب دم و دستگاه شدند.
بسيار متأسفم که يک عده از همرزمان و هم پيمانان پيشين مان درسالهای جوانی و در دوره های ميانه سالی در شناخت خوب و بد و فرق چپ از راست ، ذوق زده شده بودند و عنان اختيار و توسن سرکش هوش و حواس را درکف نداشتند و حالا درپس پيری عقل بر سر شان آمده ، متوجه اعمال و رفتار و کردار خود گرديده، از گذشته ها ندامت می کشند!
هان ، آقای مزدک ! سالهای پيش از سقوط حاکميت را بخاطر می آورم که شما برق آسا و به سرعت نور، پله های نردبان قدرت را طی نموديد و به مقام معاونيت حزب رسيديد. راستی آن وقت چه دوران پرهيجان و پر تلاطمی بود : نظاميگران پاکستان به هدايت ژاندارم بين المللی گروپهای هفتگانه ی پشاوری را پيش انداخته و خود در عقب جبهه ، جنگ جلال آباد را شعله ور ساختند. خوشبختانه افسران و سربازان شجاع وطن ازاين آزمون بزرگ ، سرخ روی و سرفراز بدر آمدند.
شليک راکت های " سکر " در نقاط مزدحم و محلات مسکونی ، پيام گروههای جنگی را انتقال می داد و خون و آتش می آفريد.
اصابت راکت های " سکاد " تحفه ی گرباچف به رهبران جديد حزبی و دولتی ، تخريب ، ويرانی و بيداد را به همراه داشت....
و شما آقای مزدک بحيث مُهره ی اساسی دردستگاه رهبری و فيگور قابل ملاحظه در شکل گيری قضايا در داخل حزب و اندکی پسانتر از آن نمايندۀ حزب در پارلمان ، از تمام حوادث و رويدادهای اجتماعی ( سياسی و اقتصادی ) که در حزب ، دولت و جامعه بوقوع پيوست، دقيقاَ خبرداريد و شايد رأی و نظرتان در پروسه ی تصميم گيری اثرگذار بوده باشد.
مبرهن است که پذيرش مسؤوليت و اعتراف به عملکردهای کجروشانه کار آسانی نيست. جرأت ، شهامت و مردانگی می طلبد ، وقف و از خود گذری می خواهد.... »
خواننده ی عزيز ! اين بود شمه ای از آن نبشته که حدود هشت سال قبل از امروز به آدرس فريد مزدک نگارش يافته بود و بدبينی ها و تيره انديشی های او را با فروتنی به چالش کشيده بود.
راستی ! درآن لحظه های که سطور بالا باز نويسی می گرديد ، کارنامه های زشت «سلم و تور » پسران " فريدون " ، چهره های اساطيری خشن و ناخوشايند در شاهنامه ی استاد طوس، درپيش چشمانم سبزشد. خوانده بودم که چطور آن دو بد سگال به علت غلبه ی ديورشک و ناسپاسی بر ايشان ، ناجوانمردانه ، " ايرج " برادر بيگناه و پاکدل خويش را به قتل می رسانند و با اين عمل شنيع خود ، نهال دشمنی و کينه توزی را ميان مردمان چند سرزمين، غرس می کنند که بعدها ريشه ی آن به خون سياوش سيراب و بارور می گردد و حاصل آن جنگ های دراز مدت و انتقامجويانه بود، تا اين که " منوچهر پسر ايرج " به خونخواهی پدر ، آن هردو را به ديار عدم می سپارد .
و اما ، ما امروز نيز نمونه های از رشک و ناسپاسی ، بدبينی و تيره انديشی را ، از آن نوعی که برجان " سلم و تور " چيره شده بودند ، در وجود برخی از آدم های خوار و ذليل و نفرين شده ، می بينيم !
بر برگ گل بخون شقايق نوشته اند
کانکس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
" حافظ "
ويا :
بقول دشمن پيمان دوست بشکستی
ببين که از که بريدی و با که پيوستی
" گلستان سعدی "
شايان ياد آوری می باشد که نگارندۀ اين سطور ، چند سال پيشتر، با نشر نبشته ی زير عنوان « درسايۀ داوری های خشک و رياکارانه » در نشريۀ " آزادی " ( شمارۀ 65 ماه دلو 1383 ـ فبروری 2005 م ) چاپ دنمارک ؛ با راديو " بی . بی . سی " نيز حرفهای داشت .
خالی از دلچسبی نخواهد بود ، هرگاه برخی از توته های آن که به بحث کنونی نيز ارتباط می گيرد در اين جا نقل گردد:
« راديو مکار" بی . بی . سی " به سلسله ی شعبده بازی ها و شارلتانی های هميشگی خويش ، اينک بار ديگر در روزهای اخيرماه دسامبر 2004 ، برنامه های ويژه ای را به مناسبت 25 مين سالروز لشکرکشی اتحاد شوروی به افغانستان ، تهيه و با نوعی از عوامفريبی رايج در نهادهای مربوط به کانون توطئه های جهانی ، بخورد مردم داد.
هرچند آگاهان سياسی ، پژوهشگران پيشامدهای نظامی ، افغانستان شناسان و صاحب نظران در قضايای منطقه ، اين رويداد و حوادث سالهای بعدی را در دهها عنوان کتاب ، در دهها حلقه فيلم مستند ، در صدها برنامه ی راديوی و تلويزيونی ، در روزنامه ها ـ جرايد و مجلات معتبر دنيا ، بگونه های همسان و متفاوت به بررسی گرفته اند و در لابلای کارکرد خود، نکات ضعف و زوايای تاريک اين ماجرا و چگونگی سالهای حاکميت ح. د. خ. ا را در دو مرحله ی حيات آن تا حدود قابل ملاحظه ای روشن ساخته اند. ولی با آنهم بايد درمقابل داد و فريادهای ديوانه وار و بدگويی های پر از کينه و بغض بعضی اشتراک کنندگان ميزگرد ـ حرف های را گفت که دست اندرکاران پروگرام های " بی . بی . سی " از ذکر آنها آگاهانه اغماض ورزيدند....
دست اندرکاران پروگرام های " بی . بی . سی " برای افغانستان ، در بخش تهيه و نشر مصاحبه ها و صحبتهای انفرادی با آنعده از هموطنان داغديده ی مان که در جريان سالهای جنگ خانمانسوز، عزيزان خود را از دست داده اند، برخلاف اصل شايسته ی عدم جانبداری مطبوعاتی و رعايت معيارهای انسانی ژورناليسم، از تبعيض کور و بينش تاريک انديشانه کارگرفته بودند.
آيا طی سالهای جنگ ( دهه ی هشتاد م ) که افغانستان به ميدان نبرد و بازار کشمکش های تبليغاتی ابرقدرتها تبديل شده بود و مردم ما دراين رقابتها قربانی دادند ، تلفات انسانی تنها و تنها در صفوف جهادی ها و افراد مسلح مخالف رخداده بود وياخير؟ تپه ی شهداء در مرکز و ولايات کشور از چه سخن می گويند؟
اگر بيطرفی مطبوعاتی ملاک فعاليتها پنداشته می شود، پس چرا حرف های مادران ، پدران ، همسران ، فرزندان ، خواهران و برادران آنعده از افسران و سربازان ، مامورين ملکی ، معلمين مدارس، استادان دانشگاهها، شاگردان و دانش آموزان، اعضای ح. د. خ. ا و اعضای سازمان دمو کراتيک جوانان افغانستان که توسط جهادی ها درمرکز و ولايات به شکل بسيار فجيع ( ترور، سربريدن ، زنده بگور کردن ، درآتش سوختاندن، عذاب وشکنجه در زندانهای تنظيمها ) جان باختند ، پخش نگرديد ؟
آيا در رگ های اين عزيزان شهيد بعوض خون ، آب در جريان بود ويا اين که به تعبير بعضی از نظريه پردازان کينه توز و عوامفريب و ذهنيگرا، حق زندگی را نداشتند؟
آيا هزارها مثال و نمونه ازاين گونه اعمال شنيع تنظيمها وجود ندارد که بايست به نشر آنها پرداخته می شد ؟ ....
پرسش بعمل می آيد: چه چيزی دست اندرکاران برنامه های راديو " بی . بی . سی " برای افغانستان را واداشت تا دراين لحظه ی حساس تاريخی، که دراکثر نقاط جهان ( بشمول افغانستان عزيز ) جنگ ، تجاوز ، خشونت ، کشتار ، خونريزی ، تخريب ، ويرانی ، فرهنگ ستيزی ، فقر ، جهل ، مرض و... بيداد می کند ، تا يک چنين برنامه ی مخرب ، آشوبگر و فتنه برانگيز را تهيه و بدست نشر بسپارد ؟
آری ! مردمان بابصيرت گيتی بخوبی مشاهده می دارند که امروزه روز عامل اصلی بی ثباتی و جنگ ها که منجر به فقر ، بدبختی ، رنج و عذاب و بيماری مليونها انسان درسراسر دنيا شده است ؛ ايالات متحده ی امريکا ، انگريز و متحدين بين المللی و منطقه يی آنها می باشند.
تعرض به حاکميت دولتهای مستقل ، سلب استقلال و حق خود اراديت ملتها ، ماهيت و جوهر ذاتی محور شرارت ( امريکا ـ انگريز ـ اسرائيل ) را تشکيل می دهد ، که در امر تحقق عملی خواستهای شان همه چيز را مجاز می دانند.
مشکلا تی که درسر راه پيکار حق طلبانه ی خلق های تحت ستم وجود دارد ، ناشئ از غارتگری ، سلطه طلبی و منفعت جويی مادی و معنوی همين محور شرارت می شود ، که از بطن روشهای تجاوزکارانه و استثمار طلبانه آنها ، نظامی ساختن سياست و اقتصاد، تراوش می نمايد و پايگاه زندگی مليونها انسان روی زمين را واژگون می سازد و نتايج آن به مردمانی که برای آزادی و رهايی از جنگ های تباه کن طايفه يی و مذهبی می رزمند، خيلی ها گران و کمرشکن است.
درجو يک چنين حالت است که نهاد های متعدد مدافع نظام سرمايه داری [ ازجمله بی . بی . سی با راه اندازی] غوغای تبليغاتی ، به هدف مغشوش کردن اذهان عامه و دور ساختن توجه مردم از روند عملکرد محور شرارت ( امريکا ـ انگريز ـ اسرائيل ) دست به تهيه و پخش پروگرام های عوامفريبانه می زنند، تا با مصروف نگهداشتن [ ذهن و روان] انسانها ، اميال شوم و ارتجاعی بازيگران اصلی سياست جهانی را در مرحله ی فعلی مستور نگهدارند و روی اعمال گذشته ی آنها خاک سياه بريزند....
راديو " بی . بی . سی " با دعوت يک کتگوری معين اشخاص دارای ديدگاهها و انديشه های سياسی مشخص از رده ی رقبای ديروزی ح. د. خ. ا ، و شماری از افرادی که حزب را قبلاَ ترک گفته اند و همچنان زباله های نابکار حزب [ ازجمله فريد احمد مزدک و سليمان لايق که هردو در سقوط حاکميت و تأمين روابط پنهانی با مخالفين حاکميت و دشمنان حزب نقش ويرانگرانه داشتند ودرپيشگاه حزب و جامعۀ افغانستان مسؤول هستند ] می طلبد تا در باره ی آن به داوری بنشينند، بدون اين که فردی ازميان رهبری ، کادرها و صفوف صادق و وفادار به آرمانهای حزب ، در پروگرام حضور داشته باشند، تا برپايۀ مقاولات بين المللی و اصل های جهانشمول آزادی و دموکراسی درمقابل تعرض ها ، اهانت ها ، تحقيرها ، اتهام های ناروا ، بهتان های واهی و سرزنش های زورگويانه ، به دفاع مشروع و برحق برخيزند. دربرنامۀ اخير نيز اين طرز برخورد بکار رفته بود که نمايانگر خصومت ديرينه ی انگريز دربرابر نيروهای ملی ووطنپرست می باشد و"ما " برآن شديداَ اعتراض می نماييم.»
بلی ! خواننده ی عزيز !
راديو " بی . بی . سی " اين بلند گوی جامعه ی سلطنتی بريتانيای کبير ، به سلسله ابتکارهای تبليغاتی (!) خويش به نفع کانون توطئه های جهانی ، بار دگر به مناسبت بيستمين سالروز قدرت يابی گروههای بنيادگرای اسلامی ـ جهادی (!) مستقر درپاکستان و ايران ، گلُ تازه ای را به آب داد و از يک آدم منحرف و درحال حاضر بريده از سياست و جامعه شناسی علمی ، از فريد احمد مزدک دعوت کرد تا ذره و مثقال سياست و دولتمداری نيم قرن اخير را درافغانستان، درقپان دروغگويی ، کژی و نادرستی ، ناسپاسی و پيمان شکنی ، فريب و نيرنگ ، تول و ترازو کند و قرار پژوهشگرانه (!) صادر نمايد.
و آن سياست باز ميدان باخته ، « کيکاووس » وار از پشت عينک سياه بدبينی ، بد انديشی ، خودخواهی و غرور ؛ برسبيل نوسازی قرارداد خدمت گذاری و سرکوفتن به آستان ستم سرمايه و تجديد عهد و پيمان وفاداری به هدف های " گروههای پنهان " و پابندی به وصايای گروه نخبگان " المپين ها " ؛ به قضايای سياسی نيم قرن اخير در سرزمين بلا کشيده ی مان ، نگاه انداخت و رويدادهای اين برهه ی از تاريخ ميهن را ازديد شعبه ی جنگ روانی بريتانيا در " دانشگاه ساسکس " ، حلاجی (!) کرد .
آنچه را که معاون حزب وطن داکتر نجيب الله مرحوم، طی دوران قدرت و فرمانروايی اش، تا هنوز (!) درک نه نموده و ندانسته بود، حال چه شد که باری مانند مُرشدش (!) خواب سواربودن براسب سفيد را ديده و برايش ازجانب مقامات (!) الهام صحبت رسيده است تا سرنخ را باز دارد؟ وليک بايد گفت که وقت آن است که يک چيز را خوب بداند و درک کند :
رسوا شدگان شهر ملتان مائيم
شيدا شدگان زلف جانان مائيم
نيک همه عالميم و رسوای جهان
رندان آشکار و پنهان مائيم
" عراقی "
اين که جناب فريد احمد مزدک به علت دست داشتن و شرکت کردن درآن جريانها ، بيست سال بعد ابراز تأسف و شرمندگی می کند و در نيل ( دريای نيل ) غصه و رنج غرق است و پشيمانی و ندامت می کشد، هيچ سودی نصيبش نمی شود.
پيمان شکن هر آيينه گردد شکسته حال
اِن العهود عِند مليک النُهی ذمم
" حافظ "
بدين معنی :
مقالات مرتبط
در قسمت دوم و پايان نتيجه گيری درمورد سقوط دولت نجيب الله و برنامه ی بينان سيوان نماينده ی سازمان مل... ادامه
نتيجه گيری ازهفت بخش گذشته وعوامل عمده ی سقوط دولت جمهوری افغانستان! ادامه
اين خوش خدمتان داخلی و خارجی برای تطبيق اين برنامه، درگام نخست پروگرام تبليغاتی ای را که بصورت مشخص... ادامه
کودتای 14 ثور 1365 که نام آن را " پلنوم 18 " گذاشتند، چرا و چگونه اتفاق افتاد؟ علل وعوامل داخلی و خا... ادامه
حفيظ الله امين پس از دو کوتا در درون حزب و حاکميت، عليه رهبران جناح پرچم و فرماندهان قيام مسلحانه هف... ادامه
تشکيل دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان؛ بروزاختلافات ميان هردو جناح حزب برسر شکل و مضمون اين رويداد ک... ادامه
جناب فقيرمحمد ودان درآغاز سخنرانی شان دربرابر پرسش گرداننده ی تلويزيون افغانستان انترنشنل و شوندگان... ادامه
شما در بخش اول اين نبشته حقايق را از قلم و زبان بزرگترين تاريخ نگاران نامدار اين سرزمين دريافتيد، که... ادامه
(پيرامون تأسيس حزب دموکراتيک خلق افغانستان وسقوط حکومت جمهوری افغانستان در آغازسال دوم دهه نود ترساي... ادامه
کتاب " مداخلات فرامرزی..." تألیف محمد اسحاق توخی را مطالعه کردم. بایسته است تا در باره ی یکی دو سیاه... ادامه
خامه پردازی ها و انداز های به ظاهر شیوایی از نگرش نوشتاری محترم غرزی لایق، به خصوص از فضای مجازی دست... ادامه
پنج، دهه پیش مکان شروری را به نام اکادمی علوم (فرهنگ ستان) بنا کردند. ادامه