یادی از یک سپاهی شهید دلیرحزب
کوچی مسافر
یادی از یک سپاهی شهید دلیرحزب
گور خونين شهيدان به توآواز دهد مشعلی را که فروزان شده خاموش مکن
ما به اميد وفای تو گذشتيم ز جان همرزمان را مبر از ياد و فراموش مکن
اینک 18 سال است که دیگر صدا معلم صمیمی و سپاهی راستین وطن درمیان دوستان، خانوده و همرزمانش شینده نمی شود۰ وی فرزند عزیز وطن بود که در مرحلۀ بحرانی کشورش، روز مصروف تدریس فرزندان وطن وشب مشغول انجام گزمه در دشتها و کوه بچه های کشور دوست داشتنی خود بخاطر نجات خاک مقدس ميهنش از گزند دشمن بود۰
اين راد مرد بزرگ، رفيق شهيد دگروال محمد انور يوسفی می باشد ، که در جوانی با داشتن عشق و علاقه ی سرشار با مردم وطن طرق زراعت ماشینی وآموختاندن پیوند درختان میوه دار را برای فرزندان وطن ، بخصوص به فرزندان و دهقانان دهات تدریس مینمود۰ وقتی دید هم که توطیه جنګ اعلام نا شده علیه وطنش بیش از پیش جریان دارد، لباس «نظامی» را بر تن پوشید و لقب «کاکا عسکر»، مهربان را کمائی کرد.
او از اولین روزهای عضویتش در صفوف حزب دموکراتیک افغانستان تا آخرین لحظات حیات وشهادتش درماه سنبله ۱۳۷۳شمسی بدستان نابکارخفاشان تنظیمی (مقابل بلاک ۱۳۳مکروریان سوم شهر کابل) فقط یک حزب واحد را میشناخت که دارای یک مرام و یک اساسنامه بود؛ آرزو داشت که این وطن هم روزی بر صنعت، تخنیک و علم تسلط کسب کند و وطن آباد و شادابی را، به نسل آینده بسپارد.
رفیق یوسفی معاون سیاسی فرقه زرهدارګارد ملی در سال ۱۳۲۹شمسی در یک فامیل
دهقان کم زمین ، در قریه قعلهء میان ولسوالی ګلستان ولایت فراه دیده بدنیا کشود وبعد ازاتمام تعلیمات ابتدایه در زادګایش، شامل مکتب لیلیۀ متوسطۀ ابن سینا کابل ګردید و در اخیر بهار
سال ۱۳۴۷ از لیسه زراعت هزاره جفت ولایت هیلمند فارغ و بحیث معلم لیسه در زراعت ولایت بغلان بکارآغازکرد و اين يک آغازمقدسی بود که پیوندش را با حزب شهیدان ګره محکم زد.
نمیدانم سخن را از کدام صفحه ای ازکارنامهای بیشماراین سپاهی قهرمان واقعی حزب برای شما آغاز نمایم؟
بیایید به چند ورق کوتاه ازآن دیوان قطورکارنامه های این سپاهی دلیرحزب دموکراتیک افغانستان سربزنیم، که ان صفحات را خودش ازهمه چیز بیشتر دوست داشت وبالاخره سرش را درهمان راه مقدس قربان کرد۰
سالهای آغازین مبارزه سیاسی این سپاهی شجاع حزب مصادف به آن زمانی بود که نظام شاهی مطلقه افغانستان همه تلاشهای خود را برای جلوگیری ازاشاعهء افکارمترقی، تعقیب و پیگرد اعضای حزب دموکراتیک افغانستان بیشتراز پیش متمرکز ساخته بود:
۱ـ رفیق انور شهید را رژيم سرکوبگر وقت، بدون اینکه کدام جرم داشته بوده باشد در سال ۱۳۴۸، جزایی از وظیفه معلمی لیسه زراعت بغلان به لیسه زراعت گرمسیر ولایت هیلمند تبدیل نمود۰
رفیق انور بنابرمعرفت قبلی ومحبوبیت خاص که درمیان شاگردان لیسه زراعت و دهقان زحمتکش منطقه هزاره جفت ولایت هیلمند داشت، بهمکاری سایر رفقای حزبیش به رشد صفوف حزب کوشید، وبزودی لیسه زراعت هزاره جفت هیلمند بیکی ازسنگرهای مطمئن دفاع ازمنافع دهقانان زحتمکش کشورتبدیل گردید۰
در اواخر خزان سال ۱۳۵۱ شمسی شاگردان لیسه زراعت هزاره جفت هیلمند که یک اکثریت قابل ملاحظهء را تشکیل میدادند، بخاطر خواستهای صنفی شان دست به اعتصاب زدند، مگر مقامات ارتجاعی دولت شاهی به خواستهای برحق شاگردان جواب منفی دادند۰ شاگران درعکس العمل با آن مقاومت کردند واعتصاب ایشان به ماها طول کشید، دولت آب، برق، و نان لیلیه را برای شاگردان اعتصاب کننده قطع نمودند، مگر شاګردان اعتصاب کننده هنوزهم در برابرهمهء این تهدیدات دولت تسلیم نشدند وبه اعتصاب خویش ادامه دادند۰ بزودی دهاقین زحمتکش وغیورمحل بشمول یک تن ازملاکان وطندوست آن منطقه بنام ظریف خان بارکزی به کمک شاگردان اعتصاب کننده شتافتند، وهمه روزه سه وقت غذای گرم را برای شاگردان اعتصاب کننده از پول و مصرف خود تهیه وآماده میساختند۰
این اتحاد مردم محل با شاگردان و حزب دموکراتیک افغانستان ، دولت پوسیدهء شاهی وقت را چنان بوحشت انداخت که دولت به امر والی وقت میراکبر رضا برای سرکوب این اعتصاب در اواسط ماه دلو سال ۱۳۵۱شمسی قوای ضربه پولیس را ازمرکز شهرلشکرگاه ارسال نمود وبالای شاگران اعتصاب کننده که بجز قلم و کتابچه چیزی دیگری بدست نداشتند، مسلحانه و وحشیانه حمله کردند۰ تعداد ازشاگردان اعتصاب کننده را بشمول دوتن از استادان آن لیسه ( رفیق انور شهید را با رفیق محمد حق شهید ) نیزدستگیر کرده باخود بردند و به زندان انداختتد۰
پولیسان ددمنش دولت شاهی وقت در هنګام انداختن وی به موتر سرپوش دار فلزی که قفل داشت ، حتی برایش اجازه اطلاع دادن را بخانه اش هم ندادند و یگانه مادرسرسفیدش که از نعمت سواد هم محروم بود، درخانه تنها منتظر آمدن پسردوستداشنی اش ازمکتب بود۰ مادرش روزها با شنیدن هر صدای پا بطرف دروازه میدوید وبا بازکردن در پسرش را نمی یافت. سرانجام بعد ازسپری شدن چند ماهی در زندان شاهی با وقوع کودتای ۲۶ سرطان سال ۱۳۵۲ شمسی داوود خان ، وی نيز درجمع سایر زندانیان سیاسی از بند رها گردید۰
رفیق انور طی سالهای ۱۳۵۲ الی ۱۳۵۹ در ولایات مختلف مانند قندهار، فراه، هرات در وظایف مختلف : ( مامورترویج زراعت قندهار، معلم مکتب شاه حسین هوتکی درشهرقندهار ، معلم لیسه زراعت فراه، مدیر لیسه نسوان شهر فراه، مدیر لیسه ولسوالی جوین ولایت فراه، ماموردر شرکت مالداری هرات)، درراه خدمت بوطنش ایفای وظیفه نموده است۰
۲ـ حادثه هفتم ثور۱۳۵۷وِآغاز توطئه های بعدی دشمنان داخلی و خارجی علیه مردم افغانستان، دیگر آن رفیق انورمعلم کتاب بدست را به سپاهی دایمی سلاح بدست با یونیفورم نظامی به تن تبدیل نمود۰
هیچ کسی رفیق انور را ازسال۱۳۶۰شمسی ببعد بدون شام عروسی اش (درماه سنبله ۱۳۶۵شمسی) تا آغاز تاریکترین شام سیاه تاریخ برای کشورش «هشتم ثور ۱۳۷۱» در لباس ملکی به تن ندیده است۰
وی نخست در سال ۱۳۶۰ در قطعات رزمی ریاست ادارۀ 5 بحیث افسر سیاسی وزارت امنیت دولتی بکار آغازکرد و بعدأ با تشکیل قطعات گارد ملی در فرقه تانک زرهدار گارد ملی بحیث معاون سیاسی پیوست۰ رفیق قبل از پیوستن بحیث افسردر وزارت امنیت دولتی در قطار اولین گروپهای سپاهان انقلاب به ولایات قندهار وهرات رفت و بیش از نه ماه در پهلوی رفقای حزبی خود بر ضد اشرار این دشمنان سوگند خورده میهن ما و شما میرزمید۰
بعد از تقررش بحیث افسر در وزارت امنیت دولتی به دشوارترین جبهات درنقاط مختلف کشور پیوست۰ تا جایکه بخاطرم مانده است از برخی آنها در اینجا نامیبرم ؛ اما ممکنست رفقای همکارش که درقید حیات هستند بیشتراز من بدانند۰
وی در۱۳۶۰ ازاولین جبهۀ دشوار قُله های کوهای ولسوالی شکردره ولایت کابل آغاز کرد؛ دوبار به سخترین جبهه « ژوره» ولایت خوست رفت؛ به توره بوره، به تګاب و نجراب، به پغمان، به وردک، به غزنی، به لوګر رفت ۰
رفیق انور شهید دوبار در جنگهای جلال آباد که اردوی پاکستان واجیران عرب حمله کرده بودند، رویاروی و مستقیمأ شرکت داشت۰ دریکی ازجنگهای رویاروی با دشمن در جلاآباد رفیق انور موفق شد تا سه تن از اعراب متجاوز را زنده دستگیر نماید و آنها را در ماشین محاربوی اش به قوماندان جبهه تسلیم نمود۰
اين رفیق شهید در جنگهای رویاروی با دشمنان وطن چندین بار زخمی گردیده است، مگرهمیشه بعد از تداوی زخمهایش دوباره عاجل در پهلوی همرزمانش درسنگر بازگشته است۰ وی همیشه تلاش میکرد تا مادرش از زخمی بودنش خبرنشود۰ روزی همکارانش برایم اطلاع دادند که وی در شفاخانه چهارصد بستر اردو بستراست. من با بسیار عجله به دیدنش به شفاخانه رفتم ، وی در حالیکه شدیدأ درناحیه پای چپ و قسمتی ازرویش جراحت برداشته بود بعد ازعیادتش درهنگام خدا حافظی، با آنکه با دردهای شدید می پيچید و بالای بالشت سرش را تکیه کرده بود، ازمن مکرراً خواهش کرد که
مقالات مرتبط
دومين پلنوم کميته رهبری نوين ح. د. خ. ا (ح.ز.ا) امروز پس از سپری شدن (يک سال و پنج ماه) نسبت شرايط خ... ادامه
نوردرخشانی که جسماً غروب کرد؛ ولی دراندیشه وآرمان نام بزرگش درقلبهای ما ومردم شریف افغانستان همیشه ت... ادامه
پنجاه ونه سال پیش به تاریخ ۱۱/ ۱۰/ ۱۳۴۳ خورشیدی - ۱/ ۱/ ۱۹۶۵در جامعه ی بیداد زده ی افغانستان، رخ... ادامه
جنبشهای رهایی وبیداری مردم ازسکوت ورکود قرون متمادی از دو الی سه صد سال قبل در بسا نقاط جهان وبخصوص... ادامه
بحث تحولات بزرگ سیاسی تاریخی، نیازمند پژوهش وتحقیقات عمیقِ گزینه ها وپیش زمینه هاییست که درظهور ایج... ادامه
به تاريخ 13 قوس 1401 خورشيدی، مطابق 4 دسامبر 2022 ترسايی دومين نشست تاريخساز پيشکسوتان ح. د. خ. ا (ح... ادامه
هفده سال قبل، جنبش ترقی خواهی افغانستان بهترین فرزند برو مند، شحصیت فرهیخته،نستوه، انقلابی وچهره اکا... ادامه
زنده یاد فدا محمد دهنشین فرزند محمد اکرام خان در شهر شبرغان تولد گردیده ودر همین شهر درس خوانده و به... ادامه
همانگونه، که شما آگاهی داريد؛ تاریخ مبارزات سازمان ها و تشکل های سیاسی، در "دهه ی دموکراسی و بعد آن... ادامه
سرزمین آریانا مهد دانش وفرهنگ وبهترین کانون مدنیتهای قدیم بحساب می آید که در دامان آن علما ودانشمندا... ادامه
پيوست به وقوع تحولات عظيم دراروپا درقرن هژدهم (انقلاب کبيرفرانسه، انقلاب صنعتی، نهضت فکری عصر... ادامه
بعد از تلاشهای خستگی ناپذیر رفقای کمیته فعالین، ونهضت واحد زحمتکشان افغانستان، رفقا توانستند،با پذی... ادامه