بخش دوم احقاق حقوق مردم و یا اتلاف ان ?

 

 

بخش دوم

 

تذکر: طی بعد از نشر بخش اول این نبشته، تعدادی زیادی از هموطنان با ارسال ایمیل و تماس تلفونی ذره نوازی فرموده و این کمترین را مورد تفقد قرار داده و با اظهار نظریات تکمیلی، انتقادی و پیشنهادات سلزنده مرا رهنمایی نموده اند که از تمام آنان اظهار سپاس و منتظر نظریات، نقد و تکمله آنها میباشم.

فهرست ناقصی در هالند بنام فهرست اگسا انتشار یافته و شورای وزیران در مصوبه اش از شهدای سالهای (1978 ــ 1979) یاد مینماید. اما سازمان دهندگان مظاهره در تظاهرات کابل که به ابتکارعدۀ از بقایای جریان دیموکراتیک نوین (شعلۀ جاوید) یکی از جریانات نیرومند و برومند چپ دیروز افغانستان راه اندازی شده بود، عکس هر رقیب سیاسی دیروز از ح. د. خ. ا (حزب وطن ) را که یافته بودند، به حیث قاتل بلند کردند. معلوم میشود که این هموطنان هنوز هم در فضای جنگ سرد دیروز نفس میکشند و تمام هم وغم شان کوفتن رقبای سیاسی دیروز و سابقه میباشد. این هموطنان باید درک نمایند که سیاسی ساختن مسائل بدینگونه و عملکرد بر طبق سلیقۀ شخصی و گروهی و اختلاط مسائل در گام اول با عث اتلاف حقوق مردم و شهدا میگردد.                                                                         

بسیار جالب است که اشتراک کنندگان در مظاهرۀ کابل، عکس های از: داکتر نجیب الله، محمود بریالی، داکتر عبدالله نایبی، داکتر کبیر رنجبر، سلطان علی کشتمند، خلیل الله زمر، جنرال نورالحق علومی  و داکتر ظاهرطنین را به حیث "قاتلین" حمل میکردند.                                                   

چه کسی که ادعای تعقیب مسائل افغانستان را نماید و نداند که: دو شخص اول الذکر در آن دوره در اروپا ایام تبعید را سپری مینمودند و دو شخص بعدی دیگر در فرانسه و اتحاد شوروی مصروف تحصیل  و چهار شخص اخیرالذکر در پلچرخی همانند هزاران هموطن دیگر زندانی بودند.

در همین مظاهره در جمع شهدا، فوتویی از اکرم یاری از رهبران برجسته و شناخته شدۀ چپ دیروز که توسط حفیظ الله امین به شهادت رسیده، حمل میگردید. به دوستان سازمانده مظاهره، سلیقۀ گروهی شان اجازه نداده و یا شاید هم بی اطلاع باشند که حفیظ الله امین سایر رهبران چپ دیروز من جمله داکتر زرغون، دگرمن هدایت الله (از جناهای خلق و پرچم ح د خ ا)، محمد طاهر بدخشی و پسرش بایقرا بدخشی و ده ها شخصیت محترم ملی و سیاسی دیگر همانند جنرال شاپوراحمدزی، جنرال عیسی نورستانی، جنرال صفر نورستانی، قیوم وردک (برادر عمر وردک)، اسماعیل مبلغ، فضل احمد نینواز، و عدۀ زیادی دیگر را نیز به شهادت رسانیده است که شامل همان فهرست دوازده هزار  تن میشوند.      

موضوع شهدا یک مسئلۀ ملی و مربوط به تمام آحاد ملت است و اینگونه برخورد ها نه تنها باعث احقاق حقوق ملت نمیشود، بلکه حقوق عدۀ دیگر را نیز تلف میسازد.

همۀ ماباید بخاطر بسپاریم که ذهن و سلیقۀ شخصی و گروهی ما نمیتواند حقایق انکارناپذیر تاریخی را مطابق میل ما پالایش دهد. هیستری ضدیت با این شخص و آن گروه فقط میتواند آلام شخصی ما را تسکین بدهد؛ اما برای حقایق تاریخی و در احوال نا هنجار کنونی، بخاطر احقاق حقوق حقۀ مردم مشمول ثمری نمیشود.

ذکراین مسئله خالی از مفاد نخواهد بود که:          

اتلاف حقوق از طریق احقاق حقوق بدست میآید و این مأمول فقط و فقط از طریق مجاری حقوقی تأمین شده میتواند و این مجاری متکی به ضوابط و قواعد قبول شدۀ ملی و بین المللی است که بصورت عام بحیث پرنسیپ های مشروعیت جرم و جزا د ر کنوانسیون های بین المللی، قانون اساسی نافذ و قانون جزای افغانستان مسجل میباشد. بدینرو مسئولان و روشنفکران ما میتوانند بمثابه روشنگران، وظایف شانرا در روشن ساختن حقایق ایفا نمایند و نباید وظایف محتسب و مفتی را به عهده بگیرند، درغیرآن خدانخواسته متهم به افترا گردیده و افترا در قانون جزا جرم پنداشته میشود.

  نقض و اتلاف حقوق مردم افغانستان:

اظهرمن الشمس است که در طول تاریخ و در بیشتر از صدسال اخیر (که در تاریخ معاصر دولت مرکزی قوام یافت)، حقوق مردم در دوره های مختلف، البته در سطوح متفاوت، نقض گردیده و تاریخ شاهد قتل و کشتار مردم بی گناه و بی دفاع بوده است. از عبدالرحمن خان تا به دولت کرزی و یا بعبارۀ دیگر از همانوقت تاکنون و احوال جاری قتل، کشتار و حتی نسل کشی شکنجه، تعذیب، حبس ،غل و زنجیر، تبعید و مهاجرت صفحات غم انگیز تاریخ افغانستان را میسازد و جنگ این برگۀ نا میمون تاریخ ابعاد جدید جنایات را به وجود آورده که متأسفانه تاکنون همه روزه شاهد آن میباشیم و افغانستان طولانی ترین دورۀ جنگ را در تاریخ جهان سپری مینماید. (البته هر دورۀ مختلف حکایتگر حوادث متفاوت است و در مقاطع معین و دورۀ کوتاه صلح و آرامش را مردم آزمایش نموده است.)

بدینرو سوال دارای اهمیت اصولی مطرح میگردد: چه برخورد با این گذشتۀ دردناک و احوال اسفبار کنونی انجام یابد، آیا به همین روال جاری با قضایا برخورد سیاسی، سلیقه ئی، شخصی، گروپی، قومی، مذهبی و ایدیالوژیک نمائیم و در نتیجه:

آب به آسیاب کسانی باندازیم که با حقوق حقۀ مردم بر خورد اوپراتیفی و تبلیغاتی مینمایند؟ و یا مسائل را:

در یک گفتمان همه جانبۀ ملی مربوط به آحاد ملت مطرح و به برسی بگیریم؟  تعین هدف اولین و اساسی ترین بخش کاراست.

هدف کدام است؟                                                                                                                

هدف معرفی و شناسائی دقیق مجرمین و به عدالت کشاندن آنان میباشد که باید به منظور: رفتن به آیندۀ بدون خشونت، قتل و کشتار و دستیابی به وفاق ملی و رفتن به طرف ملت شدن و در نهایت سعادت مردم، آبادی و سرافرازی افغانستان باشد.   

در اینجا ضرور است تا به این دو سوال اساسی و اصولی جواب داده شود:  

ـ از کجا شروع نمائیم ( کدام دوره باید مبدا بررسی قرار گیرد)؟

ـ شیوۀ برخورد چگونه باشد؟

در رابطه به موضوع اول چنان مینماید که بررسی جنایات، قتل و کشتار:

ـ عبدالرحمن خان و پسرش  حبیبالله خان

ـ حبیب الله کلکانی و جنرال نادر خان   

به عهدۀ تاریخ گذاشته شده است . 

اولیای امور از مدت ها و دهه های متفاوت، بر اساس مزاج شان صحبت مینمایند (سه دهه، دو دهه و...)، اشخاص و گروه هایی می خواهند بر حسب لزوم سیاسی و سلیقه یی و به دلخواه خود مدت زمان خاصی را مطرح نمایند.اما بسیار ضرور است تا در تعین این مبدأ، منطقی ارائه گردد:

اگر از حضور نظامی اتحاد شوروی حساب نمائیم، پس جنایات هولناک حفیظ الله امین چطور؟ اگر ازهفت ثور 1357 حساب نمائیم و چنانچه گفته میشود این کودتا سرآغاز بدبختی است، درین صورت عقل سلیم و منطق تسلسل حوادث تاریخ نشان میدهد که کودتای 26 سرطان 1352(جولای 1973) سرآغاز ماجراجویی نظامی میباشد، این کودتای بیست و شش سرطان بوده که طلسم سلطنت راشکستانده و به دهۀ نیم بند مشروطیت و دیموکراسی پایان داده و راه نظامی احراز قدرت سیاسی را (راه ساده و کم مصرف که زمان گیر نمیباشد) به ماجراجویانی چون حفیظ الله امین و گلب الدین حکمتیار و سایرین نشان داد. همچنان اگر این این حرف درست باشد که (جی. آر. یو) سازمان استخبارات نظامی اتحاد شوروی در کودتای اول دست داشته، پس در 7 ثور باید تداوم یافته باشد. همچنان اگر دست امریکا در میان باشد به ملاحظه میرسد که درین ارتباط نازکی های خاص مطرح است که ایجاب وقت لازم را مینماید.

اکنون گفته میشود که اجلاس «بن» که پیامد یازدهم سپتامبر 2001 و هجوم نظامی امریکا و متحدان آن به افغانستان بود، مبدأ تحولات سیاسی جاری میباشد. ازآنجائیکه در اجلاس «بن» قانون اساسی شاه ( باستثنای فصل شاه) نافذ اعلام گردید و شاه سابق بعد از یازدهم سپتامبر در محراق توجه بین المللی قرار گرفت و در پلان امریکا و متحدان به حیث شخصیت مرکزی اعلام گردید و شامل پروسه ساخته شد و بخاطر سهم گیری شان در پروسه، درلویه جرگۀ اضطراری (که براساس پلان سه فقره ئی شاه سابق دایر گردید) ملقب به بابای ملت و بعدا" در قانون اساسی مسجل گردید، بدینرو باید:

بررسی مسایل از دورۀ شاه آغاز گردد که شامل قتل و کشتار، شکنجه و عذاب، به غل کشیدن ها و به زنجیر بستن ها و تبعید های زمان صدارت طولانی محمد هاشم خان تا به امروز میگردد. هرگاه در زمینه موافقت وجود نداشته باشد، پس میتوانیم بنابر اینکه اجلاس «بن» قانون اساسی شاه را (باستثنای فصل شاه) نافذ اعلان کرد، سال تصویب این قانون اساسی را (1964) اساس و مبداقراردهیم که شامل بررسی حوادث و دوره های آتی میگردد:

ـ شهدای سوم عقرب که عامل ودستور دهندۀ آن جنرال سردار عبدالولی میباشد.

ـ شهدای مظاهرات در کابل (سیدال سخندان و اصیل میرپتنگ)، در لغمان (عبدالرحمن)، در هرات (عبدالقادر)

ـ دورۀ جمهوری محمد داود خان (1973 ـــ 1978) : که قتل، کشتار، شکنجه و زندانی ساختن مخالفین سیاسی و گورهای دسته جمعی در قلعۀ زمان خان و علاوالدین بالا و... و در همین دوره جمهوریت اول  است که رهبران مخالفین اسلامگرا به پاکستان میروند و مورد حمایت دولت بوتو و جنرال نصرالله بابر گورنر صوبه سرحد قرار میگیرند. درست ازهمان وقت جنگ اعلان ناشدۀ پاکستان و تجاوز و مداخلۀ آن کشور برضد افغانستان با تربیه، تمویل و تجهیز گروهای مسلح بنیادگرایان اسلامی آغاز میابد و حملات و شورش در پنجشیر،پکتیا و مناطق دیگر سازماندهی میگردد و چندین تلاش کودتای ناکام را بنیادگرایان اسلامی به تحریک و رهبری ادارات اطلاعاتی پاکستان سازمان میدهند. این جنگ اعلام ناشده، مداخله و تجاوز که چهل سال قبل آغاز یافته است تا کنون به شدت آن دوام دارد.

ـ دورۀ ترور واختناق حفیظالله امین ( 1978 ـ 1979 )

ـ دورۀ ببرک کارمل و داکتر نجیب الله(1980 ـ 1992)

ـ  دورۀ تسلط تنظیم های جهادی دولت اسلامی (1992 ـ 1996 ) و تداوم آن در بخش های از کشور تا سال (2001)

ـ دورۀ تسلط طالبان (1996 ـ2001)

ـ دورۀ جاری (رئیس جمهور کرزی) از اجلاس «بن» تا کنون. که جمعاً هفت دوره و رژیم های متفاوت را در بر میگرد.

در سه دورۀ (1980 ــ1989)، دورۀ طالبان، و (2001  تااکنون) حضور نظامیان شوروی، نظامیان و افسران پاکستان و نظامیان امریکا ومتحدان آن  با ارتباط جنایات ضد بشری، کشتار اهالی ملکی و جنایات جنگی متهم میباشند. در کنار دولت در هفت دورۀ یاد شده و نظامیان خارجی که تذکریافت، احزاب، تنظیم ها و جریانات سیاسی آتی نیز متهم به جرایم یاد شده می باشند. مخالفین سیاسی و عقیدتی حزب دیموکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن) بار عمدۀ مسئولیت را به گردن این حزب  و متحدان آن انداخته و اتهامات گوناگون را به آدرس این حزب وارد مینمایند. در این ارتباط بسیار ضرور است تا بین مخالفت و دشمنی سیاسی و محکومیت حقوقی تفاوت اصولی را در نظر داشته باشیم.

تنظیم های هفتگانۀ ساخت پاکستان و تنظیم های هشتگانۀ ساخت ایران، تحریک اسلامی طالبان، گروه های از بقایای جریان دیموکراتیک نوین (شعلۀ جاوید)، بخش های از افغان ملت، بخش های از جریان مربوط به طاهر بدخشی که یا قدرت سیاسی را احراز و یا به حیث اوپوزیسیون مسلح، به درجات متفاوت متهم به جرایم یاد شده میباشند.

طی این چهل سال آغاز و تداوم جنگ اعلام ناشدۀ پاکستان برعلیه افغانستان بیشتر از یکصدهزار عرب وعجم، پاکستانی و ایرانی، چیچنی و ازبکستانی و... در وجود سازمان های تروریستی و دهشت افگن پاکستانی، القاعده و متحدان آن ــ در قتل، کشتار و تباهی کشور مرتکب جنایات سهمگین گردیده و متأسفانه کماکان ادامه دارد.

سونامی بنیادگرائی اسلامی و تروریسم ناشی از آن امروز بزرگترین چلنج در برابر هست وبود افغانستان میباشد؛ برمبنای حب الوطن و من الایمان به صراحت باید گفت که: تراژیدی افغانستان معلول و محصول مداخلۀ خارجی است، اتحاد شوروی امریکا، پاکستان، ایران و سعودی و متحدان آنان عوامل اساسی ایجاد و تداوم بحران کنونی کشورما میباشند. مداخله گران مسیحی، مسلمان، وهابی، سنی و شیعه همه و همه تا توانسته اند هیزم بر آتش جنگ و تباهی افغانستان انداخته اند.

افغانستان در دوران جنگ سرد به حیث نطع به مرکز تصفیۀ حساب ابرقدرت های وقت به خاک وخون کشانیده شد و در ختم جنگ سرد با بی اعتنائی و فراموشی غیراخلاقی به مرکز دهشت افگنان بین المللی مبدل و اکنون به مثابه معبر عبور به آسیای میانه و حوزۀ کسپین قربانی میدهد و به خاک وخون کشانیده میشود.

با آنچه گفته آمدیم میتوان خاطر نشان ساخت که  درین هفت دوره یی که تذکر یافت و تا احوال جاری کنونی  جرایم بیشمار:

ـ جرایم ضد بشری

ـ جنایات ضد بشری

ـ جنایات جنگی

ـ نقض حقوق بشر

ـ قتل و کشتار اهالی ملکی

ـ ترور وانتحار

ـ سرقت های مسلحانۀ بیت المال

ـ غصب املاک شخصی و دولتی

ـ دستبرد به بیت المال و دارائی عامه

ـ نابودی اردوی ملی به دستور اجانب (نواز شریف صدر اعظم پاکستان)

ـ تاراج غنایم و آثار ملی و تاریخی

ـ جرایم سنگین مالی واقتصادی

ـ تعرض به ناموس و حیثیت مردم

ـ  جاسوسی به دولت های خارجی و...(این فهرست ناقص خواهد بود که اگر از جرایم ضد بشری و جنایات هولناک بر علیه هموطنان هندو و سیک یاد آوری نگردد.)

به وقوع پیوسته ومتأسفانه ادامه دارد.

کدام وجدان آگاه میتواند درین تراژیدی هولناک به تبرئه و الزام یک شخص و یا یک گروه مبادرت ورزد. بدینرو:

باید بدون حب و بغض شخصی، گروپی، قومی، مذهبی و ایدیولوژیک به بررسی مسائل پرداخت و پروسۀ مستند سازی، حقیقت یابی و بیان حقایق را بنام شهدای وطن و حقوق مردم مستضعف انجام داد، مردمی که طی هرهفت دوره ظلم و ستم متفاوت را تجربه کرده و بمبارد روس و امریکا خانه و کاشانه اش را تباه ساخته است و اکنون در لابلای لنگوته که نشان عزت و غیرت پنداشته میشد و یا در بین کتاب مقدس قرآن، انتحار، دهشت و وحشت را تجربه مینماید و زیر نام دیموکراسی و بازارآزاد و در دریای پول تعداد هموطنان مجبور به فروش اولاد و جگرگوشه هایشان میشوند.