غوغای برپائی دموکراسی درافغانستان ازچه راهی، اراده یا شعار؟
عبدالاحمد فیض
غوغای برپائی دموکراسی درافغانستان ازچه راهی، اراده یا شعار؟
با درهم شکستن طلسم استعماروپیروزی نهضت های نجات بخش ملی درمقیاس جهان برپای نظام های سیاسی ملی ودموکراتیک دربرخی کشورهای تازه به استقلال رسیده با تعقیب راه رفته غرب بمثابه استثنای ترین راهکاربه هدف ایجاد جامعه مرفه وعادلانه درپیش گرفته شد وتعدادی معدودی ازین کشورهای عقب مانده با داشتن رهبران سیاسی ملی علی رغم عقب ماندگی قرون که مسلمأ حمایت توده های میلیونی را با خود داشت به پیروزیهای درخشان در اعماریک نظام مردم سالاروجامعه دموکراتیک با پیروی ازتجاروب تاریخی دنیای مرفه دست یافتند که کشوربزرگ هند مثال بارزی تاریخی درزمینه پنداشته میشود.
لازم بیادهانی است که مفکوره گذارازعقب ماندگی تاریخی بسوی رفاه وبرپائی نظام های سیاسی دموکراتیک مبتنی برارزشهای دموکراسی غربی درجهان عقب مانده یا جهان سوم بمثابه دکتورین غالب قبل برین درفاصله میان دوجنگ بین المللی ازسوی برخی مفکران غربی ونخبه گان سیاسی درکشورهای فقیرچون دیدگاه مسلط مطرح شد که بربنیاد این تئوری پیروی ازالگوی جهان متمدن میتواند کشورهای عقب مانده با فرهنگ قرون وسطائی را ازفقرواستبداد تاریخی رهای بخشد.
بخاطرباید داشت که تئوری فوق که درظاهرامربمثابه قطب نماء درمسیرانکشاف آینده جهان عقبمانده قرارگرفته بود ازهمان نخستین روزهای شکل گیری ذهنیت انکشاف جهان سوم که میراث سنگین غارت سیستماتیک استعمارگران را بدوش میکشیدند، مورد خشم ونفرت محافل رادیکال وراسیستی مخالف انکشاف دولتهای حوزه جهان سوم قرار گرفته لذا رفاه ودموکراسی پدیده منحصربه غرب عنوان گردید که درزمینه میتوان ازنظریه پردازهژمونیست ویکی ازفیگورهای لیبرال سده نزدهم، جی-اس میل نامبرد، وی مخالفت شدید خود را نسبت به دکتورین فوق ابرازداشته ومعتقد بود که ایجاد نظام مبتنی بردموکراسی، بیک مدنیت بستگی دارد درحالیکه جوامع عقب مانده درفقدان مدنیت قرار دارد، ازینرواین جوامع باید توسط حکام ستمگررهبری شده وشایسته دستیابی بیک نظام مردم سالارپنداشته نمی شوند.
آنچکه بمثابه نماد بارزی تجاروب بشری درمحدوده ای یک سده گذشته درخصوص اعمار جامعه دموکراتیک،مرفه وعادلانه با پیروی ازاصول و ارزشهای جهان مدرن درزمینه دورنمای انکشاف جوامع عقب مانده علی رغم دیدگاه های خوشبینانه ونیزپاسمیستی درین خصوص کسب اهمیت مینماید همانا عدم دستیابی دولتها وجوامع حوزه جهان سوم به استثنای معدود کشورهای عقب مانده با پیروی ازتجارب رفته غرب بدلایل تفاوتهای ژرف اقتصادی ،اجتماعی، محیطی وفرهنگی بوده است که پیوسته بحیث مانع عمده تاریخی موجب شده است تا راه انکشاف جوامع فقیررا عملأ سدنماید،هکذا مزید برین وجود سنتهای ارتجاعی حاکم و تحجردرجوامع عقب مانده پیوسته بمثابه مانع عمده دربرابرگرایش تجدد طلبی ودگرگونیهای بنیادی درهمچوجوامع قرارگرفته واین باعث شده است تا جهان عقب مانده قادرنگردند برعقبماندگی های تاریخی با دستیابی به دولتهای مردمی غلبه نمایند.
با اذعان به اینکه شکست وعدم موفقیت تعداد قابل توجه دولتها درپیروی مسیرهای رفته غرب درتناقض آشکاربا طرزتفکری قراردارد که تعقیب تجربه غرب را یگانه راه رسیدن به دموکراسی میپندارند اما این موضوع مسلمأ نمی تواند مانع همیشگی درروند انکشاف جوامع فقیرتلقی گردد، فلهذابا توجه بهماهیت وکرکترنظامهای سیاسی حاکم درجوامع عقبمانده، الگوی متعددی برای انکشاف ودگرگونیهای بنیادی درجهان سوم وجود دارد که بربنیاد آن بشریت درهرمقطع ازتاریخ درصورت اراده قاطع ملی میتوانند روند توسعه وانکشاف را تا دستیابی به نظامهای سیاسی دموکراتیک ومردمی طی نماید.
بگونه مثال تعدادی ازکشورها با ظهورنخبه گان سیاسی ملی زمینه را با ایجاد بسترهای مادی وقراردادن کشورهای شان درمسیرانکشافبرای نهادینه سازی جامعه مردمسالارمساعد نمودند که میتوان ازبرخی کشورجنوب آسیا، امریکای لاتین ویا هم افریقای جنوبی یاد نمود.
درافغانستان نیزبعد ازفروپاشی رژیم طالبان وحضورسیاسی ونظامی غرب فرصت تاریخی برای گذارازعقبماندگی وایجاد جامعه مبتنی برارزشهای دموکراسی پدید آمد، فیگورهای جدید قدرت بمثابه نخبه گان جامعه بشدت متشتت وسنتی افغان ازهمان روزهای نخست شکل گیری ساختارهای جدید،نیک میدانست که دستیابی کشورعقبمانده چون افغانستان با تفاوت های عمیق اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی ومحیطی نسبت به جوامع مرفه مستلزم رهپوئی وایجاد تمهیدات مادی، فرهنگی وگذارازمرزهای سنن و فرهنگ ارتجاعی وفقرزدائی است تا زمینه های عملی بسوی رفاه عمومی وایجاد جامعه مردم سالارمساعد گردد.
لذا توقع برین بود تا حکومت جدید که حمایت گسترده مالی وتخنیکی جامعه جهانی را تحت لوای دموکراسی باخود داشت بمثابه نخبه گان متعهد وبا پیروی ازتجاروب نظام های سیاسی که درایجاد دموکراسی وجامعه مردمسالاربدون پیروی راه رفته غرب ازمجرای انجام دگرگونیهای گسترده اجتماعی،فرهنگی واقتصادی فایق آمده بودند، فقرزدائی، اعتلای فرهنگی،امحای بی سوادی،دولت وملت سازی، حل معضل ملی وزدودن اثرات وحشتناک جنگ را درالویت های سیاست کاری قرارمیداد.
اما سردمداران قدرت با فراموشی شرمآورمنافع ملی ونیازمندیهای کشورجنگزده مان بیش ازهمه روی دوام قدرت، جمع آوری ثروت ازمساعدتهای مالی دولتهای تمویل کننده، تقسم قدرت به وابسگان شان،میدان دادن به قدرتهای مافیائی تمرکزنمودند،دولتهای تحت حمایت غرب درکابل دربیش ازیکدهه علی رغم حمایت بین المللی حتا درایجاد یک نظام انتخاباتی قانونی و قابل قبول که عنصرعمده وبنیادی برای ایجاد نظام مبتنی برارزشهای دموکراسی پنداشته میشود کوتاه آمده است. درین کشور ازحاکمیت قانون واجرای عدالت درخصوص جنایتکاران وبویژه فاعلین جرایم مالی خبری نیست. فقرفزاینده،تفاوت های وحشتناک طبقاتی که یکی ازعوامل گسترش بی ثباتی است ازویژه گیهای حاکمیت کنونی بوده وبوضوح میتوان اذعان داشت که دستیابی به یک نظام دموکراتیک وجامعه مرفه دروجود دولتهای ازینگونه که با شعاردموکراسی وارد عرصه قدرت شدند مقدورنبوده وصرفأ راه اندازی انتخابات آنهم توآم با تقلب درین کشوربه هیچ عنوانی معنی دموکرا سی ووجود یک نظام دموکراتیک را افاده نخواهد کرد ولذا غیرمنصفانه نخواهد بود اگراذعان داشت که رسیدن به یک جامعه دموکراتیک دراین کشورکماکان راه طولانی درپیش خواهند بود.