در سوگ درگذشت بانوی غزل،حمیرا نگهت دستگیرزاده
غفار عریف
در سوگ درگذشت بانوی غزل،
حمیرا نگهت دستگیرزاده
بر زندگی بوسه ی بدرود زد!
روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جهان بر خیزم
(حافظ)
سپیده ی صبحگاهی زار زار گریست!
شقایق ها در تالاب اندوه غرق شدند و نیلوفر های آبی را دریای غم با خود برد!
دختران رز در تاکستان های سبز- رخت سیاه پوشیدند و دشت های پهناور و کوه های بلند و جنگل های انبوه، یکجا با باغ های پر ستاره در گلیم ماتم نشستند!
قناری ها و چلچله ها در هم صدایی با خروش دریا ها و غریو آبشار ها، فریاد غمگینانه سر دادند و دنیا دنیا گریستند؛ وقتی آگاهی یافتند که " حمیرا" ی گلستان شعر و سخنوری و " نگهت" گاجستان سرود و ترانه، به وادی خموشان رخت سفر بر بسته و دیگر هرگز
بر نمی گردد!
و صاحبدلان کهکشان ادب و سخن پارسی و همه ی رهروان راه انسانی، از سنگینی
کوله بار اندوه از دست دادن مروارید چکامه سرایی و گوهر سخنوری، دولا شدند و بر تشنج خونین مرگ نفرین گفتند.
(پایان )
۴ / ۹ / ۲۰۲۰