دلایل قوی باید و معنوی
دلایل قوی باید و معنوی
متن سخنرانی یوگنی اسپیتسین، دکتر علوم تاریخ در آستانۀ صدمین سالگرد تشکیل اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی در آخرین پلنوم کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست فدراسیون روسیه
ا. م. شیری
کمی بیشتر از یک ماه تا جشن صدمین سالگرد تشکیل اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بزرگ باقی مانده است. این روز فقط تاریخ ما نیست، تاریخ جهان است. پس قدرت برتر ما چه ارتباطی با این رویداد دارد؟ ما صدمین سالگرد انقلاب کبیر اکتبر را به طرز شایسته جشن نگرفتیم. این ننگ است! و اکنون، با صحبت در مورد یک سنت خاص، ما متوجه صدمین سالگرد ایجاد یک قدرت بزرگ که زینوویف، فیلسوف روس آن را اوج نه تنها روسیه، بلکه کل تمدن جهان نامید، نمیشویم (او به تازگی ۱۰۰ ساله شد).
حالا در خصوص بمبها. در کشور ما، بسیاری از صاحبان قدرت دوست دارند به انواع رویدادهای تاریخی رجوع کنند. آنها رویدادها را یا تحریف میکنند، یا اصلا نمیفهمند در مورد چه چیزی صحبت میکنند. من سخنرانی گنادی زیوگانوف را با دقت گوش دادم. او کاملاً درست میگوید. میخواهم تأکید کنم که سرنگونی سلطنت به طور خودکار منجر به فروپاشی امپراتوری روسیه شد. زیرا، کل جمعیت روسیه یا تابع تاج و تخت سلطنتی بودند یا غیرخودی. این بدان معناست که سرنگونی سلطنت به عنوان یک شکل از حکومت به طور خودکار به مرگ یک امپراتوری که حاکم عالی آن امپراتور بود، منجر میشود.
این موضوع هیچ ربطی به بلشویکها نداشت. واضح است که هنوز در بهار ۱۹۱۷، شبهتشکلهایی در مناطق مختلف کشور ظاهر شدند و کارگران با همان دولت موقت معاشقه میکردند. به عنوان مثال، مذاکرات بین کرنسکی و شرکاء با همان استقلالطلبان اوکراینی را به خاطر بسپارید... از قضا موضوع اعطای خودمختاری در داخل جمهوری آیندۀ روسیه نه به روسیه کوچک و نه به پودین، بلکه به اوکراین هم در آنجا مطرح شد!
به خاطر آورید لاور کورنیلوف، فرمانده کل وقت ارتش روسیه چه کرد. او در ژوئن-ژوئیه ۱۹۱۷ در جبهه، در بخشهایی از ارتش رزمنده باقی ماند تا واحدهای نظامی اوکراین را تسلیم کند. اما بعد لنین را به خاطر واگذاری زمینهای روسیه به اوکراین شوروی سرزنش خواهید کرد؟
حالا یک جنبه مهم دیگر. دربارۀ بمبگذاران و تروریستها. بنا به دلایلی، ما ولادیمیر ایلیچ لنین را به عنوان کسی محسوب میکنیم که همراه با حزب، در آن شرایط مشخص تاریخی قطعات امپراتوری از هم پاشیده را جمعآوری کرد! ما مورخان مارکسیست باید دقیقاً از منظر تاریخ به رویدادها بنگریم و نه از بلندای سالها و دهههای گذشته. در آن زمان جمعآوری قطعات امپراتوری جز از طریق تشکیل اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی مطلقاً غیرممکن بود و گر نه، ما با یک جنگ داخلی جدید روبرو میشد.
وقتی ادعا میکنند که لنین در زیر اتحادیۀ جمهوریهای شوروی بمب کار گذاشت، برای من یک سؤال مشروع پیش میآید: «اگر لنین اینقدر احمق بود، پس شما چرا به همان چنگک آویزان شدهاید؟» حالا اگر همۀ واحد ملی عضو فدراسیون روسیه را، مثلاً تاتارستان، باشقیرستان و دیگران را منحل کنید، نتیچه چه خواهد بود؟ غیر از جنگ داخلی؟ اما شما این کار را نمیکنید، برای اینکه عواقب خطرناک آن را درک میکنید.
این یعنی لنین با تشکیل اتحادیۀ جمهوریهای شوروی اشتباه کرد، اما شما که همین جمهوریهای ملی را در چارچوب فدراسیون روسیه حفظ میکنید، درست میگویید! چه منطق شگفتانگیزی!
در ادامه، در اینجا ما یکی از این بمبگذاران تروریست، آناتولی سابچاک را بوضوح میبینیم نه لنین، نه استالین، نه هیچ کس دیگر و نه حتی خروشچف و برژنف را. این سابچاک، یکی از نزدیکترین یاران یلتسین و وکیل بود. رفیق سابچاک، نه فقط یک وکیل، او یک دکترای علوم و یک استاد فقه بود... چرا شما استاد فقه به رهبری کشور نگفتید معاهدۀ اتحادیه که در ۲۲ دسامبر ۱۹۲۲ توسط نمایندگان تامالاختیار امضاء شد، چه بود؟
دوستان، من شما را شگفتزده خواهم کرد. معاهدۀ اتحادیه مشتمل بر ۲۶ ماده بود. اگر آنها را با دقت بخوانید، خواهید دید: این همان چیزی است که در قانون اساسی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بود و در قانون اساسی فعلی فدراسیون روسیه نیز آمده است. در آنجا فقط از موضوع صلاحیتها و اختیارات مراجع مختلف و تمایز کانون اتحادیه و تابعین فدراسیون سخن میرود. فهرستی از کمیساریاهای خلقی با اهمیت فدرال و جمهوری، اختیارات آنها معین شده است. و در پایان در ماده 26 تصریح شده، که هر جمهوری شوروی حق دارد آزادانه از اتحادیه جدا شود. یعنی در واقع اولین قانون اساسی بود، که بعداً در ۶ ژوئیه ۱۹۲۳ با قانون اساسی جدید معروف به قانون اساسی لنینی جایگزین شد و در دومین کنگرۀ اتحاد شوروی در ژانویه ۱۹۲۴ تصویب شد. اما این پیمان در مورد تشکیل اتحاد جماهیر سوسیالیسیتی شوروی به یک تکه کاغذ تبدیل شد. این فقط یک سند تاریخی بدون پشتوانۀ سیاسی بود.
اما ناگهان، در نوزدهمین کنفرانس حزب در سال ۱۹۸۸، گارباچوف، یاکولییف و شرکاء بدون هیچ دلیلی میگویند: بیایید یک معاهدۀ اتحاد جدید منعقد کنیم! چه پیمان اتحاد جدید؟ اگر تجدید نظر در مورد اختیارات بین کانونهای اتحادیه و جمهوریها لازم بود، انجام برخی اصلاحات در قانون اساسی کافی بود تا این مسئله حل شود.
اما این برخورد نشان داد که این روند برنامهریزی شده بود و عملیات توسط برخی افراد، هم در دستگاه حزب و هم در سازمانهای امنیت دولتی در خارج از کشور آماده شده بود.
و سرانجام، بلشویکها مدام به انجام اوکراینیسازی متهم میشوند. باز هم دروغ! در این مورد، یادآوری نامۀ استالین به لازار کاگانوویچ و دیگر اعضای کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اوکراین کفایت میکند. واقعیت این است که در سال ۱۹۲۵، قطعنامۀ کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اوکراین در مورد اوکراینیسازی به تصویب رسید. کارناوال به راه افتاد، هیزم زیادی جمعآوری شد. نخست وزیر وقت مجبور به استعفا شد و استالین کاگانوویچ را به این امید که با امیدواری به این مردم را قانع سازد، به آنجا فرستاد. اما حتی کاگانوویچ از عهدۀ این کار برنیامد. و سپس استالین مجبور شد نامهای کوتاه بنویسد. این نامه در محتوای خود، جایگزین کل رسالههای نظری میشود. و حالا دو نقل قول از این نامه که بیش از حد مناسب است.
اول: «ما مخالف اوکراینیشدن نیستیم. این یک روند طبیعی و یک فرآیند طولانی است، که با پیوستن جمعیت روستایی اوکراین به صفوف بخش صنعتی به درجۀ بلوغ میرسد». یعنی زمانی که آنچه که گذار به کیفیت بازار نامیده میشود، رخ میدهد. شما اکنون اوکراینی کردن اجباری تودههای پرولتری روسهای دونباس و کریوویروگ را انجام میدهید. این اوکراینیسازی اجباری شکلی از آزادی ملی نیست، بلکه نوعی ستم ملی است که میتواند در میان تودههای پرولتری روس فقط شوونیسم ضد اوکراینی را تحریک کند.
دوم: «در اثر ضعف کادرهای کمونیست بومی، روشنفکران بومی همیشه اوکراینیسازی را زیر شعارهای از هر چیزی روسی دور کن! از هر چیز شوروی دوری کن! از مسکو دوری کن! انجام میدهند»... این است ماهیت اوکراینیسازی که در آن زمان انجام گرفت و با آن برخورد شد. هنگامی که بعداً در اوایل دورۀ رهبری برژنف تلاشهایی برای انجام همان اوکراینیسازی به عمل آمد، آن هم شکست خورد. تصادفی نبود که برژنف را از سمت دبیر اولی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اوکراین برکنار کردند. زیرا، به قول خود لئونید برژنف، رفیق بر مواضع باگدان خملنیتسکی محکم ایستاده بود. ضمناً، در سال ۱۹۷۰ در دورۀ پترو شلست بود که این شرور، لئونید کراوچوک به دستگاه ایدئولوژیک کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اوکراین راه یافت...
و در نهایت، این دقیقاً همان نوع اوکراینیسازی به روش ضدکمونیستی بود که در زمان گارباچوف با برآمد جنبش برای بازسازی «روخ» (حزب مردم اوکراین) اغلب فقط شرکت ملیگرایان اتفاق افتاد. از قضا باتکاء همین «روخ» بود، که کراوچوک به عنوان رئیس شورای عالی اوکراین شوروی انتخاب شد.
در اینجا باز هم یک سؤال برای من پیش میآید: «این چه ربطی به لنین و استالین دارد؟» نیازی به باد در غبغب انداختن نیست.
من این واقعیتها را به دلایل روشن برای شما برشمردم. زیرا، در مناظره و در مبارزه با مخالفانمان، به تعبیر ملایم، از تعبیر صریح «دشمنان خلق» استفاده نخواهم کرد. من به شیوۀ دیگر میگویم: باید همیشه با استدلال و حقایق، بدون بالا بردن دستها برای زدن، بر سر آنها کوبید. زیرا، ترویج ایدههای سوسیالیسم همیشه زمانی ارزشمند است که با حقایق و استدلالهای تاریخی پشتیبانی شود. پس بیایید پیروز شویم! متشکرم!
۲۷ آبان ۱۴۰۱