بمناسبت صد سالگی گئورک وارطانیان، امیر، هانری...
بدون آنها تاریخ جهان به گونۀ دیگری رقم میخورد
بمناسبت صد سالگی گئورک وارطانیان، امیر، هانری...
سرگئی مدودف (Sergei MEDVEDEV)
ا. م. شیری
گئورک آندریویچ وارطانیان (Gevork Andreevich Vartanyan)، افسر افسانهای اطلاعات شوروی صد ساله شد. فعالیتهای مخفیانۀ او به مدت ۴۵ سال متمادی - در دهها کشور و در قارههای مختلف – ادامه یافت. به گفتۀ همکاران، آنچه وارطانیان انجام داد، «به قدری متنوع و جامع است که هرگز از طبقهبندی خارج نخواهد شد».
گئورک وارطانیان، افسر اطلاعات مخفی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی در ۱۷ فوریه ۱۹۲۴ در شهر راستوف روی دُن، خیابان براتسکی [برادری]، خانۀ شماره ۸۱ دیده به جهان گشود. ولادیمیر پوتین، یکی دیگر از افسران اطلاعاتی، روزی در مورد وارطانیان و همسرش گوهر گفت: «بدون آنها، تاریخ جهان ما میتوانست به گونۀ دیگری رقم بخورد».
نام شهروند افتخاری روستوف-روی-دُن، گئورک وارطانیان تنها در سال ۲۰۰۰ از حالت طبقهبندی خارج شد. بخش اعظم زندگی او در پشت پردۀ مخفیکاری باقی ماند. اما حتی هر آن قدر که ما میدانیم، شگفتانگیز است و توضیح میدهد که چرا یک بومی روستوف تنها یکی از مبارزان «جبهه نامرئی» است که عنوان قهرمان اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را در طول زندگی خود و در زمان صلح دریافت کرد.
در سال ۱۹۴۳، اطلاعات آلمان تدارک دیده بود که استالین، روزولت و چرچیل را هنگام کنفرانس تهران در نوامبر همان سال ترور کند. واضح است که قتل رهبران سه کشور بزرگ میتوانست کل مسیر جنگ جهانی دوم را تغییر دهد. اما توطئه آلمان کشف شد...
در سال ۱۹۸۰، فیلمسازان شوروی تصمیم گرفتند در این باره یک فیلم هیجانانگیز جاسوسی بنام «تهران-۴۳» بسازند. ایگور کاستالوسکی، ستارۀ وطنی برای ایفای نقش اصلی و آلن دلون، ستارۀ فرانسوی برای بازی در نقش مکمل دعوت شدند.
اما اطلاعات فیلمنامهنویسان زیاد نبود. یک مقاله در روزنامۀ پراودا: «لندن، ۱۷ دسامبر ۱۹۴۳ (TASS) و روزولت، رئیس جمهور آمریکا گفت که او در سفارت روسیه در تهران اقامت دارد، نه در سفارت آمریکا. زیرا، استالین از توطئه آلمان اطلاع یافته است...».
در نوبۀ دوم، یک مصاحبه که با خرابکار معروف، اسکورزنی، رئیس سابق سازمان مخفی اس اس انجام شده بود. اتو اسکورزینی در سال ۱۹۶۴، در مادرید طی مصاحبه با روزنامهنگاری از روزنامۀ اکسپرس پاریس گفت: «از میان تمام داستانهایی که دربارۀ من گفته میشود، مضحکترین آنها داستانهایی هستند که توسط مورخان نوشته شده است. آنها ادعا میکنند که قرار بود من با تیمم روزولت را در کنفرانس یالتا بربایم. این ادعا مزخرف است. در واقع، هیتلر به من دستور داده بود در کنفرانس قبلی – در کنفرانس تهران روزولت را بربایم».
به طور کلی، همۀ قضیه این است. هیچ جزئیاتی در مورد خود عملیات گزارش نشده است. برای نویسندگان سؤال مطرح شد: «چگونه ممکن بود چنین اقدامی صورت گیرد»؟ و آنها حساب کرده بودند که ورود به سفارت در تهران با استفاده از «طناب» - از طریق کانالهای تجهیزات آبرسانی امکانپذیر است. درست حدس زده بودند.
در زمان فیلمبرداری، بازیگر، کاستالوفسکی ۳۲ سال داشت. به این معنی بود که افسر اطلاعات اتحاد شوروی در فیلم یک فرد بالغ و کارکشته است. اما نویسندگان در این مورد اشتباه کردند. از کجا میتوانستند بدانند که گئورک وارطانیان، شخصیت اصلی این داستان، در آن زمان تنها ۱۹ سال سن داشت؟
«سوارهنظام سبک» (۱)
پس واقعیت در تهران در سال ۴۳ چگونه بود؟ و آن پسر اهل راستوف در آنجا چه میکرد؟
ــ خود گئورک وارطانیان میگوید که مادر من از خانواده بسیار ثروتمند راستوف- برادران مارتیروسوف، صاحبان فروشگاههای شراب و مواد غذایی بود. پدرم قبل از انقلاب نزد آنها کار میکرد. عاشق مادرم میشود و با هم ازدواج میکنند. پدرم دوباره روی پای خود میایستد. و تحت حکومت شوروی، به عنوان مدیر یک کارخانۀ روغن در روستای استپنوی در نزدیکی راستوف منصوب میشود. او چندین سال در آنجا در مقام مدیر فعالیت میکند.
در سال ۱۹۳۰ (به دستور اطلاعات خارجی شوروی)، پدر قهرمان ما، آندری واسیلیویچ وارطانیان، با خانوادۀ خود به ایران سفر میکند. طبق مدارک، وی شهروند ایران است. در تهران صاحب یک کارخانۀ شکلاتسازی میشود.
معلوم است که آندری وارطانیان پنج یا شش بار دستگیر شد: ایرانیها به او به احتمال ارتباط با اطلاعات شوروی شک داشتند. با این حال، بدلیل فقدان هر گونه مدرکی، او را آزاد کردند.
...گئورک در ۱۴ سالگی متوجه شد که پدرش یک افسر اطلاعاتی شوروی است. پسر میخواست راه او را ادامه دهد. گئورک آندریویچ به یاد میآورد: «او به کیستی خود پی برد. پدر همیشه ما را تشویق میکرد که در راه میهن فداکاری کنیم و تا حد امکان به آن کمک کنیم».
در فوریه ۱۹۴۰، وارطانیان ۱۶ ساله ارتباط مستقیمی با پایگاه کمیساریای خلق در امور داخلی [وزارت کشور] در تهران برقرار کرد. گئورک در کارهای مخفی امیر همکارانش شد.
برای شروع، امیر موظف شد گروهی از همفکران خود تشکیل دهد.
ــ وارطانیان در یکی از معدود مصاحبههای خود گفت: «من به سرعت هفت نفر را به خدمت گرفتم. - ارمنی، لزگی، آشوری، همه در سن و سال خودم.
همه آنها مهاجران از اتحاد جماهیر شوروی و تقریباً همه فرزندان افراد سرکوب شده بودند. اما آنها بقول معروف، «در راه ایده» به صورت رایگان کار میکردند.
این گروه «سوارهنظام سبک» نام داشت: پیشگامان جوان با دوچرخه در اطراف تهران میگشتند. در سال ۱۹۴۱، یک دختر دانشآموز زیبا به آنها پیوست.
ــ گئورک آندریویچ گفت: «برادر ارمنی بزرگتر او دوست من در سوارهنظام سبک خدمت میکرد». دو یا سه سال او را عاشقانه زیر نظر گرفتم، خیلی دوستش داشتم. او گوهر - همسر آیندۀ من است. آن موقع حتی شانزده سال هم نداشت. او شجاع بود و هرگز از انجام هیچ کاری خودداری نمیکرد.
گوهر شد آنیتا. دختر به روسی، گئورک به ارمنی صحبت نمیکرد. ما به زبان فارسی ارتباط برقرار کردیم.
«سوارهنظام سبک» درگیر نظارت خارجی بودند: شناسایی جاسوسان آلمانی.
مثلا: زنرال استخدام شدۀ ایرانی به ازای پول هنگفت، اسناد طبقهبندی شدۀ «فوق سرّی» زیادی به افراد پایگاه اطلاعات اتحاد شوروی تحویل میداد. همۀ آنها تأئید نمیشدند. آنها را چگونه بدست میآورد؟ ساخته و پرداختۀ خودش نیست؟ معلوم شد، آره، کار خودش است.
وظیفۀ ما. بررسی فوری. ما مثل همیشه حاضر به یراق بودیم. نه، ژنرال با هیچ کس جز ما رابطه ندارد. به سر کارش میرود، برمیگردد- و بفرمائید: بستۀ حاوی اسناد را به افرادی از پایگاه اطلاعاتی شوروی تحویل میدهد. وارد شدن به خانۀ او به هیچوجه ممکن نبود. مجبور شدیم از طریق داربست به خانۀ سه طبقۀ در دست ساخت در رو به روی ویلای ژنرال برویم. با دوربین ویلای او را پائیدیم: ژنرال از پوشهای که همیشه با خود حمل میکرد، برگههای خالی با مهر «محرمانه» را بیرون میآورد و با خوشحالی با ماشین تحریر روی آنها مینویسد.
ژنرال به راحتی اطلاعات سرّی اختراع میکرد. از سرنوشت بعدی او اطلاعی در دست نیست. همانطور که گئورک آندریویچ به خاطر میآورد، «افراد ما او را گرفتند».
در دو سال اول، در سایۀ نوجوانان، حدود ۴۰۰ (!) نفر که به طرق مختلف با اطلاعات آلمان مرتبط بودند، شناسایی شدند.
خُب، برگردیم به تهران سال ۴۳. در اینجا لازم است در مورد وضعیت ایران توضیحاتی ارائه کنیم (این نکات در فیلم بیان نشده است).
در ماه اوت ۱۹۴۱ نیروهای اتحاد شوروی و انگلستان به خاک ایران وارد شدند. علیرغم اعلام رسمی بیطرفی، رضا پهلوی، رهبر کشور از متحدان رایش سوم به حساب میآمد. ایرانیها هیچ مقاومتی نکردند. رضا پهلوی سرنگون شد و پسر کوچکش، محمدرضا شاهنشاه (شاه شاهان) ایران شد.
تهران برای نشست سال ۱۹۴۳ به این دلیل انتخاب شد که نیروهای هر «سه کشور» تقریباً به طور مساوی در اینجا حضور داشتند و از همه مهمتر، مأموران سازمانهای اطلاعاتی شوروی و انگلیس از مدتها پیش در پایتخت ایران مستقر شده بودند.
با شروع اشغال، بسیاری از آلمانیهای شاغل در ایران تبعید شدند. اما نه همه. در ایران نیز مناطقی وجود داشت که عموماً تحت کنترل دولت جدید نبودند و آلمانیها در آنجا عوامل متعددی داشتند.
از این رو، اطلاعات ما، گزارش کوزنتسوف، افسر اطلاعاتی مبنی بر حملۀ احتمالی به رهبران «سه کشور بزرگ» را جدی گرفت.
این چیزی است که ما (برخلاف فیلمنامهنویسان شوروی) امروز میدانیم: آلمانیها در ۱۰۰ کیلومتری تهران نیروی هوابرد پیاده کردند. خرابکاران سوار بر شتر، برای اینکه جلب توجه نکنند با ریشهای حنا بسته در مدت ده روز به آرامی به پایتخت ایران رسیدند.
وظیفۀ این گروه پیشرو برقراری ارتباط رادیویی با برلین و سپس آماده کردن شرایط برای فرود نیروی اصلی هوابرد تروریستها بود.
وارطانیان گفت: «آنها با برلین ارتباط رادیویی برقرار میکردند، اما مسیرشان شناسایی شد. پیدا کردن این فرستندۀ رادیویی در تهران وسیع بعنوان وظیفۀ گروه ما تعیین شد. ما از عهدۀ انجام این کار برآمدیم».
به گفتۀ گوهر وارطانیان، با ۱۴-۱۶ ساعت کار در شبانه روز... پیدا کردیم!
آلمانیها بدون سر و صدا دستگیر شدند و پس از آن تحت فرمان اطلاعات شوروی و انگلیس کار کردند. اما! یکی از متصدیان رادیویی آلمانی موفق به پخش رمز زیر شد: «ما تحت نظر کار میکنیم». در آلمان متوجه شدند که این عملیات شکست خورده است. آلمانیها تصمیم گرفتند گروه اصلی به رهبری اسکورزینی را اعزام نکنند. «جهش بلند» (نام رمز عملیات) شکست خورد.
از جزئیات (مثلاً میزان خطر مثلاً برای پسران) ما اطلاع نداریم. اما در مسکو از «سوارهنظام سبک» بسیار قدردانی کردند: «تشکر شخصی از امیر، خان، هایلندر...»! گئورک و گوهر خرسند و سربلند بودند!
تهران- شهر تناقضات
به گفتۀ گئورک وارطانیان، قسمت واقعی فیلم «تهران-۴۳» این است که آلمانیها قصد داشتند از طریق کانالهای تجهیزات آبرسانی وارد سفارت شوند و درست در روز تولد چرچیل، ۳۰ نوامبر، به عملیات تروریستی دست بزنند.
وارطانیان بعدها گفت: «اما این ادعا که آنها مانند قهرمان کاستالوسکی تیراندازی کردند و کشتند، یک داستان تخیلی است، این اتفاق نیفتاد. اگر یک پیشرو دست به سلاح ببرد، پس او دیگر یک پیشرو نیست، بلکه، یک نوع قاتل است».
خُب، زوج وارطانیان گلایههای زیادی از سازندگان فیلم تهران-۴۳ داشتند.
گوهر یادآور میشود: در زمان جنگ، شهر تهران مملو از جمعیت بود. بسیاری از مردم، عمدتاً افراد ثروتمند از اروپا، به این شهر روی آورده بودند. اکنون در بسیاری از فیلمهای مربوط به آن زمان، زنان برقع پوش را میبینم. اما آنها زیاد نبودند. برعکس، خانمهای خوشپوش، تعیینکنندۀ فضا بودند. لباسهای رنگارنگ و اغلب تنگ آنها چشمگیر بود؛ حتی دامنهای کوتاه میپوشیدند. واضح است که در حومههای فقیرنشین تقریباً هرگز چنین نبود.
هنگامی که زوج وارطانیان در سال ۲۰۰۰ بخشاً از طبقهبندی خارج شد، ایگور کاستالوسکی با آنها ملاقات کرد. گوهر از او خوشاش آمد:
ــ او یک بازیگر فوقالعاده، یک مرد مهربان است. خیلی خوب حرف زدیم... اما پرسیدم: «چرا تهران در فیلم شما اینقدر کهنه است»؟ آن زمان شهر زیبایی بود! و کاستالوسکی پاسخ داد که آنها در باکوی قدیم فیلمبرداری کردند. به او گفتم: «اما حتی در باکو هم میتوانستند چیزهای شایستهتری پیدا کنند».
روی قالیچههای پرنده
در زمان ما، زندگینامۀ نیکولای دولگاپولوف، یک افسر اطلاعاتی دیگر، چیزی شبیه به جدول «تاریخها و وقایع زندگی گئورگ وارطانیان است». میتوانیم در مورد آن صحبت کنیم.
زندگینامه یک فهرست متواضعانه است. از آن اسنتاج میشود که زوج وارطانیان کار خود را در ایران در سال ۱۹۵۱ به پایان رساندند و به اتحاد جماهیر شوروی- به ایروان بازگشتند و در آنجا وارد دانشکدۀ زبانهای خارجی شدند. آنها دیگر زن و شوهر بودند؛ در سال ۱۹۴۶ در یک کلیسای ارامنه در تهران ازدواج کرده بودند.
همراه با آنها سایر اعضای خانواده نیز به اتحاد شوروی بازگشتند.
در ایروان میخواستند به ما یک آپارتمان بدهند. اما پدرم نپذیرفت. او گفت که ما مردم نسبتاً ثروتمندی هستیم، همه چیز را خودمان خواهیم ساخت و از آنها خواست که آپارتمان را به نیازمندان بدهند.
وارطانیان در سال ۱۹۵۵ در شعبۀ جهانگردی در ایروان مشغول به کار شد: پس از فارغ التحصیلی، در سال ۱۹۵۶ به این زوج اشتغال به کار در اطلاعات خارجی پیشنهاد میکنند. آنها پس از یک دورۀ آموزشی کوتاه به خارج از کشور سفر میکنند تا وظایف خاصی را از راههای مخفیانه انجام دهند.
(در واقع، این قسمت از زندگینامه که خود گئورک وارطانیان بیان نموده، به پایان میرسد. بقیه از منابع دیگر است؛ گوهر پس از مرگ همسرش جزئیاتی را یادآوری کرد).
نخستین مقصد مأموران اطلاعات مخفی سوئیس بود. طبق افسانه، گئورک (با اسم مستعار آنری) و گوهر ایرانی هستند، او تاجر فرش است، آنها دوست صمیمی هستند، به زودی با هم ازدواج خواهند کرد. گوهر – مسئول ارتباط با مرکز است. او ظرف دو ماه و نیم به دقت آموخته بود که چگونه قطعات یک فرستنده (از یک گیرندۀ رادیویی معمولی) را قبل از یک ارتباط روی هم سوار کند و در پایان ارتباط آن را از هم منفصل نماید.
ابتدا وارطانیانها پس از خروج از ایران در سال ۱۹۵۱، به کشورهایی که در آنها زندگی می کردند (طبق افسانهها) سفر کردند.
ما با پاسپورتهای قدیمی ایرانی وارد سوئیس شدیم. آنها به تمدید نیاز داشتند. مشکل باید توسط خودمان حل میشد.
گوهر یادآور شد: تصمیم گرفتیم به سفارت ایران رجوع کنیم. ما یک ماشین لوکس با راننده کرایه کردیم. ژورا همیشه شیکپوش بود. من بهترین لباسهایم را پوشیدم و زیورآلاتم را به دست و گردن آویختم. رفتیم. یک منشی بیرون آمد و پرسید: چه میخواهید؟ شوهرم با وقار جواب داد: میخواهیم با سفیر ملاقات کنیم، با وی آشنا شویم. ما بعنوان دو ایرانی ادب را رعایت میکنیم. سفیر بلافاصله بیرون آمد.
قهوه خوردیم و البته، صحبتها حول محور ایران میچرخید. آن زمان زبان فارسی برای ما زبان مادریمحسوب میشد. احساس کردیم سفیر امیدوار است. کلی حرف زدیم، صحبت کردیم... شوهرم گفت که ما باید پاسپورتمان را تمدید کنیم. خُب، فردا میآئیم خدمتتان. فردا! اینطور که گفت، سفیر تعجب کرد و گفت: همین امروز این کار را برای شما انجام میدهم. به یکی از کارمندان زنگ زد، پاسپورت ما را گرفت و رفت. ده دقیقه بعد پاسپورتها را آورد و گفت: «با عرض پوزش، محل تولد شما رشت است...».
جالب است، که محل تولد گئورک راستوف ذکر شده بود که با نوشتۀ فارسی کاملاً مشابه است. گئورک تأئید کرد: بله، بله، رشت. کارمند: و روی پاسپورت هم «رشت» نوشته شده است.
و برای اینکه بار مهمانان سفیر را سنگین نکند، دیپلمات کمکی رفت، آن را دوباره اصلاح کرد و گذرنامههای جدید ما را آورد و به جای راستوف که برای ما کاملاً خطرناک بود، رشت نوشته شده بود. تصور کنید چقدر خوش شانس بودیم!
البته وارطانیانها شانس آوردند. اولاً، آنها هرگز افشا نشدند و ثانیاً، اغلب آنها در مکان و زمان مناسب فغالیت کردند. مثلاً، در ماه مه ۱۹۶۸، در پاریس - در تجمع دانشجویان انقلابی.
از خاطرات گوهر وارطانیان:
ناگهان دیدم: مردم دست به دست هم داده و به شکل دایروی با هم میرقصند. یک ثانیه - و ژورای من با عجله به آنجا رفت و با آنها رقصید، و گروه رقصکنان به داخل یک ادارۀ دولتی رفت.
رهبری فرانسه موافقت کرد که با دانشجویان مذاکره کند. فقط رقصندگان اجازۀ حضور در جلسه با رهبری کشور را داشتند و بقیه (از جمله، من- گوهر) اجازه ورود نداشتم.
ــ من به جمع در حال رقص نرسیدم. اما او فورا رسید. بیتردید، همه چیز طبیعی است. و برای تجارت بسیار مفید است. او داخل بود، همه چیز را دید، همه چیز را شنید.
خانوادۀ وارطانیان اواخر دهۀ ۱۹۷۰ را در ایتالیا گذراند. یوری دروزدوف (سرلشکر اطلاعات خارجی، که در سال ۱۹۷۹-۱۹۹۱ ریاست اطلاعات مخفی را بر عهده داشت) در خاطرات خود در این باره مینویسد:
دریاسالار استنسفیلد ترنر، فرمانده کل نیروهای مسلح ناتو در جنوب اروپا از سپتامبر ۱۹۷۵ و رئیس سازمان سیا از سال ۱۹۷۷، جزو آشنایان آن زمان گئورک وارطانیان بود.
درزدوف توضیح میدهد:
وارطانیانها با مسائل هستهای سروکار نداشتند. دیگران این کار را کردند. آنها بیشتر به حرفۀ واقعی خود - تجارت فرش وابسته بودند. روی همین فرشها بود که با شخصیتهای بلندپایۀ آمریکایی ارتباط برقرار کردند.
به گفتۀ وارطانیان، او یک تاجر موفق بود، برای خودکفایی کار میکرد و جایگاه والایی در جامعه داشت: تاجر بودن راحت است. میتوان در مورد اسرار اقتصادی سایر کشورها به افراد علاقهمند صحبت کرد و به ازای آن، اطلاعات دارای ماهیت سیاسی دریافت کرد. از این گذشته، من به عنوان یک تاجر، به اطلاعاتی در مورد زندگی سیاسی در یک کشور خاص نیاز داشتم. اگر پول سرمایهگذاری کنم، چه میشود؛ در عرض پنج سال ناپدید میشود؛ اگر ناگهان انقلابی رخ داد؛ و سؤالات یک تاجر موجب ایجاد شک نمیشود.
خوب، همانطور که واضح است ، فرش فقط در اتحاد جماهیر شوروی مورد تقاضا نبود. به گفتۀ درزدوف، روزی هانری با هواپیمای آدمیرال ترنر به آمریکا پرواز کرد تا مأموریتی را به پایان برساند! البته نه برای فروش فرش. بلکه به لطف فرش.
ــ گوهر دربارۀ ترنر گفت: « آری، ما او را خوب میشناختیم. اگر چه با او دوست نبودیم، اما رفتار ما با هم دوستانه بود. با وی دیدار کردیم و میتوانستیم در مهمانیها با او صحبت کنیم. خدماتی ارائه میکرد. ما میدانستیم چگونه نشان دهیم که به هیچ چیز احتیاج نداریم، ما ثروتمندیم. این را باید به دیگران القا میکردیم.
این زوج شاد و با توانایی ارتباطگیری آسان، اعتماد وزرای ایتالیایی و حتی رئیس جمهور ایتالیا را کسب کردند.
وارطانیانها در مارس ۱۹۷۸، زمانی که بریگادهای سرخ، آلدو مورو، نخست وزیر سابق ایتالیا و رئیس حزب با نفوذ را ربودند، در رُم بودند.
خود گئورک وارطانیان گفت:
ــ «تمام قوای دولتی به جستجوی جنایتکاران مشغول شدند. آنها مرا در یک پست بازرسی پلیس متوقف نمودند و مدارکم را بررسی کردند: صندوق عقب را باز کنید! بدون اینکه از ماشین پیاده شوم، کلید را دادم. باز کردند، وارسی کردند، و سپس من به راهم ادامه دادم. پست بازرسی بعدی نیز دقیقاً به همین ترتیب. و ناگهان: «از ماشین پیاده شوید»! پیاده شدیم و دیدیم که اسلحهها را به سمت ما نشانه رفتهاند. پلیس با اشاره به صندوق عقب پرسید: «این چیست»؟! دیدم که یک مسلسل آنجا است...
از من پرسیدند: این مال کیست؟ من با آرامش گفتم که این را تو به آنجا انداختی - مال من نیست. اما اوضاع متشنج بود. یک سیاستمدار بزرگ ربوده شده و نیروهای دولتی در جستجوی او هستند... و ناگهان یک پلیس از پست اول سوار بر موتور سیکلت، آژیرکشان و با چراغهای روشن به سمت ما آمد. معلوم شد او هنگام بازرسی مسلسلش را در صندوق عقب ماشین من جا گذاشته و فراموش کرده است. میفهمید؟! سهلانگاری آشکار: فراموش کردن اسلحه هنگام بازرسی! قضیه، البته که داستانی است. اما اولش فکر کردم دارند تحریک میکنند، بازی در میآورند! اینجاست که باید خونسردی خود را حفظ کرد...
البته در آن صورت هم بیگناهی خود را ثابت میکردیم. اما به حساب کلی جنگ اعصاب و تمرکز توجهات به روی ما، توجهاتی که برای هر فرد اطلاعاتی کاملاً نامطلوب تمام میشد.
هانری- قهرمان اتحاد شوروی
گزارشهای وارطانیان در مورد زندگی سیاسی اروپای غربی بسیار ارزشمند بودند. یک بار یوری آندروپوف، رئیس کمیتۀ امنیت ملی اتحاد جماهیر شوروی پرسید: «درجۀ هانری چیست»؟ به وی گفتند: درجۀ نظامی ندارد. آندروپوف پیشنهاد کرد فوراً وضعیت را اصلاح کنند. به این ترتیب، در سال ۱۹۶۸، به وارطانیان اولین درجۀ نظامی - سروان - اعطا شد. او در سال ۱۹۸۴ به درجۀ سرهنگی ارتقاء یافت و همان وقت عنوان قهرمان اتحاد جماهیر شوروی به وی اعطا گردید.
گوهر وارطانیان به دریافت نشان پرچم سرخ نبرد مفتخر شد.
وارطانیان گفت، زمانی که از این موضوع مطلع شدیم، بهترین شراب را در رستوران سفارش دادیم. شادی ما بزرگ و غیرمنتظره بود! ما چندین سال کار کردهایم. ۶۰ سالگی را پشت سر گذاشتایم. ما اصلاً خسته نشدهایم، اما تصمیم گرفتیم که از سرگردانی دست برداریم. مگر نمیشود در آرامش زندگی کرد؟ از این گذشته، دریافت عنوان قهرمانی نه تنها بالاترین افتخار است، بلکه یک خطر بالقوه نیز هست. این خبر ممکن است به بیرون درز کند... قهرمان ناشناس، افسر اطلاعات مخفی - او کیست، اهل کجاست؟ آژانسهای ضد جاسوسی سایر کشورها میتوانند در این باره به جستجو و تحقیق به پردازند. و در مرخصی بعدی، وقتی در سال ۱۹۸۴ به اتحاد شوروی رسیدیم، خواستیم به آرامی برگردیم.
آنها در سال ۱۹۸۶ به خانه بازگشتند با دو چمدان در دست. به گزارش گوهر، همۀ آنچه که از طریق کارآفرینی صادقانه به دست آورده بودیم، در آنجا باقی ماند: ماشینهای لوکس، تلویزیون و سایر اثاثیه.
ــ ما ویلا نداشتیم: زیرا، بعد از دو یا سه سال خدمت در یک کشور، باید به کشور دیگری میرفتیم.
گئورک و گوهر با احتساب دورۀ فعالیت در ایران، ۴۵ سال در خارج از کشور گذراندند. اگر بر حسب امتیاز حساب کنیم (هر سال، سه سال)، یعنی بیش از ۱۲۰ سال.
احتمالاً دیر یا زود، هر مأمور مخفی این سؤال را خواهد پرسد: همۀ اینها چرا؟ چرا من به چنین فداکاری تن میدهم، شغل خود را به عنوان یک دانشمند رها میکنم (چنین مواردی وجود داشته است)، فرزندان را جا میگذارم (وارطانیانها از بچهدار شدن خودداری کردند)؟ پاسخها متفاوت است.
گوهر چنین گفت:
ــ کار ما هیجانانگیز است. میخواهید زندگی کنید تا کار کنید، کار میکنید... میبینید: کار شما سودمند است - یعنی نمیتوانید متوقف شوید.
وقتی من جوان بودم خیلی چیزها متفاوت بود. مام میهن یعنی چه، نیاز به توضیح ندارد. آنها حاضر بودند بخاطر وطن به هر کاری تن دهند. برادرم را که با ژورا در «سوارهنظام سبک» خدمت میکرد، در تهران تفتیش کردند. ما حدس زدیم که ممکن است سراغ ما هم بیایند، چیزی پیدا کنند. چیزهای شک برانگیز را مخفی کردیم، اما ما مجسمۀ نیم تنۀ استالین را نشکستیم. آنها همه جا را جستجو کردند و نگذاشتیم آن را پیدا کنند. آن را در یک قفسۀ دوردست در دخل دیوار پنهان کرده بودیم. ایمان چنین بود.
گئورک وارطانیان در ۱۰ ژانویۀ سال ۲۰۱۲ در سن ۸۷ سالگی درگذشت. نخست وزیر، ولادیمیر پوتین برای وداع با افسر اطلاعاتی افسانهای اتحاد جماهیر شوروی به گورستان ترایهکوروفسکویۀ پایتخت آمده بود. وارطانیان را شخصا میشناخت.
بعداً پوتین از بیوه وارطانیان حمایت کرد و به دیدار او آمد. گوهر لوونونا در سال ۲۰۱۹ درگذشت.
من هم افتخار ملاقات با وارطانیانها را داشتم: در سپتامبر ۲۰۱۱ در تئاتر موزیکال راستوف، در کنسرت به مناسبت روز شهر.
از افرادی که شهروند افتخاری راستوف-روی-دُن را همراهی میکردند (این عنوان در سال ۲۰۰۹ به وارتانیان اعطا شد) خواستند که سؤالات غیرضروری نپرسند. با او در مورد زادگاهم صحبت کردم.
ــ از سال ۱۹۵۱، چهار بار به راستوف سفر کردهام. به خانهای رفتم که زمانی خانوادۀ ما در آن زندگی میکرد. پدرم قبل از انقلاب آن را خریده بود. خانۀ دو طبقه، در خیابان براتسکی، شمارۀ ۸۱. ما از آنجا خارج شدیم؛ من در آنجا به دنیا آمدم: برای به دنیا آمدن نوزادان یک ماما کمک میکرد. در آن زمان افراد کمی به زایشگاه مراجعه میکردند.
...وقتی از ایران برگشتم، اولین کاری که کردم سفر به راستوف بود. بعدها مستأجرانی در آن خانه زندگی میکردند که مرا در شش سالگی میشناختند. «اوه، ژورا آمده است»! بیایید کلوچه و پای درست کنیم. میگفتند: «صاحب خانه آمده است. سقف ما چکه میکند، باید تعمیر شود».
ــ این بار چطور استقبال کردند؟
ــ خیلی خوب استقبال کردند. بله، مثل همیشه با شکایت. میگویند پارکت خانه اشکال دارد. به آنها گفتم: به هر کس اجارهبها میپردازید، از او بپرسید…».
(۱)- [سوارهنظام سبک: به نیروهای سوارهای گفته میشود که طی قرون مختلف از آنها برای مقاصد نظامی استفاده میشده است. این گروه در قیاس با سوارهنظام سنگین که برای حملات اصلی بکار میرفتند، برای گشتزنی، دیدبانی، حملات کوچک یا ضربتی مورد استفاده قرار میگرفتند ا. م شیری].
مأخوذ از: ساوتسکایا راسیا- روسیۀ شوروی، وبسایت حزب کمونیست فدراسیون روسیه
https://eb1384.wordpress.com/2024/02/22/
۳ اسفند- حوت ۱۴۰۲
مقالات مرتبط
دیدگاهی رایج، نه تنها در غرب بلکه در روسیه نیز وجود دارد مبنی بر اینکه پیروزی دونالد ترامپ ادامه
یک سال و نیم پیش در فوروم بینالمللی ضدفاشیستی در مینسک، ما قاطعانه “نه” به جنگ و واکنش، نئوفاشیسم و... ادامه
رئیسجمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، اظهار داشت که کشورهای سراسر جهان بیش از پیش بر تأکید هویتهای ادامه
من رومان زلر هستم و امروز مهمان ما چهره آشنا و قدیمی، ژنرال هارالد کویلت، فرمانده سابق ارتش ادامه
یکی از مهمترین سوالاتی که نه تنها دوستان غربی ما را آزار میدهد، بلکه برای مردم عادی روسیه نیز حائز... ادامه
در روز شنبه، سفر سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، به پایان رسید که طی آن در چندین رویداد مرتبط ب... ادامه
دولت روسیه تصمیم دارد تا توافقنامه ی که در قالب "2+4" در 12 سپتامبر 1990 در مسکو ، توسط برندگان جنگ... ادامه
مجلۀ آمریکایی فارین پالیسی مقالهای در بارۀ مدالۀ غرب در روسیه در زمان جنگ داخلی منتشر کرد، که در آن... ادامه
افسر افسانهای اطلاعات شوروی صد ساله شد. فعالیتهای مخفیانۀ او به مدت ۴۵ سال متمادی - در دهها ادامه
در 24 فبروری 2022، هنگام شروع درگیری در اوکراین، شما خطاب به ملت خود کردید و گفتید، که به این نتیجه... ادامه
بیش از شش ماه پیش، در پایان گفتوگوهای هشت ساعته در کرملین، رئیسجمهور پوتین و رئیسجمهور شی ادامه
فیلسوف "الکساندر تسیپکو" اهل شهر اودسا، دارای دکترای فلسفه و محقق ارشد مؤسسه اقتصاد آکادمی علوم روسی... ادامه