در سوگ درگذشت سخن آرا و چکامه گوی فرهیخته ی سرزمینم: رفیق دوکتور اسد الله حبیب
غفار عریف
در سوگ درگذشت سخن آرا و چکامه گوی
فرهیخته ی سرزمینم:
رفیق دوکتور اسد الله حبیب
--------------------
گردباد مرگ
مرگ، چو بر کشتزار آدمی افتاد،
داس گران را به جان پیر و جوان زد
(فریدون مشیری)
هنوز یک ماه دیگر به فرا رسیدن جشن شب یلدا و رفتن به پیشواز "خرم روز" مانده است؛ لیکن مرگ نامرد در پیچا پیچ گردباد خود، سخن آرا و چکامه گوی شوریده دلی را که با شاخه های گل سرخ از باغ سبز آزادی و آزادگی، به امروز و فردا های زندگی می نگریست، با خود برد و روشندلان شهر خورشید را در سوگ نشاند!
سرو سرافراز سرزمین خورشید از نور سخن می گفت و با آیین نیکی و گوهر نیک بینی از چشمه ی جوشان روشنایی نور می نوشید و به سوی کهکشان های عشق و دوستی ره می پیمود و با کلام نور، سرود " همدلی و همدستی" را می خواند و درس محبت می داد و جهان زندگی را چکامه باران می کرد و در تبسم نور، چرخ پیکار با تیرگی را می چرخانید و با خطی ز نور بر روی سیاهی خط می کشید.
چکاد زبان آور سرزمین خورشید را که گردباد مرگ با خود برد، همیشه با ترنم سرود مهر، خوبی و حقیقت را می ستود و در هرگاهه و درهر جا سخن از مهرمی گفت و با چکامه و ترانه مهر به جبهه های جنگ نرم ابزاری با نا آدم ها می رفت و می پنداشت که:
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
(حافظ)
داد و بیداد از دست این گردباد مرگ!
چه سوگ بزرگی ست که هیولای بیرحم مرگ، زبان آور فرهیخته سرزمین خورشید را با خود برد و ستایشگران راه و رسم انسانی را داغدار کرد.
آرام بخواب عزیز و مهربان من، آرام و آرام!
(پایان)
۲۵ / ۱۱ / ۲۰۲۲