سيرتکامل اجتماعی و فرهنگی بشردردرازنای تاريخ
احسان «واعظی»
سيرتکامل اجتماعی و فرهنگی بشردردرازنای تاريخ
عده ای را عقيده بر اين بوده که شناخت ومعرفت انسان از وقوع حوادث،رویدادها،پدیده ها ، جریانات وثبت آنها در دوره های متوالی وعصر های پی در پی که در قید زمان درج وبا مُهر تقویمی نشانه گذاری گردد،تاریخ نامیده شده است. اما درمورد تعريف تاريخ، سه شخصيت دارای مواضع و انديشه های متفاوت، نظريات شان را اين گونه ابرازداشته اند:
اول- جواهرلعل نهرو را عقيده براين است، که: تاريخ ضبط تغيير است که مردم آن را بوجود می آورند.
دوم- مرحوم محمد داوودخان، دريکی ازبياناتش گفته بود: تاريخ عبارت ازداستان ارتقاء بشر از يک مرحلۀ تاريخ، به مراحل ديگر آن است.
سوم- جناب عبدالواحد فيضی شخصيت سياسی و فرهنگی کشور، دريکی ازمقالاتش درسايت سپيده دم، تاريخ را اين گونه تعريف نموده است: تاريخ درکليت آن بازتاب دهندۀ سيرانکشاف قانونمند تأمين روابط و ضوابط ميان انسانها و طبيعت و ميان خود انسانهاست، که درمراحل ، اشکال و شرايط متفاوت، نحوۀ تغيير و تکامل زنده گی اقتصادی- اجتماعی جوامع بشری را درقيد زمان و مکان معين، مورد کاوش، پژوهش، بحث و بررسی قرار ميدهد.
تاريخ يک پديدۀ خاص نيست که انسان بمثابۀ وسيلۀ نيل به هدف های خويش، استفاده کند؛ بلکه فعاليت خود انسانهاست که هدف های خود را دنبال ميکنند.
تاریخ را از دونظر میتوان نگریسته وان را به تاریخ طبیعت وتاریخ انسانها تقسیم کرد.
ولی هریک ازاین دوجهت با هم پیوند ناگسستنی دارند.تازمانیکه انسانها وجوددارند،تاریخ طبیعت و
تاریخ انسانها متقابلاً مشروط به همدیگر میباشد.
داکتر عبدالرحیم سروش در رساله ای بنام "فلسفه تاریخ" که ان را بصورت متن فشرده ای در باره
(فلسفه نظری تاریخ وفلسفه علم تاریخ) تنظیم نموده چنین می نویسد:" فلسفۀ نظری رامیتوان چنیــــن
تعریف کرد که معرفتی است که دران از حرکت، محرک،مسیروهدف موجودی بنام «تاریخ» بحث
میشود. سه سوال اساسی که هرگونه فلسفۀ نظری تاریخ عمدتأ به پاسخ انها می پردازد، بدین قرار
است.
1ــ تاریخ به کجا می رود ؟( اهداف) 2ــ چگونه میرود؟(میکانیزم حرکت،محرک) 3ــ از چه راهی
میرود؟ (مسیر ومنازل برجسته حرکت).
وی پس ازاین تعریف مقولات اساسی ، نماینده گان این "فلسفۀ نظری تاریخ " را معرفی نموده و
مــــی نویســـد:
" انچه در محاورات ومکتوبات رایج تحت عنوان " فلسفهء تاریخ" گفته ونگاشته میشود، کار های
محققین وموریخنی چون فرید ریگ هگل ،کارل مارکس، ارنولد توین بی واسولرد شپنگلر همه ازاین مقوله اند وهمه به نحوی از انحاء به نظم یا به اشفتگی در جستجوی پاسخ هایی برای پرسش های
سه گانه ء فوق بوده اند."
معتقدین جهان بینی علمی، تاریخ انسانها را مانند تاریخ طبیعت قانونمند وشناختنی دانسته وبرای ان
علمیت قایل شده اند. پوپرپدیده های تاریخ انسان ها را یکباره وتکرار ناپذیرمیداند ولذا برای ان قانونمندی قایل نیست.
البته قوانین در تاریخ انسانها بصورت گرایش های مسلط است؛ ولی در ان تکرار وجود دارد که بشکل تجربی قابل اثبات است . البته این تکرار تنها تکرا رماهوی است نه تکرار در همه اجزاء و
اشکال ان. مارکس وانگلس "حرکت پیشرونده" یا تکامل تاریخی رادر تاریخ پذیرفته واما در باره
اینکه قانون ومسیر رشد در تاریخ انسانی با نوسانات اعجا ب اوری همراه بوده که ان را برای ادوارکو تاه مدت پیشبینی ناپذیر میسازد، نیز اعتبار ی را قایل میباشند. از همین جاست که مارکسیزم تاریخ را علم میداند وپیشبینی علمی را دران درحد معین(به شکل کلی وبرای دوران های دراز مدت) نیز میسر میداند.
در این جا سوالی بمیان می اید که ایا حرکت تاریخ دارای سمتی است یا حرکت بی هدف وتاریخ تکرار مکرر میباشد؟
این مسله از اهم مسایل مورد بحث در فلسفه وتا ریخ است . بسیاراند کسانی که برای حرکت تاریخ سمتی در جهت ترقی وتکامل قایل نبوده وعینت و واقعیت مقوله «ترقی»ویا«پیشرفت» را منکرند و
ان را من دراوردی وذهنی میدانند. حتی دانشمندانی مانند لرد وانسیتارت در کتاب «بذر نفاق» برای
حرکت تاریخ ، حرکت خرچنگی وسمت قهقرایی قایلند ویا انرا دورانی میدانند، وبقول نیچه به چرخش جاوید وباز گشت ابدی حوادث باورمند است ویا مانند اسوالد اشپنگلراین حرکت را روبه زوال و غروب می شمرد.
مارکس حرکت تاریخ را دارای سمتی میداند که این سمت در مجموع در جهت پیشرفت وتکامل بشریت است.
محتوای این حرکت پیشرونده ودر مجموع مضمون تکامل اجتماعی عبارت است از سیر دایمی بشر در جهت ارمان اساسی خود، یعنی تاءمین سعادت مادی و معنوی فردی وجمعی درتناسب با يکديگر
واین مسیری است گام به گام که هر نسلی با کار وپیکار خود گامی دراین راستا به جلو بر میدارد.
حرکت دراین مسیر یک حرکت مسرعه است، یعنی هر نسلی دستاورد های بمراتب نیرومند تر از
نسل پیشین دارد وبا گامهای بمراتب چالاک تر ازنسل پیشین به جلومی تازد. با انکه دستاورد ها در مقیاس با سراسر تاریخ بشری نسبی است؛ ولی محتوای مطلق ان دم به دم در کار افزایش است واین دستاورد ها در قیاس با گذشتهء بشری، پیوسته دستاوردی است شگرف،جلیل وشوق انگیز ونشان میدهد که تاریخ انسانی که تا دوره ما تاریخی از غار نشینی ها تا فضانوردی هاست، تاریخ بیهوده وعبثی نبوده است. هرگاه طور فشرده به پس منظر قبل از پیداش انسان در کره زمین وشناخت اغازین تاریخ نظر افگنیم، در می یابیم که میلیونها سال قبل از انکه مردم پیشنه های کتبی را بکار بسته وان را در قید زمان درج نمایند، قبل از تاریخ یاد میگردد. وجود انسان زمانی که در مقیاس مجموعی تاریخ زمین مقایسه گردد، فقط بخش کوچکی از زمان را احتوا مینماید، چنانچه که هرگاه به
5ر4 میلیارد سال تاریخ زمین بیندیشیم چشم انداز تاریخ بشر پیدا خواهد شد.
شواهد باستان شناسی نشان میدهد که انسانواره ها از حدود 4 میلیون سال قبل روی زمین عرض وجودنموده اند. باز مانده های انسانهای نخستین وابزار های باقیمانده از انان ، پیشرفت کند وبطی
توانائی های ارگانیکی آنانرا آشکار میسازد که متد رجأ آدمی را از حیوانات دیگر متمایز گردانیده است. این توانائیها ، اندام راست ، استفاده از زبان ، قابلیت شکل گیری اندیشه واستفاده از ان را
در بر میگیرد که بصورت تدریجی واز راه تکامل جسمی ، ذهنی واجتماعی انسان واره های نخستین
تحقق پذیرفته است. چون قبل از پیدایش انسان، کره زمین با اجسام وموجود اتش در منظومه شمسی موجود بوده وفعل وانفعالات را نیز بهمراه داشته است که درج انهمه وقایع وجریانات تاقبل از پیدایش که انهم تدریجی وطی دو- سه میلیون سالی که انسان واره های وحشی به انسانها ی نیمه وحشی و بالاخره با تغیير وتحول ارگانیکی (جسمیومغزی) به انسانهای امروزی تبدیل گردیده اند، نامقدور
وغیر ممکن بوده است . از همین جاست که انسانها مدتها بعد از پیدایش خوداین حوادث طبیعی
وبشری راکه در نتیجهءتکامل طولانی مغزی انها حاصل گردیده تشخیص وبا نشانه گذاری در قید زمان ،ان را قبل از تاریخ مسمی نموده اند. این باز شناختی که از برکت رشد پیهم علم و تخنیک میسر گردیده، اطلاعات ومعلومات روز افزونی را از وقوع این حوادث در دسترس
بشریت قرار داده است . شناخت ما از پیش از تاریح عمد تاً به باستان شناسی(ارخیو لوژی) و
انتروپولوژی وابسته میباشد. باستان شناسان زندگی وفعالیت های گذشتهء ادمیان را همراه با اردوگاه هاوسکونت گاههای باز مانده از انها به پژوهش وکاوش قرار داده ودر باره چگونگی زندگی انسان های نخستین به بررسی نشسته اند. انها برای بدست اوردن معلومات وشناخت بیشتر وبهتر از ادوار قبل از تاریخ به ابزار های پیچیدهء علمی واز آنجمله عناصر رادیو اکتیف اتکاء ورزیده وبکمک این وسایل تا حد زیادی قادر به تعین تاریخ اشیاء ووقوع حوادث
گذشته های دور گردیده اند. باستان شناسان برای پی بردن به اینکه انسان نحستین چگونه می
زیسته است، همه شواهد موجود در کاوش را به کارگرفته ودر مجموع ازاین وفرت اسناد تاریخی ، سوال «تاریخ چیست» را ارائه نموده اند. استخوانهای انسانهای نخستین را با استخوان های جانورانیکه در همان نواحی ومناطق در یافت گردیده با سلاح ها، ابزارها و
ادوات دیگری که در نزدیک باز مانده استخوانهاقرار داشته بررسی، رده بندی وتاریخگذاری نموده اند. فنون دیگری از تجزیه مواد غذایی وعکس برداری های هوایی به باستان شناسان
کمک نموده تا راز های گذشته انسانها را گشوده واز جزئیات شگفت انگیز زند گی انها که هزاران سال پیش میزیسته، پرده بر دارند؛ خطهای پیچیده را به خوانش گیرند وبه جستجوی انواع ادیان بپردازند؛ اساطیر، سنت ها، مراسم وباور ها را تفسیر نمایند واز کار پر مشقت زبان شناسی سر بدر آورند؛ تاریخ نسبی هر رویداد تاریخی را بخاطر سپرده وایام را با همه تقویم ها از گاه شماری مصری، یونانی، هندی،چینی،بابلی وغیره بشمارند، با سیستم های مختلف ابیاری اشنا شوند و ازسبک های معماری، حجاری،تزئینات ونقوش ایوان ها وکاخ ها، معلومات حاصل وحتی با تطبیق تاجها، کلاه ها ،جامه ها، مُهروسکه ها، وسایل حــــــــــربــی وظروف سفا لی ومفرغین،اشخاص رابه دوران های مختلف ارتباط وپیوند دهند.آلات موسیقی
چندهزار ساله را تشخیص، به دسترسی هنر ها در هر دوران نایل وبر اقتصاد بلدیت حاصـــل داشته ونظامهای حکومتی را به تحلیل قرار داده وهزاران خرده ابزار تاریخی دیگر را بــــــــر شمارند ودرنتیجه معلوماتی بدست اورند که به پاسخی برای «سوال تاریخ چیست» جواب ارائه
نموده بتوانند.
ازانجائیکه پیش ازتاریخ میلیونها سال را دربرمیگیرد، بهمین دلیل تنظـــــــــیم نمودن رویداد ها بصورتی که اتفاق افتیده ( گاهشماری ،گاهنامه ) مارا یاری میرساند که تا علت ها وپیامد های رویداد های گذشته را که خود به شناخت رویدادی که ممکن است به رویداد دیــگر تأثیر گذار باشد، دریافت نموده ودر نتیجه تصوری از تعیين وشناخت زمانی که این رویداد هـــا
اتفاق افتیده، بدست اورد. تاریخ ها معمولاء بشکل سلسلهء زمانی که در ان رویداد ها بصــورت پی درپی در نظم سنوی یاگاهنامه جای گرفته،تنظیم میگردد که باین ترتیب توالی رویدادهاوعلـت وقوع ورابطه های علت ومعلول را میان انهامیتوان بروشنی مشاهده نمود. ازهمین جاست که ســلسله های زمانی براساس سال ،دهه، قرن یا هر تقسیم ساده دیگری از زمان ، بمیان امده وپژوهـش در تاریخ به شناخت اصطلاحات برای سنجش زمان چون قبل از میلاد، میلادی ، هجری قمری ، هجری شمسی وغیره نیاز حاصل میدارد.
برای ارجاع دادن به دوره های زمانی از اصطلاحات دیگر مانند دهه(دوره زمانی ده ســاله)، سده یاقرن(دوره زمانی صد ساله) ویا دوره طولانی چون دوره یخبندان ، دوره مغاره ها ، دوره سنگ ، دوره فلزات وغیره که بنابر طوالت زمانی به انها عصر نیز گفته مــــــیشود، استفاده صورت میگیرد. تاریخ ها را میتوان طی دوران ومراحل طولانی چون تاریخ پیــــدایش منظومه شمسی ، تاریخ پیدایش زمین وجابجایی قاره ها، تاریخ پیدایش وتکامل انســــــــان ،تاریخ تمدن های جهانی ، تاریخ ایجاد زبان وسیستم نوشتاری ، تاریخ پیدایش ادیان ، تــاریخ ایجاد نظامهای حکومتی وغیره ویا در یک مدت زمان نسبتأکوتاه ومقاطع معیـن ماننـــــد رویـــداد زلزله ها، وقوع سیلاب ها ، نشأت امراض، برپائی اتش سوزی ، وقوع طوفانها ، بــــــروز جنگها ، شکل گیری انقلابها وایجاد وبمیان اوری اختراعات وکشفیات در عرصه های مختلف علمی وتخنیکی ونظایر اینها به نشانی گرفت.
تاریخ جوامع بشری را عمدتأ از لحاظ دسترسی انسانها به منابع واشیاء وچگونگی کار برد انها برای بقا وتداوم حیات وغلبه بر موانع طبیعی ورشد وتکامل پیوسته شان تارسیدن به مراحـل تکاملی امروزی به دوران های ماقبل تاریخ ( بشر هنورموافق به اختراع خط نشده ومکتوبـی از ان دوران ها در دست نیست)، قرون قدیم( از پیدایش خط تاسال 395م یـعنی تجزیه امپراطوری روم بدو قسمت شرقی وغربی)،قرون وسطی(از 395م تا1453 فتــــح قسطنطنیه وانقراض دولت روم شرقی یعنی بیسزانس)، قــرون جـــــدید( از1453م تا1789م انقلاب کبیر فرانسه) وقرون معاصر ( از 1789م تا اکنون که انقلاب های سیاسی واجتماعـی ، تحولات علمی وفرهنگی ورشدوتوسعهء صنعت را دربر دارد) تقسیم نموده اند.
در تقسیم بندی دیگری که توسط تامسن باستان شناس دنمارکی براساس طبقه بندی مکشــــوفات باستان شناسی که بر حسب مواد اساسی ای که برای ساختن ابراز ها به کار میرفته است، صورت گرفته ، نظریهء اعصار سه گانهء، عصر سنگ(حجر)، عصر مفرغ یا برونز(ترکیبی از مــــس وقلعی ) وعصراهن بکار رفته است وپس از ان هریک ازاین اعصار بنوبه خود به عهد هــای مختلف تقسیم گردیده است . بدین اساس در عصر سنگ به عهد های کهن (پارینه)،میان سنــــــــگی ونوسنگی هم به نسبت طرز ساختن وپرداختن سنگ هاوهم با توجه به هدفی که در بکار بـردن ان تعقیب میگردیده از یگدیگر متمایز شده وبازهم هریک ازاین عهد ها بنوبه خودبــــــه دوران های مختلف چون کهن سنگی دیرین وکهن سنگی پیشین وباز هم به دوره ها یا مراحل ایکه باآن این مجموعهء اثاروبقایای مادی مشخص میباشد،تفسیم میشوند. درسال 1880م مورگان دراثـــر خویش بنام "جامعهء کهن" طبقه بندی دیگری را ارائه داشت کـــــه بــــرخلاف طبــــقه بنــــدی پیشین،نه بر ارزیابی های تکنولوژیک بلکه بر پایهء خصــلت عمومـــی فرهــــنگ مــادی هــر دوران اتکاءورزیده است . مطالعات باستان شناسی اشکار میسازد که فاصله زمانی میان پارینه سـنگی ونوسنگی حداقل بالاتر از ده هزار سال را در برگرفته وبهمین گونه صدها سال دیـــگر ســــپری گردید تا انسان به کشف اهن وذوب ان نایل امد. اخرین نظریاتی که جامعه شنــــــاسی علمـــی ارائه داشته تاریخ سیاسی واقتصادی جوامع بشری از لحاظ شیوهءتولید که شامل نیروهای مولده،مناسبات تولید واز جمله چگونگی شکل مالکیت بر وسایل تولید میباشد،به مراحل مختلف چون کمون اولیه، برده گی ، فیودالیسم(ارباب رعیتی) ،سرمایه داری(کاپیتالیزم) وسوســـــــیالیزم تقسیم گردیده است. دراین جا باید یاد اور گردید که عوامل جغرافیایی درتاریـــخ یا جغرافیــــــای تاریخی در رشد وتکامل جوامع بشری نقش بارز ومؤثری را ایفاءنموده است. چنانچه که اولین تمدن ها در مناطقی بوجودامده که شرایط اقلیمی وعوامل طبیعی برای کشاورزی ودام پـــروری مساعدت نموده وبا کسب اموزش ومهارت ها درفرهنگهای کشاورزی، مازاد منظم تولید زمیــــن داری را بدست اوردند که این مازاد تولید خود به تکامل ابراز های جدید، اداب، رسوم واندیشه ها انجامیده و چنین ابداعهای تازه، راه را به تغیيرات انقلابی چون تکامل فرهنگهای پیچیده کــــه ویژه گی های ان تخصصی شدن کار، طبقات اجتماعی،شهرها،نظامهای حکومتی،نظامهــــــای نوشتاری ونوع جهان بینی ها میباشد،هموارگردانید که بدین اساس تمدن ها بوجود امدند.این تمدن ها فقط میتوانست درمحیط جغرافیایی مناسب که اب،خاک واقلیم لازم رابرای مازاد کشاورزی درخود میداشت،بوجوداید. نخستین تمدن رودباری درنیم کره شرقی میان 3000و4000 قبل ازمیلاد دربین النهرین (میان رود دجله وفرات) درخاک عراق کنونی بوجود امد وبهــــمین ترتیب تمدن دیگری دررود نیل درمصر،دره سند درهند، ودرشمال چین بامتداد رود هوانــگ هوودرنیمکره غربی ،مکزیک نخستین مهد تمدن در امریکای شمالی گردید. اما باید پذیرفـت که جوامع انسانی در مناطق دیگر روی زمین با وصف اینکه به تمدن راه نگشوده بودند،لیکن ازفرهنگ های مختلفی برخوردار بودند. یعنی در حالیکه تمدنهای نخستین اغازمیگردیـــــــد، بسیاری از مردم درنقاط مختلف روی زمین از راه شکار وگرد اوری مواد غذائی به زنده گی ادامه میدادند ، برخی دیگر در روستاهای کوچک کشاورزی می زیستند ودر مناطق دیگر، زندگی شبانی راه دیگری بجای تمدن بود که این مردم زندگی شبانی را به اساس پــــــرورش جانوران اهلی شده در زمین های علف دار نسبتأ خشک که برای کشاورزی مناسب نبوده،اختیار نموده بودند.همین تفاوت های جغرافیائی واقلیمی است که مناطق را بـه جغرافیــائ غلبه ناپذیر (جغرافیای بدون تاریخ)، جغرافیای موزون (جغرافیای توسعه)،جغرافیای ناموزون(جغرافیای متنازع)وجغرافیای واحه ها(جغرافیای رکود)تقسیم نموده اند.
از انجايی که تاریخ از زمین روئیده وچون هر رستنی دیـــگر،بومـــــی اقلیــم خویش اســـت بنــأ میـــتوان گفت که ورودانسان ها به تاریخ پیوسته به میزان اجازه جغرافیا درا ین منـــاطق بستگی داشـتــــــه وچگونگی برپائی وتکامل رسوم ،عقاید،ادیان،زبان، نـــظام های حکومتــی ،شیـــــــوه هــــــــای اداره مدیریت ورهبری، ساختار حقوقی ونهاد های مدنی، شیوه های تولید ،منــــاسبات تولیدی وحتــــــی خصوصیات وکرکتر خاص کتلوی که در رشد وتکامل این جـــوامع وایـــجاد مدنیت ها تأثیر گذار میباشد، تاحد زیادی متناسب به شرایط اقلیمی و جغرافیائی این منــــــاطق شگل گرفته است.
خلاصه انچه از تاریخ وحوادث تاریخی گفته امدیم باین نتیجه خواهیم رسید که انسانها در پرتـــو افکار واندیشه های بلندپرواز ارتقائی خویش حوادث ورویداد های پیوستـه ومتنوعی را بررسی وتحلیل نموده وعصاره جمعبندی این جریانات را چون سلسله زنجیـــــری بهم امیخته ،انها رانـــگاره اوراق کتبی ساخته وبادرکشیدنش برقید زمان وسپردنش به حافظــــه بشریت وی را تاریــــــــخ مسمی نموده اند.
هرگاه سیرحرکت،تکوین وتکامل تاریخ بشری را اجمالأ به بررسی گیـریم، تصورپذير
نخواهد بود که طی این قرون وادوار برجوامع بشری در این تاریــــخ پراشوب که از استبداد بربرمنش شاهان وچاکران واستان بوســـــان شان که با هــــجوم اقوام وقبایل وتصــــــادم نژادها وادیان وبرخورد چادرنشین هاوروستا نشین ها انباشته است، چه گذشته است وسخــن از سده ها نیست بلکه از هزاران سال است.
شاعری چه نیکو بیان داشته:
از دیدهءزمانه روان اســــت جوی خون ای دیدهء زمانه بگو تاچه دیده ئــــــــی
باهمهءاینها حالت نیمه بهیمی انسان را نیز باید افزود؛ زیرا روند«ادمی شدن» خود پروســــه ایست که طی هزاران سال در تکامل جوامع بشری تحقق می پذیرد وتازمانیکه این روند بـــــه سر انجام نرسد،خرد وهمبستگی مقهور شهوات و درنده خویی خواهد بود. تاچشم کار کرده در بستر هاوغُرفه های قرون،تاجداران ازمند وغارتگر نشسته اندکه به سبب منطق«سلطان وشـــاه وامیر بودن» بجز از تجاوز،تاراج وچپاول اشتغال دیگری نداشته اندوبخـاطر همیـــن عـــــطش وحرص سیری ناپذیرخود کاری جز درهم کوبیدن مقاومت انسانی وبه تباهی وبردگــی کـــشیدن همنوع خود ،نداشته اند.
داکتر احسان طبری شخصیت سیاسی،انقلابی وفرهنگی معاصر ایران از قول ابوالفضل بیــهقی منشی ومورخ عصر غزنویان می نویسد« دوپایهء حکومت یکی"سیاست"است بمعنای مجازات برای سُتاندن خراج ونثار ودیگر"اعطاء"است برای سیر کردن شکم غلامان وسپاهیان واهـــــل حرم وندیمان وستایشگران وبرای اینکه این چرخ دوزخی بگردد ،نیروی موءلـد جامـــعه مــــی بایست درین چرخش رنج وتعب دائمی تمام شیرهءجان خودرا باز دهد که این دیگرپس رویــــی وبرگشت نداشت!» نامبرده گفتارش را چنین تداوم می بخشد:« هنگامیکه کوکبه ءزرین شــاه در زیر چتر ارغوان با صدهاغلام وساقی سیمین تن وصراحی زرین کمر وکوس ودبدبه وفراشان وجلادان فرا میرسد، دهقانان تیره روز،افزارمند بینوا، شبان بی کس وکار وکارکنان ناچار جز تسلیم واطاعت چه چیز میتوانستند نمود،بخصوص اینکه خلق عادت کرده بودند که همه چــــــیز را بمثابه قسمت، قضاومشیت،سرنوشت،امر محتوم وبالاخره اسرار الـــهی کـــه حتی اندیـــــشه گماشتن بدان گناه بود،تلقی نموده ورضاوتسلیم پیشه اختیار نمایند،بخاک بیفتند وبرســُـــم اســـب ستمگر ها بادیده اشکباربوسه زنند وخود وفرزندان را اگر بایستی قربان (جناب عالی)ســـازد وبدان هـم ببالد وبلافد وانرا کار طبیعی وامر لازمی پندارد».تاریخ گذشته این سرزمــــین کــه بخش کوچکی ازتاریخ بشر را تشکیل میداده نیز محتوم ومحکوم باین ســرنوشت بوده که طـــی این دوران ها علاوه از سیستم اجتماعی، نارسائی ها طبیعی چون شیــــوع بیماری هــــای کــــــشندهء فراگیر، قحطی ،خشکسالی ها،زمین لرزها،طوفان ها، طغیانها وسیلها وامثال انـها نیز مــــزید می گــــــردیده زیرا فلات اریانــا کـــه میــهن عزیز ما نیز شامـــل ان مـــیباشد،سرزمیـــنی اســـت دشوارونامهربان که از سوئی با بیابــــانهای ریگزار واز طرف دیگر با کوه های صعب العبور محاط گردیده است. تاریخ چند هزار ســـاله بشری گواه بر انســـت که افزون بـــر عوامـــل باز دارنده در رشد وتکامل جوامع انسانی ، بشــریت توانسته که از برکت تلاش وخرد جمعی ، سیر تدریجی تکامل اجتماعی رابپیماید ومنحــیث یک خانواده مشترک با استفاده از تجارب گرانبـهای همدیگر،تمدنهای درخشانی را یکی برمبنای دیگـر در نقاط مختلف جهان پایه گذاری نمایند. تمدنهای هخامنشی ها،پارتها(اشکانیها)، ســــاسانیــــها، کوشانی ها،هفتالی ها،(یفتالیها) ونظـــایر انها با شواهد،اثار ودستاورد های بجامانده از انــــها این افتخارات راشامل خطهء باستانـــــی ما نیز گردانیده است. شوربختانه که سرزمین ما با داشتن این همه افتخارات غرور امیز وکارنامه های تحسین برانگیز بخصوص از عرصه چهارــ پنج قرن بدینسو که بعد از دوره رنـــسانس ، انقلاب های صنعتی وعصر روشنگری دراروپااغاز می یابد ،انهمه شکوه وعظمت وجـــــــلال وصلابت خودرا در نتیجهء سلطه جوئی ، نفوذ، تسلط واشغال قاره هــــــای افریقا،اسیا وامریکائ لاتین توسط امپراتوری های بوجود امده در اروپا مانند تعــدادی زیادی از حوزه های تمدنی قبلی،از دست داده وکشور های غربی در رهبری جهان تبارز نمود.
ازقرن16ببعد چند کشوراروپائی بقدرت رسید که انهاحکومت های متمرکزی رازیرلوای فرمــان روایان مطلق وخودکامه بوجود اوردند.قدرت شاهان نامحدودوفراترازقانون بوده ودربـــرابــــر اعمال هرگونه سیاست ها وتصامیم غیرمسئول شناخته میشد. شاهان مطلق العنان که سیاستهای سلطنتی رااعمال مینمودند،برتمامی دستگاه دولتی وبخصوص ارتش تسلط ونظـــــارت کــــامــل داشتند. طی این قرون عمدتأکشورهای پرتگال، هسپانيه، سوئد، هالند،
انگلستان، فرانسه، پـــروس، اطریش وروسیه بربخش اعظم مناطق جهان دسترسی وتسلط حاصل نمودند.درقرنهای17و18 رقابت میان دولتهای نیرومندانگلستان،فرانسه،پروس،روسیه واتریش غالبأ منجربه جنگ های خانمانسوزدرمیان انها گردیده است.ارتش های نیرومند و اقتصا د بهترسازمان یافته، شــــــاهان تجاوز طلب راتشویق کرد تا با استفاده از مستعمره های دور دســـت، قدرت شــــانراوسعــــت بیشتربخشند. این امپراتوری هاازعصرلوئی هادر فرانسه اغازوبعدأ سه کشورنـیرومند اتریـــش، پروس وروسیه را دراروپای مرکزی وشرقی در بر گرفت.پرتغالیان نخستین اروپائیـــانی بودنــد کـه درفراســـوی دریاهاامپراتـــوری تشکیل دادند ،چنــــانچه که درزمان شـــهزاده هانـــری در سال1460م کشتیهای پرتگال یک سوم راه تادماغهء جنوبی افریقارا درنوردیدند وبعدأ بادورزدن ازدماغه ءامدنیک به بندرکالیکا ت درساحـــل جنــوب غ