نه که هشت مارچ روز تست همسرم و خواهرم
نوشته ی محمدعثمان نجیب
هرروز، روز تست مادرم!
نه که هشت مارچ روز تست همسرم و خواهرم
مولانای بلخ را مادری زاد!
به نام مالک ن والقلم و مایسطرون، خداوندی که آدم آفرید و آدمی بودناش آموخت، پروردگاری که آدم را آموختن آموخت تا با قلم سخن بنویسد و با زبان بیالایدش و با خرمن خیالاتاش مقام والای ابهت و جلال انسانیت را بستاید و احتفالی را بیاراید. حضورسنگین و شکوه رنگین و جلوهی صیقلین من و شما در هر اتراقگاه اندیشه ها و در تهیی هر سقف انوشه ها و در این دیداری بر یاد پارینه ها و در وادی های کوچک، اما با مهر بزرگ حالینه ها میمنت میمونیست از در هم آمیزی رنگ های راستین بی رنگ ها.
در مقامی باید بود تا ارزشی را ارزش داد و در مکانی باید بود تا حرمت مکان ها را دانست و در دانایییی باید بود تا لابد زر زرین را از خار خسین با نور بی تبعیض بصرین شناخت.
هر سویی پرچم رومی را بر افراشتید و بر میمنت مقدم هشت مارچ و به قول قواد قبای بلخی رومی جمعی از دیرینه ها را بر گزیدید و با نوینه ها در آمیختید، درون مایهی اقدام نیک تان پیامی است به جاهلان بسیط اندیش تا آگاهان مرکب اندیش شوند و حرمت زن را و عزت زن را و منزلت زن را آن چنان دانند و یابند و شناسه داشته باشند که خدای ما و پیامبر ما و خردورزی انسانی جامعهی بشری بر رعایت آن ملزم شان کرده است.
کوره گاه آتشین افروخته شده فقط زن را سوزاند، زنی که خواهر من و تست، زنی که مادر من و تست و زنی که دختر من و تست. این جا زن به حکم تقدیر یک چیز من و تو نیست و آن این که زن همسر تست اما خواهر تست که باید قدردان او باشی. پیامبران را مادرانی زادند، مولانای بلخ را مادری زاد، دایهیی فرزندی را شیرهی جاناش را داد و از شیر او به ثمر رسید، خوشا به آن قدر زن دانست، او دانست که قدر همه دانست
اولین مراسم برای گرامیداشتِ زن در سال ۱۹۰۹ به عنوان یک رویداد سیاسی سوسیالیستی توسط اروپای شرق برگزار شد. این مراسم حاصل آمیختهگی فرهنگِ چندین کشور و در درجهی اول کشورهای سوسیالیستی به ویژه اتحادِجماهیرِشوروی سوسیالیستی بود، که این روز در سال ۱۹۱۷ در یک مناسبتِ ملی اعلام شد و به دیگر کشورهای همسایه هم انتقال یافت. در حالِ حاضر بسیاری کشورها این روز را جشن میگیرند.
پیشینهی برگزاری روزِ جهانی زن که از دیرینهها صورت میگیرد. سازمان ملل هم از سال ۱۹۷۷ این روز را بهعنوانِ «روز حقوق زنان و صلح بینالمللی» به رسمیت میشناسد. اما پیشینهی تساوی حقوقِ زن را خدای بزرگِ ما از بدوِ خلقتِ آدم علیهالسلام و بیبیحوا مادرِمان به بندهگانِ شان آموختاند.
جهانِ مردسالار و زنستیز در بحبوحهی مبارزاتِ آزادی خواهانهی زنان از چند دههیی به خود میبالد که گویا حقوق زنان را محترم شمرده و آن را به رسمیت شناخته یا این که تساوی حقوقی شان را با مردان ارزانی کرده است. اما تاریخ نشان داده که علیرغمِ موجودیت و ظهورِ ادیانِ ابراهیمی و توصیههای دینی و آیههای آسمانی در انجیل، زبور، تورات و صحیفههای ابراهیم و موسیٰ تناسبِ رعایت حقوقِ زن اصلاً مطرح نه بوده است. پیامبران و برگزیدههای خدا تنها کسانی بودند که تناسب عزت و حقوقِ زنان را در خانهوادهها و دودومانهای شان رعایت میکردند. حتا تا جایی که حضرتِ نوح با وجودِ درکِ مخالفتِ علنی همسرش نسبت به احکام خداوندی باز هم به نوعی رعایتِ خاطرِ او را داشت تا مگر خدا ببخشدش و یا این که ایمان آورد که نه شد. اما چنان امر به مشکل در تمام دورانِ دعوتهای پیامبران بوده است. کما اینکه بیشترین های شان به شوهرانِ شان ایمان آوردند.
احکامِ خداوندی هم هیچگونه تبعیضی را از لحاظِ ساختارِ عقلانی و شخصیتی زنان امر نه کرده، جدا از تفکیکِ خصوصیتهای جنسی منحصر به فرد. از بیبیحوا تا بیبی ساره و از بیبیهاجر و از بیبی مریم تا بیبی آسیه همه زنانِ برگزیدهی خدا و مادرانِ مؤمنان اند. بحثِ مقاومت و شجاعتِ هریک از مادرانِ مومنان و همسرانِ پیامبرانِ گرامی خداوند تفاوتی از هم نهدارند متناسب به حالتهایی که در زمانههای زیستاری خودها داشته بودند. مثلاً بحثِ آسیه همسرِ فرعون در یکتا پرستی با موقعیت حضرتِ بیبی مریم تفاوتی نه دارد مگر به لحاظِ موقعیتهای اجتماعی و قبیلهوی و عمومی. نه میتوان نقشِ مادران مان در کنارِ پیامبران برای گسترشِ احکامِ خدایی در روی زمین نادیده انگاشت. این موارد همچنان در جهان وجود داشت که پسا خلقتِ حضرتِ آدم علیهالسلام به وقوع پیوست.
وقتی از بیبیحوا مادرِ بشر یاد میکنیم از ولادتهای چندمرتبهیی با جفتهای مذکر و مؤنث میخوانیم پس میدانیم که همه احوال و احکامِ خداوندی شاملِ حالِ همه ابنای بشر است و مادرانِ و خواهرانِ دینی بشر یا زنان در ادیانِ مختلف ابراهیمی نعمتهای بزرگی اند. ظهورِ اسلام و بِعثتِ پیامبرِ گرامی ما و یایمان آوردنِ مادرِ مان بیبی خدیجةالکبرٰی به پیامبرِ اکرم «ص» و صرفًِ همه داراییهای شان در راهِ دین یا شهادتِ بیبی سومیه به عنوانِ اولین زَنِ مسلمان و ایمان آورده به اسلام را میتوانیم الگوهای بزرگی برای مبارزاتِ زنان در زندهگیهای مان بپذیریم و این یک وجیبهی دینی است. میدانیم که چند زن از زمانهای مختلف به کمال رسیده و بهترین زنانِ بهشتی برگزیده و بشارت برای شان داده شده است:
آسیه همسرِ فرعون، مریم دخترِ عمران، خدیجهی کبرٰی دخترِ خویلد، فاطمهی زهرا دخترِ گرامی پیامبرِ اکرم «ص».
نشانیدهی تاریخی مبارزاتِ زنان در تعریف امروزه کاملاً غلط است. چون حضرتِ بیبیآسیه برای اجرای احکامِالٰهی که موسی آورده بود با شوهرش فرعون مبارزه کرد و با قبولِ همه زجر و شکنجه و گذشتن از همه نعماتِ زندهگی درجهی شهادت را قبول کرد نه میتوانیم ایشان را یک مادرِ مبارزِ مؤمنان پیشا به وجود آمدنِ قوانین مدنی بشری که بسیار دیرینه هم نیستند نه دانیم.
وقتی اسلام در اوجِ جهالتِ بشریت و عرب در شبهِجزیرهی عرب ظهور کرد، بزرگترین پیامِ اسلام برای رهایی زنان و دختران از جبر و ستم و زنده به گور کردنها بود. و این بزرگترین کاری بود که اسلام برای جلوگیری از قتل عمد و غیر انسانی نفسی به نام نفس زنان و دختران انجام داد.
در شکلگیری تمدنهای بشری است که نقشِ زنانِ جهان و ایجادِ جنبشهای مبارزاتی آنان در جوامع طبقاتی و ظالمانهی مرد سالار آشکار میشود. زنان ثابت ساختند که نه در حرف بل در عمل بخشی مساوی زندهگی بشری هستند و تنها مکلف به زاد و ولد یا وسیلهی سرگرمی مردان نیستند. زنانِ نامورِ جهان از تابمن تا نایتینگل یا ماری کوری و خوب یا بد ملکه الیزابت که اکنون خاموشانه نظمِ جهانی سیاست و رهبری جهان را عهده دارد، زینب فواز، جمیله بوپاشا، یا بان ژاو از دودمانِ هان که نخستین تاریخ نگارِ زن بود در کشورِ ما از بیبی سروری سنگری، تا ملکهثریا (البته تنها خودش نه شوهر و نه پدرش)، شادروانها مهربانو مخفی بدخشی، رابعهی بلخی، مادر اناهیتا راتبزاد، مهربانو پروین، مهربانو رخشانه، و آنانی که درحیات اند مثل مادر محبوبه کارمل، مهربانو شفیقه رزمنده، ملالی جویا، مهربانو شفیقه حبیبی و صدها بانوی نامدار و گمنامی اند که کارنامههای شان و فداکاریهای شان برای رهایی ملتها از یوغ استعمار و استحمار و استثمار و استبداد ماندگار اند.
طغیانِ خشمِ خواهران ما را در افغانستانِ همهی ما دیدیم که پسا استقرارِ رژیمِ تروریستی طالبانی و سلب آزادیهای مدنی، انسانی، حقوقی، اسلامی و شهروندی توسطِ طالبان چهگونه با این نیروی متحجر شجاعانه درگیر شدند و آنان را به چالش کشیدند. در نتیجه چهرهی اصلی طالبان و حامیانِ شان افشا شد و چندین تن از خواهرانِ ما را بازداشت کردند. موجِ بیداری و مبارزاتِ خواهرانِ ما در مبارزه با خشونتِ طالبانی جهانِ انسانیت را تکان داد، اما اثری به کاهشِ قساوتِ آدمکشانِ عصرِ حجر، در سده ی بيست ويکم مدرنیته، با حمایتِ منادیانِ دروغینِ حقوقِ بشر از آمریکا تا اروپا و از آسیا تا اروپا و اوقیانوسیه از شیوخ مسلماننمای عرب از سعودی تا عرب نهکرد. حمایتِ خواهرانِ ما در اروپا و آمریکا و همه گوشههای جهان به نشانهی همبستهگی با جنبشِ بزرگِ مقاومتِ زنانِ قهرمانِ وطن در داخلِ افغانستان روحیهی اثرگذاری محسوسی در ثمردهی چنان مبارزات دارد، شکی نیست که پیمودنِ راه مبارزه برای به دستآوردنِ حقوقِ خواهرانِ ما قربانیهای زیادی میخواهد چنانی که مقاومتِ مسلحانهی مردم علیه طالبان روزی به ثمر خواهد رسید.
اما ملتِ ما هرگز جنایاتِ بانوانی چون شکریه بارکزی، فوزیه کوفی، سیما سمر، فتانه گیلانی، شینکۍ کروخیل، رولا غنی، زهره سلطانزوی، آرین یون، ناهید فرید، خانم سراج، بانو هیلۍ و دهها تنِ دیگر که با نام و نشانِ خواهرانِ تجارت کردند و زر اندوختند و به عیش و عشرت حتا عیاشی و تجارت موادِِ مخدر و دهها جنایتِ دیگرِ آنان را فراموش نه میکند. در بینش و گویش و عملکردِ ظاهری بیشترِ اینان جزء ریا و فریبکاری چیزی به مشام نه میرسید و نه میرسد. باری شکریه بارکزی در برنامهی سراچهی طلوع حرافیهای زیادی کرد و بعدها معلوم شد که برای اشتهارِ روزانهی آن به شکلِ کلیپ پولِ زیادی به تلویزیونِ طلوع هزینه کرده بود تا چهرهی مکارِ او در لفاظیها پنهان شود. او گفت:
« … سر و جان و زندهگی مه فدای ای وطن اس هههه…» عوامفریبی زیادتر از این هم نه میشود. حالا کسی از میرمن بارکزی بپرسد که خویشاوندانِ طالبِ تان حالتِ ملت و همجنسهای شما را در کشور منتهی به جهنم ساخته اند و شما با این خواهرانِ تان چیکردید؟
اقرارِی را که در تاریخ ۱۷ فبروری ۲۰۱۸ بانو هیلی ارشاد در برنامهی فراخبر کرد همانگاه بر شک و گمان های برخیها نقطهی پایان داد، اگر عاقل میبودند میدانستند.
بانو هیلی گفت، موکلین پشتون تبارِ او، با وی تماسِ انتقادی گرفتند که چرا به تغییر نامِ افغان از شناسنامهی برقی موافقت کرده است؟ حالا بگویید چرا مؤکلین این بانو و هم زبانان و هم فرهنگهای شان حقِ انتقاد داشتند یا داشته باشند و مؤکلین بیش از یکصدوهشتاد نمایندهی دیگر که بیش از هشتاد فیصد شهروندان کشور را تشکیل میدادند و میدهند، چنین حقی را نه داشته باشند؟ معلوم است که ما مصروف بازیها و گفتارهای عوامفریبانه بودیم و هستیم و چشمانِ مان را برای درکِ حقیقت کور کرده اند. عجب نظریهی بی پایه و بی اساسی که گویا مؤکلینِ این بانو داشتند و حالا هم همهی شان در همین راه روان اند. اول به تاربخ مراجعه کنیم، بعد قضایای بزرگ ملی را بزرگ بشماریم، وقتی تشخیص خردمندانهی تحلیل و تفسیر نویسی را در خود یافتیم آنگاه قلم برداریم و عاقلانه بنگاریم. هرگاه قرار بر آن باشد که دانسته و آگاهانه و در پی یک برنامهی به شدت طراحی شدهی استبدادی و استیلاگری، هویتِ خود را بالای دگران قبول کنی و تعریف حقیقی که از هویتِ تاریخی تُو هَم وجود دارد را انکار کنی و به ضربِ شمشیر بیگانه بخواهی آن را بر دگران تحمیل کنی، و بر سایر هویتها احترام نه گذاری. چه انتظاری داری تا دگران روندی را قبول کنند که میدانند حتا با نژاد شان هم در نزاع است و آن را به تغییر اجباری وا میدارد؟
وقتی تناسبها و تشبیهات آرمانی را از برخی روشنفکر نماها میشنوی یا میخوانی، بی محتوای بودنِ این نظریات را مییابی که در بازی با کلمات و واژهها حقیقت را پنهان میکنند و نظام آمریکا را با استیلای گروهی حاکمِ دزدِ تکنوکراتِ پشتونتبار و حالا ترورتبار در افغانستان یکسان میدانند. برخیها طی بیستسال نظام سیاسی آمریکا را با حاکمیت سلطهی انحصاری گروهِ خاص در کشورِ ما مقایسه میکنتد. اگر در آمریکا بوشها، اوباماها و ترامپها یا بایدنها همه حاکم در قدرت بودند و میباشند یا اسلافِ شان بیایند همه بدونِ تأخیر در سیاستهای مرتبط به افغانستان همان سیاستِ تک قومپروری را پیش میبرند که انگلیس دهها سال پیش اساسِ آن را گذاشت. ولی این که در افغانستان ملت کدام رنج و کدام عذاب را از سوی سلطهگرایانِ قومی میکَشند ارزشی به آمپریالیسم نه دارد. آمپریالیستها در آمریکا و انگلیس و همهی در پی منافع شان اند. آیا غرب قبول دارد که برای پنچ دقیقه عنانِ قدرت کشوری خود را به یک گروهِ تبهکار و تروریستی بدهد که همه تحتِ پیگرد قرار دارند؟ یا تکنوکراتی را برگزیند که همه داراییهای ملی را مثلاً. تنها باشندهگان واشنگتن قبضه و چپاول کنند و سرانجام هم شیرازههای زندهگی را یک شبه بشکنند و ملتِ آمریکا را به دستِ تروریستانِ بوکوحرام یا کارتلهای موادِ مخدر بسپپارند و خودِ شان در پناه حمایتِ جهانی قرار گیرند و شیوخِ تروریست و ترور پرورِ عرب به دستورِ غرب آنان را پناه دهد؟
غرب محاکم در انواع مختلف با رؤسای جمهورها درگیر و مخالف و حتا در ردیابی ارتباطاتِ شان عملاً برنامهریزی میکنند. ما دیدیم که با ترامپ در دورهی انتخابات چه کردند و تحقیقاتِ علنی را علیهِ او دوران دادند و هر فیصلهاش را که خلاف قانون میدانستند رد میکردند و ترامپ آهی هم کشیده نه میتوانست. البته پسا شکستِ سیاستِ آپارتاید و تبعیض نژادی و شکست عرف و سیاستِ زنستیزی در آمریکا و غرب کدام نشانهیی از برتری قومی در حکومت آمریکا را دارید؟
در افغانستان یک نفر که آمریکا او را در ارگ آورده بود همه کارهی قدرت بود و حالا تروریستانِ بینالمللی به دستورِ آمریکا در آنجا مستقر است و قانون را به قول عام سرچپه کرده و کارهایی را برخلافِ منافع اکثریت شهروندان انجام و ادامه داده روان است و در عمل به سلطهی خاصِ قومی قوام میبخشد. هرگز فکر نه کنیم که غرب از خشونتِ طالبان علیه زنان و دخترانِ افغانستانی و این کار پیوسته در تاریخ ما تکرار بوده وقتی آمریکا غنی را با زن یهودش پشتیبانی میکرد و میکند تا اهداف خود را در منطقه پیاده نماید و چنان شد.
به همان اصل است که حکومت مستبد و مطلقالعنان یک دیوانهی روانی را بر مردم تحمیل کرده بود و در افغانستان هرگز پذیرفته نه شده که تمام اقوام، زیرمجموعهی ساختاری کشوری به نام افغانستان است. بلکه در بیش از سهصد سال به این طرف تمامِ اقوامِ ساکنِ این کشور را زیر مجموعهی قوم خاصی میدانند که به صراحت در تاریخ یک قوم است نه یک هویتِ کامل و فراگیرِملی. و به این ترتیب راه شان را در گشودنِ مظالم علیه دیگران فقط به اساسِ نیاز مندیهای روندِ زمانی پیش میبرند نه برمبنای قانون اساسی که ولو با خِدعه و ترفند بالای مردم تحمیل شد. و حالا مردم آن را پذیرفته اند و خود را افغانستانی میپندارند، به هر عنوانی که حالا نامِ افغانستان بالای کشورِ شان گذاشته شده و معرفِ هویتِ قومِ خاصی است و سالهای طولانی از امپراطوریها تا پادشاهیها و از جمهوریها تا دموکراسی های تقلبی در رأسِ اهرم قدرت فقط یک قومِ خاصی به نام اصلی افغان و اصطلاحی پشتون بر گردههای ملت توسن اقتدار تاخته اند. اما نه به زور بازوی خود بل همیشه به زورِ بازوی بیگانهها که در رکابِ بیگانه ها سوار بر اسپِ مراد جاه و جلالِ ملت را دزدیدهو خود را برشانه های ملت انداخته اند.
پس ما که با وجودِ ملاحظاتِ متعدد، با تعدیلِ نام کشورِمان به افغانستان مخالفت نهکردیم اشتباهِ جبران ناپذیری بود از اسلافِ ما که ما هم نسل به نسل آن را تداوم بخشیدیم. ، بیشتر از این روا نه میدانیم که آرمان گرایانه و به گونهی واهی صحبت هایی را فرصت عملی شدن بدهیم که در عمق و تار و پودِ هویتِ مان هم نفوذ کنند و آن را دزدانه بزدایند. شاید در کوتاه مدت مؤفق نه شویم، ولی در دراز مدت بدون شک انشاءالله که بر تیرِ ستم غلبه حاصل میکنیم.
چنانی که همین حالا همهی سلطهگرایان به لرزه آمده و جنبشی عرض وجود کرده. گر چی نوکرانی مثل قانونی، خلیلی، محقق، امرالله، سرور دانش هنوز و حالا هم به سازِ ارگ میرقصند. به خصوص که حالا کرزی در تبانی با عبدالله و دیگر وطنفروشان به دستورِ دستگاههای استخباراتی هیاهوی برگزاری لویهجرگهی قومی را دارند. این لویه جرگه تنها خواسته ی يک قوم است و حتا نامِ آن هم متعلق به همان قوم تحميل شده است.
اینجاست که پیامِ مهمِ امروز را هم ما و هم خواهرانِ گرامیما به مستبدین و اقتدارگرایانِ قبیله و بادارانِ شان با صراحت بيان و اعلام می داريم، که پيروان مکتب آدولف هيتلر هرگز نه میتوانند ملتِ ما را به بند و زنجیرِ دایمی بکشانند!
روزی این زنجیرها را میگسلانیم و همه با هم قله های شامخ آزادی را فتح میکنیم!