افغانستان، جنگ نیابتی از یادرفته - بخش اول

 

افغانستان، جنگ نیابتی از یادرفته

(بخش اول)

جانیلی ویلینا،

برگردان: آمادور نویدی

مقدمه

۳ ژوئیه ۲۰۱۹، مترادف است با چهلمین سال‌گرد اولین حمله نظامی آمریکا علیه افغانستان که با حمایت سی آی ای از مجاهدین آغاز شد. اگر درگیری کنونی را جدا از مداخلات آمریکا تلقی کنیم که در سال ۱۹۷۹ علیه دولت مترقی آن‌زمان- حزب دمکراتیک خلق افغانستان شروع شد- اشتباه کرده ایم. افغانستان هم‌واره مانند امروز یک « کشور شکست خورده»، وبی‌نظم نبوده که توسط جنگ سالاران اشغال شده باشد؛ این پدیده حاصل عمل‌کرد رژیم چنج به رهبری آمریکاست. این مقاله که ابتدا در ۳۰ مارس ۲۰۱۹ منتشر شده است، رویدادهایی را خلاصه و تجزیه و تحلیل کرده است، که طی دوران جنگ سرد و پس از آن رُخ داده است. چنان‌چه سیمای جنگ طولانی مدت علیه افغانستان بدون ارتباط با دوران مذکور درنظر گرفته شود، غالباً اشتباه برداشت می‌گردد. 

وقتی‌که نوبت به افغانستان جنگ‌زده می ‌رسد و نقشی که آمریکا و متحدان ناتویی او بازی کرده اند، اولین چیزی که به فکر اکثریت مردم  جهان می‌رسد، کمپین «جنگ علیه ترور» است که بوسیله جورج دبلیو بوش (پسر)، درست پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ براه انداخته شد. و بوضوح، این‌که در همان سال، آمریکا و متحدانش حضور مستقیم «پرسنل» نظامی خود را در افغانستان قطعی کردند. نه فقط این، بلکه طی سال‌های ریاست بوش و چینی، برنامه های تبلیغاتی بسیار زیادی در سراسر رسانه های آمریکا (و جهان) براه انداختند که جهت ادامه اشغال افغانستان ازحقوق زنان به عنوان یکی از بهانه ها استفاده کنند. 

بهرحال، برای کسانی‌که درک می‌کند جنگ در افغانستان یک سابقه تاریخی طولانی دارد که، بسیار شبیه به سوریه، و به دوران جنگ سرد برمی‌گردد- این بهانه خنده دار است- به ویژه ‌که این آمریکا بود که از مجاهدین حمایت کرد(۱) تا کشور را بی ثبات سازد و از دست‌آوردهای اقتصادی و اجتماعی پیش‌رفته و مدرن حزب دمکراتیک خلق افغانستان (پی دی پی ای)- ازجمله از رهایی زنان افغانستان که برای آن‌ مبارزه نمود- جلوگیری کرد.

با سرنگونی دولت مستقل حزب دمکراتیک خلق افغانستان و متحد با شوروی، طالبان به عنوان جناح قدرت‌مند مجاهدین پدید آمد؛ که آمریکا در سال ۱۹۹۵ یک رابطه کاری با آن‌ها برقرار ساخت. جنگ در افغانستان هرگز درباره حقوق زنان یا دیگر علایق بشردوستانه آمریکا نبوده است، همان‌گونه که استفان گووانز توضیح میدهد (۲):

«گواه بیش‌تر در ابربی‌تفاوتی واشنگتن نسبت به حقوق زنان خارج کشور با نقشی ثابت می‌شود که در تضعیف دولت مترقی افغانستان بازی کرد، که به دنبال رهایی زنان از چنگال رفتارهای ضدزن سنتی اسلامی بود. در دهه ۱۹۸۰، ًکابل شهری متمدن بود. هنرمندان و هیپی‌ها در پایتخت ازدحام کرده بودند. زنان در دانشگاه شهر در رشته های کشاورزی، مهندسی و کسب و کار تحصیل می‌کردند. زنان افغانستان مشاغل دولتی داشتند.ً در پارلمان اعضای زن وجود داشت، و زنان رانندگی، و سفر می‌کردند و قرار ملاقات می‌گذاشتند، بدون این‌که نیازی به اجازه قیم مرد داشته باشند. اما امروز دیگراین شرایط برای زنان وجود ندارد، و تا اندازه زیادی به این دلیل که در تابستان ۱۹۷۹ بین رئیس جمهور آمریکا، جیمی کارتر و مشاور امنیت ملی او زبیگنو برژینسکی تصمیمی مخفی گرفته شد که ًبا حمایت مالی و سازمان‌دهی تروریست‌های  بنیادگرای اسلامی جهت جنگ با دولت جدید در کابل به رهبری حزب دمکراتیک خلق افغانستان، ًروس ها را به دام افغانستان ً بکشانند و ً به شوروی جنگ ویتنام خودش را بدهند.ً هدف حزب دمکراتیک خلق افغانستان رهایی افغانستان ازعقب ماندگی خود بود. در دهه ۱۹۷۰، تنها ۱۲ درصد از بزرگ‌سالان  باسواد بودند. طول عمر زندگی ۴۲ سال و مرگ و میر نوزادان درجهان در بالاترین سطح بود. نیمی از جمعیت به سل و یک چهارم به مالاریا مبتلا بودند.»

بعلاوه، و برخلاف عقیده رایج که معتقدست جنگ در افغانستان در سال ۲۰۰۱ شروع شده است، دقیق‌ترست که گفته شود جنگ در سال ۱۹۷۹ آغاز شد. در حقیقت، دلیلی که چرا این کشور در شرایطی است که تا به امروز ادامه دارد،  به تصمیمی برمی‌گردد که دولت کارتر در سال ۱۹۷۹ جهت سرنگونی حزب دمکراتیک خلق افغانستان و بی‌ثباتی افغانستان گرفت.

 

 

زنان افغانستان در زمان دولت حزب دمکراتیک خلق افغانستان در مقایسه با زنان امروز

جنگ سرد- فاز جدیدی در دوران امپریالیسم

 

 

ارتش جمهوری دمکراتیک افغانستان به هم‌تایان شوروی خود خوش آمد می گوید

یورش مجاهدین در طول سال‌های ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۹ را اغلب «جنگ شوروی و افغانستان» می نامند، زیرا که ارتش شوروی بشدت در آن درگیر بود. اگرچه حقیقت دارد که آن‌ها بشدت درگیر جنگ بوده اند، اما کاملاً توصیف دقیقی نیست، بدین‌جهت که این واقعیت را کاملاً نادیده می‌گیرد که این جنگی بود که درواقع  توسط آمریکا طراحی، برانگیخته و رهبری می‌شد. درچیزی که هم‌چنین در آن‌زمان به عنوان جمهوری دمکراتیک افغانستان شناخته می‌شد، سال‌ های ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۲ بطور غیرقابل انکاری با تاریخ شوروی مرتبط است – اما نه به این دلیل که این « تعرض» شوروی به افغانستان بود و غرب باید جهت جلوگیری از آن مداخله کند، همان طوری‌که تبلیغات امپریالیستی می‌خواهد بما بقبولاند.دولت کارتر قبلاً در سال ۱۹۷۸استخدام و آموزش مجاهدین را  برنامه ریزی کرده بود، و حمله به افغانستان را ماه ها قبل از مداخله نظامی ارتش شوروی، نزدیک به پایان سال ۱۹۷۹ راه اندازی کرده بود. هم‌چنین، «دام افغانستان» به‌تنهایی موجب تخریب اتحاد جماهیر شوروی نشد؛ اما بااین‌حال، مرتبط بود. اما وقتی‌که ما به سال‌های گورباچف رسیدیم، در این باره بیش‌تر بحث می‌کنیم. بهرحال، نابودی افغانستان به عنوان ضربه نهایی به اتحاد جماهیر شوروی اعلام شد، و انحلال شوروی در سال ۱۹۹۱ به عنوان «پیروزی سرمایه داری برکمونیسم» توسط آمریکا جشن گرفته شد.

جهت درک جنگ در افغانستان، مهم است آن زمینه ای را بررسی کنیم که آغازگر آن شد: جنگ سرد. 

در اوایل دهه ۱۹۰۰، ولادیمیر لنین مشاهده نمود که سرمایه داری به فاز جهانی خود وارد شده و دوران امپریالیسم شروع گشته است؛ این بمعنای آن‌ست‌که سرمایه داری باید فراتر از مرزهای ملی گسترش یابد(۳)، و این که بین امپراتوری سازی و جنگ‌های تجاوزکارانه امپرپالیستی، یک منطق درونی وجود دارد. لنین امپریالیسم را این چنین تعریف کرد:

«(۱)تمرکز تولید و سرمایه به آن چنان مرحله بالایی رسیده است که انحصارات (مونوپولی ها) را ایجاد کرده است که نقش قاطعی در زندگی اقتصادی بازی می‌کنند؛(۲)ادغام سرمایه بانکی با سرمایه صنعتی، و ایجاد یک الیگارش مالی بر اساس این ًسرمایه مالیً؛(۳) صادرات سرمایه به عنوان شکل مشخص از صادرات کالاها اهمیت استثنایی حاصل می‌کند؛ (۴)تشکیل اتحادیه های سرمایه داری انحصاری بین المللی که دنیا را بین خودشان تقسیم می‌کنند، و (۵)تقسیمات ارضی کُل جهان میان بزرگ‌ترین قدر‌ت‌های سرمایه داری تکمیل شده است. امپریالیسم سرمایه داری در آن مرحله از توسعه است که در آن سُلطه انحصارات و سرمایه مالی ایجاد شده است؛ جایی که در آن صادرات سرمایه بدست آمده داری اهمیت بسیار قابل توجهی است، جایی که تقسیم جهان میان تراست های بینن المللی شروع شده است، جایی که تقسیمات ارضی کُل جهان درمیان بزرگ‌ترین قدرت‌های سرمایه داری به پایان رسیده است».

باید معلوم گردد که امپریالیسم صرفاً تحمیل اراده یک کشور بر بقیه جهان نیست(اگرچه بطور قطع بخشی از آن است). بطور دقیق‌تر: امپریالیسم نتیجه انباشت سرمایه و روند امپراتوری سازی و حفظ آن است، که با جلوگیری از توسعه جهانی و حفظ توده های جهانی در فقر بوجود می‌آید؛این آزمون فرمانروایی بین المللی است که توسط منافع اقتصادی هدایت شده است. بنابراین، امپریالیسم پدیده ای کم‌تر فرهنگی، و بیش‌تر اقتصادی است.

لنین هم‌چنین تئوریزه کرد که امپریالیسم و دوره جنگ‌های جهانی، محصول رقابت بین سرمایه های ملی کشورهای پیش‌رفته است. همان‌گونه که او در کتاب امپریالیسم، بالاترین مرحله سرمای داری(۳) نوشت، جنگ جهانی اول درباره رقابت بین قدرت‌ های بزرگ امپریالیستی  مانند رقابت سرمایه داران بریتانیای کبیر و آلمان، بر سر کنترل و تقسیم غارت مستعمرات بود. بنابراین، سرمایه مالی نیروی محرکه پشت استثمار و استعمار کشورهای تحت ستم بود؛ و این تضادها سرانجام منجر به مجموعه ای از جنگ‌های جهانی شدکه لنین پیش‌بینی کرده بود.

در طول جنگ جهانی اول، اهداف دو بلوک قدرت امپریالیستی، مالکیت، حفظ و حراست، و گسترش سرزمین هایی بود که برای اقتصادهای ملی آن‌ها، نقاط استراتژیک و بسیار مهم تلقی می‌شد. و در طول رکود بزرگ، اقدامات حفاظتی توسط بریتانیا، آمریکا، و فرانسه انجام گرفته شد تا کشورهای صنعتی در حال ظهور – آلمان، ایتالیا، و ژاپن، را که  به عنوان کشورهای محور شناخته شده بودند – از دست‌رسی به مستعمرات و سرزمین‌های بیش‌تر تحت کنترل گیرند، و درنتیجه، آن‌ها را از دسترسی به مواد خام و بازارها در تهیه مقدمات جهت پیش‌برد جنگ جهانی دوم محدود کنند. بویژه، دو قدرت صنعتی سرمایه داری پیش‌رفته آلمان و ژاپن، در تلاش‌های خود جهت تسخیر سرزمین‌های جدید، حوزه اقتصادی بریتانیا، آمریکا، و فرانسه را تهدید کرده بودند و تهدید کردند که سرزمین‌ها، مستعمرات، و نیمه مستعمرات آن‌ها را با زور می‌گیرند – که آلمان در بخش بیش‌تر اروپا، و ژاپن در آسیا،  یک سری از تهاجمات را به راه انداختند.

جنگ جهانی دوم، به طرق مختلف، اشتعال دوباره رقابت مابین – امپریالیستی بین بلوک آنگلو  فرانسوی و بلوک آلمانی بود، اما با توپخانه مدرن و استفاده قابل ملاحظه ای ازحملات هوایی. این نیز دوره ای از مرحله دوم بحران سرمایه داری بود که شاهد ظهور فاشیسم به مثابه واکنشی به کمونیسم بود، که کشورهای محور تهدید به ایجاد سُلطه جهانی رژیم فاشیست کرده بودند(۴). جنگ جهانی دوم تاکنون، آخرین جنگی است که ما از جنگ‌های جهانی دیده ایم.

در پایان جنگ جهانی دوم، دو قدرت جهانی رقیب پدید آمدند: آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی؛ جنگ سرد نشان‌دهنده اختلاف ایدئولوژیک آن‌ها  بود. دوران جنگ سرد، مرحله جدیدی(۵) برای سرمایه داری بین المللی بود، بدین‌جهت که شاهد ظهور سلاح‌های هسته ای(۶)و آغاز مرحله ابتدایی جنگ‌های نیابتی بود. این زمانی بود که کشورهای امپریالیستی، علی‌رغم این‌که در زمان جنگ جهانی دوم در کدام طرف قرار گرفته بودند، در جلوگیری از گسترش کمونیسم منافع مشترکی داشتند و بدنبال تخریب اتحاد جماهیر شوروی بودند. این حملات ضدکمونیستی به کشورهای متحد با شوروی نیز گسترش یافت. این باعث افزایش شمار کشورهایی با دولت‌های دست نشانده شد که در تطابق با منافع آمریکا عمل می‌کردند و به بلوک ناتو پیوستند، که هدف نهایی آن‌ها انزوای اتحاد جماهیر شوروی بود. 

ضروری‌ست گفته شود که پایان جنگ جهانی دوم، نشان‌دهنده پایان رقابت سرمایه داران ملی بود، بگونه ای که اکنون، سرمایه مالی درسطح جهانی وجود دارد و می‌تواند بلافاصله حرکت کند، زیرا که واشنگتن به قدرت غالب جهانی تبدیل شده بود و قدرت انحصاری خود را بر بازارهای جهانی حفظ می‌کند. آن کشورهایی که فعالانه علیه امپراتوری آمریکا مقاومت کردند و سرمایه آمریکا را در کشورهای خود قبول نکردند، با تحریم و مداخله نظامی تهدید شده و می‌شوند- مانند سوریه و کره شمالی-کشورهایی که حاکمیت مستقل دارند، و تا امروز، هم‌چنان هژمونی آمریکا را به چالش می‌کشند.

 افغانستان تحت حزب دمکراتیک خلق افغانستان یکی از این‌چنین کشورهایی بود که در برابر امپریالیسم آمریکا ایستاد و به همین دلیل هدف رژیم چنج  قرار گرفت.

حزب دمکراتیک خلق افغانستان علاوه بر اجرای اصلاحات ارضی، حقوق زنان، و سیاست‌های اقتصادی جمعی و عادلانه، بدنبال پایان دادن به کشت خشخاش تریاک بود. امپراتوری بریتانیا در دهه ۱۸۸۰

مقالات مرتبط

...

دومين پلنوم کميته رهبری نوين ح. د. خ. ا (ح.ز.ا) امروز پس از سپری شدن (يک سال و پنج ماه) نسبت شرايط خ... ادامه

...

نوردرخشانی که جسماً غروب کرد؛ ولی دراندیشه وآرمان نام بزرگش درقلبهای ما ومردم شریف افغانستان همیشه ت... ادامه

...

    پنجاه ونه سال پیش به تاریخ ۱۱/ ۱۰/ ۱۳۴۳ خورشیدی - ۱/ ۱/ ۱۹۶۵در جامعه ی بیداد زده ی افغانستان، رخ... ادامه

...

جنبشهای رهایی وبیداری مردم ازسکوت ورکود قرون متمادی از دو الی سه صد سال قبل در بسا نقاط جهان وبخصوص... ادامه

...

بحث تحولات بزرگ سیاسی تاریخی، نیازمند پژوهش وتحقیقات عمیقِ  گزینه ها وپیش زمینه هاییست که درظهور ایج... ادامه

...

به تاريخ 13 قوس 1401 خورشيدی، مطابق 4 دسامبر 2022 ترسايی دومين نشست تاريخساز پيشکسوتان ح. د. خ. ا (ح... ادامه

...

هفده سال قبل، جنبش ترقی خواهی افغانستان بهترین فرزند برو مند، شحصیت فرهیخته،نستوه، انقلابی وچهره اکا... ادامه

...

زنده یاد فدا محمد دهنشین فرزند محمد اکرام خان در شهر شبرغان تولد گردیده ودر همین شهر درس خوانده و به... ادامه

...

همانگونه، که شما آگاهی داريد؛ تاریخ مبارزات سازمان ها و تشکل های سیاسی، در "دهه ی دموکراسی و بعد آن... ادامه

...

جنبش اسلام نوین، عبارت ازعقاید تعداد زیادی از مسلمانان است، که میخواهند اسلام را با قرن عصر مطابقت د... ادامه

...

سرزمین آریانا مهد دانش وفرهنگ وبهترین کانون مدنیتهای قدیم بحساب می آید که در دامان آن علما ودانشمندا... ادامه

...

       پيوست به وقوع تحولات عظيم دراروپا درقرن هژدهم (انقلاب کبيرفرانسه، انقلاب صنعتی، نهضت فکری عصر... ادامه