سوگ نامه ای در اندوه درگذشت چکامه گوی وارسته حیدری وجودی

غفار عریف

 

اندوه کوچ بی برگشت!

سوگ نامه ای در اندوه درگذشت چکامه گوی وارسته حیدری وجودی

     درست یک دهه پیش بود؛ در یک شب به یاد ماندنی، در بزم گاه کشتی نشینان اقیانوس شعر و ادب و سخنوری، سخن از بزرگداشت کارنامه های ادبی و جایگاه فرهنگی یک ستاره ی تابناک کهکشان زبان پارسی و فرزند وارسته ای از تبار انسانی، درمیان بود. 

     و من، در این بزم گاه اهل دل، درحضور مجلسیان دنیای خرد و اندیشه؛ در رده ی سخنرانان به نوبت خود، درستایش از کارکرد های ماندگار آن ستاره ی تابان کهکشان زبان پارسی، کوتاه سخنی بجا آوردم.

     امروز، در سپیدی صبحگاهی بود، نرم نرمک باران می بارید و چکه چکه برگلبرگ ها  و برگ های سبزدرختان می نشست و گرد و خاک را می زدود و سبزه زار ها را از تشنگی می رهانید؛ ولی من پیش ازاین که ساغر باده ی سپیدی بامداد را سر کشیده باشم، خبرکوچ

بی برگشت آن چکامه سرای شوریده دل را به وادی خموشان شنیدم و در تالاب اندوه و پریشانی غرق شدم! 

     برای رهایی ازغم به " دیوان شعری " پناه بردم و از تقریظ شایق جمال وصوفی عشقری بر کتاب " نقش امید "؛ از سخن بلند استاد واصف باختری در نبشته ی " سالی درمدار نور" ؛ از جستار استادانه ی قیوم قویم در باره صنایع ادبی در شعر های حیدری... کام دل جستم و بر مرگ نفرین گفتم؛ زندگی را ستایش کردم و بر کوچ بی برگشت " حیدری وجودی " به وادی خموشان، آب دیده ریختم.

آفتاب خاور دل های ما عشق است و بس

ماهتاب انور دل های ما عشق است و بس

در بیابانی که شیران خویش را گم می کنند

ره گشا و رهبر دل های ما عشق است و بس

زور و زر را نیست دستی بر جهان جان ما

پادشاه کشور دل های ما عشق است و بس

تا جهان باقی است، در میدان مرگ و زندگی

لشکر و سر لشکر دل های ما عشق است و بس

می نماید جلوه در آیینه های رنگ رنگ

دل ربا و دلبر دل های ما عشق است و بس

روزگاری شد که در دیوان والای ادب

سرور و سر دفتر دل های ما عشق است و بس

آن سوی اسباب در توفان دریای زمان

کشتی بی لنگر دل های ما عشق است و بس

( حیدری وجودی)

( پایان )

۱۰ / ۶ / ۲۰۲۰