در وحشت سرای غولان روزگار

غفار عریف

در وحشت سرای غولان روزگار

 

سرودگر آزاده، در بوستان زندگی برای انسان و انسان بودن می سرود؛ لیکن چندی ست به گناه آزادگی و شیرین سخنی، در قفس بیخردی و خودکامگی غولان روزگار اسیر شده است!

سخن از حسیب احراری چکامه گوی آزاده است، که هم اکنون در بازداشتگاه دوزخی گروه بی فرهنگ و دانش ستیز و بیگانه با انسان و انسان بودن و ناسازگار با حق - انصاف و عدالت رنج می برد و در چهار دیوار عصبیت قومی و زبانی دشوارترین روز های زندگی را سپری می کند.

غولان سیاه که به خواست و به کمک چپاول گران غول پیکر بر گرده های شهروندان سوار شده اند؛ بستن و کشتن انسان ها و بریدن زبان و رگ های انسان بودن را دردستور کار دارند؛ از این رو در نخست باید خون دانش، ادب، فرهنگ و هنر را بمکند تا محیط زندگی زهر آلود و گستره ی زندگی تهی از فرهنگ انسانی شود؛ بدین سبب فرزندان راستین مردم را در بند می کنند.

لابی گران غول های بیابانی، بویژه شیخ های قطری، نخست وزیر و وزیر خارجه ناروی، سازمان ملل متحد، امریکا، بریتانیا، آی اس آی پاکستان … به مزدوران خونخوار خود که مردم افغانستان را به خاک و خاکستر نشانده اند؛ فرمان دهند، که باید هر چه زودتر حسیب احراری و همه فرزندان آزاده ی میهن را آزاد کنند!

 

(پایان)

۱۴ / ۶ / ۲۰۲۳