درشبستان جزم اند يشان، حديث عشق خواندن ؟!

غفار عريف

           

درشبستان جزم اند يشان، حديث عشق خواندن ؟!

 

         به کارنامه های درخشان و حماسی رهروان روشندل تاريخ که دررزمگاه نور با ظلمت و درميدان نبرد حق برباطل، راه و رسم حقيقت ، عدالت و انسانيت را برگزيدند ودربستر روزگار، هزارها پيرو سرسپردۀ اين مدرسه، به جرم دگر انديشی، قربانی هوا و هوس مدافعين دروغين دموکراسی و حقوق بشر و تنگ نظری های قرون وسطايی ستمگران شدند، ارج بی پايان نهاده، باب سخن را با گلدسته يی مشکين ازگلشن ادبی احسان طبری، اين فرزند تبار آد ميت و يکی از زمرۀ مليونها انسان " پامال شده" درزيرسم ستوران سرکش سوارکاران دنيای بربريت، می گشاييم:

      « باری بردوش ماست، بارگرانی ازجور وفساد هزاره ها! آيا خواهيم توانست راز عدالت اجتماعی، رمزحقيقت علمی را فراگيريم و آن را درسرزمين بلا زدۀ خود پياده کنيم؟ » (1 )

      تنها درپرتو فهم ديالکتيکی چگونگی رابطه ميان نيروهای مولده و مناسبات توليد، يعنی هستۀ اقتصادی و پوستۀ سياسی جامعه، ميتوان به پرسش فوق، پاسخ مستدل ارائه نمود!

     طرد اين بارگران جور و فساد هزاره ها که بايست ازهرلحاظ و ازهرزاويه با آن قاطعانه مقابله صورت گيرد، مستلزم مبارزۀ سياسی درسمت درست وعلمی آن ميباشد که هدف از درپيشگيری آن، دست يافتن به رهايی از اسارت ستمگران و تاراجگران زمانه، دربعد سياسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی آن است.

     درکارزار مبارزۀ سياسی بخاطرنجات ازقيد وبند خفقان آوراستبداد و استثمار و درعبور ازتنگناها، بايد انتظار وقوع دو پيامد را کشيد:

-  پيروزی غرور آفرين ( چه پايدار و چه متزلزل و موقتی) ؛

-  شکست تلخ و جانگداز ( چه زود گذر و چه دريک محدودۀ زمانی طولانی) .

   مبارزۀ سياسی هنگامی از آسيب باد و باران و طوفانهای ويرانگر روزگار، درامان باقی می ماند و سرانجام به سر منزل مقصود ميرسد که درگذشتن از دوراهی ( رفتن بسوی پيروزی و نه سقوط درنيستی) چراغ رهنمای راهيان کاروان زندگی، اصول زرين و تابناک جامعه شناسی علمی باشد ؛ گام ها بر بساط وفاداری و صداقت به آرمان های مردم و آشتی ناپذيری با دشمنان سوگند خوردۀ منافع زحمتکشان برداشته شود؛ مضمون مبارزه را دفاع از آزادی، عدالت، ترقی، صلح، پيشرفت اجتماعی و احترام به انسانيت، تشکيل دهد. درغير آن استبداد سياسی ، ارتجاع سياه و امپرياليسم سيطره جو( سياسی- اقتصادی- نظامی- استراتيژيک...) گلوی انسانها را سخت می فشارند و درنتيجه تشخيص راه از چاه، محاکمۀ وضعيت و شناخت اساليب، مشکل ميگردد و پيامد آن شکست تلخ و جانگداز خواهدبود.

    درجهان امروز که صاحبان زور و زر، زمام امور را دردست دارند، جنايتکاران و استعمارگران( کهنه و نو) يگانه وسيلۀ تأمين حکمروايی خويش را برسرنوشت ملت ها ، افزايش درمقياس ظلم، جور، فشار، قتل، غارت، تجاوز، نظاميگری، جنگ افروزی، بيداد گری اقتصادی… برمردم دنيا می بينند و بخاطر رسيدن به اميال ناپاک استثماری و استعمارطلبانۀ ( سياسی و اقتصادی) خود ، انبوهی ازسياستهای مزورانه و نا شايست و نيرنگ بازی ها  را درپيش می گيرند و با به خدمت گرفتن شبکۀ عظيمی از رسانه های گروهی (صوتی – تصويری- نگارشی) سيل تبليغات گمراه کننده را به راه می اندازند تا درپيشگاه حقيقت، ديوارضخيم دروغ را بلند کنند. دراين حالت، درپروسۀ مبارزۀ سياسی و درمقابله با ستيزه جويی های اربابان سود و سرمايه و بازيگران قدرت، انتخاب درست و منطقی شگردهای پيکار انقلابی و درنظر گرفتن سطح آگاهی توده ها و درک آنها ازمفهوم آزادی و آزادگی، امر تعيين کننده شمرده می شود.

     فقط درچوکات اصول مبارزۀ طبقاتی ، پيروزی جنبش رهايی دهندۀ زحمتکشان ونجات توده ها ازفقر و بد بختی، امکان پذير است! غير از اين، چيز ديگری در قاموس رزمندگان انقلابی، وجود ندارد.

    و اما درحال حاضر که درسراسرجهان دراثرتوطئه گری و سلطه طلبی ارتجاع و امپرياليزم، تناسب وزنۀ سياسی - اقتصادی به نفع زحمتکشان نيست و مردم از استقرار برابری اجتماعی دراين مقطع زمانی محروم اند؛ بحرانهای گوناگون سياسی و اقتصادی را يکی پی ديگری پشت سر می گذارند؛ خطرات احتمالی و وقوع حوادث پر از بيم و اضطراب درپيش روی آنها قراردارد... راه برون رفت ازاين همه ناهنجاری ها چه خواهد بود؟

     دانش انقلابی می آموزد: چارۀ رهايی ازظلم و وحشت ستم پيشگان تاريخ و نقطۀ پايان گذاشتن به جبر اجتماعی، آغاز اختيار اجتماعی است که اساس آن با برقراری نظام عادلانۀ سياسی و اقتصادی، مطابق به روند تکامل تاريخی جامعه، گذاشته ميشود.

     تعميم اصول دموکراسی و نهادينه کردن توسعۀ سياسی و اقتصادی، برپايۀ منافع قاطبۀ ملت، پروسۀ اشتراک هرچه وسيع تر نيرو های مردم را درزندگی اجتماعی، سرعت بيشترمی بخشد و همرديف به آن پايه های حاکميت مردمی، استواری، ثبات، قوام  و پختگی دايمی به خود می گيرد.

     قصد آن نيست که دراين نبشته، دربارۀ شاخص ها و ميکانيزم راهکارهای رسيدن به هدف والای اعمار جامعۀ مبتنی بر عدالت اجتماعی، با جزئيات حرف زده شود. زيرا اين مطلب بحث جداگانه ای را می طلبد و بايد بر محور دانش جامعه شناسی علمی وتيوری قانونمندی تکامل اجتماعی، بالای آن تحليل صورت گيرد. ولی آنچه ما را درلحظۀ حساس فعلی وارد ا ين بحث ساخت ، هما نا خوانش نبشته ها ، طرح های پيشنهادی و ارزيابی های تحليلی

 صاحب نظران سياسی، وطن مان می باشد که دراين تازگی ها، زينت بخش صفحه های انترنتی شده است.

    همه ميدانند که ميهن پرستان انقلابی درجامعۀ طبقاتی افغانستان ، تا رسيدن به هدف استقرارحاکميت سياسی بربنياد دموکراسی، عدالت وبرابری اجتماعی، راه دراز ودشوار وپيچيده ای را درپيش رو دارند.

    عقب ماندگی شديد اقتصادی- سياسی و فرهنگی، کندی آهنگ رشد اقتصادی و بطی بودن ديناميزم پيشرفت اجتماعی ، پائينی سطح عايد سرانه- درآمد ملی و توليد ناخالص ملی، فقرکشنده ، سطح بالای بيسوادی و نازل بودن ميزان آگاهی- آموزش وپرورش دربين افراد جامعه وتاثيرات سوء بجا مانده ازآن، موجوديت فرهنگ خشونت، جنگ و زور گويی و اقتصاد مافيايی، دخالت سياسی و نفوذ اقتصادی ونظامی اسارت بار نيرو های امپريالستی و ارتجاع منطقه که منجر به وابستگی برده وار به بيگانگان استثمارگرشده-  ضعف اقتصادی را افزايش داده و استقلال ملی را معروض به خطرساخته... مسايلی اند که راه مبارزۀ سياسی را طويل و با مشکلات متعدد همراه می سازد.

    ازسوی ديگر، تشتت و پراگنده ساختن دردآورو مصيبت بار صفوف پيروان انديشه های انقلابی در افغانستان که نخستين نشانه های بارز آن با شکل گيری انشعاب ها دردرون ح. د. خ. ا و خصومت ورزی گروههای سياه وابسته به امپرياليسم و ارتجاع نظام فيودالی و خاندانی با آرمانهای مترقی ، پديدارشد و در اولين روزهای پس از احراز قدرت سياسی، با لفاظی های انقلابی کودکانه، تاسرحد خيانت به جنبش مترقی و مصالح عليای کشوربه پيش رفت و روند مبارزه " بخاطررنجهای بيکران مردم افغانستان " را به خطر انداخت؛ راه را به رونق گرفتن علنی بازارمکارگی های سياسی ارتجاع جهانی و امپرياليسم، دروجود گماشتگان تربيه شدۀ آنها درخاک ممالک همسايه ( شرقی وغربی) وساير نقاط گيتی، هموارگردانيد؛ مشکل کلانی پنداشنه می شود که حل آن بازوان توانای رستم دستان و صبر بی پايان ايوب را می خواهد.

      دردهۀ شصت خورشيدی، پرابلم وطنپرستان انقلابی در افغانستان، مزيد بر اختلافات داخلی درابعاد وسيع دردرون و بيرون؛ رقابت های سياسی و نظامی ابرقدرتها ودرگيری ديپلماتيک آنها برسرقضيۀ افغانستان، بطرز وحشتناک شکل گرفت.

       مردم بلا کشيدۀ افغانستان دردوران جنگ اعلام ناشده، ازناحيۀ اين

 زورآزمايی طرفهای متخاصم ، متحمل خسارات هنگفت مالی و جانی شدند و سرانجام تجربۀ زندگی نشان داد که در عقب اين بازی های ددمنشانه و نيرنگ های جنايتکارانۀ سياسی و نظامی، کدام نيات شوم و شيطانی پنهان شده بودند!

      ازنيمۀ اول سال 1365 به بعد، گردباد مدهش سياسی درزندگی و فعاليت انقلابی وطنپرستان افغانستان، رخنه نمود. به تعقيب آن صاعقۀ ويرانگر سياسی نوظهور درجنبش بين المللی طبقۀ کارگر، آهسته آهسته حيات- خانه و کاشانۀ مليونها انسان را به کام خود فروبرد و هستی مادی و معنوی آنها را تاراج کرد که اولين قربانی را، اين آفت سياسی نوپيدا درجنبش جهانی کارگری، ازمردم افغانستان گرفت.

       سرازيرشدن سيلاب مخالفت با هدف ها و انديشه های انقلابی ح. د. خ. ا؛ پشت کردن به سنن مبارزات پرافتخار و تاريخی ميهن دوستان؛ دسايس و توطئه های سياسی سازمان يافته و کرنش عناصرفرصت طلب درمقابل آن؛ تسليم طلبی، سازشکاری و معامله گری با دشمنان بشريت... کليه نيروهای مترقی و تحول طلب را درمضيقه قرارداد و تراژيدی سياسی آغازشده درسال     1365 ، در سال 1992 ترسايی ( 1371 خورشيدی) به نقطۀ اوج خود رسيد و حاصل آن سقوط درگودال بدبختی بود که جريان آن تا همين اکنون با بيرحمی و قساوت تمام، کماکان ادامه دارد.

     واما مطلب مهمی که دررکود جنبش انقلابی درسرزمين ما نقش ويرانگرانه را بجا گذاشت، تهی کردن عمدی و پلان شدۀ ح. د. خ. ا ازطرزتفکر و انديشه های پيشروعصرما و سست ساختن پايگاه مردمی آن درجامعۀ بود که زمينه سازآن نزديکی ، همسويی و کنار آمدن دوستانه (!) و برادروار(!) کرسی نشينان قصرکريملن با زمامداران قصرسفيد و متحدين آن، شد.

     ليکن آنچه مايۀ خجالتی و سرافگندگی رهبران حزبی و دولتی درافغانستان دانسته ميشود، همانا موضوع درماندگی و ناتوانی آنها درارائه يک تصوير روشن ازوضع بحرانی بوجود آمده و ندادن پاسخ درست به تقاضای برحق

 صد ها هزار  رزمندۀ حزب مبنی بر تعيين سزنوشت حزبی و آيندۀ سياسی شان، می باشد که اين لکۀ ننگ تا ابد دامنگير آنان خواهد بود.

      بدون شک با سپری شدن سالهای بی شباهت به دوران قبل، کنون عده ای ازبلند پايه گان حزب و دولت و شمار زيادی ازکادرهای سابقه دار، چه درداخل کشور و چه درحالت جلای وطن، به اين واقعيت پی برده اند که با بريدن پيوند های خويش از ح. د. خ. ا و کنارگذاشتن و فراموشی آرمانهای شريفانه و انديشه های تابناک آن، درکارزار حزب سازی ها و سازمان بازی های جديد، نه تنها راه گم شده اند، بلکه مقصد نيز ازدست شان رفته و هم به عوض نزديک شدن به سرمنزل مقصود، فرسخ ها از آن فاصله گرفته اند.

     تفاوت و تقابل برنامه ها و خط مشی سياستمداران پيشين درنهادهای سياسی نوتاسيس، با پروگرام ها و سياستهای ح. د. خ. ا اظهرمن الشمس است. ازاين سبب آنها توفيق نمی يابند تا دربين اعضای شرافتمند و معتقد به آرمانهای حزب و متعهد به مردم، با وجود نشان دادن مانورهای زود گذر، اعتبار برباد رفتۀ خويش را دوباره بدست آورند.

    بهرحال گردش تعدادی از کارکشته گان سياست درافغانستان، به دورشعارها و حرافی های دنيای نوين " نيوليبراليسم" آنها را کم و بيش سرگيچه ساخته و زرق و برق فريبنده، قوۀ تشخيص رنگ ها را نيز ازنزد آنان ربوده است. درواقع دست و پا زدن يک عده سياستمداران آرمان فراموش و رسالت باخته و نا اميد و مأيوس ازوضع، درگرداب مدهش و کشنده به هدف نجات ازغرق شدن، درهمان مسير اولی سازشکاری و تسليم طلبی بعد ازسقوط ، به پيش ميرود.

     کنون نزديک به هفت سال است که تعدادی ازدلبستگان کهنه و نوظهور دنيای سياست ( با انديشه ها و طرزتفکرهای متفاوت) به دورسازمان دهندگان دگرگونی ها (!) و تحولات (!) اخيردرافغانستان، حلقه زده اند و ميخواهند درپروسۀ قوام بخشيدن به وضع موجود اثرگذارباشند. ولی همۀ آنها خوب ميدانند که سردمداران حاکميت سياسی موجوده و باداران خارجی شان ، با پيشکش کردن شعارهای دروغين و رياکارانه، زيرنام دموکراسی، حقوق بشر، نظم وقانون، اعمارمجدد، بهبود زندگی مادی و معنوی مردم... برچشم ملت خاک می پاشند و با اين ترفند خيلی ها زيرکانه خون شريان ها و شيرۀ جان انسانها را می مکند. قدرت های بزرگ غربی به رهبری ايالات متحدۀ امريکا، درپشت پردۀ حضور قوتهای نظامی خارجی درافغانستان، با انداختن زنجيرهای اسارت بردگی سياسی، اقتصادی، نظامی... بردستها و پاهای افراد جامعه، از يک طرف در فکر به يغما بردن دارايی های سرزمينی و زيرزمينی مردم افغانستان، دردراز مدت هستند وازسوی ديگرآرزو دارند تا هدف ديرينۀ استراتژيک خويش را درمنطقه به بهانۀ مبارزه با دهشت افگنی بين المللی، با دايمی ساختن فعاليتها و موجوديت نظامی خود درافغانستان، تحقق بخشند.

      مزيد براين همه ، هيچ وجدان سالم و بيدار نمی تواند ناديده بگيرد که اين تنها کارنامه های سياه و خونين سالهای دشوار و پرازرنج و عذاب زمامداری مجاهد و طالب بود که پس ازفروريزی آسمان خراش ها درشهرهای واشينگتن و نيويارک، شرايط را طوری آماده ساخت تا توده های مردم درافغانستان به پذيرش هرتحول و چرخشی که درزندگی روزمرۀ آنها ، اندکترين تغيير و گشايشی را وارد آورد وازميزان فشارهای روانکاه برآنها بکاهد، راضی شوند و آن را استقبال نمايند.

     ليکن گذشت زمان وتجربۀ زندگی ثابت کرد که نظام پوشالی ساخت امريکا- انگليس وشرکاء تحت الحمايۀ پيمان نظامی و تجاوزکارناتو، تاهنوز نتوانسته است زيرپوشش شعارهای دروغين و وعده های فريبنده، درميان اکثريت قاطع مردم مظلوم افغانستان، پايگاه و جايگاهی داشته باشد و از اقبال و اعتباری برخوردار گردد؛ تا آن سرحد که حتا دربين اعضای بلندپايه و مهره های اصلی خود، مطرود و منفوراست.

     پس با کدام استدلال منطقی، بعضی نهادهای سياسی نوتشکيل ( درداخل و بيرون ازمرزها ) بويژه آنها يی که مدعی انقلابی بودن هستند، با ناديده گرفتن کارکردها و کارنامه های جنايتبار ضد مردمی نظام حاکم و حاميان

 بين المللی آن ، قصد همکاری با رژيم و کنار آمدن با اشغالگران را دارند؟

     برفرزندان صديق، نيک رای، با وجدان، روشن ضمير، پاک دست و پاک نفس و ميهن دوست ح. د. خ. ا وهمه وطنپرستان مدافع آزادی، عدالت، ترقی، دموکراسی وپيشرفت اجتماعی است، تا با درنظرداشت وضيعت فعلی، سنن مبارزات پرافتخارآزاديخواهی ومشروطه طلبی ودرفش مبارزۀ جنبش انقلابی زحمتکشان افغانستان را، زنده وسربلند نگهدارند.

    بربنياد همين اصل ميتوان گفت که کم و بيش مبادی « رازعدالت اجتماعی، رمز حقيقت علمی را فرا » گرفته ايم و با کار و پيکارانقلابی و خستگی ناپذير انسانهای متعهد، زمينۀ پياده شدن آن " درسرزمين بلا زدۀ " مان، حتمآ فراهم می گردد.

                    

   7 / 7 / 2008

  

   ياد داشتها:

1- ابوالفضل بيهقی و جامعۀ غزنوی، نويسنده: احسان طبری، ناشر: انتشارات حزب تودۀ ايران، سال چاپ: ( چاپ اول) مهرماه 1380 ص ( 7 ) .