خصومت جنون آميز با حقيقت ؟!

 غفار عريف            

                       (( خصومت جنون آميز با حقيقت ؟! ))

 

       وباز چماقداران سيه دل و تاريک انديش رژيم حاکم برسرنوشت مردم افغانستان ( به تعقيب سازماندهی سناريوی توطئه به زندان انداختن احمد غوث زلمی، دربند کشيدن غيرقانونی پرويزکامبخش دانشجوی جوان و خبرنگارتازه کار و صدورحکم اعدام برای او، بازداشت دهها ژورناليست و خبرنگار آزاد و رسمی، توسط نهاد های دولتی و قوای اشغالگر خارجی ) دشنه های خون آلود را از نيامها بيرون کشيدند تا سحاب وحشت، سايۀ کابوس زورگويی و فضای ارعاب و دلهره را با انگيزه های زيرين، درسرا پای جامعه پهن گردانند:

-         ضديت بزدلانه با آزادی مطبوعات؛

-         تعصب کور با آزاد انديشی و حقيقت نگری؛

-         بد بينی ابليس صفتانه با روشنفکران رسالتمند، واقعيت شناس، مردم دوست و وطنپرست؛

-         کينه توزی بی شرمانه با قلم بدستان روشندل، ژورناليستان آگاه و شرافتمند، فعالان سياسی مدافع آزادی و مردم سالاری؛

-         تحميل فشار بر ناقدان حقيقت گو و حق نگر، رهروان راه خرد و خرد گرايی....

      بر بنياد همين پندار واهی بود که دراين نوبت حکومتی های مفسد و مزدور درافغانستان به پيروی از فرهنگ استبدادی فئودالی و با توسل به حربۀ دروغ، تفتين و افتراء و چسپيدن به ترفندهای شناخته شدۀ انگليسی؛ ريسمان غرغره را برگلوی برنامۀ حقيقت شبکۀ جهانی راديو تلويزيون آريانا انداختند و با گماشتن قوای سرکوبگرامنيت ملی، نصيرفياض گردانندۀ برنامۀ" حقيقت " را به سلول زندان فرستادند.

      شرم باد بر اين قانون شکنان کوتاه فکر!

     ريا کاران حکومتی درافغانستان که درکارخودسری و بی قانونی، بی قيد و بی بديل اند و سر باطل آنها در فريبکاری، دروغگويی، خدعه و نيرنگ، ظاهرنمايی و تزوير، از روز اول درنزد عوام الناس معلوم است؛ هيچ گاهی تعهد صادقانه نسبت به مردم و مصالح عليای کشورنداشتند و ندارند.

      اين آدم ستيزان قرن بيست و يکم ، هرگز به انسانيت، آزادی، دموکراسی، منافع توده ها، حقوق بشر، حق و عدالت احترام قايل نيستند؛ بلکه هر آنچه را که به عقب گرايی، تفوق طلبی، گرايشهای قومی و زبانی، ستم قرون وسطايی و سلطۀ ارتجاعی... مفيد باشد و خدمتی را کرده بتواند، ازچسپيدن به آن دريغ نمی ورزند و زمينۀ نفوذ و کاربرد آن را فراهم می سازند.

     به هيچ کس پوشيده باقی نمانده که اکثريت کرسی نشينان امروزی در افغانستان ازبطن احزاب هفتگانۀ پشاوری و نه گانۀ تهرانی بيرون آمده اند. پس آنها وارث و ميراث خوارحکومتهای تنظيمی و طالبی ميباشند. بدين لحاظ جای گله و شکوه ای نيست که بلند پايه گان دولت، همه برخوردار اززور وزر، اختيار و آسايش

 بی حد و مرز، بالاتر از چوکات قانون هستند و بخاطرحفظ مقام و پايگاه ستم گسترخويش، بکارگيری هرنوع دروغ، فريب، معامله گری، قلدری، جنايتکاری، دسيسه سازی، توطئه گری، تفتين، دغلبازی، تبهکاری... را حق مسلم خود ميدانند.

      به باورخام فرمانروايان امروزی درافغانستان جنگ زده، بهترين شيوۀ کتمان حقايق و پرده پوشی برفساد گستردۀ مالی و اداری روبه افزايش دردستگاه دولت، همانا گسترش فضای بی نظمی، زورگويی، قانون شکنی و داغ ساختن تنور تشنجات درجامعه ميباشد، تا انديشه های عدالتخواهی، پيشرفت اجتماعی، برادری و برابری؛ سربلند نکنند و صدای رهايی ازتابعيت کورکورانه و آوازمساوات طلبی در حنجره ها خشک گردد.

      هجوم ديوانه وار ارگانهای دولتی افغانستان بالای اهل مطبوعات و فعالان سياسی وطنپرست درحالی صورت گرفته که دزدان و رهزنان داخلی و خارجی به هست و بود شهروندان بی دفاع حمله می برند، به انسانيت می تازند، آدم می کشند، انسان می درند، تجاوزجنسی می کنند، آدم ربايی می نمايند، انفجارات و حملات انتحاری را انجام ميدهند، تاسيسات عامه را به آتش می کشند، خانه و کاشانه و مزرعۀ مردم را ويران می سازند، دارايی های عامه و شخصی را غارت ميدارند و بدتر ازآن شهرها و روستاها اززمين و هوا بيرحمانه بمبارد می شوند؛ افزون برآن، فقر، گرسنگی، بيکاری، بيماری، آوارگی،  دربدری بيداد ميکند... ولی دولت دربرابر اين همه جنايات، آلام و صدها مصيبت ديگرمردم، نقش نظاره گر را داشته که اين وضع ، ناتوانی، بی کفايتی و خنثی بودنش را به اثبات ميرساند.

     درست، درهمين حالت است که دربرنامۀ" حقيقت " کوتاهی های مشهود نظام حاکم و سبکسری های چوکيداران آن، با حوصله مندی و واقعيت بينی آشکار ساخته شد.

     ازاين رو براساس يک توطئه ازقبل سازماندهی شده و برطبق يک نقشۀ ازپيش طراحی شده ، نصير فياض گردانندۀ برنامه مورد غضب حکومتی ها قرارگرفت و بطرز بی شرمانه بازداشت گرديد، تا هيچ کسی جرأت اظهارحقايق وافشای جنايات عمال هيأت حاکمۀ کشور را نکرده، به کمپاين مبارزات انتخاباتی رياست جمهوری آقای کرزی وشرکاء ، صدمه نرسد.

      دراين باره حکيم ابوالفتح عمر خيام ، آن عصيانگرتاريخ و باده نوش اندوهگين دريک رباعی دلنشين، بيدادگری زمانه را چنين به تصويرکشيده است:

              گر کار فلک بعدل سنجيده بدی   +   احوال فلک جمله پسنديده بدی

             ور عدل بدی بکارها درگردون    +   کی خاطر اهل فضل رنجيده بدی

     آلوده کردن فضای تنفس و تنگ ساختن زمينه های کار و فعاليت بالای نويسندگان، ژورناليستان، فعالان سياسی و ساير دست اندرکاران عرصه های علم و فرهنگ؛ نمايانگرآنست که سرکاری های خودسر در افغانستان، هيچ گونه پابندی به رعايت قانون اساسی ( مادۀ 34 )، قانون رسانه ها وساير قوانين نافذه درکشور را ندارند. تخطی ازقانون و زيرپا گذاشتن ميثاقها و مقاولات قبول شدۀ بين المللی، ازجمله اعلاميۀ جهانی حقوق بشر، گواهی برآن ميدهد که زمامداران کنونی درافغانستان، اصلاح ناپذيراند و بايد برجای شان نشانده شوند!

     جای بسا مسرت و مايۀ افتخار است که دست اندرکاران رسانه های گروهی اصلاح طلب، دگرانديش، مردم دوست و فرهنگيان فرهيخته، توانسته اند تا با کار و پيکارخلاق ورسالتمند خويش، درقلوب و افکار توده های مردم، درسراسرافغانستان جايگاه و پايگاه، داشته باشند. پس حرکات خشونت آميز دولتی قادرنخواهد شد، که اين محبوبيت را خدشه داربسازد.

     به حسن اختتام کلام از احسان طبری بزرگ نقل قول می نماييم :

    « مراعات صداقت و احترام به واقعيت و حفظ اصوليت و پابندی به شرافت انسانی علامت قدرتمندی در سياست است و رياکاری و فريب و دروغ و پرده پوشی حيله گرانه ( نه سرپوشی لازم ) علامت ناتوانی است بايد توانست جسور درديدگان واقعيات نگريست و سياست اصولی را بدون نوسانات محيلانه ولی همراه با شيوه های مؤثر و هدف رس و ثمربخش بکاربرد حيله گری کارايی نيست بلکه موجد تناقض است و تناقض مادرشکست. تکيه برخدعه حماقت است. خردمندی دولتمدارانه دربند بازی های سياسی نيست صداقت درمشی سياسی يعنی اتکاء به خلق، انطباق درگفتار با کردار و همراه ساختن وعده با اجراء و قبول تعهد ازروی احساس مسئوليت. تاريخ، جامعه طبقه را نميتوان فريب داد و ميگويند دروغ دارای پاهای لنگی است که با آن براه دور نمی رود.»

      2008 - 7 - 31