با پوشش سفید در خدمت سلطان سیا(ه)

 

یوسف آرینتا

 

07.01.2010

 

 

  

سودهای کلان نفت سیاه، دربارسلاطین پرگناه  ریاض را قبله و مکه کفن پوشان ساخته است.

حدود یک ماه ونیم قبل در رسانه های خبری دیدیم و خواندیم که جناب رئیس جمهور کرزی در یک سفری به عربستان سعودی گویا درضمن بازدید باسران آن دیار ارکان حج حُمره نیز انجام داند.

 

چهل سال پس از رحلت پیامبراسلام  و پایان خلافت "راشدین"، امیرمعاویه مکه و جزیرت العرب بد آب و هوا، ساکت وبیحال را که همه ثروت اش بیش ازچند ده نخلستان نبود برای مرکز قدرت وامارت اش حقیر وفقیر میابد و آن محل "سنگ سیاه" (نشانی که خلق الله راه شان را گم نکنند) را برای همیش ترک میگوید. فاتحان اسلام آنزمان به سرزمینهای خوش اب و هوا، آباد و ثروتمند رسیده است. معاویه (شام ) دمشق امروزی را مرکز دستگاه با شکوه وبزرگش میسازد زیرا جامعه فقیر، عقبمانده و بدوی مکه  با ارستوکراسی دولت مقتدر، ثروتمند و مجلل او جور درنمیآمد. جنگ های معاویه با علی خلیفه چارم و یزید پسرمعاویه با امام حسین تقابل قدرت ارستوکراسی وثروت در برابر"مسجد – دولت" و ساده زیستی مکی ها بود. پسانها خلیفه عباسی قدم فراتر گذاشت و بیشتر امارت اش را به  تمدن و ثروت شرق و ( خلافت بخشان برمکی ) نزدیک کرد. بغداد آن زمان را که دانشمندان نام آور را از ماورا نهر تا شام و هنر وثقافت شرق را در دارالفنون اش داشت، مرکز دولت (خلافت عباسی) ساخت. سه سد چارسد سال پس تربا افول قدرت خلافت اعراب عباسی و قدرت اقتصادی بغداد، از اهمیت بغداد بمثابه یک مرکز سیاسی و پخش اندیشه اسلامی کاسته میشود.

خلافت سوم و آخری (خلافت اسلامی ترکان عثمانی) از ( قصطنطنیه) استانبول امروزی حدود سه صد سال بر مناطقی از مدیترانه، آسیای صغیر، بخشی از خاورمیانه(سوریه، لبنان ، فلسطین، اردن) جزیرت العرب حکم میراند. فقر، رکود اقتصادی، فرهنگی ونظامی برای چند صده سر زمینهای عربی را به فراموشی می سپارد. سده هژده میلادی سیر افول مداوم خلافت عثمانی مقارن و همپیوند با ظهور و اعتلای روزافزون تمدن وتجدد در اروپا است. کمزوری ساختار کهنه در شرق و قوت یافتن ساختارها وتمدن نو در اروپا فرایند عظیمی را شکل داد که سرنوشت تازه برای خلافت و مردمان تحت سلطه خلفای عثمانی رقم زد. سر انجام در اوائل قرن بیستم جغرافیای کنونی خاورمیانه و جزیرت العرب شکل گرفت. نفت سیاه بود که پای اروپائی ها بخصوص بریتانیای کبیر را برسرزمین نفت خیزعربی کشانید . بریتانیائیها وفرانسوی ها ترکان را به سادگی عقب زدند وتمام آن سرزمین ها را قسمت و اشغال کردند. سالاطین و پادشاهان و امیران دست نشانده از طوایف بادیه نشین عرب گماریدند، جریان نفت را بدست گرفتند نیروی نظامی فرستادند تا بر چاهای نفتی نظارت دایمی  داشته باشند. از آنزمان سر زمین نفت خیز به مکان قدرت و ثروت غرب تبدیل شد. امروز حدود 120 هزار نیرو از تفنگداران امریکا و دها کشتی با سلاحهای استراتیژیک از سلطان و پادشاه و امیران در عربستان سعودی، عمان، امارات عربی و بحرین حفاظت میکند بخش کلان از عاید نفتی آنها برای خرید پیشرفته ترین نوع سلاح امریکائی واروپائی اختصاص داده میشود.عشق صدام به پول نفت سیاه و زیر بار نرفتن او در معامله کلان با غرب بود که آن دیوانه معروف را رو سفید  ومردم عراق را سرخ و خونین ساخت.

ثروت باد آورده نفت سیاه است که ناکسانی را برتخت های کیانی نشانده است. آدمهای خوشباور و ساده دلی چون پرزدنت کرزی با قباه سفید (حج حمره) به دربار قبله عالم شرفیاب میشود و با کم روئی در کنار این و یا آن شهزاده کم نام سعودی در برابر دوربین ها قرار میگیرد. ایشان با توجیه یا بی توجیه آزموده را می آزمایند و نمیخواهند از سنت رهبران دوران جهاد و صدقه دینارعربی عقب بکشند ویکبار دیگر معجزه صلح را با برادران طالب شان از بارگاه آل سعود با خضوع طلب نکنند!

صلح با تدبیر وسیاست مدبرانه وطنی بدست میاید نه با معجزه پادشاه و شهزادگان سیاه دل و سیاه کردارسعودی و خلیجی. سالهاست مردم افغانستان بهای بی مروتی رهبران پر روی جهادی و حاکمان گماریده شده را میپردازد. خون های فراوانی که در افغانستان ریخته شد، آیا فاجعه سی ساله افغانستان با پول های پادشاه و شیوخ اعراب و شمشیرجهادگر عرب و عرب پرورها نبوده است؟

امروز، اگر با حضور 120 هزار سرباز نیروی برتر جهان در سرزمین افغانستان صلح بدست نمیآید با اعجاز سلطان حجاز و ساده دلی جناب رئیس جمهورنیز میسر نمیشود. هشت، نه سال گذشته ایالات متحده و متحدین اش بازنده جنگ با طالبان نبوده است،این دولتهای بی تدبیراند که بازنده دپلماسی، تدبیر وسیاست اند.

شیوه حکومت داری حاکمان تازه افغانستان مال امروز و تولد نو نیست، خصلتی است  که از یک نوع فرهنگ بدوی (کوچیگری) مایه میگیرد و جای اندیشه،عقل میهنی، تفکر جمعی و حکومت با علم را عوض کرده است. درهمه دوران تاریخ پادشاهان، امیران و رئیس جمهورهای افغانستان در مواقع تزلزل موقعیت وسقوط از قدرت، با سراسیمگی عمل کرده اند. تا آنکه با معقولیت وتدابیر سیاسی از "درون" توأم با محاسبات سیاسی و دپلماسی مدبرانه عمل کرده باشند و به پای مشورت مردمش بنشینند، راه (بیرون) پناه جستن و عذر بردن را نزد بیگانه ها در پیش گرفته اند. عده ای پس از سپردن تعهد با نیرو و پول بیگانه، چون حاکم (مهمان) بر ملت  چند صباحی خودشان را تحمیل کردند. عده ای با خفت خواری سرنگون شدند که نشانی از گور شان نیست. شماری هم  اگرعمری کردند و مردند گوشه متروکی یافتند که جسد شان در گوری دفن شود و هر رهگذری عاقل که از کنارشان رد شود و

از کردارش و گذشته بداند، خاموشانه نفرینی نثارش کند.