نتيجه ی انتخابات سال روان ميهن مان از کجا منشأ گرفته است: از ناسيوناليسم کور ملی گرايايی( مليت ـ قوم و قبيله) ، يا از بنيادگرايی اسلامی! ويا هر

 ( عبد الواحد فيضی )

نتيجه ی انتخابات سال روان ميهن مان از کجا منشأ گرفته است:

از ناسيوناليسم کور ملی گرايايی( مليت ـ قوم و قبيله) ، يا از بنيادگرايی اسلامی! ويا هردو؟

 (بخش سوم )

     ظهور و فرمانروايی قبيلۀ ابدالی به قيادت احمد شاه درانی:

    طوری که در بخش دوم اين نبشته بيان گرديد، نادر افشار عبدالغنی خان الکوزايی را بعنوان رئيس قبيله ابدالی برکشيد وتوسط وی يک قطعه نظامی 12 هزار نفری را از اين قبيله و همينگونه يک قطعه نظامی چهار هزار نفری را بقوماندانی نورمحمد خان غلجايی ، تشکيل داد و همين  قشون افغانی و ازبکی بعد از قتل وی(توسط افراد قزلباش و افشار )، حرم نادر افشار را از دستبرد شبانۀ افسران فارس محافظه کردند و حرم نادرشاه دربرابر اين حمايت، الماس کوه نور را( که نادر در اشغال هندوستان و تاراج شهر دهلی بشمول چندين مليون طلا و نقود و جواهر و اشيای قيمتی چپاول نموده وآن کشور را بعد از 58 روز اشغال، دوباره به محمد شاه پادشاه بی کفايت هند تسليم کرده بود) ، به قوماندان قطعات ابدالی و ازبک احمد خان خواهر زاده ی عبدالغنی خان الکوزايی اهداء نمود.

     درمورد اعلان پادشاهی و جلوس احمدخان درانی بر اريکه ی قدرت و تخت سلطنت خراسان آن وقت، نظريات و دلايل گونگونی ارائه گرديده است:

     ديدگاه عده ای از صاحب نظران ، از جمله زنده ياد غبار براين دلايل استوار است :

    « همينکه نادرشاه خراسانی کشته شد و اختلال در اردوی بزرگ او پديد آمد، قشون افغانی که مرکب از چهار هزار غلجايی و دوازده هزار ابدالی و ازبک بود، بصوابديد قوماندان عمومی نورمحمد خان غلجايی و احمد خان ابدالی بطرف قندهار حرکت کردند . در قندهار که مرکز بين الاقوامی افغانستان بود ؛ نور محمد خان به خان های غلجايی و ازبک و ابدالی و هزاره و بلوچ و تاجيک پيشنهاد کرد که جرگه ئی تشکيل و پادشاهی انتخاب شود. اين جرگه در اکتوبر سال 1747 در عمارت " مزار شير سرخ" در داخل قطعه نظامی نادر آباد منعقد گرديد و نه روز دوام نمود... پس در روز نهم جرگه ، طرفين يکنفر عضو جرگه را حکم تعين کردند که هرکه را او به سلطنت انتخاب کند، همه بوی بعيت نمايند. شخص حکم يک مرد روحانی بود که به هيچ قبيله ، حتی قندهار تعلق نداشت و او همان صابرشاه نام کابلی پسر متصوف استاد " لايخوار " از اهل کابل بود که همه طبقات مختلف قندهار به او ارادت و اعتماد داشتند. اين صوفی سياستمدار برخاست  و احمد ابدالی را به حيث پادشاه معرفی کرد و هم خوشه گندمی را در عوض تاج به کلاه او نصب نمود. » (1)

      وليک شمار ديگری از روشنفکران ، از زمرۀ آنان مير محمد صديق فرهنگ را عقيده  براين است : « احمد خان در راه قندهار و پيش از رسيدن به آن از جانب سپاهی که او رهبری می کرد به پادشاهی برگزيده شد و وجه خراج هند را که ميرزا تقی خان شيرازی به اردوگاه نادر شاه حمل می کرد به دست آورد....

     اما اگر اين نکته را در نظر بگيريم که احمد شاه به دو عشيره نيرومند پوپلزايی و الکوزايی و در بين پوپلزايی ها به تبار سدوزايی منسوب بود که در آن عشيره ، بلکه در تمام قبيله درانی خان خيل شمرده می شد و از سوی ديگر رئيسی بود که اردوی منظم چندهزار نفری با خزانه معمور از نقد و جنس، از جمله جواهر معروفی چون کوه نور را در اختيار خود داشت ، می توان گفت که نتيجه انتخاب قبلاً معلوم بود. » (2)

    به هرحال آن گونه که برای همگان مبرهن است ، احمدشاه بعد از کسب قدرت و تحکيم پايه های سلطنتش در داخل و تشکيل اردوی قوی و منظم جنگی مورد نياز، برنامه توسعه ی قلمرو ، اقتدار و فرمانروايی اش را مانند ساير شاهان پيشين و هم عصرش درپيش گرفت و  به  لشکرکشی های آتی، در داخل و خارج کشور دست يازيد، که در تاريخ مرحوم غبار " سفرهای نظامی " و در کتاب تاريخ مير محمد صديق فرهنگ" لشکرکشی" عنوان شده اند:

    « همين که احمد شاه پادشاه شد و برای تنظيم اردو و امور دولت دچار مشکلات مالی بود، کاروان ماليات چندين ساله افغانستان شرقی و ملتان و پنجاب ( معادل يک مليون و سه صد و شصت هزار طلا نقد و جنس ) به قصد دربار نادرشاه  افشار ، از راه درۀ بولان داخل ولايت قندهار گرديده و سر راست بحضور احمدشاه آورده شد. اين کمک بزرگی برای مقاصد احمدشاه بود. همينکه احمدشاه از تنظيم پايتخت خلاص شد، بلا فاصله ( ماه سوم جلوس) برای توحيد تمام خاک های طبيعی و تاريخی افغانستان [ خراسان آن وقت] به سوقيات شروع کرد و باز قدم را فراتر حتی در خاک دگران [ اشغال سرزمين هند] گذاشت. ( 3) 

     اول ـ لشکر کشی در داخل کشور ، به سمت کابل  :

     احمد شاه در سال 1747 به عزم تصرف کابل و پشاور که کليد دق الباب کردن دروازه ی هندوستان بودند با 18 هزار عسکر به آن سمت لشکر کشيد و هر دو شهر را با مناطق مربوط ی آن که در اشغال حکام بابری قرارداشت بدون مقاومت شديد و تلفات سنگين از  دست نصيرخان حاکم امپراتوری بابری هند کشيده جزء قلمرو دولت خود نمود. 

          دوم ـ لشکرکشی به جانب هرات و مشهد:

     همين گونه احمد شاه در سال 1749 با 25000 عسکر بمنظور تسخير هرات و مشهد به سمت غرب کشور لشکر کشيد و بعد از محاصره ی 9 ماهه ، هرات را از اميرخان و بهبودخان حکام نادرافشار متصرف و اميرخان را اعدام نموده ، اداره هرات را به درويش علی خان هزاره تسليم کرد. سپس از شهر هرات شاه ولی خان صدراعظم خود را غرض تسليمی و الحاق حکومت های محلی شمال و شمال شرق کشور به آن مناطق اعزام نمود. از اين که مردم از ظلم و ستم بی حد حکام محلی به ستوه آمده بودند، حکومت نوين را استقبال نمودند. « همين که شاه ولی خان وارد اين مناطق گرديد اهالی و خانهای محلی يکی پی ديگری انقياد خود را بدولت مرکزی اظهار کردند. شاه ولی خان از مرو تا بلخ و بدخشان و تخار و باميان در هرجا مامورين تعيين کرد و قراری درباره ماليات بگذاشت و خود را از راه اندراب به عبور هندوکش از پنجشير و گلبهار و کاپيسا و کابل و غزنی در سال 1750 به قندهار رفت. ( 4)

    سوم ـ لشکر کشی به سمت غرب ( مشهد و نيشاپور )

    اما احمد شاه در لشکرکشی به مشهد و تسليمی شاهرخ ميرزای نابينا حکمران خراسان غربی ، بجای اين که اين ولايت را ضميمه کشورخود نمايد ، برعکس اين سرزمين را " به شاهرخ ميرزا تفويض کرد و به همين اکتفاء نمود که وی خودش را تحت الحمايه سلطنت درانی ها بشناسد. ( 5 )

    سپس وی سردار شاه پسند خان را غرض تصرف ولايت مازندران گسيل داشت و خودش بجانب شهر نيشاپور لشکر کشيد؛ وليک از اين جنگ ها بجز تلفات سنگين و از دست دادن جوانان کشور ما، پيروزی بدست نيامد وبا شنيدن خبر نا آرامی ها در داخل به هرات بازگشت و درويش علی خان را که گويا در صدد از بين بردن او بوده زندانی ساخت و به عوض وی شهزاده تيمور پسر خود را حکمران هرات تعيين نمود؛ اما از اين که در لشکر کشی های نخستين به غرب هيچ دستاوردی نداشت؛ بار دوم با ارتش مجهز تر و انتقام جويی های بيشتر، تهاجم مجددش را به شهر نيشاپور آغاز و آن شهر را بعد از محاصره ، توسط توپ های 12 پوند فلزی چنان گلوله باران نمود که حکمران و مردم آن مجبور به تسليمی شهر شدند: " احمد شاه به انها ابلاغ کرد تا دست خالی بدون آنکه سوزنی را با خود بگيرند از خانه های شان برآمده در مسجد جامع جمع شوند بعد شهر را به دست غارت و چپاول سپرد. سپس به سبزوار لشکر کشيد آن شهر را نيز غارت کرده اهالی آن را قتل عام نمود و از آنجا به مشهد باز گشت....

     در موقع بازگشت، احمدشاه عباس قلی خان والی سابق نيشاپور را که پس از مقاومت شديد تسليم شده بود با خود به قندهار برد و چون شجاعت و وفاداری او را پسنديده بود، با خواهر او ازدواج نموده و دختر خود را به زنی پسر او داد و دوباره بحيث والی نيشاپور فرستاد. (6)

 اگر آن ترک شيرازی بدست آرد دل ما را +  به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارارا

       چهارم ـ لشکرکشی اول به هند :

     احمدشاه بعد از فتح کابل و پشاور ، در سال 1747 با هژده هزار نفر از پشاور به سوی لاهور حرکت کرد و پس از عبور از رودخانه راوی حملاتش را بالای شهر آغاز کرد. وی شامگاهان با يک حمله ناگهانی و سريع السير قلعه های نظامی ارتش دشمن را اشغال و شهنوازخان حکمران شهر فرارکرد . فردای آن احمد شاه داخل شهر لاهور گرديد.

     بزرگان آن شهر با تعهد پرداخت سی لک روپيه نقد ، پيشنهاد حفاظت جان و مال شهروندان را از غارت و چپاول ، به احمدشاه تقديم نمودند که مورد تاييد شاه قرار گرفت و تا حدودی بيشتر از غارت شهر جلوگيری بعمل آمد.

     در اين وقت محمدشاه پادشاه هند از خواب ديرينه بيدار شده با تنظيم و سوق نمودن اردوی يک صد هزار نفری وارد مقابله با ارتش هشت هزار نفری احمدشاه افغان گرديد.

    در جنگی که بين طرفين صورت گرفت ، هيچ يک بدون برداشتن تلفات سنگين و کشته شدن افسران و سربازان هردو طرف ، بشمول صدراعظم هند ، پيروزی قاطعی را بدست آورده نتوانستند.

     همان بود که احمدشاه بواسطه  متحمل شدن تلفات زياد اردويش و رسيدن خبر اغتشاش لقمان خان ابدالی برادرزاده اش مجبور به پذيرش شرط دولت هند مبنی برقبولی ولايت پنجاب به دولت هندوستان گرديد و بجز همان سی لک روپيه نقد و غنايمی از لاهور، بدون دستاورد نظامی و سياسی  به قندهار برگشت.

    پنجم ـ  لشکر کشی دوم به هند:

      از آن جايی که احمدشاه درانی در تهاجم اول بر هند دستاوردی نداشت ، در سال 1748 باری به جانب هند لشکر کشيد، قبل از آن که مانند دوراول جنگ خونين در گيرد ، مير منو حاکم پنجاب که از طرف دولت هند نيز کمکی را دريافت کرده نتوانست، پيشنهاد صلح را برمبنای تاديه 14 لک روپيه عوايد سالانه به احمد شاه افغان و عودت وی را بدون جنگ به ميهنش ارائه نمود . اين طرح که با مرام احمدشاه مطابقت داشت ، آن را قبول کرده بدون جنگ دوباره به قندهار برگشت.

   ششم ـ لشکرکشی سوم به هند و فتح پنجاب و کشمير:

     وقتی مير منو حاکم پنجاب از تلفات ارتش احمد شاه در جنگ های غرب اطلاع حاصل نمود ، از پرداخت عوايد 14 لک روپيه سالانه سرباز زد و احمد شاه در خزان سال 1751 به پنجاب لشکر کشيد و در جنگی که بين طرفين صورت گرفت ، قوای هندی شکست خورد و ميرمنو با پيش کشيدن عذرخواهی و برنامه جديد صلح متعهد گرديد که " لاهور و ملتان به قلمرو شاه ملحق گردد به شرط آنکه حکمرانی اولی اعنی لاهور مانند سابق به دست او باشد و سالانه پنجاه لک روپيه به عنوان اضافه عوايد آن به شاه بپردازد. دربار دهلی هم چون توان مقابله با احمد شاه را در خود نمی ديد اين معاهده را تاييد کرد و به اين صورت قسمت اعظم پنجاب به افغانستان [ خراسان آن وقت ] تعلق گرفت. ( 7 )

       احمد شاه در بازگشت، لشکری به کشمير فرستاد و به سهولت آن  سرزمين را متصرف و به امپراتوری درانی الحاق نمود.

      هفتم ـ لشکر کشی چهارم به هند:

      پس از مرگ ميرمنو والی پنجاب در نوامبر 1753، در برابر مغلاتی بيگم خانم و جانشين وی که از حمايت احمد شاه درانی برخوردار بود ، مخالفت های فئودال های رقيب وی که از جانب دربار دهلی تحريک می شدند آغاز شد ؛ غازی الدين با استفاده از اين فرصت در مارچ 1756 ، لاهور را اشغال و مغلاتی بيگم را زندانی نمود:

     « احمد شاه در 1756 به عجله از قندهار به راه بلوچستان و سند به پنجاب کشيد و داخل لاهور شد، در حالی که آدينه بيگ [ حاکم شهر] قبلاً فرار کرده بود... احمدشاه ستلج را به قصد پايتخت هندوستان عبور نمود. عالمگير ثانی پادشاه هند قشونی به قيادت نواب نجيب الدوله افغان والی سهارنپور، در مقابل احمد شاه سوق نمود؛ ولی نجيب الدوله با سپاه خود در محل کرنال به احمد شاه پيوست؛ احمد شاه نيز بدون معارض به دهلی پيش شد و در سی ميلی  پايتخت از طرف غازی الدين و در پانزده ميلی دهلی از طرف خود عزيز الدين عالمگير ثانی استقبال گرديد و در جنوری 1757 داخل دهلی شد و قسماً ! شهر دچار تاراج افراد بيلگام سپاه گرديد. » ( 8 )

     اما مير محمد صديق فرهنگ ، تاراج شهر دهلی را " قسماً " نه بلکه غارت و چپاول بزرگ دانسته چنين می نگارد:

     « در اين وقت اتفاق ناگواری رخ داد که در لشکر کشی های احمد شاه به مثل آن کمتر مواجه می شويم و آن غارت و چپاول شهر دهلی توسط  قوای افغان بود که در ضمن آن جان و مال مردم آن شهر اعم از هندو و مسلمان بی باکانه مورد تعرض قرار گرفت و تلفات زياد بر ايشان وارد شد. گويند بانی اين عمل افغانان روهله بودند که به اردوی احمد شاه ملحق شده بودند اما نظم و نسق قوای اصلی او را نداشتند. هرچند احمد شاه پس از اطلاع از حادثه سخت برآشفت و نسقچيان را موظف ساخت تا حتی المقدور اموال تاراج شده را به مالکين آن اعاده کنند اما فاجعه به قدری بزرگ بود که به هيچ صورت نمی توانست جبران شود....

     احمد شاه از وزير سابق غازی الدن جواهرات به قيمت يک کرور ( ده مليون ) روپيه و بيش از سه لک ( سه صد هزار) اشرفی ( هر اشرفی به قيمت تقريباً 16 روپه ) تحصيل کرد. وزير جديد انتظام الدوله که پسر قمر الزمان وزير سابق بود از ادای دو کرور روپه که احمدشاه از او مطالبه داشت استنکاف کرد لهذا احمد شاه او و مادرش شولاری بيگم را به شکنجه تهديد کرد و به اين صورت محل دفينه آنها را کشف کرده از آن مقادير هنگفت طلا و جواهر به دست آورد و از ساير بزرگان دهلی نيز مبالغ خطير نقد و جنس تحصيل کرد.

     به تاريخ 20 جنوری در ضرابخانه اردو به نام احمد شاه سکه دارالسلطنه دهلی ضرب شد و بعد از آن دو خانواده پادشاهی با هم خويشی نمودند؛ به اين ترتيب که گوهر افروز بانو بيگم يا زهره بيگم دختر عالم گير ثانی به حباله نکاح شهزاده تيمور پسر احمدشاه درانی شد که در اين وقت ده سال داشت درآمد و سرهند به حيث جهيز به او به شهزاده مذکور داده شد و خود احمد شاه با صفت خانم خواهر پادشاه دهلی ازدواج کرد. (9 )

      هشتم ـ لشکر کشی پنجم جنگ پانی پت :

     در سال 1758 رويدادهای مهمی در هندوستان بوقوع پيوست. در اثر قيام سکه ها در پنجاب و يورش بزرگ مرته ها در دهلی ، حکومت افغانی در پنجاب و دولت ضعيف البنياد هند ، سقوط کردند. احمدشاه با رسيدن اين خبر بعد از سرکوب و تنبه نصيرخان بلوچ و تأمين نظم آن ايالت ، با سی هزار ارتش درحالی که تيمور و جهان خان از اتک به اردوی احمد شاه پيوستند، داخل پنجاب شد. وی با رسيدن در سهانسپور نجيب الدوله و سرداران روهله افغان را با ده هزار سرباز به کمک خود دريافت . حال احمد شاه با چهل هزار نيروی جنگی به استقامت دهلی حرکت نمود. در نبرد اولی که بين قشون احمدشاه و سنديا فرمانده سپاه مرته در نزديکی دهلی صورت گرفت، اکثريت سپاه مرته بشمول سنديا فرمانده آنان درميدان جنگ کشته شدند، سپس احمد شاه داخل دهلی شده يک قطعه نظامی را غرض اشغال قلعه های نظامی مرته که از شهر فرار کرده بودند اعزام داشت و دوهزار سپاهی را زير فرماندهی يعقوب علی و نواب محسن الملک برای حفظ شهر دهلی گذاشته خودش در انوپ شهر در انتظار واکنش دولت مرته نشست.

   درهمين حالت ده هزار عسکر تحت قيادت احمد خان افغان بنگش و شجاع الدوله خان از اوده  و ده هزار ديگر زير رهبری عطا محمد خان از قندهار رسيد و مجموعه ارتش احمد شاه به شصت هزار نفر و يک توپخانه قوی می رسيد:

      « بالاجی باجی  پيشوای مرته وقتيکه از سوقيات احمد شاه افغان در هند و شکست قوای مرته آگاه شد، به تمام روسای مرته امر کرد که عساکر تازه دم خود را جمع کرده برای طرد افغانها از هند حاضر شوند... چهار ماه طول کشيد تا اردوی عظيمی از مرته و هندو و راجپوت تشکيل شد و رو به شمال حرکت کرد. پيشوای قيادت اردو را به برادر خود " سداشيوبهاو" داد و پسر خود " ويسواس راو " را بغرض جلوس در تخت هندوستان با اين اردو همراه نمود... مجموع سپاه سواره به 130 هزار نفر و عسکر پياده به 70 هزار نفر می رسيد . دوهزار و پنجصد فيل جنگی و باربر و 200 هزار گاو و چندين هزار اشتر داخل اين اردو بازار سياری باخود داشت که با اردو يکجا حرکت می کرد. ( 10)

      اما مير محمد صديق فرهنگ ، نيروهای جنگی دو طرف را اين گونه برمی شمارد:

      « اول اردوی احمد شاه ـ جناح چپ: شاه پسند خان 5000 سوار ـ نجيب الدوله اوده 15000 سوار و پياده ـ شجاع الدوله 3000 سوار و پياده تفنگدار ـ قلب : شاه ولی خان ـ 19000 نفر 1000 توپ کوچک  ـ جناح راست : احمد خان بنگش ـ حافظ رحمت خان روهيله  ـ 14000 سوار و پياده ـ امير بيگ خان و برخوردار خان ـ 3000 پياده کابلی و قزلباش ؛ مجموعاً (60000) شصت هزار نيروی پياده و سواره احمد شاه درانی ؛

     دوم اردوی مرهته :

    جناح چپ: ابراهيم خان گردی  ـ 8000 پياده و تفنگدار ـ گيکوار 2500 سوار ـ شيوديو 1500 سوار ـ  قلب : سادا شيوباو ووشواس راو ـ 15500 سوار و پياده ـ جناح راست : هولگر و ساير سرداران مرهته ـ 17500 سوار و پياده ؛

    مجموعاً نيروهای مرهته به ( 45000) پياده و سواره بوده است. (11)

 بهر حال جنگ ميان قوای احمد شاه و دولت مرته آغاز گرديد. در دور نخست در اثر حمله شديد بر قلعه نظامی " گنچپوره " در شصت ميلی دهلی ، عبدالصمد مومن زايی مدافع افغانی با تمامی نيروهای رزمی اش کشته شدند. همچنان حين عبور احمد شاه و قوايش از جمنا، احمد خان فرمانده دوهزار سپاهی خيبری با تمام افرادش در دريا غرق شدند ويا در اثر اتش نظاميان مرته کشته شدند. اما شاه پسند خان سردار لشکر احمد شاه دريک نبرد سخت پيشقراول دشمن را درهم شکست و احمد شاه وارد پانی پت گرديد.

   بعد از جنگهای وقفه يی سه ماه همين که احمد شاه راههای مواصلاتی دشمن را قطع نمود و خطر قحط مواد خوراکه در اردوی مرته بوجود آمد، مرته جنگ فيصله کن را آغاز کرد:

    « اين جنگ بتاريخ 16 جولای 1761 در ميدان پانی پت اتفاق افتاد. نخست جناحين مرته به پيشروی آغاز کرد... احمد شاه که از بالای بلندی جريان جنگ و پيشروی لاينقطع دشمن را مشاهده می کرد، دل از دست نداد و به دوازده هزار سوارۀ زره پوش معيت خود امر کرد که هزار، هزار در عقب همدگر تاخته و قلب ميمنه دشمن را متناوباً زير گلوله باری تفنگ قرار دهند. اين امر عملی شد و ويسواس راو با افسران معيتی خود در زير آتش گل ناشدنی سواره زره پوش افغانی از بين رفت.

     کشته شدن پسر پيشوا، ميمنه مرته را متزلزل ساخت و به عقب نشينی واداشت.... اردوی مرته در کمال رشادت و دليری می جنگيد ؛ ولی سرداران بزرگ کشته شده و هولکر و شمشيرراو و ماجی سنديا فرار کرده بودند . پس سپاه بی سردار سر بفرار برداشتند....

    تلفات اردوی مرته در اين جنگ بسيار سنگين بود و بعلاوه کشته شدگان 22 هزار اسير، 500 فيل ، چند هزار اشتر ، 50 هزار اسپ ، و 200 هزار گاو درميدان گذاشتند.

   تلفات افغان ها کمتر بود و شايد از 10 يا 15 هزار نفر تجاوز نمی کرد.

    به اين صورت جنگ تاريخی پانی پت به پايان رسيد. احمد شاه از جمله اسرای مرته آنکه را مسلمان بود ، بشمول ابراهيم خان گاردی دنی اعدام نمود ؛ هندو و راجپوت و مرته را آزاد کرد.

     احمد شاه به پايتخت دهلی برگشت. کمپنی شرق الهند انگلسی ... درعين حالیکه از شکست عميق دولت و قوای متحده مرته و راجپوت در پانی پت بی نهايت خوش بود ؛ از آينده بسيار دور مشوش و نگران بود. زيرا می دانست اگر احمدشاه افغان بر تخت هندوستان جلوس نمايد ، هيچ قوتی در هند بمقابل او سر بالا نمی کند... آنوقت البته انگليسی های انگشت شمار کمپنی نمی توانستند قطعه بزرگی را چون هند به آسانی بلع کنند....

     ولی اين تشويش انگليسها بزودی ازبين رفت. زير احمدشاه در معاملۀ که با هندوستان داشت، ابداً  اروپايی ها و خطر استعمار آنان را در حساب خود نمی گرفت. احمد شاه وقتيکه در دهلی رسيد ؛ امپراتوری متزلزل هند را به يک شهزادۀ نيمه جان بابری ( عالی گوهر پسر عالمگير ثانی ) بخشيد و چون او در بنگال بود ، پسرش ( ميرزا جوان بخت ) را در غياب پدر نائب السلطنه مقرر کرد؛ با آنکه احمد شاه ميدانست که اين پدر و اين پسر شهنشاهی مغشوش هند را نميتوانند اداره کنند؛ پس برای دفع الوقت ، نواب شجاع الدوله صوبه دار اوده را بوزارت هند گماشت و سپهسالاری هند را به نجيب الدوله افغان بداد.

    از اين بعد احمد شاه به عجله راه افغانستان را در پيش گرفت... معلوم نيست که شخص مقتدر و مدبر تحت چگونه تلقينی واقع شده بود که امور هند را چنين مهمل گذاشت.(12)

    

 

مقالات مرتبط

...

امير شيرعلی خان بعد از فوت پدر در 12 جون 1863 درهرات، در حالی که وليعهد وی دراين زمان بود، پادشاهی خ... ادامه

...

  طوری که در بخش اول اين نبشته بيان گرديد، نادر افشار عبدالغنی خان الکوزايی را بعنوان رئيس قبيله ابد... ادامه

...

طوری که در بخش دوم اين نبشته بيان گرديد، نادر افشار عبدالغنی خان الکوزايی را بعنوان رئيس قبيله ابدال... ادامه