مرُوری بر رخداد های خونبار سه سده ی اخير خرُاسان ديروز و افغانستان امروز- بخش ششم

 عبدالواحد فيضی

مرُوری بر رخداد های خونبار سه سده ی اخير خرُاسان ديروز و افغانستان امروز

از برچيدن بساط اشغالگران کهن تا افتيدن به دام غارتگران نوين!

ويا:از برخاستن ميرويس خان برضد صفویها تا خميدن اشرف غنی در پابوسی امريکايیها

(1709 ـ 2018)

بخش ششم

جنگ قدرت ميان بازمادگان دوست محمد خان، زمينه ساز تجاوز دوم انگليسها برافغانستان شد

        الف : درزمان امير شير علی خان ( 1878 ـ 1863 )  

    امير شيرعلی خان بعد از فوت پدر در 12 جون 1863 درهرات، در حالی که وليعهد وی دراين زمان بود، پادشاهی خود را بحيث جانشين پدر اعلان نمود. علی رغم اين که وليعهد پدر در زمان حياتش نخست وزيرمحمد اکبرخان و سپس غلام حيدر خان و در وقت وفاتش شيرعلی خان که هرسه تن مطابق تصميم اميردوست محمد خان بحيث جانشين وی برگزيده شده وازمادر هم سدوزايی بودند؛ با آنهم از اين که سردار محمد افضل خان و سردار محمد اعظم خان پسران بزرگ دوست محمد خان بودند؛ آنان و ساير برادران و برادرزاده های شيرعلی خان اين اعلان و برتخت نشستن او را نه پذيرفتنه، در حالی که محمد افضل خان فرمانروای بلخ و ترکستان؛ عبدالرحمان خان پسرش والی ولايات تخارستان و بدخشان؛ محمد اعظم خان والی پکتيا؛ محمد شريف خان والی فراه ؛ محمد امين خان والی قندهار و محمد حسين خان والی ايالت مرکزی هزاره جات بودند؛ در صدد مخالفت و مقابله با امير شيرعلی خان شدند. اين اختلافات تا سرحدی دامنه دار و مشتعل گرديد که: « در کابل سردار محمد سرورخان پسر محمداعظم خان و سردار جلال الدين خان پسر وزير اکبرخان بغرض کشتن امير داخل توطئه شدند؛ ولی امير کشف کرده و آنها را در مزار و زرمت تبعيد نمود. خود امير برای تصفيه خاندان مخالف خويش به زرمت عسکر کشيد. سردار محمد اعظم خان به هندوستان فرار کرد و انگلسها اورا پذيرفته و روزانه صد کلدار برايش تعيين کردند.

     اين فرصتی بدست داد که انگليسها بتوانند اختلافات داخلی افغانستان را دامن بزنند.... بعد از سوقيات زرمت نوبت به بلخ رسيد و امير شيرعلی خان خود در 1864 سپاه کشيد تا سردار محمد افضل خان را که از تاديه ماليات سرپيچيده بود از بين بردارد. پيشدار امير سردار را در محل باجگاه بشکست و سردارمحمد افضل خان طبق ميثاق تسليم شد. امير به بلخ رفت و برگشت و در عرض راه سردار را علی رغم ميثاق خود محبوس نمود. سردار عبدالرحمن خان پسر او نيز به بخارا فرار کرد.

    در سال 1865 امير شير علی خان برای تصفيه قندهار عسکر کشيد. سردار محمد امين خان بمقابله پيش آمد و در جنگی که بين طرفين ميانه قلات و قندهار واقع شد؛ سردار محمد علی خان پسر امير با کاکای خود سردار محمد امين خان و هشت هزار عسکر قندهار يکجا کشته شدند. امير اعصاب خودش را از دست داده و به قندهار رفت و انزوا گزيد. سردار محمد اعظم خان از هندوستان به راه چترال و بدخشان به قطغن آمد و سردار عبدالرحمن خان از بخارا رسيد. هردو متفقاً به کابل حمله کردند سردار محمد ابراهيم خان پسر امير مغلوب و کابل مسخر شد. سردارعبدالرحمن خان بعد از تجهيز سپاه به غزنی سوق شد و امير شيرعلی خان بمقابله پيش آمد. جنگ طرفين در سيد آباد وردک بعمل آمد. تعداد کشته شدگان طرفين در اين جنگ پنج هزار نفر و تعداد مجروحين يک هزار و ششصد نفربود... امير شيرعلی خان منهزماً به قندهار رفت. مستوفی او عبدالرزاق خان در ميدان جنگ اسير گرديد. در می 1866 غزنی بدست سردار عبدالرحمن خان سقوط کرد و سردار محمد افضل خان محبوس به پادشاهی افغانستان اعلان شد.

     به اينصورت دو پادشاهی در يک اقليم فرمانروا گرديد و توده های مردم در بين دو قوت حاکمه متخالف منقسم و بيشتر از پيش کوفته شدند. (1)

ب ـ در دوره ی امير محمد افضل خان ( 1867 ـ 1866)

     علی رغم اين که عمر دوره ی پادشهاهی محمد افضل خان کوتاه بود؛ مگر انگليسها با اعلان سلطنت وی، نه تنها پيام تبريکيه به او فرستادند؛ بلکه به تعقيب آن نماينده ی سياسی حکومت انگليس را مثل دوران دوست محمد خان به کابل اعزام و مقيم نمودند.

     اميرشيرعلی خان دردو حمله، يکی از قندهار بجانب غزنی و دومی در سال 1867، از بلخ به غرض تصرف کابل تلاش نمود؛ وليک نه تنها موفقيتی را بدست نياورد؛ بلکه قندهار را هم از دست داد؛ ولی ولايت هرات را بحيث  مرکز برگزيد و با حکومت کابل رزم داد.     سرانجام امير محمد افضل خان در اکتوبر1867 بعد از يک سال پنج ماه حکومت در کابل چشم از جهان فرو بست و عوض وی سردار محمد اعظم خان برادر اعيانی وی و از نظر سن دومين پسر امير دوست محمد خان، در کابل و ولايات متصرفه اش اعلان پادشاهی نمود.

     ج ـ در زمان حاکميت امير محمد اعظم خان ( اکتوبر 1867 الی سپتمبر 1868)

     مدت زمامداری سردار محمد اعظم خان نيز مانند امير محمد افضل خان برادرش کوتاه بود. همين که عبدالرحمان خان بجانب بلخ لشکر کشيد؛ امير شير علی خان نيز از هرات به قصد تصرف مجدد قندهار بشتافت. از اين که مردم قندهار از ظلم و ستم پسران محمد اعظم خان رنجهای طاقت فرسای را متحمل شده و بستوه آمده بودند، همگی ورود امير شيرعلی خان را خوش آمديد گفتند و پسران امير محمد اعظم خان فرار را بر قرار پيشه کردند.

     امير شيرعلی خان پس از گرفتن قندهار به قصد تصرف کابل حرکت نمود؛ درعين زمان محمد اسماعيل خان درغياب امير از چهاريکار به جانب کابل حمله را آغاز کرد. مردم مناطق شمال کابل که محمد اعظم خان را شايسته سلطنت نمی دانستند به نام شيرعلی خان او را در تصرف کابل حمايت نمودند. امير محمد اعظم خان از کابل به تخارستان فرار کرد و با سردار عبدالرحمان خان با نيروی تازه دم بمنظور جلوگيری از آمدن شير علی خان به پايتخت، به غزنی رفتند. اما، امير شيرعلی خان در سپتمبر 1868 درشش گاوغزنی بالای آنان تعرض فاتحانه نمود و هردو سردار شکست خورده به جانب سرزمين فارس فرار کردند.

     بدين گونه حاکميت ده ماهه محمد اعظم خان در کابل و ملحقات آن در سپتمر 1868 پايان يافت.سپس محمد اعظم خان وعبدالرحمان خان از راه سيستان به مشهد رفتند. سردار عبدالرحمان خان دوباره به بخارا و سمرقند رفت و محمد اعظم خان در راه عزيمت به تهران بيمار شد و در بسطام فوت کرد و در همان جا دفن گرديد.

     د ـ در دوره دوم پادشاهی شيرعلی خان ( 1878 ـ 1868)

     امير شيرعلی خان بعد از برچيدن بساط بغاوت برادران، برمبنای شرايط بهتری که در جهان بوجود آمده بود؛ دست به يک سلسله ريفوم های اجتماعی زد که برخی ها آن تفکر را زاده ی نظريات سيد جمال الدين و شمار ديگری ، اين ريفورم ها را ناشئ از شرايط بهتر و حوادثی که در منطقه، بويژه کشورهای ايران و ترکيه رخداده بود، می دانند:

     «واما امير شيرعلی خان بعد از استقرار سلطنت در صدد تطبيق پروگرامهای اصلاحی در افغانستان برآمد و در مدت ده سال در انکشاف امور اقتصادی، فرهنگی، پيشه وری و مخصوصاً اسلحه سازی و پرورش حيوانات توجه نمود. چون مساعی دولت امنيت داخلی را برقرار کرده بود، ساخنمان راه ها پيش رفت و تسهيلات تجارتی فراهم شد....

     امير شيرعلی خان مناشيری صادر و دساتيری وضع نمود که: عوارض و ماليات زمين تا رسيدن محصولات زمين، پيشکی گرفته نشود. وقتی که محصول فرا می رسد خود ماليه دهنده ماليات را تحويل کرده رسيد رسمی حاصل نمايد؛ ولی محصل و تحصيلدار بالای ماليه دهندگان نرود؛ معاشات افسر و عسکر و مامور دولت بالای ماليه دهندگان حواله نشود و اين معاشات نقد از خزانه دولت پرداخته آيد. همچنان بعد ازاين سپاه دولت نمی تواند درداخل شهر های کشور اقامت کند؛ يعنی محل بود و باش دايمی اردو خارج شهر باشد تا به مردم زياده روی بعمل نيايد.

     وقتي که امير شيرعلی خان شهر مستحکم شيرپور را در شمال شهر کابل درسال 1870 بنياد نهاد بيشتر ازپنج سال روزانه شش هزار نفر کارگر و تقريباً يک هزار نفر معمار ونجار در تعمير آن مشغول شدند. اجرت استادان روزانه و کارگران (که عسکر بودند) ماهانه پنج روپيه اضافه بر اصل معاش شان نقد از خزانه دولت پرداخته می شد؛ درحالی که قبلاً اعمار ساختمانها وراهها همه بشکل اجباری " بيگار" بر دوش دهقان و سايرمردم تحميل می گرديد. ... اما هنوز شهر آباد نشده و ديوارهای شرقی وغربی تکميل نگرديده بود که جنگ انگليس و افغان[با دولت شيرعلی خان] آغاز گرديد وشيرپور ناتمام ماند وبعدها بمرورزمان منهدم شد.

     از اين بعد امير شيرعلی خان متوجه تنظيم دستگاه دولت شد و قوۀ اجرائيه در سال 1874 مرکب از[ نخست وزيرو] وزرای ذيل  گرديد:

    صدراعظم (سيد نورمحمد شاه فوشنجی ـ بعد ازمرگ اودرسال1877 مستوفی حبيب الله خان)

     وزير حربيه (حسين علی خان سپهسالار)

     وزيرخارجه (ارصلاح خان غلجايی ـ بعد از مرگ اودرسال 1877 ميرزا شاه محمد خان)

     وزير داخله (عصمت الله خان ـ حشمت الملک)

     وزير ماليه (مستوفی حبيب الله خان وردکی)

     وزير خزاين (احمد علی خان تيموری)

     سرمنشی شاه ( مرزا [ميرزا] محمد حسين خان دبيرالملک)

     درذيل ادارات جديد حکومت يکی هم ادارات پسته و مخابرات بود که در مرکز و ولايات تاسيس شد... شورای دولت عبارت بود از 12 نفر اعضای انتصابی از طرف شاه که شکل دايمی داشت. بقول خافی اين شورا موظف بود که در تمام امود مملکت غور کرده ورای بدهد. بعلاوه اين تشکيلات برای باراول اميرشيرعلی خان انعقاد مجلس کبير مشورتی(لوی جرگه) را درموارد مهم امور کشور امرداد. خافی می گويد( جلد اول صفحه 59) اولين لويه جرگه از طرف اميرسيرعلی خان درسال 1865 بشمول دوهزار نمايندگان تمام مناطق و طوايف افغانستان تشکيل گرديد تا درمورد مخالفت های برادران اميرچون سردار محمدد امين خان و سردار محمد شريف خان غورکرده و رای دهند که امير شيرعلی خان با ايشان چه نوع رفتاری را درپيش گيرد. رياست اين جرگه بزرگ را شخص شاه بدوش داشت. طبق فيصله جرگه امير بعد از يک اخطار کتبی به قندهار سوقيات نموده، سردار محمد امين خان برادر خود را درميدان جنگ بکشت و قندهار را تأمين کرد.  

     در زمينه فرهنگ امير شيرعلی خان دو مکتب جديد، يکی ملکی و ديگری نظامی تاسيس کرده و مطبعه ليتوگرافی به اهتمام مرزا [ميرزا] عبدالعلی خان در بالا حصار کابل داير نمود. درهمين مطبعه بود که ازسال 1875جريده مشهور و نخستين افغانستان بنام" شمس النهار" در 16 صفحه ماه دوبار يا سه بار منتشر گرديد.... روی همرفته اصلاحات زمان شير علی خان بر قدرت اقتصادی و قدرت دولت افزود. [درحالی که] دولت برتانيه با افزونی اين قدرت مخالف بود. (2)

اما به گفته ی فرهنگ، اين ريفورم ها خيلی ها در يک محدوده ی سطحی بوده نه بنيادی:

« بعضی از مورخين اين اصلاحات را بالاتر از ارزش آن ارزيابی نموده به عنوان اقداماتی همه جانبه برای تحول بنيادی در شئون مختلف کشور و قبول مدنيت جديد قلمداد کرده اند(9) اما بررسی دقيق درتاريخ آن عصر واضح می سازد که اصلاحات مذکور بيشتر شکلی و سطحی و ساحۀ آن محدود بوده است. هرچند هيأت وزيران تشکيل گرديد اما کارهای مهم دولتی در دست نمايندگان چند خانوادۀ محدود اعيانی باقی مانده که دررأس آنها خانوادۀ شاه قرارداشت. علاوه بر پسران امير که به کارهای مهم در مرکز و ولايات گماشته شده بودند سران ديگری از بنی اعمام او چون سردار فتح محمد خان پسر وزير محمد اکبرخان و سردار شيرعلی خان پسر سردار مهردل خان علی الترتيب ادارۀ ولايات مهم هرات و قندهار را دردست داشتند. اما نقيصۀ بزرگ اصلاحات شيرعلی خان که به ناکامی مطلق آن منجر گرديد ، اين بود که هيچ اقدامی برای ترويج معارف و علم و تخنيک جديد درکشور به عمل نيامد تا اشخاص شايسته برای اجرای امور به طرز جديد تربيه شود. مضامين شمس النهار به اخبار و اعلانات رسمی محدود و از محتوی اجتماعی و سياسی که ذهن خواننده را روشن سازد عاری بود. بنابراين نمی توانست وظيفه بيداری افکار عامه و ايجاد طبقۀ روشنفکر را که شرط اول موفقيت هرنوع اصلاحات می باشد اجرا نمايد.

     بعضی ها اين اصلاحات را ناشئ از تعليمات و نظريات سيد جمال الدين افغانی شمرده اند که سيد مذکور در دربار محمد اعظم خان رتبه وزارت داشته و اصلاحات را پيشنهاد کرده بود. بعد از زوال امارت محمد اعظم خان هرچند خود او به خارج رفت اما شيرعلی خان نظريات او را تطبيق کرد.(10) تا کنون برای اثبات اين مطلب و وزارت سيد کدام سند قابل اطمينان ارائه نشده تا براساس آن بتوان دراين باره قضاوت کرد.

     راجع به نفوذ او در اميرشيرعلی خان هم بايد گفت که نحوۀ اصلاحات شيرعلی خان و اجرائات او به طورعام هيچگونه شباهتی با نظريات سيد که بعدها در مصر، ترکيه و ايران به ظهور رسيد ارائه نمی نمايد.(3)

امير شيرعلی خان، آن چنان که گفته آمد، پس از تأمين امنيت و اقدام به يک سلسله ريفوم های اجتماعی ـ فرهنگی، بشمول تشکيل شورای دولت و تعيين سيد نورمحمد شاه خان بحيث نخست وزير وبهبود کميت و کيفيت ارتش 50 هزار نفری منظم که به شکل عمری و دايمی اسخدام می شد؛ خواست تا در رابطه با سياست خارجی اش نيز از زير تأثير انگليسها، بويژه قرارداد ضد ملی و اسارت باری که دولت انگليس بالای دوست محمد خان پدرش تحميل کرده بود؛ تجديد نظرکرده، يک سياست خارجی صلح جويانه و بی طرفی مثبت ميان روسها و انگليسها داشته باشد؛ اما دولت انگليس که برنامه ی اشغال و فرمانروايی دايمی را در افغانستان درسر داشت  چنين سياست (بيطرفی مثبت و فعال ) امير شير علی خان را نمی خواست.

     بخاطری که انگليسها درتجاوز اول شان بر افغانستان که برنامه بزرگی را در فکر و ذکر خويش جاداده بودند وآن " تخيل تسلط بريکی از مهمترين سنگر های نظامی آسيای وسطی، يعنی کوههای هندوکش بود. انگليسها اين سلسله کوههای بزرگ را " سرحد علمی " هند انگليسی نام گذاری کرده و يکبار برای رسيدن به اين سير علمی (!) تقريباً 40 سال پيشتر، 40 هزار عسکر و افسر خود را در افغانستان  از دست داده بودند. اما اين شکست نمی توانست نصب العين اساسی انگليس را از بين ببرد» (4)

     در مورد سياست داخلی و خارجی امير شيرعلی خان و مخالفت انگليسها با آن، نظريات متفاوتی از رشحه ی قلم مورخين ارائه شده، زنده يادغبار آن را در ضديت با سياست انگليسها درافغانستان دانسته براين باور است: 

    سياست خارجی امير شيرعلی خان صلح خواهانه بود. اودعوی ارضی با هيچ همسايه حتی با انگليسها نداشت. هدف اساسی او حفظ تماميت خاک های موجوده افغانستان بود وبس ....

    امير شيرعلی خان با سيد نورمحمد شاه خان ... به هند رفت و در27 مارچ 1869 در امباله با لارد ميو ملاقات و مذاکره کرد.امير که می دانست معاهدات پدرش(1855ـ 1857) دست و پای افغانستان را درمقابل انگليس بسته است، دراولين صحبت خود اعلام کرد که: برای تصديق معاهدات پدر درهند نيامده است. سيد نورمحمد شاه پروژه جديدی به هيأت انگليسی پيش کرد.... دراين مسوده در عهد نامه امير دوست محمد خان چنين تعديلاتی بعمل آمده بود:

     "دوستی دولتين دوجانبه بوده، دوست و دشمن يکی، دوست و دشمن آنديگری است ـ

     در موقع خطر(حمله احتمالی خارجی در هند) مشوره هردو دولت مدار اعتبار است ـ  انگليس افغانستان مدافع را با اسلحه و پول کمک خواهد نمود ـ افغانستان از انجنيران انگليسی استفاده خواهد کرد ـ مگر گرفتن کمک نظامی از انگليس بسته به اراده پادشاه افغانستان است ـ کمک انگليس به افغانستان مستمر و دايمی خواهد بود؛ البته در وقت خطر طبق تعيين امير افغانستان اين کمک افزون خواهد شد ـ دولت انگليس سلطنت افغانستان را در خانواده امير شيرعلی خان با شناختن ولايت عهدی سردار عبدالله خان پسرامير تصديق می نمايد. اما حکومت انگليس که دست آزاد در افغانستان می خواست و بر معاهدات يک جانبه امير دوست محمد خان تکيه می کرد، از قبول چنين قراردادی سرباز زد. زيرا ديگر حرفی از حمايت سياسی افغانستان در اين پروژه وجود نداشت".(5)

     واما امير شيرعلی خان نيز در سياست داخلی و خارجی خويش مرتکب اشتباهات تاريخی و کمرشکن گرديد. او در تأمين روابط دپلماتيک و برخورد با دولتهای انگليس و روسيه سياست را که هيچ گاه دوست و دشمن دايمی نداشته؛ بلکه همواره منافع دايمی ملاک دوستی بوده، نمی پذيرفت ويا تشخيص درست از سياستهای آزمندانه ی آنها کرده نمی توانست. ازاين رو از روشهای اشغال گرانه انگليس ها به گونه تصوفی و گاهی هم شاعرانه شکر رنج می شد و بالای روسها اعتماد بيش از حد می نمود.

     همين گونه در سياست داخلی بزرگترين اشتباه وی برگزيدن عبدالله خان پسر خرُد سال هفت ساله بحيث وليعهد و جانشين خويش در مقام سلطنت بود که با واکنش جدی سردار محمد يعقوب خان و سردار محمد ايوب خان تا سرحد لشکرکشی آنان بمقابل پدر دامنه دارشد.

     سردار محمد يعقوب خان درسال 1870 از کابل به هرات فرار کرده و هرات را به کمک مردم بگرفت و سردار فتح محمد خان حاکم هرات را در ميدان رزم ازپادرآورد.وليک بادريافت خبر توطئه عليه پدرش هرات را بعزم کابل و عذرخواهی از پدر ترک کرد. اميرشيرعلی خان عوض باز کردن آغوش محبت و گزينش وی در کار، پسر تسليم شده را در 1872 در زندان بالاحصار با تحميل آن گونه مشقت طاقت فرسا محبوس نمود که سردار تمام قوای جسمی و روحی خود را ازدست داد. سپس سردار محمد ايوب خان پسر دومی که بدفاع از برادر محبوس برخاست اورا با سوق سپاه مغلوب و به کشور فارس آواره و فراری ساخت. به باور فرهنگ  « برخی از تاريخ نگاران، امير شيرعلی خان را به عنوان پادشاه نهايت ترقی خواه و مدنيت پرور معرفی نموده و صفات مثبت او را که بعضی مستند و پاره ای مشکوک است به طور مبالغه آميز بيان کرده اند. بعضی ها حتی پای سيد جمال الدين افغان را هم در اين کار کشيده و اقدامات اصلاحی امير را ناشی از نقشه ای شمرده اند که گويا سيد قبل از خارج شدن از افغانستان به او سپرده بود. متأسفانه برای توجيه اين مطلب شواهد کافی ارائه نشده است.

در اين شکی نيست که امير در دوران زمامداری خود گامی چند در جهت عصری ساختن بنيان سلطنت برداشت که مهمترين آن تشکيل هيأت وزراء، نشر جريدۀ شمس النهار، تأسيس مطبعه، بکار انداختن خدمات پوستی و تأسيس يک اردوی دايمی و منظم بود. علاوه بر آن وی شهر جديدی را به نام شيرپور در سمت شمال شرق کابل پی ريزی نمود که مانند ساير اقدامات او بر اثر تعرض انگليسان ناتمام ماند.

     اما از اين ها که بگذريم کدام اثر مهمی از دوره امارت او در افغانستان باقی نمانده که قابل ذکر باشد و از همه مهمتر اين که برای وارد نمودن معارف عصری که شرط لابد منه برنامه اصلاحات بود هيچ اقدامی صورت نگرفت. از نظر اخلاق و سجيه، امير مردی خود خواه، اندک رنج و احساساتی بود به طوری که نتوانست سياست خارجی و داخلی و حتی خانوادگی اش را براساس منافع واقعی خودش يا به سود کشور استوار سازد و از خطرات خارجی جلوگيری کند.

     در روابط با انگليسان وی در بدو امر خوف و هراس مفرط نسبت به نقشه روسها در برابر افغانستان اظهار می نمود و کمک و تأمينات بيش از حد مطالبه می کرد؛ اما چون مطالباتش رد می شد، مذاکرات را به کج خلقی و بدگمانی پايان می داد؛ به طوری که در ظرف چند سال فضای نسبتاً نورمالی که در روابط دوکشور در سال های اخير دوست محمد خان پيدا شده بود، به بد گمانی متقابل مبدل گرديد....

      اساساً او عواطف شخصی خود را بيش ازاندازه درامور رسمی دخيل می ساخت و با اين که مثل پدر زنان متعدد نداشت اما نتوانست درخانواده نسبتاً کوچکش اتحاد وهمکاری را حفظ کند که اين خود کلان ترين ناکامی او بود. دو پسر ارشدش محمد يعقوب خان و محمد ايوب خان در ابتدا با او همکار بودند؛ اما بعد به علت تلاش امير برای وليعهد ساختن پسر کوچکتر از او آزرده شدند وازهمه بدتر اين مساعی امير برای قبولاندن ولايت عهد پسر دلخواه او کشورهای خارجی را به مداخله در امور افغانستان تشويق کرد که سرانجام به جنگ دوم افغان و انگليس منجر گرديد.

      به طور خلاصه می توان گفت که هر چند امير شيرعلی خان آرزوهای مهمی برای تقويت دولت مرکزی و عصری ساختن بعضی از امور کشور در دل و دماغ خود داشت، اما از صفات و خصوصياتی که برای به سررساندن چنين تحولی لازم است بی بهره بود وهمين امر در پايان کار به ناکامی نقشه های او چه در داخل و چه در خارج منجر گرديد. در اداره داخلی وی مرد مستبد و خود رأی بود، اما قساوت و سختگيری بی موجب اکثر زمامداران مشرق زمين را نداشت.» (6)

     درمورد سياست خارجی امير شير علی خان وحکميت خصمانه ی انگليسها در قضيه سيستان که دولت فارس با حمله نظامی آن منطقه را در سال 1865 اشغال کرده بود و امير شيرعلی خان با بدست گرفتن مجدد قدرت؛ می خواست تا سيستان را به زور اسلحه باز پس گيرد؛ اما انگليسها به استناد معاهده ی سال 1857 پاريس مداخله کرده هيأت حکم فرستادند که نتيجه آن منجر به از دست دادن يک بخش بزرگی از سرزمينهای افغانستان به همسايه حريص غربی گرديد، جريان آن در اسناد گاهنامه اين برهه زمان، بدين منوال بوده است:

    «هيأت حکومت برتانيه به رياست مجر جنرال سرفردريک گولدسميت که قبلاً سرحد ايران [فارس] و بلوچستان را تعيين نموده بود و در اوايل سال 1872 از راه بندرعباس وبم به سيستان وارد شد. از طرف ايران [فارس آن وقت] شخصی به نام ميرزا معصوم و از طرف افغانستان سيد نورمحمد شاه به عنوان نماينده تعيين شدند تا هيأت را در اجرای وظيفه اش کمک کرده معلومات لازم را در اختيار آن بگذارند. نمايندۀ ايران [فارس آن وقت] اولتر به محل حاضر شده به اتفاق جنرال انگليسی نقاط مختلف سيستان را گردش و معاينه نمود. بعد از چند رور نمايندۀ افغانستان وارد سيستان گرديد.اما نمايندۀ ايران [فارس] از ملاقات و مذاکره با او استنکاف کرد و در نتيجه هيأت انگليسی بدون آن که با نمايندگان جانبين در خود محل مذاکره و نکات مورد اختلاف را تحقيق کند به تهران رفت و متعاقب آن هيأت افغان [هيأت دولت افغانستان] هم به شهر مذکور مسافرت کرد.

     سيد نورمحمد شاه دلايلش را درمورد ادعای افغانستان بر سيستان کتباً به گولد سميت تسليم داد و ايرانی ها [فارس ها] نيز اين کار را کردند. خلاصه دلايل مذکور را هيأت حکميت در گزارش چنين بيان نموده است:

دلايل و مدارک ايران [ فارس آن وقت]:

1ـ سيستان ازقديم الايام جزء ايران [فارس]بوده و فقط برای مدت محدودی از آن جدا شده بود.

2  ـ فعلاً سيستان در يد و تصرف ايران [فارس] می باشد و زبان اهالی آن فارسی است.

3 ـ دولت انگليس اين حق را تصديق و در سنه (1863) به ايران [ فارس] اطلاع داده بود که حق خود را به زور شمشير به دست آرد.

     دلايل و مدارک افغانستان:  

1ـ مورخين ايران [فارس] حتی در زمان فتح علی شاه، سيستان را جزء افغانستان شمرده اند. 2 ـ رواج زبان فارسی دليل حاکميت بر سيستان نمی شود، زيرا در افغانستان زبانهای مختلف به شمول فارسی معمول است. 

3 ـ الحاق فعلی سيستان به ايران [ فارس ] نتيجۀ دسيسۀ امرای محلی مثل علی خان سربندی می باشد.

گولد سميت رأی حکميت خود را در تاريخ 19 اگست (1872 ) ارائه کرد. دراين رأی پس از شرح به سوابق تاريخی سيستان و تحليل دلايل طرفين چنين نتيجه گيری شده بود که از نظر جغرافيايی و اقتصادی سيستان به افغانستان مربوط است؛ اما از نظر تاريخ در ازمنه قديم تا عصر صفويان به ايران [فارس] و بعد از آن به افغانستان [خراسان آن وقت] متعلق بوده است. ليکن در موقع ظهور اختلاف در چند سال اخير و در وقت ورود هيأت قسمت بزرگ آن دريد و تصرف ايران بود. آرای مردم راجع به آيندۀ ايشان نظر به مشکلات موجود (مشکلاتی که ايران [دولت فارس] ايجاد کرده بود) معلوم شده نتوانست. بعد از آن هيأت توضيح کرد که اساساً سيستان از نظر جغرافيايی از دو حصه مرکب است. يکی سيستان اصلی که از طرف شمال و مغرب توسط هامون و از طرف مشرق به واسطۀ شاخۀ اصلی هلمند محدود گرديده و شامل قسمت اصلی دلتا می باشد. دوم سيستان خارجی مشتمل بر يک شاخۀ باريک و طولانی واقع در ساحل راست يعنی ساحل شرقی هلمند. حکميت هيأت اين بود که سيستان اصلی به ايران [دولت فارس] و خارجی به افغانستان سپرده شود و طرفين از ادعای مزيد عليه يکديگر صرف نظر نمايند. (7)

     اما از ديدگاه غبار، دولت انگليس يکی از شريرترين دشمنان استقلال و آزادی کشور و مردم افغاستان،هميشه در صدد دسيسه سازی، ايجاد تفرقه افگنی و مداخله در امور داخلی کشورها وبهانه جويی برای لشکر کشی برسرزمينهای ديگران، ازجمله افغانستان بو

مقالات مرتبط

...

به گواهي تاريخ ازبدوي خلقت تصنوعي كشوري درپيرامون افغانستان بنام پاكستان در(١٩٤٧)، كه وارث استعمارخو... ادامه

...

برکشيدن اميرعبدالرحمان خان درقدرت وحمايت از حاکميت خونبارش بوسيله انگليسها،که منجربه امضای معاهدات ن... ادامه

...

مبارزه ی مردم افغانستان دربرابر دومين تجاوز انگليس که پيروزی نظامی را در سنگرهای نبرد و شکست سياسی ن... ادامه

...

امير شيرعلی خان بعد از فوت پدر در 12 جون 1863 درهرات، در حالی که وليعهد وی دراين زمان بود، پادشاهی خ... ادامه

...

  طوری که در بخش اول اين نبشته بيان گرديد، نادر افشار عبدالغنی خان الکوزايی را بعنوان رئيس قبيله ابد... ادامه

...

طوری که در بخش دوم اين نبشته بيان گرديد، نادر افشار عبدالغنی خان الکوزايی را بعنوان رئيس قبيله ابدال... ادامه

...

خورشید " خراسان " اگرکه دردهه ی آخر قرن 19 به اساس پژوهش مستند محترم عبدالحمید مبارز، از پشت اب... ادامه