مرُوری بر رخداد های خونبار سه سده ی اخير خرُاسان ديروز و افغانستان امروز - بخش دوم

عبدالواحد فيضی

مرُوری بر رخداد های خونبار سه سده ی اخير خرُاسان ديروز و افغانستان امروز

از برچيدن بساط اشغالگران کهن تا افتيدن به دام غارتگران نوين!

ويا:از برخاستن ميرويس خان برضد صفویها تا خميدن اشرف غنی در پابوسی امريکايیها

(1709 ـ 2018)

(بخش دوم)

ظهور و فرمانروايی قبيله ابدالی به قيادت احمد شاه درانی درسراسر خراسان

 

(1747 ـ 1773)

     طوری که در بخش اول اين نبشته بيان گرديد، نادر افشار عبدالغنی خان الکوزايی را بعنوان رئيس قبيله ابدالی برکشيد وتوسط وی يک قطعه نظامی 12هزار نفری را از اين قبيله و همينگونه يک قطعه نظامی چهار هزار نفری را بقوماندانی نورمحمد خان از قبيله ی غلجايی، تشکيل داد و همين قشون دو قبيله پشتون تبار و ازُبک ها، بعد از قتل وی(توسط افراد قزلباش و افشار)، حرم نادر افشار را از دستبرد شبانۀ افسران فارس محافظه کردند و حرم نادرشاه دربرابر اين حمايت، الماس کوه نور را( که نادر در اشغال هندوستان و تاراج شهر دهلی بشمول چندين مليون طلا و نقود و جواهر و اشيای قيمتی چپاول نموده وآن کشور را بعد از 58 روز اشغال، دوباره به محمد شاه پادشاه بی کفايت هند تسليم کرده بود)، به قوماندان قطعات ابدالی و ازبک، احمد خان خواهر زاده ی عبدالغنی خان اهداء نمود.

احمد خان کی بود و چی گزينه های را برای تصاحب تاج و تخت پادشاهی خراسان بکار برد؟

     به روايت تاريخ، احمد خان ابدالی پسر محمد زمان خان و برادر کوچک ذوالفقار خان سدوزايی و خواهرزاده عبدالغنی خان الکوزازايی می باشد:

     «احمد شاه درسال مرگ پدرش زمان خان در شهرهرات متولد شد(1722).

[ به روايت ديگری: ولادت احمد شاه بايد دربين سالهای (1726 ـ 1728) صورت گرفته باشد. محل ولادت اورا هرات يا ملتان گفته اند. در ملتان از مدت ها به اين طرف خانه ای موجود است که سدوزايیيان زادگاه احمد شاه می شمارند]. چون محمدخان ابدالی رقيب پدرش بحکومت هرات منتخب گرديد، مادر احمدشاه [زرغونه الکوزی] با طفل خود به شهرفراه نقل مکان نمود. ازآن بعد تا استيلای نادرشاه خراسانی درهرات و فراه، احمد شاه درهيچ گونه فعاليت سياسی و نظامی برادرش ذوالفقارخان شرکت نداشت.ازآن بعد او با برادرش بدربارپادشاه غلجايی قندهار(شاه حسين) پناهنده شده ودرآن جا محبوس سياسی گرديد.

     وقتی که نادرشاه درسال 1738 شهر قندهار را فتح نمود؛ ذوالفقارخان را در مازندران ايران [فارس] تبعيد و در آن جا مسموم کرد. احمد شاه در مازندران باقی ماند واين وقت 20 ساله بود که به دربار نادرشاه رسيد.

 نادرشاه اورا در زمره افسران نظامی قشون افغانی [ قشون ابدالی] خود قبول کرد و بعد از آن که اخلاق و کفايت اورا بديد، قوماندانی قطعات ابدالی و ازبکی را به او داد. پس ازآن احمدشاه تا زمان مرگ نادر[شاه افشار] در دربار و اردوی او باقی ماند.(1)

     درمورد اعلان پادشاهی وجلوس احمدخان درانی براريکه ی قدرت وتاج و تخت سلطنت خراسان آن وقت، نظريات و دلايل گوناگونی ارائه گرديده است.

     ديدگاه عده ای از صاحب نظران، از جمله زنده ياد غبار براين دلايل استوار است:

    «همينکه نادرشاه خراسانی کشته شد و اختلال دراردوی بزرگ او پديد آمد، قشون افغانی [خراسانی ] که مرکب از چهار هزار غلجايی و دوازده هزار ابدالی و ازبک بود، بصوابديد قوماندان عمومی نورمحمد خان غلجايی و احمد خان ابدالی بطرف قندهار حرکت کردند. در قندهار که مرکز بين الاقوامی افغانستان [خراسان آن وقت ] بود ؛ نور محمد خان به خان های غلجايی و ازبک و ابدالی و هزاره و بلوچ و تاجيک پيشنهاد کرد که جرگه ئی تشکيل و پادشاهی انتخاب شود. اين جرگه در اکتوبر سال 1747 در عمارت " مزار شير سرخ" در داخل قطعه نظامی نادر آباد منعقد گرديد و نه روز دوام نمود... پس در روز نهم جرگه، طرفين يکنفر عضو جرگه را حکمَ تعين کردند که هرکه را او به سلطنت انتخاب کند، همه بوی بيعت نمايند. شخص حکم يک مرد روحانی بود که به هيچ قبيله، حتی قندهارتعلق نداشت و او همان صابرشاه نام کابلی پسر متصوف استاد "لايخوار" از اهل کابل بود که همه طبقات مختلف قندهار به او ارادت و اعتماد داشتند. اين صوفی سياستمدار برخاست و احمد ابدالی را به حيث پادشاه معرفی کرد وهم خوشه گندمی را درعوض تاج به کلاه او نصب نمود.»(2)

     وليک شمار ديگری از روشنفکران، از زمره ی آنان ميرمحمد صديق فرهنگ اين گونه استدلال می نمايد:« به روايت گنداسنگه به نقل از کتاب " انساب رؤسای ديره اسمعيل خان" نادرشاه يک زن افغان داشت به نام بی بی صاحبه که توسط خادمه اش به احمد خان از کشته شدن او اطلاع داد. علی الصباح احمد خان با قوايش به طرف خيمه نادرشاه حرکت کرده اورا کشته يافت. وی مهُر نادرشاه را با الماس کوه نور که در بازوی او بسته بود به دست آورد و با افراد خود از بين قوای ايرانی[ فارس] که به چپاول مشغول بودند خارج شده سر راست به طرف قندهار حرکت کرد....

مؤلف تاريخ احمد شاهی می نويسد که وی از راه ترشيز و تربت حيدريه و تون وارد الکای فراه شد درحالی که جابجا قوای ايرانی[فارس] را که سر راه اورا گرفته بود منهزم ساخت از قصبه گرشک چند نفر را نزد سران ابدالی به قندهار فرستاده احوال قتل نادر و بازگشت قوای افغانی [ قشون ابدالی و ازبيک وغلجايی...] را به اطلاع ايشان رسانيد و هدايت داد تا خزانه و فيلخانه را که به اردوی نادرشاه می بردند به هرجا که رسيده باشد محفوظ و در حراست نگهدارند.

     بارسيدن اين نامه سران مذکور والی شهر را با تقی خان شيرازی و نصيرخان صوبه دار کابل که از هند رسيده بودند دستگير نموده اموال دولتی را که مرکب از دوکرور معادل بيست ميليون روپيه نقد و مقدار معتنابهی جواهر و نفايس بود و بهای مجموعی آن به بيست و شش کرور يا دوصد و شصت ميليون روپيه بالغ می شد؛ زيرحراست گرفتند و دارايی شخصی آنها را به غارت بردند. کمی پس ازآن احمد خان به قندهار رسيد وزمام امور را به دست گرفت....

     احمد خان درراه قندهار وپيش از رسيدن به آن جا ازجانب سپاهی که او رهبری می کرد به پادشاهی برگزيده شد و وجه خراج هند را که ميرزا تقی خان شيرازی به اردوگاه نادر شاه حمل می کرد[ طوری که تفصيل آن در بالا ذکرشد] به دست آورد....

    اما اگر اين نکته را درنظر بگيريم که احمد شاه به دو عشيره نيرومند پوپلزايی والکوزايی و در بين پوپلزايی ها به تبار سدوزايی منسوب بود که در آن عشيره، بلکه درتمام قبيله درانی خان خيل شمرده می شد و از سوی ديگر رئيسی بود که اردوی منظم چندهزار نفری با خزانه معمور از نقد و جنس، از جمله جواهر معروفی چون [الماس]کوه نور را دراختيارخودداشت،     می توان گفت که نتيجه انتخاب قبلاً معلوم بود. در اين حال موضوع استنکاف ظاهری و مداخله درويش يا از جملۀ صحنه سازی های معمول در چنين موارد می باشد که نمونه های آن در تاريخ معاصر افغانستان به تکرار مشاهده شده است ويا از جانب تاريخ نويسان برای بالا بردن ممدوح شان ساخته و پرداخته شده است»(3)

    به هرحال آن گونه که برای همگان مبرهن است، احمدشاه بعد از کسب قدرت و تحکيم پايه های سلطنتش در داخل و تشکيل اردوی قوی و منظم جنگی مورد نياز، برنامه توسعه ی قلمرو، اقتدار و فرمانروايی اش را توأم با طرز حکومت داری و تنظيم ارتش و تشکيلات اداری، از اُستادش نادرشاه خراسانی فراگرفته بود، مانند وی و ساير شاهان پيشين وهم عصرش درپيش گرفت و به  لشکرکشی های آتی، در داخل و خارج خراسان دست يازيد، که در کتاب" افغانستان درمسير تاريخ " زنده ياد غبار" سفرهای نظامی " و در کتاب " افغانستان در پنج قرن اخير" مرحوم فرهنگ" لشکرکشی" عنوان شده اند:

    « همين که احمد شاه پادشاه شد و برای تنظيم اردو و امور دولت دچار مشکلات مالی بود، کاروان ماليات چندين ساله افغانستان [خراسان] شرقی و ملتان و پنجاب (معادل يک مليون و سه صد و شصت هزار طلا نقد و جنس) به قصد دربار نادرشاه افشار، از راه درۀ بولان داخل ولايت قندهار گرديده و سر راست بحضور احمدشاه آورده شد. اين کمک بزرگی برای مقاصد احمدشاه بود. همينکه احمدشاه از تنظيم پايتخت خلاص شد، بلا فاصله (ماه سوم جلوس) برای توحيد تمام خاک های طبيعی و تاريخی افغانستان [خراسان آن وقت] به سوقيات شروع کرد و باز قدم را فراتر حتی در خاک دگران [ اشغال سرزمين هند] گذاشت.(4) 

     اول ـ لشکر کشی در سمت خراسان شرقی ( مناطق کابلستان):

     احمد شاه در سال 1747 به عزم تصرف کابل و پشاورکه کليد دق الباب کردن دروازه ی هندوستان بودند با 18 هزار عسکر با سپهسالارش جهان خان پوپلزايی به آن سمت لشکر کشيد.علی رغم اين که هردو شهر با مناطق مربوط ی آن را قبلاً نادرشاه افشار از تصرف حکام بابری پس گرفته و جزء قلمرو خراسان نموده بود؛ وليک با مرگ وی  نصيرخان نماينده ی دولت هند دوباره اداره کابل و پيشاور را دردست گرفته درآن مناطق حکومت می کرد.

     با ورود احمدشاه درانی، نصير خان بعد از مقاومت شديد و تلفات سنگين بجانب امپراتوری بابری هند فرار نمود. احمد شاه پس از تصرف پشاور، بعزم گرفتن پنجاب وهند لشکر کشيد. درجنگی که درسال 1748 بين طرفين صورت گرفت، علی رغم کشته شدن صدراعظم هند در اين جنگ؛ ولی بجز تلفات، پيروزی قطعی نصيب هيچ طرف نگرديد.

     اين بود که احمدشاه مجبور گرديد که شرط دولت هند را پذيرفته و قبول کند که ولايت پنجاب متعلق به ميرمنو والی هندی خواهد بود. 

     دوم ـ لشکرکشی به جانب غرب ، شمال و شمال شرق خراسان (هرات، بلخ و قطغن)

     همين گونه احمد شاه درسال 1749 با 25000 عسکر بمنظور تسخيرهرات ومشهد به سمت غرب خراسان لشکر کشيد. اميرخان و بهبودخان حکام نادرافشار برخلاف تمايل مردم تسليم نشده دست به مقاومت و قلعه بندی زدند." درحالی که خان بزرگ ديگر(درويش علی خان هزاره) بطرفداری احمدشاه قيام کرد. همين که حملات عسکری احمدشاه آغازشد، مردم شهربرج خاکستر را به قشون احمدشاه داده و به مدافعين هرات حمله نمودند. احمدشاه شهر را گرفته اميرخان را اعدام و حکومت را به درويش علی خان هزاره داد. احمدشاه از شهرهرات شاه ولی خان باميزايی صدراعظم خود را با يک قطعه سپاهی به ولايات شمالی افغانستان [خراسان آن زمان] سوق نمود تا اُمرای محلی ازبکی [ ازبيک ـ ترکمن ـ تاجيک را که پادشاه بخارا برآنان ادعای حکمرانی داشت] منقاد دولت مرکزی نمايد. اين وقت در تمام ولايات مرو، فارياب، جوزجان،بلخ، خلم، بدخشان و تخارستان، خان های محلی ازبکی[ ازبيک ـ تاجيک ـ ترکمن] در بالاحصارها و شهرها و قصبات بزرگ بحيث حکام محلی نشسته و ماليات می گرفتند و بعضاً به خان بزرگتری باج پرداخته و اطاعت می کردند.

     اين خان ها مدت ها بود که ديگر دولت جنيدی بخارا را که درحالت تجزيه افتاده بود، نمی شناختند و هريک در علاقه خود مطلق العنان بودند. سپاهيان اين ها درقلعنه های فيض آباد، تالقان، خان آباد، قندز، اندراب ، سمنگان، خلم، بلخ، شبرغان، اندخوی، ميمنه، مرو وغيره مقيم بودند و گله ها و رمه هايشان در مراتع سرسبز چرا می کرد. مردم هر علاقه درتحت مطلق العنانی خان خود زندگی بسيط داشته و ازهرگونه حرکت انکشافی محروم بودند.

     همين که شاه ولی خان وارد اين مناطق گرديد اهالی وخانهای محلی يکی پی ديگری انقياد خود را بدولت مرکزی اظهار کردند. شاه ولی خان از مرو تا بلخ و بدخشان و تخار و باميان درهرجا مامورين تعيين کرد و قراری درباره ماليات بگذاشت و خود از راه اندراب به عبور هندوکش از پنجشير وگلبهار و کاپيسا و کابل و غزنی درسال 1750 به قندهار رفت.(5)

    سوم ـ لشکر کشی به سمت غرب خراسان ( مشهد و نيشاپور)

     احمد شاه در لشکرکشی سال 1749 به مشهد و پس از درهم شکستن قوای نظامی شاه رخ ميرزا، شهر مشهد را محاصر کرد. شاهرخ ميرزای نابينا حکمران خراسان غربی، که قدرت مقابله را نداشت ازمقاومت دست کشيد و تسليم شد. اما" احمدشاه بجای اين که خراسان غربی، [ اين سرزمين معمور را جزء قلمرو دولت خراسان و ملحق به قندهار مرکزحکومت خراسان سازد] آن را  واپس به شاهرخ ميرزا تفويض کرد و به همين اکتفاء نمود که وی خودش را تحت الحمايه سلطنت درانی بشناسد.(6)

    سپس وی سردار شاه پسند خان را غرض تصرف ولايت مازندران ( سرزمين فارس) گسيل داشت و خودش بجانب شهر نيشاپور لشکر کشيد؛ وليک از اين جنگ ها بجز تلفات سنگين مالی و جانی و از دست دادن جوانان کشورخراسان، کدام پيروزی بدست نيامد وبا شنيدن خبر نا آرامی ها در داخل به هرات بازگشت و درويش علی خان را که گويا در صدد  ازبين بردن او بوده زندانی ساخت و به عوض وی شهزاده تيمور پسر خود را که هشت سال داشت، حکمران هرات تعيين نمود؛ اما از اين که در لشکر کشی های نخستين به غرب هيچ دستاوردی نداشت؛ بار دوم در سال 1751 با ارتش مجهز تر و انتقام جويی های بيشتر، تهاجم مجددش را به شهر نيشاپور آغاز و آن شهر را بعد از محاصره، توسط توپ های 12 پوند فلزی چنان گلوله باران نمود که حکمران و مردم آن مجبور به تسليمی شهر شدند: " احمد شاه به انها ابلاغ کرد تا دست خالی بدون آنکه سوزنی را با خود بگيرند از خانه های شان برآمده در مسجد جامع جمع شوند بعد شهر را به دست غارت و چپاول سپرد. سپس به سبزوار لشکر کشيد آن شهر را نيز غارت کرده اهالی آن را قتل عام نمود و از آنجا به مشهد باز گشت....

     در موقع بازگشت، احمدشاه عباس قلی خان والی سابق نيشاپور را که پس از مقاومت شديد تسليم شده بود با خود به قندهار برد و چون شجاعت و وفاداری او را پسنديده بود، با خواهر او ازدواج نموده و دختر خود را به زنی پسر او داد و دوباره بحيث والی نيشاپور فرستاد. (7)

 اگر آن ترُک شيرازی بدست آرد دل ما را +  به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارارا

       چهارم ـ لشکرکشی اول به هند:

     احمدشاه بعد از فتح کابل و پشاور، در سال 1747 با هژده هزار نفر از پشاور به سوی لاهور حرکت کرد و پس ازعبور از رودخانه راوی حملاتش را بالای شهر آغاز کرد. وی شامگاهان با يک حمله ناگهانی و سريع السير قلعه های نظامی ارتش دشمن را اشغال و شهنوازخان حکمران شهر فرارکرد . فردای آن احمد شاه داخل شهر لاهور گرديد.

     بزرگان آن شهر با تعهد پرداخت سی لک روپيه نقد، پيشنهاد حفاظت جان ومال شهروندان را از غارت و چپاول، به احمدشاه تقديم نمودند که مورد تاييد شاه قرار گرفت و تا حدودی بيشتر از غارت شهر جلوگيری بعمل آمد.

      در اين وقت محمدشاه پادشاه هند از خواب ديرينه بيدار شده با تنظيم و سوق نمودن اردوی يک صد هزار نفری وارد مقابله با ارتش هشت هزار نفری احمدشاه پادشاه خراسان گرديد.

    در جنگی که بين طرفين صورت گرفت، هيچ يک بدون برداشتن تلفات سنگين و کشته شدن افسران و سربازان هردو طرف، بشمول صدراعظم هند، پيروزی قاطعی را بدست آورده نتوانستند.

     همان بود که احمدشاه بواسطه  متحمل شدن تلفات زياد اردويش و رسيدن خبر اغتشاش لقمان خان ابدالی برادرزاده اش مجبور به پذيرش شرط دولت هند مبنی برقبولی ولايت پنجاب به دولت هندوستان گرديد و بجز همان سی لک روپيه نقد و غنايمی از لاهور، بدون دستاورد نظامی و سياسی  به قندهار برگشت.

    پنجم ـ  لشکر کشی دوم به هند:

      از آن جايی که احمدشاه درانی در تهاجم اول بر هند دستاوردی نداشت، در سال 1748 باری به جانب آن سرزمين  لشکر کشيد، قبل از آن که مانند دوراول جنگ خونين در گيرد، ميرمنو حاکم پنجاب که از طرف دولت هند نيز کمکی را دريافت کرده نتوانست، پيشنهاد صلح را برمبنای تاديه 14 لک روپيه عوايد سالانه به احمد شاه و عودت وی را بدون جنگ به ميهنش ارائه نمود. اين طرح که با مرام احمدشاه مطابقت داشت، آن را قبول کرده بدون جنگ دوباره به قندهار برگشت.

   ششم ـ لشکرکشی سوم به هند و فتح پنجاب و کشمير:

     وقتی ميرمنو حاکم پنجاب از تلفات ارتش احمد شاه در جنگ های غرب اطلاع حاصل نمود، از پرداخت عوايد 14 لک روپيه سالانه سرباز زد و احمد شاه در خزان سال 1751 به پنجاب لشکر کشيد و در جنگی که بين طرفين صورت گرفت، قوای هندی شکست خورد و ميرمنو با پيش کشيدن عذرخواهی و برنامه جديد صلح، متعهد گرديد که " لاهور و ملتان به قلمرو شاه ملحق گردد به شرط آنکه حکمرانی اولی اعنی لاهور مانند سابق به دست او باشد و سالانه پنجاه لک روپيه به عنوان اضافه عوايد آن به شاه بپردازد. دربار دهلی هم چون توان مقابله با احمد شاه را در خود نمی ديد اين معاهده را تاييد کرد و به اين صورت قسمت اعظم پنجاب به افغانستان [خراسان آن وقت ] تعلق گرفت ". (8)

       احمد شاه در بازگشت به خراسان، لشکری به کشمير فرستاد و به سهولت آن  سرزمين را متصرف و به امپراتوری درانی الحاق نمود.

      هفتم ـ لشکر کشی چهارم به هند:

      پس از مرگ ميرمنو والی پنجاب در نوامبر 1753، علی رغم اين که احمدشاه پادشاه خراسان، محمد امين پسر خرٌدسال اورا بجای پدر تعيين و بجای پسر،  مغلاتی بيگم مادرش را  جانشين وی مقرر نمود؛ اما با اين تعيينات احمد شاه درانی ، مخالفت های فئودال های رقيب وی که از جانب دربار دهلی تحريک می شدند آغاز شد؛ غازی الدين با استفاده از اين فرصت در مارچ 1756، لاهور را اشغال و مغلاتی بيگم را زندانی نمود:

     « احمد شاه در 1756 به عجله از قندهار به راه بلوچستان و سند به پنجاب کشيد و داخل لاهور شد، در حالی که آدينه بيگ [حاکم شهر] قبلاً فرار کرده بود... احمدشاه ستلج را به قصد پايتخت هندوستان عبور نمود. عالمگير ثانی پادشاه هند قشونی به قيادت نواب نجيب الدوله افغان والی سهارنپور، در مقابل احمد شاه سوق نمود؛ ولی نجيب الدوله با سپاه خود در محل کرنال به احمد شاه پيوست؛ احمد شاه نيز بدون معارض به دهلی پيش شد ودرسی ميلی پايتخت از طرف غازی الدين ودر پانزده ميلی دهلی از طرف خود عزيز الدين عالمگير ثانی استقبال گرديد ودرجنوری1757داخل دهلی شد وقسماً! شهردچار تاراج افراد بيلگام سپاه گرديد.»(9)

     اما مير محمد صديق فرهنگ، تاراج شهر دهلی را " قسماً " نه بلکه غارت و چپاول بزرگ و " قتل عام و تاراج دهلی" عنوان کرده، چنين می نگارد:

     « در اين وقت اتفاق ناگواری رخ داد که در لشکر کشی های احمد شاه به مثل آن کمتر مواجه می شويم و آن غارت و چپاول شهردهلی توسط  قوای افغان بود که در ضمن آن جان و مال مردم آن شهر اعم از هندو و مسلمان بی باکانه مورد تعرض قرار گرفت و تلفات زياد بر ايشان وارد شد. گويند بانی اين عمل افغانان [پشتون های] روهله بودند که به اردوی احمد شاه ملحق شده بودند اما نظم و نسق قوای اصلی او را نداشتند. هرچند احمد شاه پس از اطلاع از حادثه سخت برآشفت و نسقچيان را موظف ساخت تا حتی المقدور اموال تاراج شده را به مالکين آن اعاده کنند اما فاجعه به قدری بزرگ بود که به هيچ صورت نمی توانست جبران شود....

     احمد شاه از وزير سابق غازی الدن جواهرات به قيمت يک کرور ( ده مليون ) روپيه و بيش از سه لک (سه صد هزار) اشرفی (هر اشرفی به قيمت تقريباً 16 روپه) تحصيل کرد. وزير جديد انتظام الدوله که پسر قمرالزمان وزير سابق بود از ادای دوکرور روپه که احمدشاه از او مطالبه داشت استنکاف کرد لهذا احمد شاه او ومادرش شولاری بيگم را به شکنجه تهديد کرد و به اين صورت محل دفينه آنها را کشف کرده از آن مقادير هنگفت طلا و جواهر به دست آورد و از ساير بزرگان دهلی نيز مبالغ خطير نقد و جنس تحصيل کرد.

     به تاريخ 20 جنوری در ضرابخانه اردو به نام احمد شاه سکه دارالسلطنه دهلی ضرب شد و بعد از آن دو خانواده پادشاهی با هم خويشی نمودند؛ به اين ترتيب که گوهر افروز بانو بيگم يا زهره بيگم دختر عالم گير ثانی به حباله نکاح شهزاده تيمور پسر احمدشاه درانی شد که در اين وقت ده سال داشت درآمد و سرهند به حيث جهيزيه او به شهزاده مذکور داده شد و خود احمد شاه با صفت خانم ، خواهر پادشاه دهلی ازدواج کرد.

پس از فتح دهلی احمدشاه برای سرکوبی جات ها به طرف جنوب رفت و شهر مانهوره را که از جمله شهرهای مقدس هندوان بود با چند شهر ديگر غارت کرد و تا آکره پيش رفت، اما در اثر ظهور مرض وبای حيضه در اردويش مجبور به مراجعت گرديد و به تاريخ 21 مارچ به سوی افغانستان[ خراسان] بازگشت. احمدشاه دراين لشکرکشی غنايم فراوان به دست آورد که بهای کلی آن سه صد ميليون روپيه تخمين شده است. اين غنايم توسط بيست و هشت هزار حيوان و وسيله باری از قبيل فيل و شتر و خر و قاطر و کراچی حمل می گرديد»(10)

      هشتم ـ لشکر کشی پنجم و جنگ تاريخی پانی پت:

     در سال 1758 رويدادهای مهمی در هندوستان بوقوع پيوست. در اثر قيام سکه ها در پنجاب و يورش بزرگ مرته ها در دهلی، حکومت دست نشانده احمد شاه درانی در پنجاب و دولت ضعيف البنياد هند، يکی پی ديگر سقوط کردند. احمدشاه با رسيدن اين خبر بعد از سرکوب و تنبه نصيرخان بلوچ و تأمين نظم آن ايالت، با سی هزار ارتش درحالی که تيمور و جهان خان از اتک به اردوی احمد شاه پيوستند، داخل پنجاب شد. وی با رسيدن در سهانسپور نجيب الدوله و سرداران روهله را با ده هزار سرباز به کمک خود دريافت. حال احمد شاه با چهل هزار نيروی ج&

مقالات مرتبط

...

آقايان جورج دبليو بوش و زلمی خليلزاد، که گردانندگان اصلی چرخ تاريخ پر ازخون و حقارت و زندگی اسارت با... ادامه

...

(درانتخابات رياست جمهوری و پارلمانی جعل و تقلب بحدی صورت گرفت که حامد کرزی درحالی که در جايگاه چهارم... ادامه

...

حادثۀ فاجعه بار 11 سپتامبر 2001 بر مرکز تجارت جهانی در نيويارک، اثرات مخرب پايه داری برتحولات سياسی... ادامه

...

رويداد 11 سپتامبر2001 دوره تسليمی قدرت را از ارتجاع سياه، به غارتگر سپيد به نمايش گذاشت. ادامه

...

به تاريخ 16 قوس 1380 مطابق 7 دسامبر 2001 حکمروايی پنج ساله امارت سياه طالبان پايان يافت. قندهار، هلم... ادامه

...

انتقال قدرت از مجاهدين به طالبان توسط پاکستان و امريکا و ادامه جنگهای خونين و ويرانی کشور:      ط... ادامه

...

طوری که در بخش قبلی تذکر رفت، شورای رهبری تنظيم های هفت گانه مقيم پيشاورپاکستان در منزل نوازشريف نخس... ادامه

...

قبل ازآمدن مجددی به کابل، گلبدين حکمتيار با تصميم تنظيم های جهادی پاکستان، مبنی بر تشکيل شورای انت... ادامه

...

کودتای 14 ثور 1365 ـ نقش عوامل داخلی در راه اندازی آن: کودتا چگونه صورت گرفت؟ چرا تصميم دو جنرال... ادامه

...

جنگ قدرت در درون حاکميت؛ عروج خونبار و سقوط مرگبار حفيظ الله امين و باند جنايتکارش ( از 25 سنبله... ادامه

...

روز نهم ماه می 1946 برابر با 19 ثور 1325 خبر استعفای محمد هاشم خان صدراعطم بنابرخرابی وضع صحی وی از... ادامه