بنده بی دخل است
محمدنبی عظیمی
بهترآن باشد که سِردلبران
گفته آید درحدیث دیگران
مولانا
بنده بی دخل است
این نامه را با ضمایم دیگر آن چندی پیش یکی ازهموطنانان فرزانه که دوستدارحقیقت است و دشمن دروغ وریا برایم فرستاده بود تا درمورد نشروپخش آن اقدام نمایم .نامه یی از نزدیکترین خویشاوندان مرحوم دوکتورنجیب الله رئیس جمهور پیشین افغانستان درمورد حقیقت مصالحه ملی . راستش نمی دانم چه واقع شده بود که آن را بیخی فراموش کرده بودم؟ اما همین دیروز پریروز بود که ناگهان درمیان کاغذ های فراموش شده، چشمم به آن افتاد وعجب اتفاق شگفتی ! زیرا درست درروزهایی که دولت اسلامی افغانستان نیز دم از مصالحه ملی می زند ولی قوت های نظامی نیم جهان را برای سرکوب مخالفینش به ولسوالی " مارجه " ولایت هلمند فرستاده و خشک وتررا با هم یک جا آتش می زند، به نشر این نامه توفیق می یابم .
نویسنده نامه که در متن رویداد های آن زمان قرار داشته درحالی که نزدیکترین عضو خانواده رئیس جمهوری است ، درعین حال یکی ازنزدیکترین چهره های مورد اعتماد طراح مصاله ملی نیز به شمار می رفته است؛ زیراازمیان صدها چهره سرشناس وبا نفوذ برای پیشبرد حساسترین گام های اعتماد سازی و انجام دیالوگ سازنده با یکی از اقوام کشور انتخاب وفرستاده می شود. او دراین نامه افشاء می سازد که چگونه رئیس جمهوری به تحقق این سیاست از طریق صلح آمیز( دیالوگ وتفاهم ) بی باوربود و چگونه آن را یک تکتیک می پنداشت نه یک طرح کارا واساسی وستراتیژیک. درحالی که دراسناد منتشره دردومین کنفرانس سراسری ح.د.خ.افغانستان چنین آمده بود :
" دومین کنفرانس سراسری ح.د.خ.ا. مصالحه ملی را به حیث مشی ستراتیژیک حزب اعلام داشت."
آری درآن زمان همه ما تصور می کردیم که مصالحه یک هدف ستراتیژیک است ، یعنی هدفی که در دراز مدت از طریق ابراز حسن نیت ، ایجاد زمینه های تماس و نزدیکی و به وجود آمدن فضای اعتماد وباور با مخالفین آغازمی شود وپس از فراهم شدن زمینه های دیالوگ بارهبران وفعالان ومتنفذین طرف مقابل وارج گزاری به آن پیشنهادات ایشان که بامنافع ملی کشور درتقابل وتضاد نباشند ، راه های رسیدن به فطع جنگ ، تحکیم صلح وتأمین زمینه های عینی برای جلوگیری از بازگشت عوامل مخاصمت وجنگ وبرادرکشی بررسی می شود.
نامه راخواهر زادهء نجیب الله آقای زمریالی برای یکی ازدوستان خود جناب شفیع الله نوشته است . زمریالی پسر نیک محمد خان وکیل دورهء دوازدهم شورای ملی افغانستان ( شوهر همشیرهء داکترنجیب ) است. او درسال 1961 درشهر کابل تولد شده ودرسال 1980 از لیسهء استقلال فارغ شده ودرسال 1981 برای تحصیل دررشتهء روابط بین المللی به شهر ماسکو اعزام شده است. بعد ازختم تحصیل و گذشتاندن دورهء یک ساله خدمت عسکری درسال 1988 در وزارت خارجه ماموریت خویش را آغاز کرده است. زمریالی پس ازمدتی کار دروزارت خارجه بار دیگر جهت تحصیل – اخذ دکترا- به ماسکو می رود و بعد ازختم تحصیل به وطن برنگشته و به سویس می رود تابه حیث پناهنده سیاسی قبول شود.
طوری که از محتوای نامه ها برمی آید آقای زمریالی درآغاز تحت تاثیر مامای بزرگش داکتر نجیب الله بوده ونه تنها در سازمان دموکراتیک جوانان عضویت داشته است ؛ بل عضو حزب دیموکراتیک خلق افغانستان نیز بوده است ؛ ولی بعد ازآن که مامای دیگرش صدیق الله درتضاد اندیشه یی با برادر بزرگش قرار گرفته وکتابی دربارهء خصوصیات اخلاقی او نوشته وبا خانمش ثریا بهاء به پنجشیر رفته وبه احمد شاه مسعود پناه می برد، زمریالی نیز با داکتر نجیب الله قطع مراوده کرده و هنگامی که پناهنده می شود ، حقایق فروانی را نیز درمورد افکار وکردار مامایش به نشر می رساند که برخی از اظهاراتش در آن موقع در رسانه های غربی بازتاب گسترده می یابند. ازفحوای نامه های اواین امر نیز برمی آید که این آقای زمریالی شخص با سواد وبا دانشی است که گهگاهی تحلیل های سایسی با اهمیتی درمسایل آن زمان کشورش داشته است.
اینک بخش هایی از این نامه که درحقیقت طنز تلخی است از تاریخ معاصر کشورمان تقدیم خواننده گان ارجمند می شود تا چه درنظر آید؟ البته دراین ماجرا بنده بی دخل است و هیچ تبصره یی جز در موارد بسیار ضروری نمی کند ؛ زیرا از یک سو این نامه به اندازه یی گویا است که به هیچ تبصره یی نیاز ندارد وازسوی دیگر نگارنده این سطور می ترسد تا پیام وطنی ها ( کودتاچیان چهاردهم ثور1365خ ) باردیگرتوان شنیدن حقیقت را از دست داده خشمگین شوند واین بارنیز با تمام لا ولشکردروغ ، باد وبخار شان را بیرون ریخته نویسندهء این سطور را هدف گرفته واگربتوانند دمار از روزگارش به درآورند. همچنان که بعد از نشر کتاب " اردو وسیاست در سه دهه اخیر افغانستان " وپس ازنشر " نامه یی پس ازمرگ " واکنون پس ازنشر" آتش به جان شمع فتد " آتش به جان شان افتاد؛ ولی به جزاز حواله نمودن فحش های بازاری ورکیک پاسخ درخوری ارائه کرده نتوانستند.
- برای کوتاه ساختن نامه از تعارفاتی که آقای زمریالی برای دوستش در آغاز نامه نوشته است ، صرف نظر می کنم.
- جای تأسف است که این نامه مزین با مُهر وزارت خارجه افغانستان نیست و امضای آقای زمریالی نیز درپایش دیده نمی شود وبه همین سبب شاید مورد قبول کودتاچیان واقع نشود، ولی ازآن جایی که نامه به خط وقلم آقای زمریالی است و درعین زمان کست آواز وی نیز به دسترس قرار دارد، بنابراین جای نگرانی نیست.
- گفتنی است که نقل این نامه به معنی تائید تمام محتویات نامه از سوی نگارنده این سطور نیست.
- این نامه مطابق اصل است و مو به مو بدون هیچ تغیری در املا وانشای آن تایپ شده است. فوتو کاپی نامه درپایان این نبشته تقدیم است :
اینک شما و نامه یی که درحقیقت مشتی است ازخروار درباره حقیقت مصالحه ملی وصداقت طراحان آن نسبت به عملی شدن این طرح :
صفحه اول نامه :
" .... درست سه سال وچارماه قبل ، زمانی که من آخرین ماه مکلفیت عسکری ام را درگردیز سپری می نمودم ، ازجانب نجیب الله مامایم ، با یک بخش از قوم منگل به دیالوگ مؤظف شدم. دررأس این بخش نوراحمد خان واسماعیل خان که از (2000) نفر مسلح نماینده گی می نمودند، قرار داشتند. هدف از این دیالوگ متقاعد ساختن آنها به سیاست " مصالحه " وانصراف از جنگ مسلحانه بود. بعد از ملاقات اول با آنها درگردیز ؛ با آنها قرار گذاشتیم تا در(20) عقرب همان سال با نجیب الله درکابل ملاقات نمایند، و هردو جانب شرایط خود را پیش نموده تعهدات خود را عملی نمایند. بلاخره ، این ملاقات درتاریخ قبلاً تعین شده در مقر ریاست جمهوری به اشتراک خودم صورت گرفت. من که تا این زمان به سیاست مصالحه به مثابه یک هدف می نگریستم ، عقیده داشتم که این سیاست یگانه راه معقول حل معضلهء افغانستان بوده می تواند، و چنین دیالوگ ها می توانند نقش مثبتی را دراین امر بازی کنند.
دراین ملاقات هرد وجانب شرایط معین را پیش کشیدند. جانب قوم منگل دررأس اسماعیل خان طرح نمود :
1- هرزمان که آخرین عسکر شوروی ازافغانستان خارج شد، آنها از جنگ مسلحانه دست می کشند.
2- قوم منگل به مانند " زرمت " از وجود عناصر دولتی تخلیه شود ودر اختیار آنها تیپ " خود مختاری قومی " داده شود، تا آنها به شکل عنعنوی انتخابات محلی را سازمان دهند.
3- بعد از تدویرانتخابات محلی ، آن ها مسؤلیت مصؤنیت راه ها را گرفته ونمی گذارند سلاح های متنوع از پاکستان به داخل خاک افغانستان داخل گردد.
4- تعین معاش برای تمام دو هزارنفر مسلح ، درنتیجه گرفتن مصؤنیت راه ها درمنطقه قوم منگل " پکتیا" .
نجیب با آنها در دادن خود مختاری موافقه ننمود واستدلال می نمود که برای چنین "خود مختاری" هنوز کاملاً وقت است. ولی ماهانه برای هر فرد مسلح به دادن ( 30000) افغانی موافقه نمود. بهرحال چون مسئله نهایی نشد، ملاقات برای یکماه بعد به تعویق افتاد وفقط همین دونفراسماعیل خان ونوراحمد خان ، وظیفه گرفتند تاشرایط حکومت کابل را با افراد خود مطرح سازند. بعد ازختم مجلس وخدا حافظی با آن ها ، نجیب ازمن خواست تا آنجا باوی باشم. بعداً نجیب به مشاورش ویکتور پتروویچ تیلفون نموده ، وی را نزد خود خواست. او که به زبان دری کمتر بلد بود، مرا به ترجمانی دعوت نمودند. من از صحبت آنها چنین دانستم که قبل ا زدیدار نجیب با نماینده های قومی مشاورنجیب به وی نظریات خود رادراین زمینه گفته بود.نجیب ازمن خواست تا جریان ملاقات قوم" منگل " رابه لسان روسی بازگو نمایم. من جریان ملاقات را به وی نقل نمودم.
بعدازآنکه او مرا شنید، ازمن خواست تا نظریات وی را همچنان به مامایم ترجمه نمایم. او گفت که : " او موافق نیست تاازاین بیش با نماینده های این قوم تعهداتی صورت گیرد، چون آنها از لحاظ قوت نظامی ظرفیت بیشتری دارند ودرمنطقه حساس جغرافیایی کشور واقع شده اند. بعقیدهء وی عملیات نظامی وسیعی که دراواخر ماه قوس دراستقامت جنوب کشورمطرح بود، برای بار اول ازسلاح های کشتارجمعی تیپ " سکاد " و " اورگان " استفاده بعمل می آمد و دشمن بعقیده وی درآغاز با قوت نظامی ضعیف ساخته شود وبعداً با آنها دست مصالحه دراز گردد. بخاطریکه موجودیت دشمن ضعیف درائتلاف بعدی پایه های حاکمیت کابل راتقویه میسازد. همچنان " مشاور" بخاطرصحت نظریات خود ازچهرهء[های] نظامی شوروی مانند "کریچکوف" و" وارینیکوف " یادآوری نمود که با آنها دراینمورد تماس تیلفونی داشته وآنها با عملیات نظامی وسیع قبل از برآمدن عساکر شان ازخاک افغانستان تأکید بعمل آورده اند.
به شخص خودم این مسئله کاملاً چیز نو وشنیدن آن غیر منتظره بود. من به لسان روسی با مشاور استدلال نمودم : که مصالحه یک هدف اعلان شده است وبه فکر من باید برای تحقق این سیاست شیوه ها وطرق های انسانی درپیش گرفته شود وشما فکرنمی کنید که عملیات نظامی مسئله را هنو زهم بغرنج وبغرنجنتر خواهد ساخت؟
چنین استدلال از جانب من دراین لحظه برای هردو ناخوشایند وحتی غیر قابل تحمل بود. مامایم با عصبانیت زیاد بمن گفت :
صفحه دوم نامه :
" که من صرفاً یک ترجمان هستم وحق ارائه نظرشخصی خود را ندارم وبه زعم مامایم با داشتن چنین اندیشه کاملاً خام هستم. بعد ازخداحافظی وتشکری ا زمشاور نجیب رو به من نموده گفت : " تو چگونه می توانی چنین بیندیشی ، در شوروی تحصیل نموده یی وازهمه اول باید به دوستان شوروی عقیده داشته باشی، آنها هیچگاه به ما غلط نمی گویند. حق باآنهاست. من که می خواستم باز هم ازدلیل قبلاً گفته شدهء خود دفاع نمایم ، مامایم با عصبانیت ازمن خواست تا اطاق کار او را ترک گویم .باردیگر با نماینده های قوم منگل نبینم.
با آمدنم به خانه مسئله را به پدرم باز گو نمودم ، پدرم که دوست نزدیک اسماعیل خان بود، توســـط حاجی راز محمد منگل از وی خواست تا ازدوام ملاقات با حاکمیت خودداری نماید وهمچنان از عملیات نظامی هم غافل نماند.
من، بعد ازاخذ ترخیص درماه عقرب سال 1367 نظربه رشتهء تحصیلی ام در وزارت امور خارجه درشعبهء ویزه خارجی بحیث مامور مقرر گردیدم . شروع ماموریتم در وزارت خارجه ، با شروع تغییرات در اندیشه هایم همراه بود. من دیگر سیاست " مصالحه " را یک تکتیک دروغ فکر می نمودم ونجیب را یک غلام حلقه بگوش نظامی های شوروی. همچنان دیگر نجیب مرا به زعم خودش آدم نا مطلوب می پنداشت وبه وزیر وزارت ما وافراد وابستهء فامیل ما ، مرا یک فرد مشکوک معرفی نموده بود. درچنین حالت وفضای نامساعد ایجاد شده از جانب مامایم من برای خود ادامه کا ردر وزارت خارجه را نامکن دانسته وبه این معتقد شدم تا به نحوی از انحاء از افغانستان خارج شوم. برای من که اختلافات درونی حزبی ودولتی روشن بود، با استفاده از این اختلافات از دوکتور " عبدالرحیم " ، آنوقت رئیس انستیتوت علوم اجتماعی برادر عبدالوکیل وزیر خارجه یک بورس " دوکتورا" دررشتهء خود به شهر ماسکو اخذ نمودم.
درمدت زمانی سه سالی که من درماسکو نبودم ، شوروی درمجموع وشهرماسکو به شکل اخص دستخوش تغییرات مهمی گردیده بود. جنبش دموکراتیک به رهبری " ایلتسن " اوج گرفته بود، وسایل اطلاعات جمعی تیپ رادیو ، تلویزیون وروزنامه ها تغییرات کیفی نموده بودند. تقریباً همهء مردم بدبختی های خود را درسیستم سوسیالیستی ونظامیگری میدیدند. همهء اینها برای من حیرت انگیز وغیر قابل باور بود.
من بااستفاده ازاین فضا ، رهنمای علمی خود را ازجملهء دموکرات های روس به نام " انا کوزمینو.." انتخاب نمودم ودرمشوره باوی تزس دوکتورای خود زا تحت عنوان ( مصالحه درافغانستان یک تکتیک است، نه استراتیژی ) انتخاب نمودم . من درمدت یک سالی که درماسکو بودم تقریباً (70%) تیزس خود را نوشتم. درتیزس به استناد به اسناد مهم "دولتی " و " حزبی " شوروی – کابل به فورمول ونتیجه گیری ذیل نایل آمدم :
" نه تنها ( کمپلکس نظامی – صنعتی شوروی ) عامل بدبختی مستقیم اقتصادی واجتماعی جامعهء شوروی بوده است ، بلکه مستقیماً مسؤل جنگ سیزده ساله وکشتار ملیون ها انسان درافغانستان نیز می باشد. این کمپلکس با به وجود آدردن فضای جنگ سرد ، درروابط بین کشور ها ثروت بی پایان وبی حد وحصر کشور خود را صرف تولید سلاح های مدهش هستوی ومتناسب با آن صرف تشکیلات عظیم نظامی نمود.
درافغانستان نیز بارویکار آوردن نماینده گان مستقیم خود درصحنهء قدرت سیاسی خواست تا دستان خود را به استراتیژی منطقوی آبهای گرم برساند. ولی مقاومت وجنگ دلیرانه ووطنپرستانه مردم افغانستان از یکسو ووضع رقتبار اقتصادی مردم شوروی درداخل زمینه فروپاشی این کمپلکس صنعتی – نظامی را تدارک دید."
همچنان باید تذکر داد که دراین مدت که درماسکو بودم ، کتاب مامای دیگرم صئیق الله " راهی " تحت عنوان " آیا نجیب را می شناسید ؟ " به دستم رسید. برای یک بخش از تیزس دوکتورای خود ازآن نیز استفاده بعمل آورده ام وهمزمان این کتاب را با پول شخصی تکثیر نموده ودربین محصلین افغان پخش نمودم .
ا زعنوان تیزس دوکتورای من بخش کلتوری سفارت افغانی درماسکو اطلاع حاصل نموده بود. مسؤل بخش کلتوری ..... [مامایم ] آگاهی یافته بود . از سفارت افغانی درماسکو خواسته بود تا تحصیل مرا قطع نموده وپاسپورتم را بگیرند ومرا دوباره به افغانستان بفرستند.
ادامه دارد :
مقالات مرتبط
وقتی در بساطِ خِرَد متاعی برای عرضه نهداشتی سعی میکنی رنگِ تجاهل را با سنگِ تفاضل صیقل دهی. چون ن... ادامه
کتاب " مداخلات فرامرزی..." تألیف محمد اسحاق توخی را مطالعه کردم. بایسته است تا در باره ی یکی دو سیاه... ادامه
مسرتی بیش از این نیست که پسا سال های دشوارگذر نزدیکی ها و دوری ها در رکاب شما صاحبان صلابت و استواری... ادامه
این جنرال بلند پرواز به گفته خودش در تمامی محافل بلند سیاسی، دیپلماتیک ونظامی افغانستان گویا حضور دا... ادامه
بیشک و شبه پنجم میزان روز سیاهی است در تاریخ جنایات طالبان و حامیان خارجی و وطنی آنها. اما تنها با... ادامه
طوری که درقسمت اول اين بخش تحت عنوان "عوامل خارجی" تذکار رفت: گورباچف پس از امضای معاهدۀ ننگين " ري... ادامه
اسناد کنونی که از جملهء آخرین مدارک کمیته مرکزی ح.ک.ا.ش. در مورد افغانستان اند، به وظاحت نشان میدهند... ادامه
مطابق به سپارش داده شده درخواستهای مؤرخ 30 سپتامبر 1989 رئیس جمهور افغانستان نجیب الله در مورد ارسال... ادامه
مطابق با سپارش 6 اگست 1989 ما با سفر کاری به افغانستان رفتیم که در آنجا با رئیس جمهور نجیب الله، رئی... ادامه
سند حاضر یکی از مهمترین ارزیابی های سیاسی و جنگی افغانستان در زمان پس از خروج نیروهای شوروی از افغان... ادامه
رهبر جوان"حزب وطن " درپایان زنده گی سیاسی پر فراز وفرود خود ، ازمواضع ضد زمینداری- اربابی ضد قبیله... ادامه
در این روز ها نشر قسمتی از جنایات و بربریت طالبان در نخستین روز های حمله الیجاری آنان به کابل از طرف... ادامه