دمی با فرزانه مامون
محمدنبی عظیمی
دمی با فرزانه مامون
درحقیقت من ورزاق مامون را کتاب " اردو وسیاست .." ورمان بی بدیل " عصرخودکشی " باهم آشنا ساخت. زیرا تا هنگامی که درکابل بودم و حتی مدت ها بعد که مجبوراً جلای وطن کرده ودربیرون اززادگاهم به سر می بردم، نه وی را دیده بودم ونه اسمی ازوی شنیده. اما درتاشکند که بودم یک روز کسی وی را به من نشان داد وگفت این رزاق مامون است ، همان نویسنده وپژوهشگری که سخت کوشا وپویا وبا استعداد است ودرحال حاضر با اسم مستعار " احمد آرمان " برای رادیو بی بی سی ازشهر پشاور پاکستان گزارش تهیه می کند وغالباً این گزارش ها به صدای خودش نشر می گردند. آن روز برای استقبال دوستی که از پشاور به تاشکند می آمد به فرودگاه آن شهر رفته بودم. درهمان جا بود که مامون را به من نشان دادند. او درآن موقع شهرت چندانی نداشت و می توان گفت که حتی درحلقه های روشنفکری نیز وی را کمتر می شناختند. اما او که جوان خوش لباس ونیکو منظری بود، ازجملهء نخستین کسانی بود که خط قرمز گمرک فرودگاه هوایی تاشکند را با تمام قیود و تشریفات خسته کننده اش پشت سر گذاشته و ازسالن بیرون شد. او پس از نگاه گذرایی که به چهار طرافش انداخت به سوی من وکسانی که بی صبرانه منتظر رسیدن مسافرین خویش بودیم، نگریست و با لبخند نمایانی اظهار آشنایی وصمیمیت نموده لحظه یی بعد فرودگاه را با کسی که به استقبالش آمده بود، ترک گفت.
پس از انتشارکتاب اردو وسیاست درسه دهه اخیرافغانستان وپس از گذشت مدت کوتاهی که مناظره ومحاضره ها درپیرامون اردو وسیاست را به دست نشر سپردم ورزاق مامون درپیرامون هردو اثر گزارش های جالبی تهیه وبه دست نشر سپرد، درصدد آن شدم تا با ایشان از نزدیک آشنا شوم. دراین کار برادرم اسدالله عظیمی که خود از فرهنگیان وفرهیخته گان است ودرآن موقع درپشاور زنده گی می کرد، به من یاری رسانید وباب آشنایی بین ما با نوشتن نامه ها باز گردید که البته وصد البته یک غنیمت بزرگی بود درآن وقت وزمان. زیرا درشرایطی که با گذشت هرروز به صف آدم های زبون وخود گم کرده افزوده می شد وتا همین اکنون افزوده می شود، آشنایی با جوان فرزانه یی که درجهت دستیابی و نجات حقیقت تلاش می نماید، به گوهر قیمت بهایی می ماند که باید به آن ارج وارزش فراوان گذاشت. به خاطرآن که "حقیقت" به گفتهء خود مامون درزمان حاضر سنگ آواره یی شده است که حتی اشخاص معمولاً صا حب ادعا وفاضل مآب ازآن می گریزند وهرچند که نه به سنگ ؛ بل به بهانه ها وکرشمه های رقیق روشنفکرانه به آن آسیب می رسانند.
بدینترتیب من ومامون با هم آشنا شدیم وپس از خواندن رمان عصرخودکشی وچند اثر تحقیقی وی پی بردم که دراین دوران از رواج افتاده گی ارزش ها ومعیار ها ودراین دورانی که واژهء "حقیقت" را به پشیزی اهمیت نمی دهند و سخت از سکه افتاده است ودردورانی که درمراسم تجلیل ازواژه ها ، واژهء حقیقت را به سبب آن که لباس قومی دربرنمی کند، راه نمی دهند، فقط پژوهشگران وقلم به دستانی مانند مامون که شیشهء ناموس اندیشه وروشن نگری را دربغل دارند و تبلیغات تهاجمی و تهاجم فرهنگی برمواضع پوسیدهء نیروهای سیاه ، مضمون عالیشأن زنده گی شان است، همواره وپیوسته رفیق راه وهمراه حقیقت می توانند بود وبس.
پس ازرد وبدل شدن نخستین نامه ها و مطالعه برخی از کتاب ها وآثار او بود که مامون را شخصیتی یافتم فرا قومی ، فرا زبانی یعنی کسی که دراندیشه هایش گرایش به سمت و قبیله وقوم و ایدیولوژی شلاق می خورد. مامون پس ازرهایی اززندان دگر آن مامون پیش اززندان نیست. سپری کردن بهترین وعزیزترین سال های نوجوانی درپشت میله های زندان اگر برای دیگران عبث وبیهوده بوده است، برای مامون هوده وآموزنده اند. درهمین سال ها است که او درمصاحبت با برخی از چهره های فرهنگی وسیاسی چپ ازجمله صبورالله سیاه سنگ آشنا می شود وبا مطالعه آثار مترقی درک دیگری در جهان بینی اش پدید می آید. پس ازآن وی از اخوان واخوانیزم می برد و پیوندش را با حزب اسلامی قطع می کند وبا قاطعیت وشجاعت بی نظیرچه درسخن وچه در عمل بر ضد نیروهای عقبگرا می رزمد و به دوستانش ازجمله من چنین می نویسد :
" ...هیچ لحظه یی را نباید به خاطر مسخره کردن وتحت فشار گذاردن این ها تلف کرد. موقع یسیار مناسبی است. ضربات لاینقطع می تواند کلیت ذهنی نیروهای عقبگرا را ازکار بیندازد. ..اگرچه جوجه روشنفکران سالمند گاه گاه چند قدمی به سفرآماتوری مبارزه درراه روشنگری به جلو می گذارند؛ اما ظرفیت آن ها مدت ها پیش ته کشیده است. پس کارتهاجم علیه اخوان بین المللی وسیاه اندیشان به دوش چند تن محدود می افتد. درتاریخ همه مدعیان نتوانسته اند این مأمول شریف رابرآورده کنند. اما شما درراس یک جریان فکری ویک نگرش تازه نسبت به بنیادگرایان بعد از جنگ سرد قرار گرفته اید. روشنفکران قلنبه گوی مقیم پشاور به حدی سقوط کرده اند که با همهء خود نگری های خنده آور نتوانسته اند یا اصلاً نخواسته اند که دربرابر زهر پاشی های اخوانی ها وفاشیست های قومی ایستاده گی کنند..."
درآن هنگام مامون نه تنها دوستانش را درمبارزه بر ضد بنیاد گراها تشویق وترغیب می کرد؛ بل قلباً آرزو داشت تا یک حزب سیاسی مترقی که برنامه اش با مقتضیات وشرایط امروزی وطن همسویی داشته باشد، ایجاد شود. وی دریکی ازنامه هایش برایم چنین نوشته بود: " .. البته می دانید که من حالا فرد وابسته به کدام سازمانی نیستم وآن همه سازمان های پراگندهء مائوئیستی برای حد اقل دونسل انقلاب افغانستان بسیار تباه کن بودند ومن شخصاً انتقادات بسیار شدیدی را به آدرس برخی هسته های آن ها نوشته ام. یادآور می شوم که تشکیل کمونیستی " عصر جدید" تازه آغاز به کار کرده است تا همبسته گی کمونیست های افغانستان را ایجاد کنند ودراین میان شدیداً تلاش دارند تا کادرهای حزب دموکراتیک خلق را به مشاوره ومذاکره دعوت کنند. اما باید به شما بگویم که ایشان از زهدان تئوری های کلاسیک قرن نزدهم پا به حریم مناسبات امروز چندان نگذاشته اند. "
همان طوری که نوشتم در روزگاری که دراروپا بودم،دوستی وآشنایی با مامون واقعاً برای من موهبت بزرگی بود، زیرا وی درمسایل گوناگون از جمله درروان شناختی و نقب زدن در دالان های تو درتوی ذهن وروان آدمی به ویژه در به تصویر کشیدن روان آدم های رمان " عصر خودکشی" اش قابلیت و شایسته گی فراوانی از خود بروز داده بود. شاید به همین سبب بود که گهگاهی مشوره های مامون را درمورد نخستین رمانی که زیر دستم بود یعنی " سایه های هول " تقاضا می کردم. مثلاً دریکی از نامه هایم درمورد عنوان کتاب و تشابه کرکتر" سارا" قهرمان زن رمان سایه های هول " با خانم " دومورسوف " قهرمان زن رمان بی بدیل زنبق دره بالزاک از وی پرسیده بودم : " می دانی دوست عزیز که درحال حاضر به چه مصیبتی گرفتار شده ام ؟ این " سارا " متأسفانه از لحاظ کرکتر شبیه خانم دومورسوف شده است. همان اعتقاد مذهبی ، همان گرایش های عرفانی، وهمان تقدس مآبیی که به وی اجازه نمی دهد تا " رحمت " حتی بدنش را لمس کند. خوب چه باید کرد؟ ازوی شخصیت دیگری بسازم؟ کرکتری مانند همین دخترک های مُد روز که امروز عاشق می شوند وفردا فراموش می کنند؟ یایک زنی که درجامعه سنتی ما زنده گی می کند و اعتقاد شدید به مذهب وسنت های جامعه مانع می شوند تااز غلیان احساسات وبروز امیال زنانه اش به شدت جلوگیری کند؟ ولی اگر او مانند خانم دومورسوف به این تقدس نمایی تا آخیر داستان ادامه بدهد، می ترسم که برای خواننده کسل کننده ترین چهرهء داستان همین "سارا"ی پاکدامن گردد.."
درنامه یی که از مامون گرفته بودم ، بعد از این که مطالب مفیدی درمورد انتخاب نام وعنوان برای رمان واهمیت نام داستان نوشته بود، به نحوی به پاسخ آن پرسش نیزپرداخته بود:
: " .. این رمان باید درخانوادهء ادبیات نوین فارسی دری افغانستان چهره بنمایاند. .... درباره برش هایی ازکرکتر خانم دومورسوف باید گفت که او مثل همه زنان حتی به شکل مبالغه آمیزی، قوه خودداری وهیجان غیر قابل توصیف را یکجا درخود دارد. درعین حالی که ازآتش محبت درون می سوزد، نیروی شگفت انگیزی را درنمایش زهد وپاکی خویش ظاهر می سازد. جلوه های بسیار لطیف چنین حالتی هماره از وجناتش پیداست. اما کمتر کسی می تواند آن را احساس کند. لطف وپارسایی وزیبایی پرحجم این خانم، اسرار آمیز وحتی فرشته آسا ورؤیایی است ؛ اما وقتی بنیاد روابط او با طرف مقابل فرو می ریزد، یکباره آشکار می شود که این خانم زاهد مشرب با چه قوتی توانسته بوده که دربرابر هجوم های پیوستهء شهوات جنسی دردرون خویش پایداری کند. یعنی اینکه با همه تقوی وراهبه نمایی از لذت جنسی کاملاًٌ بیگانه نبوده است وامکان آن وجود داشت که جوان مورد نظر[ فلیکس ] بالایش مسلط می شد.. "
بعد ها که به کابل بازگشتم، مامون را بار ها وبارها دیدم. اتفاقاً ما هردو درمکروریان سوم ودر بلاک های 112 و111 زنده گی می کردیم وهمسایهء همدیگر بودیم. بسیاری اوقات او بزرگواری می کرد و با سرزدن به کلبهء من بهترین و تازه ترین خبر ها وگزارش ها را دراختیار من می گذاشت.من مامون را درنخستین دیدار آدم رگ وراست با فلب همچون آیینه یافتم اما به همان اندازه نترس و با جرأت و بی گذشت وپرخاشگر دربرابر دکانداران دین وعقب گرا ها. اودرآن زمان درتلویزیون طلوع برنامه " گفتمان " را پیش می برد و توانسته بود باتحلیل ها و پرسش های بی رحمانه اش دماراز روزگاربرخی ازوزرا ورجال حاکمیت برکشد وغوغا وشور وشر سیاسی فراوانی درحلقه های روشنفکری به وجود آورد.
***
دریغا که او قربانی رد یابی حقیقت شد. هرچند که کسانی اسید پاشی به سر وروی وی را ناشی ازانگیزهء سیاسی نمی دانند وبدین وسیله می خواهند به ترور سیاسی وی دل خوش کنند؛ اما واقعیت این است که مامون فرزانه مردی است که خداوند برایش شفای عاجل نصیب کند، تا بتواند نه تنها از خود دفاع کند، بل با تحلیل های عمیق وبررسی های دقیق وعلمی اش، مانند همیشه دوستداران حقیقت را شادمان بسازد.
مقالات مرتبط
ما ډیر کلونه مخکې یوه مقاله د (قانوني آزادۍ او د هغو عملي امکانات) تر نامه لاندې لیکلې او په انټرنيټ... ادامه
به مناسبت سوم ماه می روز جهانی آزادی رسانهها، گزارشگران بدون مرز (RSF) و مرکز حمایت از زنان ژورنالی... ادامه
یازده سال پس از قتل ذکیه ذکی مدیر رادیو صدای عدالت در جبل سراج گزارشگران بدون مرز (RSF) خواهان تحق... ادامه
آزادی یک نعمت خداوندی است.هر انسان به آزادی جسمانی و روحی ضرورت دارد. اگر یک ازین کم یا خدشه دار باش... ادامه
درحقیقت من ورزاق مامون را کتاب " اردو وسیاست .." ورمان بی بدیل " عصرخودکشی " باهم آشنا ساخت. زیرا ت... ادامه
صفحه پیام نهضت را باز میکنی چشمت به عکسهای آشنا و نا آشنا می افتد. اگر نام ها در پانویس نیاید سالهای... ادامه
ده روزی از گذارش آهنگدار بخشی از اسناد سری نظامی امریکا در زمینه جنگ افغانستان که بزرگترین افشاگری... ادامه