«بهار افغانستان» در زمستان اسارت ایدئولوژیک پاکستان؟؟!
محمد عالم افتخار
«بهار افغانستان» در زمستان اسارت ایدئولوژیک پاکستان؟؟!
-2-
قسمت نخست به ارتباط تجاربی از بنده؛ با این جمله پایان گرفته بود:
"ولی در پیوند به تجربهء مقدمتر؛ من هم در مسجدیان محله ام؛ هم در اینان (شرکای یک تشبث مؤقتی ام)؛ همان اسلامیت ناب و غیر ایدئولوژیک را می دیدم و کشف میکردم که با طالبانیزم و «ایدئولوژی پاکستان» از زمین تا آسمان تفاوت دارد."
معهذا همین اسلامیت ناب و غیر ایدئولوژیک؛ به علت آنکه تداوم و نتیجهء همان حضیض و استیصالی است که جباران حاکم و منافقان مزدور شان؛ دیانت مقدس 1400 ملیون مسلمان جهان را تا قرن بیستم میلادی و قرن 14 هجری؛ بدانجا رسانیده بودند (1)؛ در برابر «بازی شیطانی» با اسلام و ایدئولوژی سازی از آن تقریباً به طور کامل توان دفاعی نداشت و نمیتوانست داشته باشد.
و تمامت «بازی شیطانی» درست پس از دوران شریعت سازی و «جهاد» و «انقلاب اسلامی!» تراشی «استادان» بود که بر افغانستان – سرزمین جهل سیاه و «بازی های بزرگ» منجمله «بازی بزرگ جدید و نفت» - به سهولت حیرت انگیزی نازل گردانیده شد.
درین پروسه؛ خیلی جالب و با معناست که بر علیه «استادان» که تاکنون؛ حریم شان مقدس و تعرض ناپذیر بود؛ «طالبان» یعنی شاگردان و طلبه هایشان قدعلم میکنند و اعلام میدارند که جنابان «استادان» چیزی جز«شر و فساد» نیستند؛ و ما قیام کرده ایم تا این «شر و فساد» را از افغانستان نه که ازعالم اسلام ریشه کن نمائیم و با اصل و منبع و سرچشمهء حقیقی ی اسلام و شریعت آن باز گردیم و دنیای اسلام را بدانجا باز گردانیم!
ولی در دنیایی که استادان؛ بالاخره «شر و فساد» بیش ثابت نمیشوند؛ چگونه ممکن است؛ طلبه ها و شاگردان؛ چیزی بیش از شر و فساد ثابت گردند؛ چرا که اینجا هیچ نورم و معیاری تغییر نخورده و فضا و ماحول سوء رشد و رسش، سوء آموزش و پرورش و ابتلا به بد روانی ها و بد گوهری ها؛ اصلاً تفاوتی به هم نرسانیده است.
روی هم در این ملغمه؛ لااقل بائیست اساسات و محرکه های تعیین کنندهء واقعیت را پیدا نمود؛ چونانیکه در مورد یک رمه؛ بائیست بز پیشوای گوسفندان را شناخت و اطمینان حاصل نمود که آیا؛ این؛ به راستی بز طبیعی است و یا گرگی که پوست بز را پوشیده است!؟ درین مورد به مبرمیت میلیارد برابری باید حساسیت داشت.
پیش از همه باید به خاطر سپرد که باور ها و معتقدات؛ سیستم های فکری، دکتورین های سیاسی – اقتصادی و متغییر های فرهنگی – اخلاقی که فرد بشری بخصوص جوان نوجو و متجسس را به خویش جذب میدارد؛ به طرز اتوماتیک معنای خدمت به وطن و مردم و یا خیانت به آنان یعنی در خدمت دشمنان قرار گرفتن را ندارد.
اصلاً در کشوری مانند افغانستان که شاخص مطالعه (سرانه فرد نفوس در 24 ساعت) 0 ساعت و شاید 2-3 دقیقه میباشد؛ علی العموم مطالعه در دانش ها و افکار و دکتورین ها و ایدئولوژی ها؛ بیشتر از این نیست.
این حالت در 3-4 دهه قبل که هرچه عقب تر میرویم شدید تر بوده است؛ چرا که میزان بیسوادی عمومی و عدم دسترسی به کتاب ها و نشرات عادی و الکترونیکی نیز به مراتب بیشتر از اکنون بوده.
همین حالا نیز بخصوص در داخل کشور- جز در حدود اسثتناءات- مطالعه کردن و خود آموزی امریست غیر معمول و غیر عادی. حتی بنده شخصاً جوانانی را می شناسم که از یاد آوری مطالعات خویش و نحوهء آنها نزد همگنان خود؛ شرم میکنند و به هرحال احساس فخر و غرور و مباهات ندارند.
به تازه گی جوانی را که یک جلد کتاب «گوهر اصیل آدمی» خیلی پیش برایش اهداء کرده بودم و در یکی از پوهنتون های هندوستان تحصیل میکند؛ ضمن احوال پرسی مورد استفهام قرار دادم که کتاب را خوانده است و تا کدام حدود؟
صادقانه جواب داد:
یک سرسری ورق زده ام؛ عکس هایش را دیده ام ولی نخوانده ام.
- چرا؛ وقت نداشتی؛ یا علت دیگر دارد؟
- والله! کاکاجان؛ ما کتابهایی ره که به درس های فاکولته مربوط نباشد؛ نمیخوانیم!
- چنین هدایت است یا مجبوریتی دارید؟
- نه. چه کنیم که بخوانیم وقت ضایع میشود و مغزمان را خراب میکند!
یا وقتی در یک نشست فامیلی؛ با جوان افغان دیگری تقریباً عین صحبت پیش آمد؛ او به طور غیر صادقانه؛ بهانه تراشی کرد ولی خانم معلم سابقه داری با توجه به سر و وضع و ستایل موی و تظاهرات دیگر جوان گفت:
- این قسم ژیگولو ها و کتاب خواندن؟!
شاید شاخص دیگر در مورد؛ ارقام بازدید سایت های انترنیتی باشد.
- مثلاً یک ویبسایت تصادفاً مدنظر گرفته شده:
بازدید در جرمنی 2/20 ٪
ایالات متحده 9/18 ٪
افغانستان 8/1٪
ویبسایت؛ افغانی است و بازدیدکننده گانش هم اغلب افغانهای مقیم یا مهاجر میباشند.
این بدبختی در 20،30،40 سال قبل به مراتب شدید تر بود؛ در میان حزبی که گویا 400 هزار عضو جان برکف داشت؛ 10 نفر - حتی نه به مفهوم دقیق تر و سختگیرانه تر- پیدا نمیشد که باور و دکتورین ادعایی خود را کاملاً خوانده، دانسته و هضم و جذب نموده و فن و هنر انطباق آنرا در جامعهء افغانی دریافته باشد.
بدین علت بود که واژه های «حزبی» و «عضو حزب» حتی در ضدیت باهم قرار گرفت و کماکان در ضدیت باهم قرار دارد.
1- حزبی ؛ فردی که با مغز و گوشت و خون و قلب خویش چون حزب می اندیشد؛ به ایدئولوژی و اساسات سازمانی و اخلاقی و آرمانی آن باورمند و آگاه و متعهد است.
2- عضو حزب : هرکس که به هر انگیزه راه خویش را درون حزب باز کرده غالباً بیش از آنکه حزب از او؛ ثمر بگیرد؛ او حزب را در حدودیکه امکان دارد؛ به اهداف و امیال خویش استعمال و استثمار میکند.
بدینگونه حزب برسراقتدار که 400 هزار عضو دارد؛ با از دست دادن اقتدار 400 نفر بیشتر اعضاء نخواهد داشت!
مسلماً هرچه امتیازات و امکانات برخوردار شدن از آنها بیشتر باشد؛ این معادله هم تفاوت کرده می رود. درست شبکه های استخباراتی و جبهات جنگی از قماش آنچه در دوران «جهاد» های دالری ی"استادان" و "طالبان" بود و هست؛ از این نظر بسیار تیپیک میباشند.
این تیپ ها را به گونه های دیگری هم باید شناخت و به بررسی گرفت و اما اینجا هدف ما صرفاً تعلقات و تإثیر پذیری های ایدئولوژیک است.
در این شکی نیست که افرادی مانند بنیانگذاران «جوانان مسلمان» و سپس " نهضت اسلامی" که عمدتاً در دوران "دههء دموکراسی" به حرکت آمدند؛ محصول ضد و مضاد های ایدئولوژیک کتابی و رسانه ای و مدرسه ای زمان بودند و چه بسا در مطالعات و ادراک و حلاجی ایدئولوژی هایی که بر گزیده بودند؛ زیاد زحمت میکشیدند و برای آنها آمادهء آخرین قربانی ها بوده حتی امتیازات کوچکی را هم مدنظر نداشتند.
هکذا احتمالاً عده قابل توجه از آنان سعی میکردند؛ اطلاعات خود را در مورد جریانات منطقه و جهان در حال و نیز در طول تاریخ غنا بخشند و حتی ایدئولوژی هایی را که با آن تضاد و سر ستیز داشتند؛ هم بیاموزند تا به قول معروف عمل کرده باشند که عبارت است از :"خود را بشناس و دشمن خود را بشناس؛ آنگاه در صد جنگ پیروزی!"
بدون شک نیز چنین بودند نخستین ها و پیشروانی که مجذوب ایدئولوژی های چپ منجمله"سووتیزم"(2) گردیده بودند.
از احتمال بعید نیست که در هر دو طیف متذکره؛ بودند؛ شخصیت هایی که میدانستند و لااقل حدس میزدند که از جانب شبکه های استخباراتی منطقوی و جهانی گام به گام مراقبت میشوند و قبل از همه؛ همچو شبکه ها علاقه مند ایجاد "ستون پنجم" در درون سازمانها و تشکلات نوپای ایشان میباشند.
ولی بنابر نوپویی و نوپایی؛ امکان نداشت که چنین نهضت ها و تحرکات خام و کال بر همه آنچه در کمین بود؛ مسلط گردند و بخصوص چنان قدرقدرت شوند که تمامی توطئه ها و وسوسه ها را به دقت رفع و دفع نمایند.
بدینگونه بود که هم مصایب ناشی از عقب مانده گی عمومی سیاسی – اجتماعی – خرده فرهنگی ؛ و هم اعمال تأثیر بیرونی و درونی نیرو ها و شبکه های کمین کرده از همان ابتداء تقریباً همه جریانات نوپای سیاسی ما را مائوف ساخت و در حلقاتی حتی عناصر و دار و دسته های نفوذ داده شدهء طبقات حاکمه و جواسیس آی ایس آی و سی آی ای وغیره زمام امور و رهبری و منجمله تعیین تکلیف روند های ایدئولوژیک را به دست گرفتند.
تا این هنگام هنوز جریانی موسوم به "بازی شیطانی"(3) در افغانستان شناخته شده نبود و به نظر میرسید نهضت های ایدئولوژیک در پوشش اسلام همه ناشی از احساس سرخورده گی، درک عقبمانده گی و حقیقت استبداد و استعمار میباشد و به ترقی و تعالی و احیای مجد و عظمت تاریخی مسلمانان معطوف است و چنین آرمانی مسلماً ارزش آنرا دارد که برایش به پا خاست و قربانی داد.
این احساس رفته رفته توجیه گر یک سلسله گرایش ها و پسانتر تماس ها و تبادل نظر ها و بالاخره همکاری های متقابل با جریانات بیرون مرزی که همفکر و همرزم و هم آرمان به نظر می آمدند؛ گردید.
طبعاً نه تنها نخستین این جریانات در پاکستان موجود بود بلکه خود موجودیت و برتری های نسبی ی پاکستان (به تناسب افغانستان) نمونهء مجسم به ثمر نشستن همین جریانات مجهز با ایدئولوژی های اسلامیستی به نظر می آمد.
به ویژه با وقوع تحول 26 سرطان 1352 در کشور که مؤسسهء «زوال ناپذیر و خدادادی!» سلطنت را نابود کرد و به جایش نظام جمهوری را قسماً همراه با شعارهای مدرن و چپ؛ برپا داشت؛ انگیزه های درونی و بیرونی؛ اسلامیست های افغانستان را به جانب پاکستان راند.
با محاسبهء عزایم پاکستان که امروزه؛ خیلی از آن ها میدانیم و این دانستن نه به اثر مطالعه و تحقیق بلکه در عوض تجارب تباهکنندهء کشور و سرزمین ما در 4 دههء اخیر حاصل شده است؛ محضاً وجود عناصر و سازمانهای اسلامیستی (اخوانی) در افغانستان آنروز؛ از همان آغاز بهترین "شانس خدا دادی!" برای ارتش و استخبارات نظامی داخلی و خارجی ی پاکستان بود.
علی الرغم افتضاحات و افشاگری های مندرج در «تلک خرس»، «خاموش مجاهد» و تإلیفات متعدد جناب احمد رشید و مماثل ها(حتی ملاسلام ضعیف)؛ جزئیات دقیق استخباراتی درین راستا هنوز افشاء نگردیده ولی بلاشک در یکی دو دههء آتی همه چیز از پرده برون خواهد افتاد و آنگاه به دقت؛ روشن خواهد شد که معادله های "علت - معلولی" در مورد هر دسته، هر گروپ و هر شخص ازچه قرار بوده است؛ کی ها ساده لوحانه فریب خورده و عندالموقع توانسته اند؛ از دام ها بگریزند و یا با از دست دادن جان های خویش؛ بهای اشتباه خود را پرداخته اند و نیز کی ها آگاهانه و داوطلبانه آتش بیار معرکه و مزدور فرومایه و لومپن و خاین به مردم و مادر وطن خویش بوده اند و در همان حال باقیمانده اند.
ولی به طور یک کل؛ به حقیقت و عدالت نزدیکتر این است که سیاستگران احساساتی متکی بر افسانه ها و باور های عوامانه، فاقد دانش و احاطهء فنی و هنری ی سیاسی متقاضی شرایط دیروز و امروز افغانستان و منطقه و جهان؛ یکسره به کام نهنگ ملیتاریزم پاکستان که با سیستم اندیشه ای «ایدئولوژی ملی پاکستان» مجهز میباشد و عبارت از یک منافقت فوق العاده پیچیده و فریبنده در میان ایدئولوژی های اسلامیستی است؛ در غلتیدند.
البته این معادلات در رئوس سازمانها و تشکلات و سپس"تنظیم" ها مدنظر میباشد؛ در مورد بدنهء لا و لشکر و به خصوص«سیاهی لشکر» که تودهء مردم اند؛ اعتباری ندارد. چرا که این بخش؛ به ویژه در کوران جنگ و ستیزه گری؛ جز تقلید و قومانده پذیری مجال و امکانی ندارند.
بدینگونه بود که پاکستان نه تنها جنبش اسلامیستی افغانستان را تحت سیطره گرفت بلکه اساساً آنرا از نظر ایدئولوژیکی؛ به زایده ای از نسخهء ایدئولوژی پاکستان مبدل نمود.
البته تفاوت های معینی نظر به اشخاص رهبری کننده و قدمه های قوماندانی گروپ ها و تنظیم ها ناگزیر بود؛ ولی این تفاوت ها چه بسا سطحی و سلیقوی و مبتنی بر تفاوت های خرده فرهنگی، عادات و روایات قبیلوی - قومی و دیگر روانیات افراد بودند؛ حتی جنگ های میان گروهی (که به نظر برخی از ناظران کمیت آنها از نبرد های مستقیم با ارتش دولتی کابل از زمان داود خان تا نجیب الله و بعد ها هم با ارتش شوروی به مراتب بیشتر بود)؛ نتوانست؛ وضع قاعده ای زیر سلطهء ایدئولوژی پاکستان بودن را تغییر عمده ای دهد.
صرف پس از سقوط دولت دکتور نجیب الله، به حاکمیت رسیدن «مجاهدین» و به جان هم افتادن هایشان بر سر قدرت در «جنگ های کابل» بود که تفاوت های پیش گفته؛- آنهم در عمل - جدی تر گردید.
منجمله با نقض شدن عملی عهد و سوگندی که به خاطر بیمه شدن تداوم استیلای ایدئولوژی ی پاکستان؛ میان رهبران تنظیم ها در کعبهء مقدس، سازماندهی گردیده بود؛ عدول های عملی از ایدئولوژی و ستراتیژی پاکستان محسوس گردید و به مرور جدی شده رفت که نتیجهء آن در عمل عدم توفیق پاکستان به دسترسی ی حداکثری به اهدافش یعنی به قدرت رسانیدن کلیدی ترین مهره هایش (همانها که به فرمودهء برهنهء جنرال حمیدگل؛ از خود حمیدگل هم پاکستانی تر بودند و علناً شعار کنفدراسیون پاکستان- افغانستان میدادند)؛ از آب درآمد.
اینجا بود که نیاز به طرح و تطبیق پروژهء «طالبان» تشخیص گردید و با مساعدت مالی وهابیت پطرودالری ی عربستان سعودی و پشتیبانی های چندین جانبهء جهانخواران امریکایی ، انگلیسی و دیگران؛ این پروژه تقریباً به گونهء معجزه آسا راه اندازی گردید.
چنانکه گفته آمدیم اینجا صرف نگاه ما بر بعد ایدئولوژیکی متمرکز است و از همین نظر تفاوت طالبان با رهبران و قدمه های شعوری ی مجاهدان پیشین جز در مواردی نیست که زایدهء ایدئولوژیک پاکستان بودن را بهتر و بی درد سر تر تأمین میکند.
1- طالبان؛ پیشینه های ذهنی – روانی و اطلاعات و مطالعات خلل آور و نگران کننده ندارند و یا چنین چیز ها در ایشان به حد قابل ملاحظه نیست.
مقالات مرتبط
از مدتی است که اتاق فکری امریکا (کانون نظم نوین جهانی) با تجارب بدست آمده از حمایت بیدریغ مالی و تسل... ادامه
تصور نگارنده بر این است که آنچه که میان طالبان و ارتش پاکستان رخ میدهد یک بازی استخباراتی، یک تاکتیک... ادامه
افغانستان را خطر جدی سقوط در پرتگاه نیستی تهدید می کند! یک بازی خطرناک دیگر در راه است، که باید با ه... ادامه
طوری که خوانندگان گرامی و هم ميهنان عزيز آگاهی دارند؛ عمران خان نخست وزير پيشين پاکستان، ادامه
گروه بین الملل: سال گذشته پاکستان به لبه پرتگاه کشانده شد. مجموعهای از بلایا از جمله سیلهای فاجعه... ادامه
طبق گزارش رسانه ها روز دوشنبه هفته گذشته یک هيأت علمای دینی پاکستان به رهبری مفتی تقی عثمانی به کابل... ادامه
پاكستان ازبنيادش كشوري است سرگردان وپيوسته درحال استحاله وستيزه جوئي. خلقت اين كشور كه درآن استعمارن... ادامه
پس از آن که امريکايی ها با امضای توافق نامه ی قطر با طالبان بوسيله زلمی خليلزاد برنامه ی کشيدن سرباز... ادامه
آيا وقعاً طالبان افغانهای با غيرت اند؟ غرور افغانی شان همانا قتل دکتر نجيب الله ولینعمتِ شما آقای... ادامه
پاکستان با توجه به هزینه های بزرگ مالی در پروژه های تروریستی،هزینه سرشار نظامی،اوج فساد در ارکان بلن... ادامه
جبهه یا اتحاد چپ مترقی ومارکسیستی یک ضرورت است یا یک آرزو، هوس یا دیکوریشن بورژوازی؟ اکنون بشریت وار... ادامه
هم ميهنان عزيز، خوانندگان گران ارج! محمد بن عبدالرحمن آل ثانی، وزیر خارجه قطر، درحاشیه نشست سالانه م... ادامه