دیداری از کابل، یک ارزیابی تحلیلی از روند های در هم پیچیده سیاسی – نظامی قسمت دوم

نوشته از ع. بصیر دهزاد

 

دیداری از کابل، یک ارزیابی تحلیلی از روند های در هم پیچیده سیاسی – نظامی

قسمت دوم

موقعیت دولت و طالبان

در بخش اول این مقاله که یک هفته قبل به خواننده گرامی تقدیم گردید، یک دید کلی و عمومی  از مسایلی بود که هر بخش و پراگراف آن رامیتوان وسیعاٌ به تحلیل گرفت. مقاله حاضر بیشتر بر موقف سیاسی و حقوقی و نظامی دولت و موقعیت  طالبان متمرکز خواهد بود که در زیر ارائه میگردد.

تذکر: از چند اشتباهات تایپی در مقاله قبلی بخصوص کلمه "غاسبین" یک تقیناٌ هدف " غاصبین" است ، معذورم دارید. 

ارزیابی تحکیم حاکمیت دولت افغانستان  در اوضاع کنونی را نمیتوان بدون در نظر داشت زمینه ای ممکن و در پهلوی آن ممانعت های واقعاٌ  موجود در 12 سال اخیر بدست داد. زیرا دولت و ساختار های سیاسی و موسسات سیاسی  - اقتصادی، اجتماعی و نظامی آن بعد از سرنگونی حکومت طالبان از نو شکل گرفتند. این شکل گیری و انکشاف کابل را نمیتوان به یک قلم نا دیده هم گرفت و آنرا ضریب به هیچ نمود  زیرا ارزش های مانند قانون اساسی ، قانون احزاب سیاسی ، انتخابات پارلمانی ( با وصف اینکه نیروهای عقب گرا و عاملین با نفوذ آنها پیوسته تلاش دارند تا محتوای دموکراتیک آنرا تعدیل و تعویض نمایند) و توسعه دموکراسی ( ولو نیم بند)  در عرصه های مختلفه حیات اجتماعی زمینه ساز ایجاد صد ها احزاب سیاسی  و نهاد های اجتماعی و مدنی ، آزادی بیان و داشتن عقاید سیاسی گردید. به همین منوال نهاد های دولتی حراست حقوق اتباع بعد از سقوط طالبان دوباره از نقطه آغاز شروع نمودند. همچنان که نیروی امنیتی و دفاعی کشور مانند پلیس ملی، امنیت ملی و ارتش ملی امروز دارند به ستون فقرات حاکمیت دولت ودفاع از تمامیت ارضی و حاکمیت ملی تبدیل میگردند. رشد اقتصاد کشور ، علی الرغم سلطه جابرانه تعدادی از قوماندانهای جهادی سابق و مافیای مواد مخدر و بلاخره مافیای زنجیری فساد و رشوه در داخل دولت، در حالت رشد نسبی قرار دارند. ولی مساٌله  عمده برای ما بخصوص نیرو های تحول طلب و ترقیخواه ( نیروی چپ در بعد وسیع آن، میانه روان ها و حلقه های جداشده ا ز تنظیم ها  که خودرا با معیار های دموکراسی سازگار ساخته اند) این است که همه این ازرش های به وجود آمده در برابر چالش های خطر ناک و زوال دوباره قرار داده میشوند. نیرو های عقب مانده با انجماد فکری هیچگاه آنچه را که نو و تغیر یابنده هستند، نمی پذیرند، روی همین هدف نا مقدس  آنان در داخل معاملات مافیائی در هر نهاد و اداره دولتی و در برابر هر نهاد اجتماعی و مدنی و همچنان هر تغیر موانع را سازمان میدهند. این موانع از سطح یک وزیر که حتی با زهز پاشی در آب مکاتب دختران با عقد مندی برخورد میکند و گوئی برا ین عمل و عین اعمال ارتکابی سالهای قبل از سال 1992 نیز بگونه مشروعیت میدهد، تا اعلان گستاخانه جهاد در برابر تغیر و تحول از یک چوکی پارلمان سازماندهی میشوند.( مراجعه شود به عکس العمل های وزیر معارف و شخصی بنام غواصی نماینده پارلمان در ولسی جرگه افغانستان). مثالهای دیگری نیز وجود دارند مثلاٌ  در یک منطقه بغلان دستورات طالبی در ساحه تحت  حاکمیت دولتی و توسط حکام تعین شده توسط  دولت اجراٌ میگردد که زنان بدون محرم از منزل بیرون نشوند و متعاقباٌ تمام مغازه های فروش لوازم آرایش زنانه نیز بسته میشوند ، زن به حکم یک قاضی دولتی در محضر عام دره زده میشود. و یا دها و صد ها وقایع که روزانه واقع میگردند.

یکی ازعوامل باز دارنده دیگری که تمام ارزش های متذکره بالا را بیشتر آسیب پذیر میسازد ،  ممانعت های سازمان داده شده در تحت تاٌثیر  معاملات نا مشروع  و  سیاست های گنگ و نا مکشوف  اند که اعم در داخل دستگاه رهبری دولت و هم در سیاست های دوگانه غرب  اشکار میگردند و یک جو نا اطمینانی و بی اعتمادی را   در برابر  بقا ، دفاع و حفظ این ارزشها  در روان عامه مسلط ساخته است. ایجاد بی اطمینانی و بی اعتمادی نسبت به آینده  و ادامه سیاست های نا واضیح و نا مکشوف نه تنها روان عامه را در تشویش و دلهره گی قرار داده  بلکه حتی متشبثین خصوصی کوچک را وادار بدان مینماید تا آنها سرمایه های خود را در داخل کشورساکت ساخته   وبا  انتقال آن به خارج کشور مصئوون نگهدارند که خود یک مانع دیگری در ادامه رشد اقتصادی کشورمیباشد. در پهلو ی این خطرات  تعداد از قوماندانان مسلح محلی و تنظیمی جوانان را در محلات شان دوباره مسلح میسازند که این خطر بزرگ است برای احیای وحشت و جنگ های محلی میان تنظیم ها و قوماندان های رقیب.

زمینه سازی برای شیوع و تسلط روان بی اعتمادی در میان مردم عامه و نیروهای آگاه و روشنفکر ی ممکن آگاهانه و یا ناشی از ضعف و عدم مهارت سیاسی در رهبری دولتی  باشد که خطر ناک ترین عامل بی ثباتی و تقویه روحیه نیروهای مخالف تلقی میگردد.

ارزیابی ها نشان میدهد که نیرو های مسلح افغانستان اعم از امنیت ملی ، پولیس و اردوی ملی اکنون در سطح بهتر  و موقعیت قو یتر و کاملاٌ  غیر قابل مقایسه با نیرو های طالبان  قرار دارند. با وجود که این نهاد ها در اول  با سیاست تبعیضی و بر خورد های ناسالم و ناپخته سیاسی از وجود کادر های با تجربه و صادق به وطن پاکسازی گردیدند، تمام وسایل و تخنیک جنگی و دفاعی به تاراج رفتند و یا بین قوماندانان جهادی به مانند غنیمت تقسیم گردیدند،  ولی اکنون نیرو های مسلح با وجود عدم داشتن اسلحه مدرن ( ثقیل، زرهی و هوائی) قابلیت های قابل حساب مبارزه و دفاع را در برابر طالبان دارند، (خریداری و تحویلدهی 30 فروند هواپیما های جنگی که از روسیه خریداری گردیده ، بدون شک قدرت دفاعی کشور را تا اندازه میتواند احیا نماید.) در حالیکه طالبان با وضاحت توانائی جنگی شان را پیوسته از دست میدهند.  ادامه جنگ فقط برای آن طالبانی هدف عمده است که در تبانی با آی اس آی و جهت تاٌمین و ادامه منافع این دستگاه جهنمی و دشمن تاریخی ملت افغانستان میجنگند ، خون میریزند و با انفجارات مردمان ملکی را  هدف کشتار شان قرار میدهند.

با وجود آنکه این طالبان طرفدار پاکستان با همراهی پاکستانی ها آماده گی ها را برای تسلط بر قسمت های از وردک و میدان، لوگر و نورستان میگیرند، ولی قابلیت جنگی آنان در برابر نیرو های مسلح دولت خیلی ها ضعیف ارزیابی میگردد. چنانچه عملیات اخیر در ولایات لوگر و قسمت های جنوب کشور این ادعا را ثابت ساخته است.  طالبان یگانه وسیله را که بکیار میبرند ، ایجاد خوف و ارعاب با وسایل قرون اوسطائی به مانند  بریدن سر ( حتی اطفال خورد سال 12 و 13 ساله به جرم جاسوسی)  ترور  سخصیت های شناخته شده و زنان که در دستگاه دولتی کار میکنند و  انفجارا ت انتحاری ک  فقط میخواهند نشان دهند که آنها هم حضور دارند. آنها همان اعمال ضد انسانی را تکرار میکنند که در سالای 1980-1992 توسط بعضی از گروپ های تنظیمی هم انجام داده میشدند منجمله تهدید و کشتن معلمان مکاتب و مامورین عادی دولت، قتل بدون محاکمه اسیران جنگی به خصوص سربازان عادی که روی ضرورت های زنده گی  به این مسلک رو آورده اند. فقط تفاوت در آن است که این جرایم در آن سالها تحت نام مبارزه بر ضد تجاوز مشروعیت داده میشدند و لی اکنون حتی توسط  حلقه های دولتی و غیر دولتی غربی و حلقه های تنظیمی  نیز بحیث جرایم شدید جنگی و بشری اعتراف میگردد.  رهبران طالبان  که زیر چتر حمایتی  آی اس آی خون میریزند، هیچکدام تا بحال حاضر نشده اند تا یک نو جوانان خانواده خود را به انجام انفجارات انتحاری وادار سازند. آنها از فقیر ترین و عقب مانده ترین خانواده های که  بیشتراز  خانواده های فقیر نشین افغان در پاکستان و مناطق پشتون نشین میباشند، با زور سرباز گیری میکنند و بعد از شستشوی مغزی و دادن وعده بهشت این نو جوانان را طعمه اهداف پاکستانی میسازند ( انتحاری ها در قبل از انجام عمل انتحاری با هم خداحفظی میکنند که گویا عنقریب یکدیگیر را در بهشت دوباره ملاقی میشوند. آنچه در محرومیت های مختلف زندگی کرده اند، برای آنها وعدا داده میشوند و وسایط انتحاری شان با گل های " پلاستیکی پاکستانی " زیب و زینت اغواگرانه داده میشود) جوانان و نوجوانان رشید ولی مظلوم با تمام محرومیت های زنده گی فقیرانه بلاخره طعمه آنان میشوند که خود در عیش و نوش اند و با پول های فراوان وجدان میفروشند و خون میریزند. شایعات جدید در مورد نو جوانان انتحاری وجود دارد که والدین خانواده های بزرگ که در عمق فقر و ناداری بسر میبرند، مجبور میشوند یک فرزند نو جوان خود را در برابر 10 الی 20 هزار دالر در اختیاز طالبان بگذارند تا از فقر رهائی یابند. بعداٌ این نو جوانان از دست بدست در برابر پول بیشتر بفروش میرسند. حتی تعداد از قوماندانان زورمند و رقیب طالبان یکدیگر را با داشتن یک یا چند  انتحاری که  در اختیار دارند تهدید میکنند.

در پهلوی این دسته ، گروه های دیگر از طالبان نیز هستند که در حد کمتر در قید دستورات آی اس آس قرار دارند . برای این گروهک های کوچک جنگ یا وسیله حفظ قدرت در محل است و یا  جنگ و ادامه آن برای شان هدف نیست فقط بدست آوردن موقعیت خوب در فرصت مناسب در دستگاه دولت است. حلقه سومی از طالبان هم وجود دارند که احتمالاٌ تحت پلان های مخفی نیرو های خارجی بحیث نیرو های ریزف سرمایه گذاری شده در بعضی ولایت وجود فزیکی داشته باشند. شایعات چند سال قبل مبنی بر انتقال طالبان مسلح ذریعه هلیکوپتر ها به بعض ولایات ، بعید از احتمال نمیتواند باشد.

اضطراب، نا اطمینانی و تشویش مردم بخصوص شهر کابل از احیای حاکمیت طالبان  در این است که :

1 رهبران ( حلقه محدود) دولت احتمالاٌ در یک معامله پشت پرده و ادامه پالیسی های مخفی آمریکا و انگلستان در فکر احیای قدرت طالبان در بعض ولایات پشتون نشین افغانستان هستند که وقوع چنین حالت قبول خطر تجزیه افغانستان خواهد بود . این سوالیست که آیا در صورت وقوع این پدیده خلاف حاکمیت ملی و تمامیت ارضی  را کی جوابده خواهد بود. ما ممکن در فردا ها هیچ گاهی عاملین معاملات و جورآمد های پس پرده را رد یابی کرده نتوانیم ولی تلاش و بکار گیری هر نوع امکانات بخاطر  جلو گیری از وقوع یک تجزیه تحمیلی افغانستان  که بدون شک به نفع پاکستان است را میتوان یک وظیفه بزرگ همه ملیون ترقی پسند و وفاق ملی برای بقای یک افغانستان واحد و تجزیه ناپذیردانست.

2 از بین رفتن کلی تمام ارزش های دموکراتیک و مدنی که علی الرغم تمام موانع و کرنش ها در 12 سال اخیر ( ولو نیم جان ) شکل گرفته اند.

3 با تسلط دوباره طالبان مساٌله حاکمیت ملی و تمامیت ارضی، حفظ کلتور و داشته های فرهنگی کشور در دست بازی های سیطره جویانه و دشمنانه پاکستان و حمایت گران پشت پرده شان قرار خواهد گرفت.

اعمال جرمی و ضد انسانی طالبان و تجارب ملت درزمان  حاکمیت آنان   سالهای 1996-2001 نشان میدهد که آین حلقه  تاریک بین و از لحاط کلتور اجتماعی عقب مانده ترین گروه حتی در میان کشور های اسلامی اند. طرد شده ترین و منفور ترین افراد  از لحاظ اجتماعی از کشور های اسلامی و حکومات با اهداف نا مشروع جهانی در حمایت و همکاری با این حلقه قرار میگیرند . آنها در کشور ما شدید ترین جرایم ضد بشری را مرتکب میشوند. جرایم اشد ضد انسانی و جنگی  را که این طالبان انجام میدهند با ید عاری از هر گونه سیاست بازی های جانبدارانه در  لست جرائم ضد بشری توسط  نهاد های حمایت حقوق بشر و سازمان عفو بین المللی درج قرار داد و در موقع مناسب  در محکمه جرایم جنگی محول گردند.  سازماندهنده گان انفجارات و ترور های فردی این سوال را باید جوابده باشند که کارمندان ادارات و موسسات دولتی که دارای وظایف سیاسی نیستند را چرا هدف انفجارات قرار میدهند.

ارزیابی از روان عامه و رشد فکری و معنوی نسل جدید و تغیر یافته با کلتور و فرهنگ جدید ، انکشاف شهر کابل و دیگر شهر ها  بیان این واقعیت غیر قابل انکار است که این نسل کنونی  دیگر در مقایسه با ویژه گیهای آسیب دیده و آسیب پذیر افغانستان خسته از جنگ های تنظیمی و حاکمیت طالبان  دیگر از حدود و دائره خیالا ت و تطبیق سیاست و مرامهای طالبان و طالبانیزم خارج گردیده و خیلی ها تغیر یافته اند . مفکوره کسب و ادامه قدرت سیاسی برای یک  یک حلقه کوچک  مانند طالبان و تاریک اندیشان در مقایسه با یک ملت بزرگ   بعید و حتی نا ممکن به نظر میرسد. ولی معاملات پس پرده و نا مشروع تحمیل دوباره این گروه را بر سینه مردم و ملت  دور از احتمال هم نباید دانست. کسب احتمالی دوباره قدرت توسط طالبان میتواند آغاز یک جنگ خطر ناک جدید در ابعاد مذهبی، قومی منطقوی باشد.

با ارزیابی های فوق و بخاطر پیش گیری از ادامه تراژیدی ها دیروز و امروز وتراژیدی های جدید و همچنان موقعیت در حال تضعیف طالبان مسئولیت دولت در چند نکته ذیل اهمیت خاصی خود را دارد:

1 اتخاذ موقف و سیاست مستقلانه ، واضیح و روشن رهبری دولت  در برابر امروز و آینده افغانستا ن و بدون تداخل اهداف و پیش شرط های کشور های خارجی که برای آنها  افغانستان وسیله توسعه اهداف نظامی- استراتیژیک در منطقه باشد زیرا چنین پیش شرط ها و تحمیل آن در گام نخست مشروعیت دولت و حکومت را بحیث ممثل استقلال، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی افغانستان نه تنها مورد مورد سوال قرار میدهد بلکه این مساٍله موقف حقوقی دولت را هم آسیب پذیر میسازد.

2 دولت از لحاظ نظامی در حالت تفوق بیشتر بر طالبان و عمال پاکستانی شان است. جنگ و ادامه آن دارد برای طالبان حالت فرسایشی را میگیرد. بدون شک و با احتمال قوی رهبری طالبان صرف در تبلیغات خود را نیروی برزگ  نشان میدهد ولی حلقه طالبان در این فکر هم باشند که چگونه " آبرومندانه به جنگ داخلی برضد ملت " خاتمه دهند و در پروسه های " صلح و تفاهم ملی" مستقلانه سهیم گردند. دولت در برنامه های ختم جنگ و تحرکات دیگر صلح نباید تابع پیش شرط های طالبان و سیاست تفوق طلب پاکستان گردند.

3 رهبران دولت نباید دیگر اهداف نا مکشوف و معاملات پس پرده شان را با براه انداختن " لویه جرگه ها" مشروعیت کاذب دهند. در شرایط مدرن و برای تصامیم بزرگ و مسئولانه جمع کردن سران قوم و ریشسفیدان و براه انداختن "مهمانی بزرگ"  دیگر جوابگوی اهداف بزرگ " با ابعاد حقوقی اعم از ملی و بین المللی" نیست. این تصامیم بزرگ را نمیتوان دیگر تنها با یک " دعای خیر" و تحریک احساسات " شیر بودن" گرفت. در شرایط کنونی و تسلط (اکثریت ) حلقه های غیر متخصص سیاسی در پارلمان هم اخذ تصمیم از این مجرا پر از اشکال خواهد بود. از نظر نویسنده در چنین شرایط پیچیده جلب نظریات ومرتبط ساختن بیش از دوصد احزاب سیاسی ، سازمانهای اجتماعی و مدنی و شخصیت های مستقل و متخصصین در یک کانگرس بزرگ ملی-سیاسی میتواند یک الترناتیف موثر و مقدماتی باشد برای اخذ تصامیم بعدی. چنین الترناتیف بذات خود بیان یک شکل از مراجعه به آرای عامه از طریق  حلقات وسیع سیاسی و اجتماعی  و تخصصی است.

4  حلقه رهبری دولتی و نظامی نباید از تجارب بزرگ نظامی زمان حاکمیت فقید دوکتور نجیب الله چشم پوشی نماید. تشکیل قوای " گارد"  و انسجام فعالیت های محاربوی که متبارز ترین تجربه آن جنگ جلال آباد بود، یک عمل  بوده  و هست که در برابر حملات احتمالی پاکستانی ها دژ متین و استوار را میتواند اعمار نماید.

یک جمعبندی و نتیجه محتصر از مطالب بالا نشان میدهد که بحران اعتماد نسبت به دولت و سیاست های گنگ ، نا پیدا نسبت به آینده ملت و جامعه در روان عامه مسلط است و روز تا روز عمیق تر میگردد. پالیسی دولت ( در یک حلقه کوچک) و تلاش حکومات خارجی اعم از همسایه گان و حکومات آمریکا و انگلستان در ایجاد و اخذ تضمین برای پیشبرد  اهداف آینده شان که با محتوای قوانین ملی و کنوانسیون های بین المللی و اساسنامه ملل متحد در تضاد قرار میگیرند، در پی معاملات پشت پرده اند. دادن زمینه برای چنین اهداف " تحت نام لویه جرگه" مشروعیت دولت را با در نظر داشت محتوای قانون اساسی موجود  زیر سوال میتواند قرار دهد.

دولت در موقعیت قویتر و غیر قابل مقایسه نسبت به طالبان قراردارد. باید موقف دولت در تحرکات صلح با طالبان برجسته تر از طالبان باشد بناٌ دولت نباید بر  همه تقاضا های طالبان کمر خم نماید و حتی طالبان مرتکب جرایم قتل و انفجارات را با استفاده از صلاحیت های فردی مورد عفوقرار دهد.

برای ادامه این بحث ما در قسمت سوم نقش پارلمان و معضلات موجود در انجام وظایف و مسئولیت های اعضای پارلمان به بحث گرفته میشود که این بخش از قوای ثلاثه دولت تا کدام حد از وظایف پیشبینی شده د رقانون اساسی و مبانی حقوق اساسی در تضاد و تفاوت قرار دارد.

پایان قسمت  دوم