پنج مورد از بزرگ‌ترین دروغ‌های ضد کمونیستی

پنج مورد از بزرگ‌ترین دروغ‌های ضد کمونیستی

نویسنده: نیکوس موتاس / مترجم: یاشار صفری

دانش و امید شماره ۲۵- شهریور ۱۴۰۳

می‌گویند تاریخ را فاتحان می‌نویسند، حتی فاتحین موقت. تسلط ضدانقلاب و برانداختن سوسیالیسم در شوروی و کشورهای اروپای شرقی در اوایل ۱۹۹۰ محرک تشدید ضد کمونیسم در تمام عرصه‌ها بود. در شیوه تاریخ‌نگاری بورژوایی و رسانه‌های جریان اصلی، مجموعه‌ای از تئوری‌های غلط با هدف تهمت زدن به سوسیالیسم قرن بیستم و شیطانی جلوه دادن ایدئولوژی مارکیسیستی-لنینیستی ایجاد شده است.

در اینجا به پنج مورد از رایج‌ترین دروغ‌های ضد کمونیستی خواهیم پرداخت.

دروغ اول:

قحطی بزرگ سال‌های ۱۹۳۲-۱۹۳۳ در اوکراین

قحطی بزرگ سال‌های ۱۹۳۲-۱۹۳۳ در اوکراین که با نام هولودومور شناخته می‌شود، یک قحطی عامدانه و ساخته دست بشر بود که توسط دولت شوروی در زمان جوزف استالین به منظور مجازات مردم اوکراین و درهم شکستن گرایش‌های ملی‌گرایانه آنها مهندسی و طراحی شد.

قحطی ۱۹۳۲-۱۹۳۳ در اوکراین یک قحطی از پیش برنامه‌ریزی شده و اجرا شده به دست بشر توسط دولت شووروی نبود. تئوری «قحطی عمدی ساخته‌شده به دست بشر» ساخته و پرداخته نازی‌ها و همدستان اوکراینی‌شان با همکاری ایالات متحده و کانادا بود که در سال‌های پس از جنگ (جهانی اول) توسط امپریالیسم آمریکا و اروپای غربی در چهارچوب جنگ صلیبی کمونیستی علیه اتحاد جماهیر شووروی و کشورهای سوسیالیستی و ضدیت‌شان (با شووروی ) طرح‌ریزی شد. طی انتشار یک گزارش جعلی در روزنامه شیکاگو امریکن، که یک رسانه خبری متعلق به ویلیام راندولف هرست، نجیب‌زاده طرفدار نازیسم در ایالات متحده بود کمک قابل توجهی به گسترش این جعل در غرب کرد و این تصور پس از دهه‌ها تحقیق علمی مستقل توسط محققان بورژوا و طرفداران شعار «نه به کمونیست یا هوادار کمونیست» نیز رد شده است.

پس چه چیزی سبب قحطی شد؟ سه دلیل عمده عبارتند از:

الف: شرایط آب و هوایی بسیار بد آن دوره در سراسر اتحاد جماهیر شوروی؛

ب:        فعالیت‌های ضدانقلابی گسترده (مانند خرابکاری‌های) گولاک‌ها و دیگر عناصر مرتجع در پاسخ و ضدیت با سیاست اشتراکی‌سازی؛

ج:         وضعیت اقتصادی ناشی از روند سخت اما ضروری اشتراکی‌سازی.

همچنین، گزارش‌های شاهدان عینی، مانند گزارش‌های والتر دورانتی، روزنامه‌نگار بریتانیایی-آمریکایی، هربرت جورج ولز، نویسنده و مورخ بریتانیایی، ادوارد اریو، نخست‌وزیر فرانسه و آنا لوئیس استرانگ، روزنامه‌نگار و نویسنده آمریکایی، به وضوح دروغ «قحطی عمدی» را رد کرده‌اند.

دروغ دوم:

قتل‌عام جنگل کاتین در سال ۱۹۴۰ توسط شوروی و به دستور استالین انجام شد.

در واقع، قتل بیش از ۲۰هزار اسیر جنگی لهستان، معروف به «قتل‌عام کاتین فارست»، در آپریل و مه ۱۹۴۰ جنایتی به دست نازی‌ها در سال ۱۹۴۳ بود که آلمانی‌ها به ابتکار وزیر تبلیغات آلمان نازی‌ جوزف گوبلز، اتحاد جماهیر شوروی،به‌ویژه NKVD (کمیساریای خلق برای امور داخلی، وزارت کشور اتحاد شوروی بین سال‌های ۱۹۳۴تا ۱۹۴۶)۱ را به عنوان عاملان قتل‌عام معرفی و محکوم کردند. در نتیجه، این طرح ساختگی در طول جنگ سرد توسط کل جهان سرمایه‌داری مورد استفاده قرار گرفت و تا امروز به عنوان یکی از موضوعات مورد علاقه افسانه ضد کمونیستی باقی مانده است.

شخص دکتر گوبلز در دفتر خاطرات شخصی‌اش نوشت: «من دستورالعمل‌هایی را ارائه کردم که می‌بایست از این موضوع تبلیغاتی بیشترین استفاده ممکن انجام شود. این مسئله تا چند هفته ما را جلو خواهد انداخت» (۱۴/۴/۱۹۴۳). اما «متأسفانه مهمات آلمانی در گورهای کاتین پیدا شد…. در هر صورت لازم است تا این موضوع کاملا محرمانه بماند. [چنانچه] اگر به اطلاع دشمن برسد، باید کل ماجرای کاتین کنار گذاشته شود» (۸/۵/۱۹۴۳).

شعار «شوروی این کار را انجام داد» عمدتاً بر اساس «اسناد آرشیوی» است که ظاهراً در اوج حمله ضد انقلاب که در نهایت به انحلال اتحاد جماهیر شوروی منجر شد، به دست آمده است. در واقع، این بوریس یلتسین، ضد کمونیست بدنام در مقام اولین رئیس‌جمهور فدراسیون روسیه بود که رسماً تقصیر شوروی را «پذیرفت». با این وجود، به اصطلاح «اسناد شوروی» که ظاهراً NKVD را عامل قتل‌عام نشان می‌دهند، پر از تناقضات و اشتباهات تاریخی است. برای مثال: در یکی از این به اصطلاح «اسناد شوروی» ادعا می‌شود دستور هیئت سیاسی برای اعدام لهستانی‌ها حامل امضای حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی(CPSU)۲ است، نامی که اساساً تا سال ۱۹۵۲ وجود نداشت! نام حزب در سال ۱۹۴۰ حزب اتحاد سراسری کمونیستی بلشویک(B-AUCP)۳ بود.

علاوه بر این، در گورهای دسته‌جمعی شواهدی پیدا شد که افسانه «شوروی‌ها این کار را کردند» را بی‌اعتبار می‌کند. (در این گور‌ها مهمات آلمانی، گلوله‌هایی که فقط در آلمان نازی تولید می‌شدند، طناب‌های بافته شده سفیدی که در خارج از اتحاد جماهیر شوروی تولید شده بودند و … پیدا شدند). اخیراً، دفتر منطقه اسمولنسکِ سرویس امنیت فدرال روسیه (FSB)۴ چندین سند بایگانی‌شده را که از جنایات نازی‌ها در منطقه اسمولنسک در طول جنگ جهانی دوم، از جمله شواهد مربوط به اعدام لهستانی‌ها و جعلیات پرونده کاتین توسط آلمان نازی، پرده بر‌می‌داشت، از طبقه‌بندی خارج کرد.

دروغ سوم:

اتحاد جماهیر شوروی استالین با امضای پیمان مولوتوف‌ـ‌ریبنتروپ در سال ۱۹۳۹ با هیتلر متحد شد.

این پروپاگاندای بورژوایی در تلاشی به‌شدت غیرعلمی و غیرتاریخی با هدف یکسان‌سازی کمونیسم با نازیسم، پیمان مولوتف-ریبنتروپ را به عنوان وسیله‌ای برای سیاست توسعه‌طلبانه اتحاد جماهیر شوروی و آلمان هیتلری توصیف می‌کند. اما آیا استالین واقعا با هیتلر متحد شد؟

حقیقت به طور خلاصه از این قرار است:

۱.         دقیقاً یک سال پیش از پیمان عدم تجاوز مولوتف‌ـ‌ریبنتروپ، در ۳۰ سپتامبر ۱۹۳۸، رهبران بریتانیای کبیر، فرانسه، آلمان نازی و ایتالیای فاشیست قرارداد مونیخ را امضا کردند. این توافق شرم‌آور در عمل مماشاتی با آلمانی‌ها بود که به الحاق چکسلواکی و تشدید توسعه‌طلبی نازی‌ها منجر شد.

۲.         با وجود توافق‌نامه‌های دو جانبه کمک متقابل با لهستان، بریتانیا و فرانسه در زمان حمله آلمان به لهستان در اول سپتامبر ۱۹۳۹ هیچ کاری انجام ندادند.

۳.         «متحدان غربی»، تمامی پیشنهاد‌های اتحاد جماهیر شوروی به منظور تشکیل یک پیمان دفاعی علیه هیتلر را رد کردند. برای مثال: اتحاد جماهیر شوروی شش ماه قبل از توافق مونیخ در مارس۱۹۳۸، پیشنهاد یک کنفرانس بین‌المللی با موضوع مقابله با تجاوزات نازی‌ها را ارائه کرد. اتحاد جماهیر شوروی پیش از پیمان مولوتوف‌ـ‌ریبنتروپ نیز در۲۳ ژوئیه ۱۹۳۹ برای تشکیل یک طرح دفاعی مشترک در صورت حمله آلمان، به بریتانیا و فرانسه پیشنهاد مذاکره داد. با این وجود، دولت بریتانیا ترجیح داد مخفیانه با نمایندگان هیتلر در لندن بر سر یک پیمان عدم تجاوز مذاکره کند.

۴.         پیمان عدم تجاوز مولوتوف‌ـ‌ریبنتروپ، در حالی که «متحدان غربی» درخواست شوروی برای تشکیل یک جبهه ضد نازی را رد کرده بودند، یک مانور دیپلماتیک ضروری از سوی اتحاد جماهیر شوروی با هدف خریدن زمان و آماده شدن برای یک جنگ تمام‌عیار بود. مورخان و روزنامه‌نگاران بورژوازی غربی (مانند فاستررئا دالس، و ویلیام ال. شیرر) اذعان دارند که سیاست شوروی با توجه به شرایط آن زمان و خطر حمله آلمان، واقع‌بینانه و ضروری بود.

۵.         پیمان عدم تجاوز مولوتوف‌ـ‌ریبنتروپ شامل هیچ «پروتکل محرمانه» در راستای تجزیه لهستان نبود. برعکس همان‌طور که روی داد، در واقع این قرارداد ۱۹۳۸ مونیخ بود که منجر به تجزیه چکسلواکی گردید. لهستان در حمله متحدانه امپریالیستی علیه دولت تازه‌تأسیس شوروی در سال ۱۹۲۸، فعالانه شرکت کرد. رهبری بلشویک‌ها با معاهده برست‌ـ‌لیتوفسک۵، که در ۳ مارچ ۱۹۱۸ منعقد گردید، نیز ادعاهای روسیه تزاری بر لهستان را رد کرد. دولت لهستان، از طرف خود قسمتی از مناطق بالتیک از جمله غرب بلاروس، غرب اوکراین و بخشی از لیتوانی را تحت کنترل خود حفظ کرد. پس از تهاجم نازی‌ها در سال۱۹۳۹ به لهستان، ارتش سرخ با حرکت به سوی مرزهای شوروی با لهستان، مناطق یاد شده را آزاد کرد.

نتیجه: نه، اتحاد شوروی با آلمان نازی متحد نشد. در مقابل، این قدرت‌های سرمایه‌داری غرب، یعنی بریتانیا و فرانسه بودند که سعی کردند تا هیتلر را علیه شوروی سوق دهند. سخنان هری ترومن رئیس‌جمهور ایالات متحده و جنایتکار بدنام جنگی در سال ۱۹۴۱ [به اندازه کافی] افشاکننده است: «اگر دیدیم آلمان پیروز می‌شود، باید به روسیه کمک کنیم و اگر روسیه پیروز می‌شود، باید به آلمان کمک کنیم، و بدین ترتیب بگذاریم تا آنها به هر تعداد که ممکن است [یکدیگر] را بکشند….»

دروغ چهارم:

کمونیسم فایده‌ نداشت و فروپاشید.

اول از همه، ما از ضد کمونیست‌ها انتظار نداریم که اصول مارکسیسم را فراگیرند، اما لازم است تا کسانی که دروغ تبلیغاتی فوق را تکرار می‌کنند، حدا‌قل بتوانند کمونیسم را از مرحله ابتدایی آن یعنی سوسیالیسم، تشخیص دهند. ساخت سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی و سایر کشور‌ها اولین تلاش طبقه کارگر برای ایجاد جامعه جدید کمونیستی بود، جامعه‌ای بدون استثمار انسان توسط انسان.

تاریخ بشر با روند و توالی نظام‌های اجتماعی-اقتصادی، از جامعه اشتراکی بدوی به برده‌داری و از فئودالیسم به سرمایه‌داری مشخص می‌شود. همه این سیستم‌ها یک باره و برای همیشه استقرار نیافتند، بلکه بر‌عکس، غلبه هر یک قرن‌ها به طول انجامید. بنابراین، سرمایه‌داری هم مانند جامعه فئودالی ابدی نبوده و پایان حرکت تاریخ نیز نیست.

این ادعا که «سوسیالیسم/کمونیسم کارکردی نداشت» یک دروغ تمام‌عیار است. سیستم سوسیالیستی قرن بیستم علیرغم مشکلات و ضعف‌های موجود، برتری خود بر سرمایه‌داری را تقریباً در تمام عرصه‌ها ثابت کرد: از دستاورد‌های کارگران تا حقوق زنان و از مراقبت‌های بهداشتی و آموزش عمومی تا [پیشرفت‌های] علمی. الغای مناسبات سرمایه‌داری در روند تولید، انسان را از قید بردگی مزدی رهایی بخشید و بدین ترتیب راه را برای تولید و توسعه علوم نه برای سود عده‌ای معدود، بلکه برای تأمین نیاز‌های مردم هموار کرد.

سوسیالیسم «فرونپاشید» چون «کاری نکرد». دلایل متعددی برای شیوع ضد انقلاب و احیای سرمایه‌داری در اتحاد جماهیر شوروی و سایر کشور‌های سوسیالیستی وجود دارد. اشتباه عمده، تلاش رهبری شوروی برای «درمان» مشکلات معینی در اقتصاد سوسیالیستی با روش‌های سرمایه‌داری (مانند اصلاحات بازار، تضعیف برنامه‌ریزی متمرکز و غیره) بود. آنچه با چرخش اپورتونیستی۶ در کنگره بیستم اتحاد شوروی در سال۱۹۵۶ آغاز شد با به اصطلاح «پرسترویکا»۷ در دهه ۱۹۸۰ به پایان رسید.

همه آنهایی که ادعا می‌کنند «سوسیالیسم کاری نکرد»؛ که «کمونیسم یک مدینه فاضله شکست خورده است»؛ و غیره، باید به یک سؤال پاسخ دهند: اگر آنچه می‌گویند درست است، پس چرا به مبارزه با ایده سوسیالیسم-کمونیسم ادامه می‌دهند؟ اگر کمونیسم آینده‌ای ندارد، پس چرا قدرت‌ها و نهاد‌های بورژوایی آنها با صرف میلیارد‌ها دلار به تبلیغات ضد کمونیستی‌شان ادامه می‌دهند؟ آنها این کار را انجام می‌دهند زیرا به‌خوبی می‌دانند که تاریخ در سال ۱۹۹۱ به پایان نرسیده است.۸ آنها کاملا آگاهند که سرمایه‌داری با ماهیت آنارشیستی خود در تولید و تقدیس سود، چیزی جز فقر، فلاکت، بیکاری، نابرابری و جنگ‌های امپریالیستی برای ارائه به بشریت ندارد.

دروغ پنجم:

کمونیسم ۱۰۰میلیون نفر را کشت.

این مضحک‌ترین و نادرست‌ترین ادعای تاریخ بشریت است. حتی خلاق‌ترین فیلم‌نامه‌نویس فیلم‌های علمی-تخیلی هم نمی‌توانست چنین مغلطه‌ای به ذهنش متبادر شود. منبع اصلی این ادعا کتاب رسوایی با اسم کتاب سیاه کمونیسم۹ است، اثری کاملاً غیرقابل اعتماد و غیرعلمی، نوشته مورخ فرانسوی استفان کورتوا که در سال ۱۹۹۷ویرایش و منتشر شد. بنا بر ادعاهای این کتاب، قربانیان رژیم‌های کمونیستی، در قرن بیستم بین ۸۵ تا ۱۰۰ میلیون نفر هستند.

کورتوا و همکارانش برای رسیدن به عدد ۱۰۰میلیون کشته مورد نظرشان، حتی عامل و مقصر مرگ‌و‌میر‌های ناشی از انواع بلایای طبیعی، از جمله قحطی و بیماری‌های همه‌گیر را کمونیسم معرفی می‌کنند. برای ادعا‌های کتاب سیاه کمونیسم کوچک‌ترین مدرک علمی وجود ندارد. همین امر در مورد اتهامات شیطانی ضد کمونیست‌های بدنامی مانند رابرت کانکوئست، مورخ بریتانیایی و مأمور MI-6 و الکساندر سولژنیتسین، نویسنده فاشیست روسی صدق می‌کند.

کل بحث مُلهِم از گوبلز در مورد میلیون‌ها «قربانی کمونیسم» با هدف منحرف کردن افکار عمومی از جنایات هر روزه سرمایه‌داری علیه بشریت است. واقعاً باید پرسید: پس از انقلاب فرانسه چند نسل در نتیجه استثمار سرمایه‌داری، استعمار و جنگ‌های امپریالیستی مرده، به قتل رسیده یا کشته شده‌اند؟

معادل‌ها و توضیحات مترجم

  1. 1. The People’s Commissariat for Internal Affairs, (abbreviated in Russian: NKVD):

نام پیشین «کا.گ.ب» سرویس امنیت ملی شوروی که در ابتدا با این اختصار به عنوان سرویس کمیساریای خلق در امور داخلی فعالیت می‌کرد.

  1. 2. Communist Party of the Soviet Union (CPSU)
  2. 3. All-Union Communist Party-Bolshevik (AUCP-B)
  3. 4. Russian Federal Security Service (FSB)
  4. 5. Treaty of Brest-Litovsk:

پیمانی در جنگ جهانی اول، که پس از به قدرت رسیدن بلشویک‌ها با امپراتوری آلمان و اتریش منعقد شد و منجر به ترک مخاصمه از طرف روسیه توسط بلشویک‌ها گردید. در نتیجه این معاهده روسیه شوروی، به منظور تحکیم انقلاب و سر و سامان دادن به زندگی مردم و استقرار مناسبات انقلابی برای شکوفایی کشور، از ادعاهای ارضی روسیه تزاری در اوکراین و لهستان عقب‌نشینی کرد و این امر عامل اصلی پایان دادن به جنگ جهانی اول شد.

۶. فرصت‌طلبی به معنای عدول از اصول و عقاید اولیه شخص بر اساس منافع شخصی.

۷. اصطلاحی روسی برای مجموعه‌ای از اصلاحات اقتصادی میخاییل گورباچف (رهبری وقت شوروی) که منجر به انحلال اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی شد.

۸. اشاره به ادعای «پایان تاریخ» بعد از انحلال اتحاد شوروی توسط فرانسیس فوکویاما در کتاب مشهور و پرتیراژی به همین نام در سراسر دنیا. این کتاب به زبان فارسی نیز ترجمه شد. اما در سال ۲۰۲۰ فوکویاما با نگارش کتاب «پس از پایان تاریخ» از مواضع قبلی خود عقب‌نشینی و تصریح کرد که در نوشتن کتاب قبلی و نتیجه‌گیری‌اش درباره انحلال اتحاد شوروی کمی عجولانه عمل کرده است.

۹. این کتاب در ایران نیز توسط عبدالحمید فریدی عراقی ترجمه و توسط اداره نشر وزارت امور خارجه در سال ۱۳۸۱ منتشر شد. نسخه اصلی کتاب توسط یو‌آخیم گاوک، یک فعال ضد کمونیسم مشهور آلمانی نوشته شد که فرزند فرمانده برجسته و معروف کاپیتان ناو جنگی نازی‌ها بود که پس از فتح برلین توسط ارتش سرخ شوروی بازداشت و به سیبری تبعید شد. شخص یوآخیم نیز بعدها به جرم جاسوسی در آلمان شرقی دستگیر و تا سال ۱۹۵۵ زندانی بود و پس از آزادی از زندان نیز کشیش و فعال ضد کمونیست شد. و از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۷ نیز رئیس‌جمهور آلمان بود. 

منبع:

https://www.idcommunism.com/2024/05/the-five-biggest-anti-communist-lies.html

مقالات مرتبط

...

می‌گویند تاریخ را فاتحان می‌نویسند، حتی فاتحین موقت. تسلط ضدانقلاب و برانداختن سوسیالیسم در شوروی و... ادامه

...

«انگلس در نتیجه تحقیقات گسترده خویش در انگلستان، با معرفی اقتصاد بورژ وازی، نتیجه گرفت که فقط با از... ادامه

...

از بیانات فوق چنین بر می آید که سوسیالیزم به مثابه یک نظام اقتصادی نه تنها با دین منافات ندارد، بلکه... ادامه

...

از بیانات فوق چنین بر می آید که سوسیالیزم به مثابه یک نظام اقتصادی نه تنها با دین منافات ندارد، بلکه... ادامه

...

آیا در افغانستان؛ واقعن چیزی به مصداق «کمونیست» و«حکومت کمونیستی» بود و میتوانست باشد؟ ادامه

...

این روزها که بوی خوش انقلاب در سپهر میهن ما فشانده و پراکنده شده است، جا دارد که یک بار دیگر به بازخ... ادامه

...

دراین زمانی که حزب بلشویک به رهبری ولادیمیر ایلیچ لنین مشغول دفاع ازانقلاب دربرابرضد انقلاب ودفع تها... ادامه

...

پیام تبریک گنادی آندریویچ زیوگانوف، صدر کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست، رهبر فراکسیون حزب کمونیست در دومای... ادامه

...

اکنون بشریت بر لب پرتگاه رسیده است. دیگر نمی تواند در برابر بی عدالتی و ستم سرمایه داری تاب بیاورد.... ادامه

...

اگرچه خود مارکس به ”پایه “ و ”روبنا“ فقط در دو اثر خود اشاره کرده است (تا آنجا که من می‌دانم)، ”مسئل... ادامه

...

اخیرا «سایت نقد اقتصاد سیاسی» سلسله گفتار هایی ذیل نام «درس‌های یک قرن» منتشر کرده است که عموماً به... ادامه

...

دراواخر سده نوزدهم میلادی دربرابر سرمایه داری و دولت های بورژوازی استعماری اروپا چالش های زیادی ناشئ... ادامه