ارج انسان
ارج انسان
از دبستان ادب گل چـــیده ام جامه ی رنگین به تن پوشیده ام
وز ادب دوزم لباس تازه یی زندگـــی را میدهم شیـــرازه یــی
میکـــشم لولو به تار پهلو ی یاکــــــــــه یاقوت کلام مولوی
دختر رز داده ام جام شراب سلسبیل است در دل جام سراب
زیر قلزم در صدف در پرورم در شبستان چلچراغ از گوهرم
سینه از عشق و محبت تابناک اشک خون آلود میریزم بخاک
گوی عالم برسر چوگان ماست فرش گیتی خوان پرازنان ماست
در هوا تخت سلیمان جای من در بهشت عدن( بی پروای ) من
فضل حق (فضل) سخن بگزیده ام ربط (خرم) از ادب ببریده ام
شـــور ها در بزم پرشور آورم ریـــــش زاهــد تار تنبور آورم
نامسلمانها, مسلمان خویش من نابکار است یار کافر کیش من
نغمه برتار فلـــــک گــــــرمیزنم نغمه ها برکـــــاخ ششدر میزنم
(فضل)گیریک قطره از(لولاک)من مرهمی برسینه ی صد چاک من
می بیاور از خم کاووس و کـــــی ( مستمند) م جامهای پی به پی
تربتم آیینه ی افــــــــــلاک شـــــد صید معنی بسته ی فتراک شد
قطره ی اشکــــــم عقیق ناب من بیقرار است قطره ی سیماب من
خواهـــــــی یابــم سلسبیل آب را بشکنم قفل در خــــــــــــرماب را
نازم آن مشتی که برفــــــرق لـٌیم بـــــــــی ادب را کفت موسی کلیم
ای کهن اندیشه ی ناپاک دل تاچه گاهی رو نهی برخاک و گل
صولت فرخار (فرخاری ) بس است
درگلستانم جــــهان خارو خس است
مولانا عبدالکبیر (فرخاری)
نوت: خرماب قریه یست در فرخار جای زندگی و زیست من است.
فضل ، مستمند و بی پروا : شخصیت های عرفای ولایت باستانی غور یا جای زندگی سیاموی و جلالی .