گذرگاه خطرناک تاریخ قسمت بیست وهفتم

سیدداوودمصباح

‏شنبه‏، 26‏ فوريه‏ 2022

گذرگاه خطرناک تاریخ

قسمت بیست وهفتم

اگربخواهیم جهان بشریت را آنطوری که هست مورد شناساسی قرار دهیم، همیشه یک فاصله و دره ای بسیار عمیق بین جوامع بشری وحکومت های آن را به روشنی می بینیم .این فاصله سبب کشمکش های بزرگ وچالش برانگیز گردیده است. میلیونها انسان روی زمین بدون آنکه خود بدانند مورد ستم واستثمار و فریب و بدرفتاری قرار گرفته اند. این که انسان روی زمین با این همه استعداد وآفرینش و با این همه نعم مادی که در طبیعت وجود دارد واین امکانات وسیع روی زمین، انسان نمی تواند خوشبخت باشند و راحت زندگی نمایند، همین فریب بزرگ است که سرمایه داری بورژوازی درغرب وکهنه استثمارگران وترورباشی های دینی در شرق زرنگترین افراد و خانواده های شان را به عنوان های قلابی دموکراسی و حقوق و قوانین ملی و شریعت و عدالت در رأس قدرت قرار می دهند.

این سران و سلاطین خود ساخته، بشریت ومحیط اورا در انحصار خود قرارداده و با تقلب خود را خدمتگار مردم جازده اند، در واقع شیطان بزرگ و بلای جان آدمی و زندگی انسان درروی زمین است. ژورژ سورل، پرودون و دیگران حق داشتند که چنین نفرت عظیم از« دولت » داشته باشند واین دولت را شربزرگ وآفت زندگی بشناسند.

درواقع انسان که موجود هوشمند است، ازده هزار سال پیش یعنی درنیولتیک (نوسنگی) وانقلاب کشاورزی، اراده جمعی برآن شد که در تولید و توزیع نعم مادی و زندگی جمعی نظمی بوجود آورند تا بهترو بیشتر تولید نمایند و رفاه و اسایش بیشتر بوجود آورند. این تز به مرور زمان انتی تیزی بوجود آورد که مالکیت خصوصی را سبب گردید و این آغاز فریب، دروغ، توطئه و بعد منجر به سنتیزی ظهورسران و سلاطین و قتل و کشتارگروهی مردمان گردید. این ظهورفتنه و فریب و استثمار را نهادینه ساخت. این به یک فرهنگ تبدیل گردید که درتمدن های قفقاز، آسورو کلده و بعد مصرانکشاف یافت و چهره حق بجانب گرفت وبعد نوبت روم و ری رسید و سرانجام این سیستم در میان جوامع دوک نشین ووحشی اروپا راه یافت تا این که از قرن شانزدهم در غرب شروع به انکشاف کرد.

در طول این زمان مردمان خوش اندیشی بودند که در هر مرحله ای کوشیدند جامعه بشری را به پایگاه اصلی اش برگردانند. صدها جنبش وقیام تا نیمه دوم قرن نوزدهم فرازو فرودی داشتند و 1843 ،

کارل مارکس فرمول اساسی رهایی انسان را کشف و نهادینه ساخت.

مارکس از این تاریخ تا 40سال عمر باقی مانده ای خود علاوه بر مبارزه عملی وگروهی صد ها موضوع اساسی کلید گشایش درب رهایی انسان در روی زمین را نوشت.

چنانچه دکتور مرتضی محیط دانشمند و مارکسیست شناخته شده ای ایرانی در کتاب خود زیرعنوان

« کارل مارکس: زندگی و دیدگاه های او» در پیش گفتارمی نویسد:« گروندریسه: در سال 1939برای نخستین باربه زبان اصلی آلمانی به چاپ رسید . مجموعه آثار پنجاه جلدی مارکس و انگلس که در بر گیرنده ای کل آثار مارکس نیست – از اواسط دهه 1970 هنوز به پایان نرسیده.

هنگامی که مارکس در ماه مارچ 1883درگذشت، عملاً کوهی از دست نوشته، نامه، یادداشت وکتاب و مجله ونشریات مورد مطالعه و حاشیه نویسی شده، برای فرید ریش انگلس بجا گذاشت. انگلس، مدت 12 سال پس ازآن (تا هنگام درگذشت در 18959) با کوشش شبانه روزی، روی این میراث کارکرد؛ اما جز جلد دوم و سوم سرمایه وچند نوشته دیگر، نتوانست اثر دیگری از مارکس را برای چاپ آماده کند وبقیه آن کوه، دست نخورده باقی ماند.

پس از انگلس این میراث به « اگوست بیل» و« ادوارد برنشتین» که درآن هنگام امنای حزب سوسیال دموکرات المان بود واگذارگردید. چند سال بعد صندوق ها از لندن به برلین منتقل شد ودر آرشیو حزب سوسیال دموکرات جای گرفت.

نوشته های مارکس، سپس بنا به وصیت نامه انگلس به دختران مارکس داده شد، که ابتداتوسط «النوراولینگ» دختر مارکس درلندن نگهداری می شد وپس ازمرگ اودر1898به خواهرش «لورالانارک» داده شد.پس ازمرگ « لورا» بخش عمده آثاردوباره به آرشیو حزب سوسیال دموکرات آلمان دربرلین منتقل شد.

برای نخستین باردریک گردهم آیی ازمارکسیستهای برجسته آلمانی، اتریشی دردسامبر1910دروین مطرح شد. در این گردهم آیی « دیویدریازانوف» نیز حضورداشت. دیویدریازانف، اهل اودسا، متولد مارچ 1870بود. در15 سالگی به نارودنیکها پیوست وبخاطر فعالیت های داغ سیاسی مدت پنج سال زندان کشید.

ریازانوف بعدازتلاش های گونه گون درراه انتشارآثارمارکس درسال 1918 موفق شد ارشیوبزرگی را سازماندهی کند ودر1919 اکادمی سوسیالیستی (بعداً کمونیستی) اتحادشوروی را بنیادگذاشت ودر 1920، انستیتومارکسانگلس بعداً( مارکس وانگلس و لنین) زیرنظراو برپا شد.ابتدا نهادی مستقل بود، اما بعدهازیرنظرحزب کمونیست ودولت شوروی قرارگرفت.این انستیتوتا سال 1930صدها مدرک دست اول 55000 پنجاوپنج هزارصفحه فتوکپی ، 32000سی ودوهزار جزوه وکتابخانه ای با 45000 چهل وپنج هزارجلد کتاب ومجموعه مجلات جلد شده دراختیار داشت.

سرانجام چاپ روسی این آثاردر 28جلد میان سال های 1931- 1951 انتشار یافت.  درسال 1933 با روی کارآمدن هیتلر، با ارزش ترین بخش های ارشیو حزب سوسیال دموکرات آلمان، از جمله نوشته های اصلی مارکس وانگلس به خارج فرستاده وچند سال بعد به یک شرکت بیمه هلندی فروخته شد. این شرکت نیزآنها را به انستیتوبین لمللی تارخ اجتماعی که تازه درآمستردام تأسیس شده بود سپرد وتا امروز نیزدرآن جا قراردارند.

نخستین مجلدات چاپ دوم مجموعه آثارازسال 1975 آغازشد.انتشاراین مجموعه آثار به زبان انگلیسی که قراربود50 پنجاه جلد باشد تا اواخردهه 1990هنوزبه انجام نرسیده وبرخی ازجلد های پراهمیت آن تازه دراواسط دهه 1990م انتشاریافته وتاکنون 47جلد آن قابل دسترسی است که ازسه بخش اساسی به  قرار ذیل است:

1 -  مقالات، پیش نویس ها، برخی نامه ها و بسیاری از کتاب هاوجزوات فلسفی، سیاسی،اقتصادی وجامعه شناسی مارکس وانگلس شامل 27 جلد.

2 - دست نوشته های اقتصادی1857- 58 (معروف به « گروندریسه» «تیوری های ارزش اضافی») گامی در نقد اقتصادسیاسی(1859) وسه جلد سرمایه – شامل 10جلد.

3 -  نامه های مارکس و انگلس ـ از جلد 38 به بعد که تاکنون به اتمام نرسیده است.

این مجموعه آثارمارکس وانگلس درحال حاضربه زبان های اصلی ( ازجمله انگلیسی) ترجمه شده، توسط نویسنده ( م.محیط ) برای نوشتن « کارل مارکس: زندگی ودیدگاه او» مورد استفاده قرارگرفته. سرنوشت مجموع آثار مارکس و انگلس، پس از فروپاشی شوروی وفروریختن دیوار برلین، چرخش تازه ای پیداکرد.درسال 1990 انستیتوبین المللی تاریخ اجتماعی درآمستردام وخانه ی کارل مارکس در تریر آمادگی خود رابرای ادامه کارمجموعه آثارتحت شرایط زیراعلام داشتند:

4 -  چاپ مجموعه ی آثارباید صرفاً یک کاراکادمیک باشد یعنی زیرنفوذ سیاسی هیچ حزب سیاسی نباشد.

5 -  این کار باید در چارچوب بین المللی وسیع تری صورت گیرد، یعنی هرمؤسسه یا فردی که قادربه شرکت در این کار باشد و بخواهد این کار را بکند باید اجازه داشته باشد در آن شرکت کند. پس از رسیدن به توافق بر سر این اصول، در پاییز 1990بنیاد بین المللی مارکس و انگلس (IMES) در آمستردام برپاگردید.

این بنیاد هیچ وظیفه ای جز اتمام چاپ مجموعه آثارمارکس و انگلس نخواهد داشت. بنیاد دارای یک هیأت مدیره مرکب از چهارنفرمستقردرمسکو،آمستردام، برلین وتریراست. علاوه برآن کمیته ای از پژوهشگران وویرستارهای بین المللی دارد, که هم آهنگی ترکیب متن و کیفیت کاررازیرنظردارند. درحال حاضرمرکب از12نفردرشهرهای مختلف اروپا و چین و جاپان است ونیز یک هیأت مشاور دارد، که در برگیرنده ای پژوهشگران برجسته درسراسرجهان است.»(1)

تنها یک بخش از این کنجینه ای علمی  سی هزار صفحه دست نوشته ای کارل مارکس باقی مانده که در دست ویریستاری و نشر است. تاهنوز از این همه آثارعلمی مارکس استفاده نشده وبه عبارت دیگر در دسترس نبوده است. ازاین سبب است که شاخه های خود روئیده درجهان از مارکسیسم تعریف متفاوتی دارند وبه جنبش های کمونیستی و کارگری آسیب می رساند .

این که چرا فهرستی از آثار مارکس دراین جا دوباره نویسی گردید؟ ! تاکید بر آن است که به فرموده «لنین» که «بدون تئوری انقلابی نمی توان جنبش انقلابی داشت» جنبش کمونیستی وکارگری با شدت نیازمند آموزش دانش پایه ای انقلابی است وباید آثارمارکس و انگلس و لنین خوانده شود وآموزش داده شود تا جنش های رهایی بخش آگاهانه گام بردارند.

فروپاشی نظام سرمایه داری خود بخودی صورت نمی گیرد، بلکه باید براندازی توسط جنبش های انقلابی صورت بگیرد که برای این کار دانش انقلابی نیازاست ورنه جنبش به هرج ومرج منجر گردیده ضربه می خورد.

 نظام سرمایه داری جهانی برای استمرار حیات خود راه کارهای فنی، علمی و اکادمیک و ده ها نوع اتاق فکری دارند وخود بخودی ادامه نمی یابد. تاکنون سرمایه داری به چندین بحران عمیق روبروگردیده که با استفاده ازمجامع علمی و اقتصاددان ها وکانون های فکری خود را بازسازی وجان خود را نجات داده اند.

سرمایه داری نه تنها افزارتولید؛ بلکه بزرگترین مراکزعلمی را در اختیارخود دارند. نمی توان بدون دانش علمی و جهانبینی علمی جهان را تغییر داد و سرمایه داری را به چالش کشید. تشکل های سیاسی و حزبی صرف نمایش یک هویت سیاسی است، که بدون دانش سیاسی وعلمی نمی تواند به نیروی برانداز نظام سرمایه داری تبدیل گردد. تجارب جنبش های انقلابی در قرن نوزدهم این واقعیت را به روشنی نشان داد که بدون دانش علمی وانقلابی نمی شود به پیروزی رسید وانقلاب را نجات داد ونمی توان به بهانه های دشوار بودن آثار این افزار علمی تغییر جهان را توجه وآموزش ندید .

دراین باره « آلن وودز» مارکسیست انقلابی در دفاع از تئوری می نویسد: «دربهارسال1846دربروکسیل دریک جلسه کارگری بنام «ویتلینگ» کمونیست تخیلی آلمانی ازمارکس گلایه می کند، که مارکس و انگلس«روشنفکر» راجع به مسائل مبهمی می نویسند که مربوط به کارگران نیست. مارکس در پاسخ می گوید:« نادانی تا بحال به کسی کمک نکرده است.» ویتلینگ مخالف تئوری وکارتبلیغی صبورانه بود، مثل«باکونین» که می گفت، فقراهمیشه آماده ای شورش اند... « آلن وودز» در ادامه چنین می نویسد: «چگونه می‌توانیم این را توضیح دهیم؟ کارگران و جوانان پیشرفته تشنه‌ی اندیشه‌ها و تئوری هستند. آن‌ها می‌خواهند بدانند در جامعه چه می‌گذرد. آن‌ها جذب گرایشاتی نمی‌شوند که آن‌چه را خود می‌دانند به آن‌ها تحویل می‌دهد: که سرمایه‌داری در بحران است،  که بیکاری هست، که در خانه‌های بد زندگی می‌کنند، حقوق کم می‌گیرند و غیره. افراد جدی می‌خواهند بدانند چرا اوضاع اینچنین است، در روسیه چه اتفاقی افتاد، مارکسیسم چیست و سوال‌های دیگر که خصلتِ تئوریک دارند. به همین علت است که برخلاف تصور "عمل‌گراها" تئوری اضافه‌کاریِ اختیاری نیست؛ بلکه وسیله‌ی ضروری مبارزه‌ی انقلابی است البته به تکرار باید گفت که جنبش کمونیستی و کارگری شامل این فرمول است . جنبش های صنفی ومطالباتی بی شماری به وجود می آید که تئوریک نیست.»(2)

حال لازم است برگردیم به مسائل اساسی مورد بحث، که رخ داد های عمده سیاسی و اجتماعی در اواخر قرن نوزدهم است. دردهه آخرسده نوزدهم دراروپا سه رخ داد عمده و یا سه موضوع وجود داشت، که عبارت ازانقلاب های کارگری و کمونیستی بود. دوم مسئله ی ملی و سوم تقسیم جهان به مستعمرات دول اروپایی.

امریکای شمالی هم که خود زمانی مستعمره بود، دراین زمان بحیث کشور استعماری ظهورکرد.  مارکس وانگلس تا وقتی زنده بودند، بشتر روی مبارزه طبقاتی تمرکز داشتند ومسائل ملی در حاشیه بحیث یک واقعیت مورد توجه قرار می گرفت. انقلاب 1848 و 1871 در فرانسه درس های داشت که درباره ی آن تجارب، مارکسیست ها در آموزه های تئوریک خود دارند.

یک موضوع که زیاد بحث بر انگیزبوده وهست، مسأله ملی است. حل مسئله ملی از دیدگاه مارکسيستی چیست، در جهان بینی علمی پاسخ روشن دارد.

مارکس و انگلس و مسأله ملی: مسأله ی ملی یک پدیده بحث برانگیزبین مارکس و پرودونیست ها و انارشیست ها بعد ازانقلاب 1848 فرانسه درانترناسیونال اول درگرفت و بسیار داغ شد. مارکس مسأله ملی را یک واقعیت عینی می دید، در صورتی که پرودون آن را رد می کرد و می گفت این یک موضوع ساختگی و محصول تفکربورژوازی می باشد.

درنیمه دوم سده نوزدهم جابجایی جغرافیای اروپا، مسأله ملی را بیشتر دامن زد و متحد شدن پروس و آلمان و دیگر شاخه های محلی به دولت مرکزی آلمان با وجود حاکمیت بسمارک مورد تایید مارکس قرارگرفت.همچنان درایتالیا، بلژیک، فرانسه باچاشنی جنگ وزدوخورد جابجایی های تحت عنوان سرنوشت ملی و یا وحدت ملی صورت گرفت که مارکس و انگلس در زمینه های مختلف ازدیدگاه اندیشه کارگری و انقلابی واکنش نشان دادند. ملی گرایی یاناسیونالیسم قبل از مارکس و انگلس فیلسوف ونظریه پردازان چون هگل، ژان ژاک روسو، کانت،مونتسکیو ودیگران در زمینه پرداخته بودند.

دکتر بهاوالدین پازارگاد دراندیشه فلسفه سیاسی هکل در باره مسأله ملی را چنین خلاصه کرده است:

«هگل برای دولت ملی ومکان آن درتاریخ معتقد است که نبوغ ملی یا روح ملت که به وسیله افراد، ولی بالاستقلال و بیشتر بدون تکیه به آگاهی وجدان واراده وقصد فرد، به فعالیت مشغول است، خالق حقیقی هنرو صنعت، قانون وحقوق واخلاقیات و مذهب می باشد.ازآنجا تاریخ تمدن را باید عبارت دانست از یک سلسله مستمرو پیوسته از فرهنگ های ملی که درآن، هرملت سهم خود را در موقع مناسب به کل ذخایر تمدن بشری تسلیم کرده است...»(3)

مارکس گرچه ملت وناسیونالیسم را یک واقعیت عینی می دانست، اما برخلاف هگل معتقد به انديشه ی انترناسونالیست بود ودولت را یک پدیده قابل زوال می دانست. داریوش آشوری قرن نوزدهم را عصر ملی گرایی می داند ومی نویسد:« جفرسون و پین ناسیونالیسم امریکا را پایه گذاری کردند. درانگلس، بنتام و گلادستون. در ایتالیا، گاری بالدی ومزینی، در فرانسه ویکتورهوگو و در آلمان بیسمارک. همچنان در ایران ساسانیان بنام «ایرانشهر» و رفاعه طهطاری ( 1801-1873) و یعقوب یصوع  ناسیونالیسم مصری ...»(4)

در باره مسأله ملی بیشتر والادیمیر ایلیج لنین با آن در گیر بود وبه این موضوع پرداخته است.        درباره مسائل ملی یا اتنیک به ظهور و حل آن از لحاظ تاریخی مواجه هستیم. ظهوراین پدیده اجتماعی آرام آرام درطول زمان با سایر مناسبات اجتماعی تکامل یافته و در قرن نوزدهم با قیام هلندی ها در مبارزه آزادیبخش از اسپانیا آغاز و درانقلاب 1848فرانسه به اوج خود می رسد، که دراین باره تاریخ اروپا باید خوانده شود.

اما در باره حل مسأله ی ملی بحث دیگری است که روی این موضوع مارکس و انگلس و لنین تمرکز نمودند ویک بخش مبارزه طبقاتی ومبارزه علیه هرگونه ستم یکی هم ستم اتنیکی است.

دراین زمینه احسان طبری چنین می نویسد:« ستم ملی نيز به اشکال مختلف سياسی، فرهنگی و اقتصادی و غيره از طرف هيأت حاکمه اعمال می گردد. اين ستم ملی با ستم طبقاتی درمی آميزد و منشاء بروز ايدئولوژی های ناسيوناليسم(ملت گرايی)، شئوينيسم(ملت گرايی افراطی)، راسيسم(برتری نژادی، )دشمنی های مذهبی وغيره است که گاه نيز منجر به تيره شدن آگاهی زحمتکشان و گمراهی آنان و مانع اتحاد آن ها عليه دشمن مشترک است.

لنين يادآور می شود که مسأله ملی به مختصات دوران معين تاريخی و شرايط خاص و مرحله معين تکامل اجتماعی هرملت بستگی دارد(کليات، جلد 23 ،ص 58 .(بدين معنی، مسأله ملی درهر مرحله معين تاريخی، دارای محتوی طبقاتی معين است. لذا، چنان که يادآورشديم، بايد برای ارزيابی صحيح آن برخورد مشخص تاريخی و طبقاتی داشت»(5)

مبارزات آزادی بخش ملی کشورهای جهان از استعمار، حزب و نیروهای چپ انقلابی با ملی گرایان اشتراک فعال داشتند که به تناسب بلوغ هر کشور متفاوت بود. اما درراه حل نابرابری و ستم اتنیکی جنبش های رهایی بخش نقش اساسی دارد که با پایان یافتن ستم طبقاتی، ستم اتنیکی به پایان می رسد. بدون پیروزی جنبش های رهایی بخش هیچ گونه راه حل دیالکتیکی وجود ندارد.

درحاکمیت های ملی دموکراتیک این درد ستم اتنیکی مسکن های لازم را دریافت می نمایند، اما تا ستم طبقاتی حل نشده باشد کماکان این درد مشترک اتنیکی ادامه می یابد. نسخه های پارلمانتاریسم، فدرالیسم و ده ها ایسم دیگرنمی تواند این درد را درمان کند.

مارکس ازتشکیل آلمان واحد بخاطرتقویت طبقه ای کارگرآلمان تایید و حمایت می کرد. واین درس می آموزاند که تنها جنبش های رهایی بخش کمونیستی وکارگری راه حل نهایی می باشد و بس. تجربه تاریخی نشان داده که ستم اتنیکی ی را که حکومت های به اصطلاح ملی بالای ستمکشان سرزمین ملی اعمال می نماید بسیار دردآورتراز ستم سرمایه داری استعماری می باشد. درتمام کشورهای جهان این ستم اتنیکی به اشکال مختلف وجود دارد.

راه حل نهایی پیروزی جنبش های رهایی بخش کارگری وکمونیستی می باشد. تا ستم طبقاتی حل نشده باشد، ستم اتنیکی و دیکر ستم های ملی وجهانی حل نمی شود. مثلاً در امریکا مسأله سیاه پوست والیت ها حل نشده و در سیستم سرمایه داری که خود به شدت طبقاتی است حل نمی شود. دراروپا، افریقا و تمام کشورهای جهان وحتی درچین.

چین رسماً اعلام نمود که تازه توانسته هفتصدمیلیون چینی را از فقر به طبقه متوسط ارتقاع دهد. این نشاندهنده واقعیت آن است که رفع هرگونه نابرابری بعد از پیروزی انقلاب رهایی بخش در روی زمین ممکن است.

ممکن در نظام های نوین طراز انقلابی ستم اتنیکی از میان رفته باشد، اما در بخش اساسی که اقتصاد و معشیت و زندگی مادی انسان است، سرجای خود باقی است. مثلاً در سویس، هالند یا کشورهای دموکراتیک امریکای لاتین.

درنتیجه آن است که بدون حل مسأله طبقاتی، حل مسایل مادی و معنوی و اجتماعی غیر محتمل است ونیاز است که تمام نیروهای سیاسی و کارگری انقلابی جهان بر محوراندیشه های مارکسیستی در یک انترناسیونال جدید (پنجم) متشکل گردیده ودر شیوه ی مبارزه جنبش های کمونیستی و کارگری جهان راه کارهای جدید وروشن تری را وضع نمایند وبشریت ومحیط آن را ازستم طبقاتی واز شر سرمایه داری رهایی بخشند.

منابع:

1-  دکترمرتضی محیط، کارل مارکس، زندگی و دیدگاه او، چاپ اختران، تهران، 1382خ.

2 ـ آلن وودز، دردفاع از تئوری، مقاله، منتشرشده: ویب سایت گرایش بین المللی مارکسیستی، ترجمه: بابک کسرایی، 15 اکتوبر 2009م.

3 -  دکتر بهاوالدین پازارگاد، تاریخ فلسفه سیاسی، جلددوم، چاپ مسعود، تهران، 1334خ، ص 850.

 4-  داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، چاپ دوازدهم، انتشارات مروارید، شابک، تهران، 1384خ.

 5-  احسان طبری، درباره ملت ومسأله ملی، نشر توده، دوره هفتم، 1358خ.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ