گذرگاه خطرناک تاریخ (قسمت سی وهفتم)

سیدداوودمصباح

‏2023 ـ 06 ـ 22

گذرگاه خطرناک تاریخ

(قسمت سی وهفتم)

دنیای ما مانند رود خانه ایست که به جریان تند خود ادامه می دهد بدون آن که کوچکترین ملاحظه ای در باره آب زی ها داشته باشد. درجهان آدمی هم همین طور است. یک روندی که با تندی برای مقاصد سیاسی و اجتماعی خود و سروری برجهان هستی حرکت دارد ، بدون آن که به میلیون ها انسان روی زمین که برای خورد وخواب خود مشکل دارند کوچکترین اندیشه ای داشته باشند.

رمز و راز این روند را کارل مارکس کشف و توضیح داد. گرچه از زمانه های کهن اندک انسان های آگاه درک و تلاش های برای اصلاح این روند متضاد بشری نمودند وحتی درادیان ابراهمی پروتستان ها اصلاحاتی را آغاز کردند ونهضت انابیب تیسم را بوجود آوردند و در این راه عدالت خواهی قربانی دادند.

جان لیل برن (پیشوای حزب لولر ها) و جراردوینستانلی (پیشوای حزب دیگرها) با همیاری فلاسفه های چون توماس مونزر، ملکورهوفمان، جان اف لیدن، ژان کالوین ومارتین لوتر ودیگران یک سلسله تیوری های را طرح و تدوین کردند؛ اما به نسبت عدم درک دقیق اقتصادی و شکاف عظیم طبقاتی نتوانستند انقلابی در روند زندگی بوجود آورند و این تنها مکتب مارکسیسم راه رهایی بشریت را کشف، فرموله وتنظیم وقانونمند ساخت وبر اساس این دانش ودرک علمی وشناخت اساسی عوامل باز دارنده، می توان میلیون ها انسان یعنی 90 درصد جوامع بشری با این سلاح علمی خود را از شر ستم طبقاتی و زیاده خواهی اقلیت سرمایه داری رهایی بخشند.

 این که مارکس و انگلس در زمان حیات شان در قرن 19 با تأسیس اتحادیه کمونیست ها وبعد در کمینترن اول و دوم تلاش کردند تا انقلاب کمونیستی به ثمر برسد وبعد ولادیمیر ایلیج لنین با پیروزی رسانیدن انقلاب اکتوبردرعمل وارد یک فاز جدید گردید، اما مشکل اساسی در آن است که استثمار شوندگان که حداقل 90 در صد جوامع بشری را تشکیل می دهند، هنوزبرای رفع ستم و رهایی از استثمار آگاهی و آمادگی لازم را ندارند.

 این 99 در صدی های جوامع بشری مانند همان آب زی های رود خانه تند اند که خود را مجبور به زیستن در همان شرایط دشواربدانند. 99 در صدی های بشری کمتر فرصت دارند که فکر نمایند که زندگی یک چانس ویک لطف عظیم است واین حیات مدت و زمان کوتاهی دارد ونه باید هدرو با رنج و عذاب سپری کرد.چه باعث رنج و عذاب می شود؟ چرا نمیشود راحت زندگی کرد؟ وصدها چرای دیگر.

هر انسانی به اطراف خود نگاه کند، سنگ و چوب و آب وخاک در انحصار افراد محدود است واین افراد محدود طبیعت و محیط ما را در اختیار خود گرفته و اکثریت تحت فرمان آن ها درآمده اند واین حماقت انسان است. کاملاً این حقیقت است که بنیاد جوامع بشری بر اساس یک تقلب بزرگ ووحشت ناک گذاشته شده است و این بنیاد تقلبی قابل بر انداختن است و 99 در صدی های بشری خود باید این سیستم اجتماعی اسارت بار را بر اندازند، بدون آن که منتظر یک فرمان روا و یا یک چوپان باشند.

حد اقل بیش دوهزار سال است که این سیستم اجتماعی تقلبی بر زندگی 99 در صد جوامع پاسخ نمی دهد ، پس چرا منتظر بود وباید برانداخته شود. درین مدت طولانی عده ای با ترفند های گونه گون بر دوش مردم سوارند و دست به دست یکدیگر حکومت ها و سازمان های فریب بزرگ را بوجود آورده اند، تا 99 در صدی های جوامع بشری را استثمارو غارت نمایند و زندگی را برای آنان تلخ و پر عذاب بسازند.

این مشکل تنها درخاورمیانه یا افریقا نیست، بلکه درکشورهای صنعتی وبه تصور خود شان متمدن (!) این فقر و سیه روزی و بد بختی و مشکلات خورو خواب به شدت وجود دارد.

در ایالات متحده امریکا اکنون حد اقل پنجا در صد مردم زیر خط فقر بسر می برند. بطور نمونه یک نگاه کوتاه به نوشته ی «هلنا نوربرگ هاج ـ استیون گورلیک» نویسنده امریکایی اندازیم:

« معیار زندگی امریکایی ، یک ارمان احمقانه است. تصویر آیده ای امریکایی را از وضع کودکان آن تشخیص دهید؛ داشتن نگاه به آینده، فاصله بسیار زیادی دارند. یکی از شاخص های نشانگر این وضعیت این است که بیشتر از8 میلیون و سه صد هزار کودک ونوجوان امریکایی به داروهای روان در مانی احتیاج دارند؛ بیش از دو میلیون داروهای ضد افسردگی مصرف می کنند و دو میلیون نفر دیگرداروهای ضد اضطراب و قریب به نیم میلیون کودک از تولد تا سه ساله برای تسکین اضطراب داده می شوند.»(1)

این وضع درحالی است که در ایالات متحده امریکا طبابت وامورصحی هم مربوط به کمپانی های سرمایه داری وخصوصی است. در مقاله دیگر در نیویارک تایمزمنتشیر شده آمده است:

« درامریکا بیش از صد میلیون انسان مبتلا به بیماری شکر اند . 122 میلیون امریکایی دچار بیماری قلب ، ریه وعروق اند . 840 هزار از این ها سالانه جان خود را از دست می دهند . ¾ درصد مردم اضافه وزن دارند و بیش از نیم مردم امریکا نا سالم و مریض اند .»(2)

به این ترتیب می بینید که سرمایه داری چه دشمن عظیم نابودی بشریت است و این سیستم خود و بیگانه نمی شناسد و مایه ای عذاب انسانی است. تا این سیستم ضد بشری بر انداخته نشود انسانیت به پایگاه خود بر نمی گردد.

 براندازی این سیستم ضد بشری کار ساده ای نیست، چون قاطبه ای ملت های جهان گروگان یک اقلیت حاکم کشورهای خود شان اند که دارای وسایل سرکوب جمعی هستند مثل ارتش، پلیس و شبکه های اطلاعات و جاسوسی عظیم و اتاق های فکری توطئه گر و مکار وخطر ناک. منجمله حاکمیت سرمایه داری امریکای شمالی. چراحاکمیت سرمایه داری می گوئیم ؟! به این سبب که درایالات متحده امریکا ، حاکمیت یا مدریت کل کشور بر اساس اراده جمعی ملت امریکا ساخته نشده ، بلکه بر اساس اراده ای سرمایه داران آن ساخته شده.

 ازاولین بنیان گذاران امریکا که برده داران و ملاکین بزرگ و بعد کارخانه داران و شرکت های بزرگ بودند، تا امروز این شرکت های بزرگ و انحصارات و به ویژه مجتمع نظامی صنعتی حکومت را تشکیل داده اند.

 این کار را پنهان هم نمی کنند و آشکارا دلالان ولابی های کمپانی ها وغول های انحصارات و به ویژه مجتمع نظامی صنعتی در کاخ سفید، سنا و مجلس، پنتاگون و سازمان جهنمی سیا حضور دارند و کشور را طبق برنامه سرمایه داران  مدریت می نمایند.

 ازرسانه ها گرفته تا مجتمع نظامی صنعتی در خدمت سیستم سرمایه داری بوده از اتاق فکری سرمایه داران در وال استریت هدایت می شوند. مدیرانی که در دستگاه اداره امور دولت گماشته می شوند از رئیس جمهور گرفته تا روئسا و مدیران تمام بخش وسناتورها و نمایندگان مجلس مجریان سیاست گذاری اتاق فکر سرمایه داری اند.

 یک نمونه ای آن را مالک ایلان ماسک چندی قبل ابراز داشت، به این ترتیب : به تاریخ 14 ماه می 2023 در اخبار فارسی بی بی سی گزارش کرد: « در جریان تبدیل مدیرایلان ماسک از مالک آن پرسیدیم که مدیر جدید کی خواهد بود ؟ مالک ایلان ماسک در پاسخ خبر نگار ما گفت: « من مدیر ایلان ماسک نیستم، سگ من مدیر است.»(3)                                                                     به این ترتیب می توان درک کرد که مدیران حکومت ایالات متحده امریکا چه منزلت و مقامی دارند. زمانی که از امریکا سخن به میان می آید، منظوراز همان مستخدمین سرمایه داری در حکومت امریکاست نه ملت آن.

 سرمایه داران وانحصارات درامریکا برای سود بیشترو انباشت ثروت دولت را تعیین وکنترول می نمایند. این مجتمع نظامی صنعتی است که برای فروش سلاح وتسلط کامل بر جهان، حکومت ایالات متحده امریکا را به ماجراجویی های شرم آورنظامی وسیاسی می کشانند.

 امپریالیسم امریکا مثل امپریالیسم بریتانیا هر از گاهی که به بحران مواجه می شود، راه نجات را در جنگ جستجو می نمایند. چنانچه ملاحظه می شود، جنگ های نیابتی به اشکال کار برد به تناسب محیط ادامه دارد.

گرچه اکنون این امپراتوری رو به زوال است، لکین زمان می برد تا بشریت از شر آن رهایی یابد. برای مثال به تاریخ مراجعه کرد که واقعیت های موجود را شفافیت می بخشد:زوال امپراتوری بریتانیا:

Decline of the British Empire

      امپراتوری ها دریک روز یا سال سقوط نمی کند، این روند نزولی به آهستگی در طول زمان نسبتاً درازی صورت می گیرد. زوال امپراتوری بریتانیا به مرورزمان بر اساس سیاست های شتاب زده ای اقتصادی ونظامی صورت گرفت.

مثلاً :« از آغاز تا فروپاشی امپراتوری بریتانیا 25 سال را در بر گرفت »(5)

از جنگ اول اروپا یا به اصطلاح جنگ اول جهانی، انگلیس سالها قبل به بحران اقتصادی مواجه گردیده بود، کمپانی وخانواده مورگان در امریکا با دادن وام ولابی گری برای بریتانیا این امپراتوری را سر پا نگهداشته بود. در زمینه دکتور«ویلیام اف انگدال» در کتاب « صدسال جنگ» چنین می نویسد: « میلیارد ها دالر پس انداز های امریکایی که توسط تجارت خانه جی پی مورگان در وال استریت سازمان دهی شد که عنصر قاطعی در پیروزی انگلیس بود. در زمان صلح ورسای در 1919، انگلیس مبلغ گیج کننده 7/4 میلیارد دالربه امریکا بدهکار بود، درحالی که پس از جنگ اقتصاد داخلی اش در رکود عمیقی بود، صنایع آن کاملاً بهم ریخته وتورم قیمت بومی پس از چهار سال جنگ 300 در صد بالاتربود.

دربین سال های 1913 تا پایان جنگ در 1918 بدهکاری انگلیس به بیش از 9 برابر یعنی 924 در صد افزایش داشت که به پول آن زمان مبلغ عظیم 4/7 میلیارد پوند بود.»(6)

انگلیس قرض می گرفت و خود را در جنگ اول جهانی با فرانسه بر المان پیروز ساخت و به این امید که با تقسیم جهان بین متفقین پیروز جنگ به ویژه دست یابی به چاهای نفت خاورمیانه ورونق دوباره کشتی رانی وتسلط برمنابع می تواند علاوه بر پرداخت بدهکاری باردیگربر امپراتوری خود ادامه دهد. اما، غافل از آن که امریکا دیگر برای بریتانیا موقع تسلط برمنابع وفرمان روایی جهانی را نمی دهد.  وبریتانیا هم نمی تواند ازآن همه بحران اقتصادی و مشکلات داخلی خود برآید و ناگذیر امپراتوری زوال یافت و قدرت مانور اقتصادی و سیاسی و نظامی بدست امریکا افتید.

 بریتانیا و فرانسه بعد از پیروزی در جنگ خاورمیانه، افریقا را بین خود تقسیم کردند. انگلیس که بر نفت باکو چشم داشت،با کمک های بیدریغ به ضد انقلاب روسیه تصور می کردند که انقلاب ساقط خواهد شد.

 برعکس تصور استعمارگران ارتش سرخ به فرماندهی « تروتسکی» و رهبری « لنین» به پیشروی و تصفیه ضد انقلاب و 14 تا 20 لشکرهای اعزامی استعمارگران ادامه می داد. « لنین » و ارتش سرخ تا اواخر سال 1920 با شکست ارتش سفید « رانگل » ونیروهای ضد انقلابی اعزامی استعمارگران را مغلوب ساخت.

  از جانب دیگرتآثیر انقلاب اکتوبردرکشورهای مستعمره جنبش های آزادی بخش ملی را برانگیخت. همچنان در اروپا جنبش های سوسیالیستی رو به پیروزی بودند. امپراتوری درحال زوال بریتانیا بعد از جنگ جهانی اول سخت در تلاش بود که با انحصار نفت در خاورمیانه و مکزیک و امریکای لاتین وبرگردانیدن طلا دربانگ های خود ، اقتدار در حال ازدست رفتن را بگیرد.

«درمارچ 1921، وینستون چرچیل وزیرمستعمرات انگلیس، جلسه ای از60 متخصص بلند پایه انگلیس درامور خاورنزدیک درمورد تقسیم سیاسی نهایی سرزمین های فتح شده درقاهره برگزارکرد. دراین نشست نام بین النهرین به عراق تغيیر یافت وبه  پسرحسین بن علی هاشمی بنام فیصل بن حسین داده شد.

 نیروی هوایی سلطنتی انگلیس بطوردایم درعراق مستقرودولت فیصل درعراق تحت کنترول مقامات شرکت نفت ایران ـ انگلیس قرارگرفت. وقتی وزارت کشور امریکا به نمایندگی شرکت های نفت استاندارد امریکا، که مایل به سهیم شدن در امتیاز خاورمیانه بودند، شکایت رسمی ارائه داد.

 لردکرزن ، وزیر خارجه انگلیس در 21 اپریل 1921 جواب کوتاهی به سفیر انگلیس درواشنگتن فرستاد که هیچ امتیازی درخاورمیانه به کمپانی های امریکایی داده نخواهد شد.» (7)

این پاسخ آتشی را در روابط انگلیس و امریکا مشتعل ساخت که به ضرر بریتانیا و به نفع اتحاد جماهیر شوروی انجامید. دیگرامریکا عملاً از پيشنهاد چرچیل برای تهاجم نظامی برای بر اندازی انقلاب بلشویکی حمایت نکرد.

 ضربه دیگر به بریتانیا در کنفرانس جنوا در16 اپریل 1922 بود که  « والترراسنائو» وزیر خارجه المان در اجلاس وزرای کشورها که وزیر خارجه اتحادشوروی « چچرین » نیز حضورداشت اعلام کرد که المان واتحادجماهیر شوروی به یک توافق دوجانبه رسیده اند که طبق آن روسیه موافقت کرده ادعای غرامت جنگی خود از المان را ببخشد و در عوض المان موافقت کرده که از جمله فن اوری صنعتی به شوروی بفروشد. »( 8)

خلاصه تمام سال های بعد از جنگ اول امپریالیستی و استعماری، بریتانیا تلاش کرد که با تصاحب منابع نفتی امپراتوری رو به زوال خود را نجات دهد ، اما به نتیجه نرسید. در رقابت های نفتی هم توفیقی زیاد نیافت و سرانجام وارد معامله با شرکت های نفتی امریکا گردید.

انگلیس که تا این زمان روی استخراج نفت وفروش آن وبازپرداخت بدهی و باز یابی اقتدار امپراتوری خود دل بسته بود، با فشار کمپانی های نفتی امریکا مجبور به سازش گردید. در1927 موافقت نامه « اکناکاری» تقسیم بندی استخراج و بازار راامضا کردند. عبورازخط قرمزبریتانیا از تنگه دردانیل، ترکیه ، سوریه، لبنان، عربستان سعودی، اردن، عراق وکویت را شامل می شد، طبق موافقت نامه بین سه قدرت نفتی انکلیس و امریکا و فرانسه تقسیم گردید.

در1932، هفت کمپانی عمده انگلیس وامریکا اعضای کارتل اکناکاری بودند. اسو(استاندارد نیوجرسی ) ، موبیل(استاندارد نیویورگ)، نفت خلیج ، تکزاکو ( استاندارد کالیفرنیا « شورن » ) شل سلطنتی المان وشرکت نفت ایران – انگلیس ، به این ترتیب کارتل نفتی ( هفت خواهران ) انحصار استخراج و بازار فروش و تعیین قیمت را بدست گرفتند و دیگر شرکت های نفتی را ملزم به رعایت قوانین خود نمودند. قاعده این بازی سیاست نفتی تا حال به اشکال مورد نظراپیک ادامه دارد.

پیمان ورسای : Treaty of Versailles(پیمانی که هیتلر را بوجود آورد ) دراین قسمت آئینه ی تاریخ چهره کثیف و حریص سرمایه داری به ملاحظه می رسد که چگونه بخاطر منافع خصوصی سرمایه داری میلیون ها انسان قربانی می شود، اما برای سرمایه داری سود و بازاراهمیت دارد نه جان میلیون ها انسان.

درجنگ اول المان بعد از چهار سال مجبورساخته می شود که در 28 جون 1920 تن به امضاء پیمان اسارت بار و تحقیر آمیزی بدهد که سرانجام ملت المان نتواند بار این تحقیر را تا آخر بدوش کشند. انگلیس که جنگ را با قرض از مجتمع مورگان در امریکا به پیش می برد، بعد از پایان جنگ مطابق برنامه ای طرح شده  انگلیس امپراتوری عثمانی، اتریش، ومجارستان والمان ازهم فروپاشید ومنطقه ای وسیع نفت خیزبه تسلط بریتانیا و فرانسه درآمد.

این جنگ امپریالیستی باعث تلفات 21 میلیون انسان و تلفات میلیونها انسان دیگر ازقحطی و امراض گردید. قحطی وحشتناک در ایران وتلفات انسانی ( 1917-1919) به اثر مداخله مستقیم انگلیس برای خریداری تمام محصول گندم از ایران. انفلوانزای اسپانیا (1918-1920) که باعث تلفات میلیون ها انسان گردید. پیمان ورسای علاوه به غیر نظامی ساختن المان ومنع تولید هرگونه جنگ افزار، برای المان 132 میلیارد مارک طلا که حدود 269 میلیارد دالر امروزی می شود ، به پرداخت غرامت به متفقین به ویژه انگلیس و فرانسه نمودند. المان را به مهره سوخته تبدیل کردند، به ویژه فرانسوی ها که هم سرحد المان است بلامانع هر وقتی می خواستند به المان بیایند و دست به هر جنایتی که می زدند بدون باز پرسی بود؛ المان ها را تحقیر می کردند. این رفتار تحقیر آمیز حس ناسیونالیستی المانی را بیدار وتحریک می کرد.

 از این احساسات ملی حزب نازی وهیتلردر سخنرانی های پر شورو ناسیونالیستی خود استفاده کرد و مردم بدان پیوست تا جای که هیتلرتوانست به مقام نخست وزیری برسد که داستان آن درکتاب های تاریخی زیادی منتشیر گردیده است وتوضيح آن خارج ازین بحث است.

هیتلربا سرعت به پیشوا تبدیل شد که با سرعت به تولید جنگ افزار پرداخت ودست به تشکیل و تجهیز یک ارتش نیرومند زد.

(ادامه دارد)

منابع :

1 ـ هلنانوربرگ هاج ـ استیون گورلیک ، اقتصاد غذایی را بخانه بیاورید ، برگردان به فارسی : محمود سبزواری.

2 ـ نیویارک تایمز، غذا مارا می کشد، برگردان: دکتور مرتضی محیط ، 25 اگوست 2019ع

 3 – بی بی سی فارسی، اخبار روز یکشنبه 14 می 2023ع

4 – یوری امیلیانوف، آغازجنگ سرد ، نشر.

5 -  والتین کاتاسانوف پروفیسور ودکتورعلوم اقتصاد ، افول امپراتوری بریتانیا ، ترجمه : ا،م،شیری  6 -  دکتورویلیام اف انگدال ، صدسال جنگ ، ترجمه: ابراهیم شایان ، نشر: رود ، 1397خ .

7 – همان ، ص 82

8 – همان ، فصل ششم ، ص 89 .