به مناسبت سی سالگی ترور استاد ميراکبر خيبر

به مناسبت سی سالگی

ترور استاد ميراکبر خيبر

 

غفار عريف

 

  (( به ياد بود خاطرۀ همرزم شهيد ! ))

 

          شامگاه 27 حمل 1357 ، آدمکشان حرفوی وتبهکاران سنگدل ، يکی ازنخبگان جنبش انقلابی مردم افغانستان را سربه نيست کردند وکارنامۀ سياه و ننگين ديگری را ثبت تاريخ مبارزات حق طلبانۀ وطنپرستان کشورما نمودند. دراين روز حزين ، جنايتکاران  روزگار وجانيان مسلکی، به جان استاد ميراکبرخيبرعضو کميته مرکزی ح. د. خ. ا ، وحشيانه هجوم بردند و با شليک چند گلوله ، قلب پر ازصفا وصميميت آن همرزم پرشور وپاک نهاد مان را ازحرکت باز داشتند.

      درآن برهۀ زمانی ، روز وشب ، دردل و دماغ اهل دولت نيز آتش سرکوبگرايانۀ مخالفان سياسی روشننگر، زبانه می کشيد و زمامداران با بی قراری تب آلود، بخاطرارضاء خواسته ها و راضی نگهداشتن لشکرتحجر، پس از مختنق ساختن اوضاع سياسی و وضع محدوديت های پياپی درضديت با آزادی های فردی و جمعی، با عطش سيری ناپذير درجهت کشتار يکه يکۀ رجال سرشناس سياسی وطندوست، زمينه سازی می کردند.

    بدين معنی که حاکميت خودکامه ، هوای محو معنوی و فزيکی نيروهای سياسی آگاه را دردل و سرداشت ومی خواست با قلع وقمع صداهای مخالف و گسترش دامنۀ اختناق پوليسی ، جنب وجوش سياسی مولود دهۀ قانون اساسی را ازصحنۀ زندگی مردم ناپديد گرداند. درسيمای همين سياست کوربود که رژيم جمهوری ليوانی (1) سردار، بارزترين جلوۀ خشونت وسبعيت خويش را در رفتار وکردار دربرخورد با مخالفان سياسی به نمايش گذاشت.

       پيرامون ترور فاشستی استاد ميراکبر خيبرشهيد، عدۀ ازمؤلفان داخلی  و خارجی با پندارهای واهی و داوری های مغرضانه با دخيل ساختن ديدگاه های شخصی غير واقعبينانه ، مطالب رنگارنگی را رقم زده اند و دربرخی ازآثار ونوشته ها ، اين تراژيدی بيشتر بمثابۀ يک حربۀ کشنده ازنوع تفتين و توطئه برعليه رقبای سياسی ، به خدمت گرفته شده وهرکس بقدرتوان از " هرچمن سمنی " بريده و آنرا به تنۀ درخت دروغ و عوامفريبی پيوند داده بعدآ به کمک آن ورق پاره های نابکار را سياه ساخته به خورد مردم داده اند.

     پيش ازهرچيزديگر، به منظور ارزيابی درست و روشن ساختن کيف وکان قضيه ، بايست به چند اثر از مؤلفان خارجی مراجعه صورت گيرد تا با مقايسۀ ديدگاه ها به کنه نيات شوم کسانيکه وجدان ، آبرو وحيثيت خويش را درقمارهای ابلهانۀ سياسی درمعرض برد وباخت گذاشته اند وبا گشاده دستی آميخته با ريا ، دروغ و تزوير معامله نموده اند ، پی ببريم :

1-      هنری برادشر تحليل گرسياسی امريکايی و صاحب نظر درمسايل افغانستان ، نگاشته است:

« ميراکبرخيبر بتاريخ 17 اپريل 1978 کشته شد. سلسلۀ اين رويداد ده روز بعد بقتل خود محمد داود نيز منجرگرديد. کشته شدن خيبر سومين قتلی بود که ازشخصيت های سرشناس درطی هشت ماه رخ داد. دراگست 1977 کپتان انعام گران آمرپيلوت های شرکت هوايی آريانا افغان که يک اعتصاب اين پيلوتان را رهبری ميکرد دربيرون اپارتمانش مورد اصابت گلوله قرارگرفت وکشته شد. دلايل وتعبيرات چندی دررابطه به قتل وی وجود داشت ، اما جالبترين اين تعبيرات اين بود که او ممکن با کارمل اشتباه شده باشد ، زيرا ازلحاظ چهره واندام باهم شباهت هايی داشتند و دريک محلۀ نزديک هم زندگی ميکردند.

اين نظريه سوالی را ايجاد ميکند که آيا وزيرداخلۀ تندخوی محمد داود عبدالقدير نورستانی که يک شخص ضد کمونست درکودتای 1973 بود ، ميخواست ( با هدايت يا بدون نظر داود ) کارمل را بحيث نخستين قدم درامحای کمونست ها ازبين ببرد يا طوريکه بعضی ازافغانها معتقد بودند مرمی هاييکه توسط خلقی ها به منظور کشتن کارمل فير گرديد ، گران را هدف قرارداد وکشت. نه به اين سوال جواب داده شده ميتواند و نه هم بسوالاتی دربارۀ قتل ماه نوامبر1977 خرم  وزيرپلان. امکان دارد که خرم بحيث يک رهبرغربی پلان عصری اقتصادی افغانستان محتملآ هدف عکس العمل مسلمانان قرار گرفته باشد. يا شايد او نسبت چنان منازعات خانوادگی کشته شده باشد که مربوط به شرف وناموس می باشد واين نوع منازعات هميشه درجامعۀ افغانستان جريان داشته است.

     قتل خيبر نه تنها مهمترين ، بلکه مرموزترين قتل هم بود ، غالبآ او را بحيث مغز متفکر ودارای نظريات سازندۀ گروپ پرچم می شناختند. ازاينرو نقشی را که وی برای کارمل بازی ميکرد ، امين همين وظيفه را به تره کی انجام ميداد.

     بسياری ازناظران درآغاز فکر ميکردند که او اصلآ توسط پوليس محمد داود کشته شده است. نظريات اثبات نا شده هم وجود داشت که مرگ او را ذريعۀ ساواک پوليس ضد کمونستی ايران نيز نسبت ميدادند ، ولی اسناد و مدارک دست داشته دراين قسمت برصحت و واقعيت اين نظريات خط بطلان ميکشد.

    تره کی که به قدرت رسيد به زودی رژيم محمد داود را به کشتارهای خاصۀ يک " رژيم فاشستی " و " تروريستی " متهم کرد....» (2)

2-      سليک هريسن پژوهشگر امريکايی نگاشته است:

(( داود که با انتقادات متزايد و روزافزون مواجه گرديد ، دريافت که اساس قدرتش را فقط عده ای از محافظه کاران افراطی درکابينه وحلقۀ کوچکی وفادارانش درپوليس و قوای مسلح تشکيل ميدهد. طرفداران داود درقوای مسلح ، پوليس وکابينه درمقابل آنانيکه خطری به رژيم پنداشته ميشدند به کينه جويی های شخصی دست زدند. فکر ميشد که وزير داخله نورستانی، وزيردفاع غلام حيدر رسولی و معاون رئيس جمهور عبدالاله « به منظورمحوکلی کمونست ها ازقدرت، کارميکردند. دپلومات ها ازنفوذ روزافزون ساواک ، رابطۀ عالم اسلامی واخوان المسلمين آزادانه صحبت ميکردند. حزب اسلامی وسايرگروههای بنيادگرا که درسابق تحت ستم قرارداشتند مجددآ درصحنۀ سياست افغانستان پديدارگشتند. اين گروهها ذريعۀ پاليسی های اسلامی کردن ضيا الحق درپاکستان تشجيع شده بودند»

    درين حالت متشنج ، مبهم و استقطاب يکی ازرهبران پرچم ، ميراکبرخيبربتاريخ هفدهم اپريل 1978 خارج ازمنزل به قتل رسيد. قتل وی منتج به مظاهره و نمايش نهايی قدرت بين کمونستها وداود گرديد. تا اين وقت هويت قاتل معلوم نگرديده است. يک نطاق رسمآ حزب اسلامی را متهم ساخت. لويی دوپری که درآن وقت درکابل ميزيست ميگويد که توطئه قتل خيبربصورت مستقيم ويا غير مستقيم ازطرف وزيرداخله نورستانی چيده شده بود. نورستانی به عده ای ازدوستانش گفته بود که وقت آن رسيده که کمونيستان قبل ازآنکه بيش ازاين قويترگردند ، محو شوند. دوپری ميگفت که "نورستانی " بيريای وفادار ومردی بود که فکرميکرد همۀ آنچه را ميدانست که به نفع داود بود.

وی خيال ميکرد که ضرورنيست که همه چيزرا با داود درميان گذاشت. عبدالصمد غوث ميکوشد که اتهام قتل خيبررا برحفيظ الله امين وارد آرد. وی ميگويد که عقيدۀ عامه درکابل اين بود که حفيظ الله امين هم نقشۀ قتل خيبر وهم قبل برآن سوء قصد عليه ببرک کارمل را ترتيب داده بود.

      غوث اظهارميدارد که خلقی ها سعی ميکردند که حريفان احتمالی خويش را درغصب قدرت، ازبين بردارند....)) (3)

3-      جارج آرنی نگاشته است :

((... رويدادی که به پيش انداختن کودتا منجر گرديد به تاريخ 17 اپريل 1978 تعلق ميگيرد. روز قبل آن داود به همکارانش گفته بود که او اکنون تصميم دارد که با شامل سازی تکنوکراتها وليبرال ها درکابينه پايه های رژيم را استحکام بخشد. و درهمان شب ايديولوگ برجستۀ پرچمی ها توسط دوتن ازافراد مسلح ازخانه اش بيرون برده شده وبه قتل رسيد. يقين است که عمل قتل پيش ازپيش طرحريزی گرديده و اتفاقی نبود. هويت قاتلان بصورت قطع روشن نگرديد. رژيم داود تندروهای اسلامی را متهم کرد ، درحاليکه حزب دموکراتيک خلق افغانستان مسؤول آن  سی. آی. ای را ميدانست. به عقيدۀ بسياری از مردم قتل توسط رئيس پوليس رژيم داود صورت گرفته بود.

 اما بعدها پرچمی ها ی برجسته انگشت ملامتی را طرف امين دراز کردند که شايد توضيح خيلی مناسب باشد....)) (4)

     هرگاه به نقل قول های ذکرشدۀ بالا ، با ژرف نگری ، با ديدۀ بصيرت ، با ضميرصفا ، با قضاوت سالم وارزيابی  بی غرضانه، نگاه انداخته شود ، بخوبی قابل دريافت است که درمتن همۀ آنها با وجود تناقض گويی های مشهود وموجوديت پاره ای از مطالب تبليغاتی مربوط به دوران جنگ سرد ، با آنهم به شکلی از اشکال ، جزهای ازريشۀ حقيقت که درفرجام دراتحاد باهم ، بدنه -جوهر واصل حقيقت را تشکيل ميدهند ، بازتاب يافته است. اين بينش درست درنقطۀ مقابل سفسطه سرايی ها و ياوه گويی های مزورانۀ از: کانديد اکادميسن (!) های بدل وباد آورده وفاقد پژوهشهای علمی ، ژورنالیستان (!) تقلبی و لافزن ، صاحب نظران سیاسی (!) لاقید و دروغگو ، کارشناسان (!) نا اگاه و کورذهن ، تحليل گران سياسی (!) بی معلومات... قرارميگيرد که پس ازسقوط حاکميت ، با تغيير ( 180) درجه يی چهره عوض کرده ، برخلاف خوش خدمتی های گذشته، دراين چند سال اخيردردنيای غرب با تنيدن تارهای دروغ ، کتب ورساله های بی ماهيت- توهين آميز وتهی ازارزش های اخلاقی وادب اجتماعی را بچاپ رسانيده وبه بازار مکارگی وشارلتانی عرضه داشته اند.

      اخيرآ درهمين راستا ، نوشته ای پرازبغض وکينه وعنود وآميخته بادروغ ونيرنگ ، با ذهنی گری های توطئه جويانه وازپيش متهم ساختن های فتنه گرانه وبی بنياد را مطالعه نمودم که بقلم فقيرمحمد ودان به مناسبت ( 28) سالگی شهادت استاد خيبر، زيرعنوان « علل وانگيزه های ترور: عقايد وموضع گيری های سياسی » به رشتۀ تحرير درآمده و درمتن آن مظاهر بد انديشی ، عقدۀ باطنی  وياوه سرايی های بدورازاخلاق ، جا داده شده است.

     تذکار : همانگونه که هرنويسنده حق دارد تا با استفاده از اصول جهانشمول آزادی قلم و بيان انديشه به ابرازديدگاههای خود بپردازد ؛ به همان منوال در ميثاق ها ومقاوله های بين المللی، ازجمله اعلاميۀ جهانی حقوق بشر، حق دفاع مشروع درمقابل دروغ ها ، تهمت بستن ها وتحريف حقايق نيزبصورت شفاف وبا واژه های خيلی ها روشن، تسجيل يافته است. بنا بران نگارنده منحيث شاهد زنده درعده ای از حوادث و رخدادها و اشتراک کننده درراه پيمايی ومراسم تشييع جنازۀ رفيق خيبر، وظيفۀ خود ميداند تا در برابر ادعا های بی اساس و نظريه پردازی های غرض آلود و پرازفتنه وفساد " ودان " وشرکاء ، آيينه بگذارد وبه تعرض های کوتاه نظرانه ، پاسخ های دفاعی ارائه بدارد.

     هرچند اعضای حزب بی صبرانه انتظارآن را می کشيدند که رهبران عالی مقام ديروزی حزب ، حتمآ باقبول زحمت ، جواب های مناسبی می نويسند ورفقای خود را شادمان ميسازند. وليک با دريغ ودرد، چنين نشد وهمه به مانند گذشته ها خموش نشستند وسکوت را پيشه کردند. ازشمار بلند پايه گان ح. د. خ. ا تنها اکادميسين دستگير پنجشيری درنبشته ای به مناسبت بيست ونهمين سالروز شهادت استاد خيبر، درپرتو مقال  معلوماتی و بر ملا کنندۀ آقای وحيد مژده تحت عنوان « قتل که کودتا در پی داشت! » با اين کلمات آغازين « وشاهد جعلسازی های کينتوزانه ومملو ازعقدۀ نفرت بار غوربندی ها ، همين ودان ها و ودان های وجدان خراب، شوونيست وچوچه های فاشيست AMINi  يعنی بقايای مکروب های مخرب پهن شده ازلجنزارهای گنديدۀ سيا درداخل جنبش چپ بوده و است...( اين پاراگراف پس ازپايان مقالۀ فقيرمحمد آمده است و به تعقيب ذکرمأخذ ها ، مضمون دستگيرپنجشيری آغاز مييابد)  » به پاسخ پرداخته ، اما جا دارد تا اين موضوع پيگيرانه تر دنبال گردد.

       قبل ازشروع بحث دربارۀ استنباط های نادرست ، دور ازحقيقت وخيال پردازانۀ ودان ، ازخوانندگان عزيزبطورعام و ازشخص ايشان بصورت خاص، پوزش می طلبم که پس ازدوسال به هذيان گويی های ناشی ازبيماری های درونی، جواب گفته می شود. اميد است همه با بزرگواری خويش معذوردارند.

                           *                                  *                            *   

       ازآوانيکه خوان مجاهد و طالب و سپس ترکيبی ازهردوی آنها ، درسراسر ميهن عزيزما هموار گرديد ، شماری از افراد واشخاص صاحب مقام و برخوردار ازامتيازهای بی حد و حصر درگذشته، بويژه اعضای باند سياسی خطرناک وتماميت خواه به رهبری توطئه گرحرفوی ومعامله گر بد مست وعقده مند ( ودان ، کوچه نويس وعدۀ ديگری ازعناصرسازشکار، مفتن وابن الوقت دررکاب آنست ) با بهره گيری ازهروسيلۀ شريف و نا شريف وکاربرد ابزار کوردسيسه و توطئه قلمی ، با قلم فرسايی های تهی ازشور وجذابيت ، سياه مشق های پوک وبی مايه ای را بخورد مردم دادند و درمتن آنها با ژاژ خایی های چاپلوس مآبانه ، دربزرگداشت از مشتی ازخودکامگان روزگار وستايش ازگروههای جنايتکار وآدمکش به شاخ و برگ درخت غدر، افزودند و برعکس با هجو وناسزا گويی به مخالفان شخصی ورقبای سياسی درقالب استدلال های تنگ نظرانه وخشک فکری، باقرينه سازی های بی ماهيت و داوری های سخيف وتوهين آميز، به قصد مسموم کردن ذهنيت ها برآمدند وبا اغتنام ازفرصت به اتکای انديشه های تعصب گرانه و ترکاندن عقده های شخصی وبا تجسم و تبارز خصومت بزدلانۀ فردی وگروپی درپی بدنام سازی پاک ترين انسانها، دست وآستين را بالا زدند.

        درزمرۀ آفريده های تاريخ گونه دراين دوران : 1- دشنه های سرخ ، 2- نگاهی به تاريخ ح. د. خ. ا ، 3- کوچۀ ما ( به تصور وگمان نويسندگان اين سه جلد کتاب ، همه سند تاريخی بوده وازارزشمندی تاريخی برخوردارند (!) ) که يکی مکمل و متمم ديگری است ، بيشتر ازديگران به علت ديد گاههای مشترک ووابستگی های عقيدتی مؤلفان ، درمسابقۀ کينه توزی وانحطاط انديشوی ، گوی سبقت را ربوده اند.

مؤلفين درجهت توجيه اميال سياسی شهرت پرستانۀ خويش ازخميرمايۀ دشنام دادن ، توهين کردن و تحقير نمودن به افراد ورجال سياسی مشخص ، مدد جسته ودرگرمای دروغ- حيله ونيرنگ سياسی ، نان ترش و

بد مزۀ  تبليغاتی  را زيب وزينت سفرۀ تهمت زنی وبدبينی ناشی ازجانبداريهای مطلق ازتيم ودستۀ مربوطه ، نموده اند.

    صاحبان اين درختان بی ثمر وبر ازخار( کتب ياد شده ) که هرکدام درخت پير وقامت شکستۀ خويش را از سربند گنديده و متعفن نفرت و کينه توزی، آب داده اند هرگز نميتوانند ادعا نمايند که منحيث ناظم بی طرف وناقل امين ، درآثار شان ، حوادث را بی کم وکاست به رشتۀ تحريردر آورده اند. به عنوان مثال چگونگی شرح حادثۀ ترور بیشرمانۀ استاد ميراکبرخيبر را " مشت نمونۀ خروار " برمی گزينيم وبه مقال پرازفتنه ودروغ ، فقيرمحمد ودان ، جواب ميگوييم :

1-      طوريکه قبلآ تذکاريافت ، آقای وحيد مژده ، بتاريخ 27/ 2/  1386  درنبشته يی زير عنوان « قتلی که کودتا درپی داشت ! » منتشره درسايت انترنتی سرنوشت ، دست کم درمرحلۀ فعلی تا انجام تحقيقات گسترده تربعدی ازراز حادثۀ تروراستاد خيبر، پردۀ ضخيم را برداشت وبا معرفی اسمای اجراکنندگان اين قتل سازمان يافته سياسی، روی دروغگويان افسانه سازو ياوه سرا  را سياه ساخت.

          واما ذکراين مطلب که « متأسفانه با جفای زياد هم حزبيکه [ استاد خيبر ] به آن منسوب بود (چه در         شرايطی که دراپوزيسيون قرارداشت وچه درآوانيکه به اريکۀ قدرت تسلط داشت) ... » اندکی قابل تبصره

 می باشد.

     هرچند درجريان راه پيمايی اعتراضی  درشعارها و دربيانيه های رهبران حزبی پس از مراسم به خاک سپاری ، دشمنان بين المللی مردم افغانستان ، ارتجاع داخلی وگروههای متعصب وابسته به آن ، عاملين اصلی اين قتل سياسی ، دانسته شدند و انگشت اتهام به سوی آنها دراز گرديد ، وليک « حزبي که » خيبرشهيد « به آن منسوب بود » بعد ازسقوط جمهوری محمد داود وآغاز سياستهای سرکوبگرانه توسط رژيم نوتاسيس ، مجال پيگيری اين قضيه را نيافت. زيرا حزب بار دگرتحت پيگرد خونين قرار گرفت وشکل مبارزۀ علنی به مخفی تغيير پيدا کرد. دراين مرحلۀ مبارزۀ سياسی درنتيجۀ سياست ترور واختناق باند جنايتکارفاشستی حفيظ الله امين وشرکای جرمی اش دراين توطئه خائنانه، صدها همرزم ديگر استاد خيبر، اعم ازملکی ونظامی به زندانها افتيدند ، درپوليگون ها تيرباران شدند ، زجرشکنجه های طاقت فرسا وغيرانسانی را کشيدند ، لا درک گرديدند ، ازوظايف سبکدوش ودر مخفيگاهها پناه بردند، با زشت ترين و رکيک ترين الفاظ  و کلمات توهين و تحقير شدند ، برضد آنها دسيسه ساختند وتوطئه ها درست کردند....

البته بعد ازتغيير رژيم وايجاد ادارۀ خدمات اطلاعات دولتی ، جاداشت که رهبری آن اداره بنابر ارتباط و استقامت کاری ، موضوع را به وسعت دامنۀ فعاليتهای استخباراتی خويش درداخل وخارج، دنبال می نمود. اينکه چرا رهبر " خاد " به اين مسأله بی علاقه بود ، حوادث واپسين سالهای حاکميت و سلسله زد وبند های محرمانه با گروههای مخالف پيشين، بويژه حزب اسلامی حکمتيار ونقش سليمان لايق ، عبدالقدوس غوربندی وفقيرمحمد ودان درتامين ارتباطات وتوظيف ايشان دروظايف وچوکی های بلند حزبی ودولتی، به آن پاسخ ميگويد.

2-      دررابطه به مسايل مربوط به کميتۀ تدارک کنگرۀ موسس حزب ، کنش ها و واکنش های افراد و اشخاص دراين زمينه ونضج يابی به اصطلاح اختلافات (!) برسرچگونگی انتخاب راه وتعيين خطوط کاری مبارزۀ سياسی ، بيشترين حرف ها بطوريک جانبه ازرسالۀ مبتذل  وبی وزنۀ عبدالقدوس غوربندی که به نامردی ونيرنگ با نيات پليد وطاغوتی به تحقيروتوهين يک بخش حزب پرداخته وازکانگسترهای سياسی و باندهای رهزن  و آدمکش تمجيد بعمل آورده ؛ نقل برداری شده است. درست همانطوريکه غوربندی درمذمت نامۀ خود ازچرندنامۀ " دشنه های سرخ " به خرسندی ياد کرده وآن را تائيد نموده است.

   بدليل خودخواهی های فرعون مآبانه ، غرورمغاير سجايای انسانی وآداب وسنن پسنديده ، ستايشگری های بی حد وحصر ازستمگران بدنام زمانه ، تبارزعقده های شخصی وداوری های سخيف ، هردو رساله ازلحاظ سياسی وتاريخی فاقد اعتبار وارزش معنوی می باشند وصحت ندارند.

 

3-      بدون شک ، کليه وطنپرستان انقلابی افغانستان ، منجمله فرزندان ح . د. خ. ا ، ازمقام های رهبری حزب ( آنعده اعضای اصلی وعلی البدل کميته مرکزی منتخب کنگرۀ موسس که تا کنون درقيد حيات هستند ) می طلبند تا روی اين مطلب که چرا وبرمبنای کدام موانع ومشکلات، استاد خيبراز شرکت درنشست کنگرۀ موسس دورماند وبه عضويت کميته مرکزی درنيامد ، با کمال صداقت وامانت داری وبا صفای قلب و وجدان پاکيزه ، روشنی اندازند وبه بازارعرضۀ متاع هذيان گويی ها وياوه سرايی های (ودان- عثمان- غوربندی ) نقطۀ پايان بگذارند. درست آنجه را که سلطانعلی کشتمند قسمآ در کتاب يادداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی ( جلد اول ودوم ص 131- 146 ) انجام داده است.

4-      يک ملاحظۀ کاملآ استثنايی درمورد اسماعيل محشور که فقيرمحمد ودان به استناد اظهارات وی ، پخش شده ازبرنامۀ « افغانستان درقرن بيستم ، تاريخ شفاهی افغانستان » بوسيلۀ راديو بی. بی. سی ، راجع به تقابل گرايش ها (!) ميان شاد روان ببرک کارمل وشاد روان شهيد استاد خيبر، به قضاوت خود ساخته وپرداخته نشسته است .

  نگارنده با نام  وفوتوی اسماعيل محشور، درابتدا ازطريق جريدۀ پرچم آشنايی حاصل کرد ، بعدآ درجريان مظاهرات خيابانی اورا ديده است. پس ازاينکه ايشان ازمبارزۀ انقلابی روگردان شد وبا ح. د. خ. ا ، قطع علايق کرد وبعدها به شاخ وبرگ تشکيلات سياسی سردارمحمد داود پيوست ، به ادامه درزمان تصدی ولسوال پغمان، بجرم فحشاء مجازات گرديد وسپس درنتيجۀ رويدادهفتم ثور 1357 بتأسی ازاعلام عفو محبوسين، درزمرۀ سايرزندانيان جنايی، ازحبس رها شد و ديگر اودردايرۀ  سياسی صاحب نظران اصلآ مطرح نبوده است.

      بهرحال برخلاف نوشتۀ ودان ، اسماعيل محشور هرگز« ژورناليست شناخته شدۀ کشور» نبود ، بلکه وی بنابر رشتۀ تحصيل دردانشکدۀ حقوق دروزارت داخله مصروفيت وظيفوی داشت.

جالب اينکه نخستين گفت و شنود ميان اين جانب وآقای محشور، بطور اتفاقی دراوايل سال 1359 در دفترمجلۀ هفتگی ژوندون صورت گرفت وبه معرفت طرفين انجاميد.

      اسما عيل محشور درآن روزها به نشانۀ مدح خوانی ، تملق وخوش خدمتی وتحسين رهبران حزبی و دولتی ، صرف به مقصد به جيب زدن حق الزحمه ، مقاله های اخباری بی کيفيت و مود روز را می نوشت که محتوای همۀ آنها برمحور يک موضوع ( بيانيه های رهبران حزبی و دولتی، فيصله های پلينوم های کميته مرکزی ح. د. خ. ا ) می چرخيد و بنابر شناختی که داشت درهرشمارۀ مجلۀ ژوندون چندين مقاله را با نام اصلی و اسم های مستعار به چاپ ميرسانيد وگاهی نوشته هايش را با عين مضمون منتها با اندکی تغيير، با پس و پيش کردن کلمات وجملات به روزنامۀ انيس می فرستاد وبه نشر ميرسيد ( کلکسيون های مجلۀ ژوندون وروزنامۀ ملی انيس، مربوط به آن زمان را داشتم، هرگاه ازدست درازی وچپاول کتاب سوزان مجاهد وطالب، درامان باقی مانده باشند، روزی به رخ اسماعيل محشورخواهم کشيد.) .

    نگارنده که درآن وقت همکار قلمی مجلۀ ژوندون بود، روی اين مطلب که چرا صفحه های مجله با مدح گويی ، مسايل تکراری وبی ماهيت دارای مضمون و محتوای مشابه اسماعيل محشور پر ميشود ، درحضورخودش ودست اندرکاران مجله ، تبصره نمود و ناخوشنودی نشان داد.

    ايشان بخاطر اينکه صدای اعتراض را خفه ساخته باشند با دوستان شخصی اش درمرتبه های بلند حزبی سرشکايت بازکرد. دريکی ازروزها ازکميته ولايتی کابل برايم تلفون شد ( جنبۀ رسمی نداشت) طرف مقابل خودرا معرفی نمود وخواست تا ازاين به بعد ازمزاحمت (!) اضافی به آقای محشور دست بردارشوم . ضمنآ حرف های ازاين سو وآن سو برزبان آورد ( اين دوست عزيز ما فعلآ دريک کشور اروپايی پناهنده است ) .

   بدين شکل مدح خوانی وستايش قد و بالای رهبران حزبی - دولتی و تاييد ازفيصله های پلينوم های کميته مرکزی، توسط اسماعيل محشور، براحتی ادامه يافت.

   درآن هنگام که زمامداران کودتا چی تازه بدوران رسيده به اتفاق شرکاء برتوسن سرکش قدرت سواربودند وعنان حاکميت حزبی ودولتی را دراختيار داشتند ويکه تازانه می تاختند، براساس هدايت" ادوارد شواردنازی" وفرمان ميخائيل سرگويچ عزيز(!) ، درمشوره با" ويکتورپتروويچ پولينيچکه" ،همسنگران ملکی ونظامی استاد خيبررا با « دشنه های سرخ » ازصحنۀ سياسی و وظايف دولتی حذف می نمودند ، زجرروحی وآزارفزيکی ميدادند ودرمواردی گوشت دم توپ می ساختند- درآن وقت درمسابقۀ چور ولک بخشی چوکی های بلند حزبی و دولتی، مقام رياست روزنامۀ ملی انيس به اسماعيل محشورتعلق گرفت. به تعقيب تدويرمضحکۀ نمايشی وتبليغاتی بنام سمپوزيم (مصالحۀ ملی) ، بعنوان پاداش ، کرسی سفارت افغانستان در ويتنام را برايش تحفه دادند.

     معلوم نيست که محشور روی چه انگيزه ای وبمعرفت وسفارش چه کسی ، دردوران حاکميت ، دوباره به حزب رو آورده بود؟ ليکن يک حرف کاملآ روشن است: همه ميدانند که درآن روزگار، اکثرآ در اين گونه چوکی ها همکاران مخفی وکارمندان زيرپوشش امنيت دولتی ، تقررحاصل ميکردند.

5-      جای بسيار تأسف است که" ودان" ، " غوربندی" ويا فرد ديگری بخود حق داده ويا ميدهند تا از زبان مورخ شهير افغانستان ، علامه مرحوم غبار، سخن پراگنی کنند ويا بدون مجوزدرمقام راوی  گفته های آن شخصيت خبير وتاريخی کشور قرار گرفته ويا ميگيرند !

زنده ياد علامه غبار به درازای عمر غوربندی- ودان، دردنيای علم، ادب ، فرهنگ ، تاريخ و فلسفه قلم وقدم زده وبا سخن رسا آثار ماندگاری ازخود بجا گذاشته که ازشهرت واعتبارملی وبين المللی برخودار هستند. پس هيچ ضرورتی ديده نميشود که اشخاص سوم جاگاه ، ازموضع گيری های سياسی آن ابرمرد، تاريخ دروغين بسازند وازآن منحيث وسيله برضد رقبای سياسی سوء استفاده نمايند. زيرا هرگاه شادروان غبار ملاحظاتی ميداشت، بدون ترديد درجلد دوم« افغانستان درمسير تاريخ » ويا دررسالۀ جداگانه به آن می پرداخت وحرف های دل خويش را بيان می نمود.

6-      ودان درنوشتۀ خود دوبار ( چاپ شده وشفاهی ) ازمحترم خليل الله زمر نقل قول نموده وخيلی ماهرانه کلمات را به بازی گرفته ، آنچه جوهرمطلب را تشکيل ميداد ، ازقلم انداخته است:

-          باستناد کتاب افغانستان درقرن بيستم ( تاريخ شفاهی افغانستان ) سخنان خليل زمر چنين آغاز می يابد: « دراين کنفرانس ازيکی ازگرايشهای داخل جناح پرچم به رهبری ميراکبرخيبر که معتقد به تاييد وپشتيبانی رژيم محمد داوود و حتی ادغام جناح پرچم به حزب غوزنگ ملی [ حزب انقلاب ملی] داوود خان بود، انتقاد بعمل آمد وبدين ترتيب کنفرانس به دوگانگی ودودستگی که درجناح پرچم يکی به رهبری ببرک کارمل وديگری به رهبری ميراکبرخيبر، درمورد چگونگی برخورد با رژيم داوود خان وجود داشت، نقطۀ پايان گذاشت»،( درنوشتۀ ودان تا همين جا آمده است ) وبا اين جملات ختم ميشود: « اما تصميم اساسی اين بود که درکنفرانس به اتفاق آراء تصويب شد که حزب دموکراتيک خلق افغانستان بايد الترناتيو دولت محمد داوود درآينده باشد. ازمتن قطعنامه معلوم بود که رژيم محمد داوود خان بايد سرنگون گردد، هرچند که درمتن اسناد کنفرانس کلمۀ سرنگونی به کارنرفته است.» (5)

ببينيد، خوانندۀ عزيز! تصميم اساسی درکنفرانس به اتفاق آراء به تصويب رسيد ! پس ودان و ودان های وجدان مرده خجالت بکشند!

-          ضروراست محترم خليل الله زمردرمورد گفته های خود درملاقات مورخ 16 اکتوبر 2005 که ودان به آن پناه برده و آويزۀ گوش خود ساخته ، اندکی روشنی اندازد. درغير آن تکيه واستناد به گفته های نا روشن ازاعتبار ساقط است وعدم صداقت وسوء استفادۀ راوی را ميرساند.

7-      دررابطه با دروغهای شاخدار وادعاهای بی پايۀ ودان وشرکای جرمی بی بند وبارش مبنی بر

« انتقال مسؤوليت سازمان نظامی ازميراکبر خيبر به نوراحمد نور» جای دارد تا بلند پايگان ديروزی حزب، ازجمله نوراحمد نور، ازروی وجدان واخلاق سياسی، بدون اغماض- گزافه گويی وکتمان حقايق با منطق کوبنده، درپيشگاه مردم وتاريخ سياسی کشور، رفع مسؤوليت نمايند. زيرا اين سفسطه گويان شرمسار تاريخ، بدورازپابندی به سجايای اخلاقی ، آداب وسنن پسنديدۀ مردم ، با تصلب فکری وتعصب گروهی ، با هجو وتهمت زنی ، تلاش ميکنند تا دروغ وياوه سرايی را درمسند حقيقت بنشانند!

      واما تا آن جا که آگاهان سياسی ، رهبران وکادرهای رديف اول ح. د. خ. ا ، معلومات دارند ، استاد خيبر تاپايان عمر مسؤوليت رهبری سازمان نظامی حزبی ( جناح پرچم ) را بدوش داشت وهيچگاهی وظيفۀ تنظيم امور جلب وجذب افراد نظامی توسط اعضای نظامی حزب ، سازماندهی حزبی وپيشبرد کارسياسی دربين آنها ، به فرد ديگری انتقال نيافته بود. اگر اشتباه نشده باشد ، صرف دريک مقطع زمانی خاص ، شرايط طوری پيش آمد که اعضای ملکی ح. د. خ. ا ، نيز جدا ازسازمان نظامی به جلب وجذب افسران ( عمدتآ ازميان خويشاوندان ودوستان شخصی ) بپردازند. بمنظور حفظ ورعايت سريت کارسياسی دربين منسوبين اردو وجلوگيری از افشاگری های بی لزوم وپيشگيری ازتداخل وظايف ، مقامات رهبری حزب فيصله بعمل آوردند تا کارسياسی با افسرانی که ازسوی اعضای ملکی به صفوف حزب جذب ميشوند ، توسط نوراحمد نور درهمکاری با چند نفر کادرحزبی ديگر، سازماندهی گردد ودر نهايت پس از سپری شدن مدتی افسران جذبی به سازمان نظامی حزب معرفی ميگرديدند.

8-