در بازار سودا گری حرف های فرسوده وسترون ( بخش نهم )

غفار عریف 

 

در بازار سودا گری حرف های فرسوده وسترون

( بخش نهم )

     در آیین اخلاق ( فردی و اجتماعی ) و درنگره های سیاسی انسان دوستانه با درون مایه ی علمی و اجتماعی و دارای شفافیت و زیبایی های ویژه دربیان حقیقت و بازتاب واقیت ها، حد فاصل: 

     - بین صداقت و ریاکاری؛

     - میان انعکاس دیدگاه ها با کاربرد وسایل شریفانه و پخش نظر ها و باورﻫﺎ با توسل به بازی های شیطانی ؛ با خطوط روشن نشانی شده است . 

      بنابران فعالیت های پژوهشی و قضاوت درست و متکی به دلیل در باره ی رویداد های سیاسی و اجتماعی ، همین طور راجع به تحول های شگرف سیاسی _ اقتصادی _ اجتماعی _ فرهنگی ، از پژوهش گران و دانشمندان علوم می طلبد که با زیور دانش و معرفت علمی آراسته باﺷﻨﺪ و در کار های خود، روش علمی را پیشه ﻛﻨﻨﺪ . 

     ولیک برخلاف ، آنچه در بالا گفته شد ، در مقال « زمین سنتگرای ذهن ما و مارکسباوری روسی» کمبود آن به شدت احساس می گردد . بر علاوه این که مضمون از اصل بیان صادقانه ی مطالب تهی می باشډ، از جوهر علمی نیز بی بهره است . بی مایگی دیگر این نوشته ، از چسبیدن متعصبانه و مغرضانه ی نویسنده ی آن به معیار های فرسوده و سترون بخوبی قابل در یافت است . 

      برپایه ی علم انسان شناسی، ابعاد اصلی شخصیت ( عوامل باطنی و نفسانی ) یک انسان را شاخص های زیرین تشکیل می دهند:

طرزتفکر ،جهان بینی ، اعتقادها ، عواطف ، احساس ها ، درجه ی آگاهی فرد از زندگی و طبیعت و محیط و ماحول . 

      در گذشت زمان و در پروسه ی تکامل پدیده ی بنام حیات ، چیزی که برجستگی ، برتری ، برازندگی و شکوهمندی انسان را نسبت به زنده جان های دیگر نمایان ساخت ، همانا رمز باز شناسی کار وفعالیت های ( جسمی و فکری ) خلاق و سازنده ی آن ( تولید نعمت های مادی و معنوی ) بود که برای ادامه و بقای زندگی انجام داد؛ همچنان علت ومعلول را شناخت، بین آنها تفاوت قایل شد و آنها را مرتبط و درپیوند با همدگر دید. با تکیه بر بعد فکری مساله ، این فوق العادگی درناطق بودن آن تبلور پیدا کرد. 

      حال که فلاسفه و دانشمندان علم روان شناسی و جامعه شناسی توانایی تفکر ( فکر کردن ) و نیروی اندیشیدن را معرف اصالت بعد فکری انسان ها ، در سازندگی شخصیت آنان ، دانسته اند ؛ پس رسالت انسانی حکم می دارد تا آگاهان سیاسی ، روشنفکران مترقی ، دست اندرکاران عرصه ی علم و فرهنگ حرکت فکری - اعتقادی - اندیشه یی ، خرد - دانش - استعداد خویش را آگاهانه ، با اراده ی قاطع و عزم راسخ و عاری از جبر ( اختیاری ) در راه خدمت به حقیقت و بیان درست واقعیت های زندگی ، بخاطر سعادت انسان ها - بالندگی و شگوفایی فرهنگی - ترقی و پیشرفت اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی جامعه ی بشری و تامین برقراری روابط نیک دوستی و همبستگی میان انسان ها، ستایش ازارزشهای والای انسانی، داعیه ی صلح - ثبات وامنیت همگانی ، انکشاف علمی و فنی و رونق بخشیدن به شاخه های علوم و دست آورد های تخنیکی ، تحقق آرمان ها وخواست های برحق انسان ها ، پیکار با نامردمی ها - فساد و ناپاکی ها ... به کار بندند . 

ای برادر تو همان اندیشه ای

مابقی خود استخوان و ریشه ای

گر گل است اندیشه ی تو ، گلشنی

ور بود خاری تو ، هیمه ی  گلخنی

« مولوی »

ﺳﺨﻦ ﺳﺨﻨﻮﺭ ﻛﻪ ﺩﺭ آیینه ﯼ ﺁﻥ، ﺍﺑﻌﺎﺩ ﺷﺨﺼﯿﺘﺶ ﺗﺠﻠﯽ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﺪ، ﺍﮔﺮﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﺧﺮﺩﻣﻨﺪﯼ، ﺩﺍﺩﮔﺮﯼ، ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ، ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺧﻮﺍﻫﯽ، ﺣﻘﺠﻮﯾﯽ، ﺭﺍﺳﺖ ﻛﺮﺩﺍﺭﯼ، ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﻧﺎﻡ ﻭ ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺁﺩﻣﯽ، ﻣﻬﺮﻭﺭﺯﯼ، ﻧﻮﻉ ﺩﻭﺳﺘﯽ، ﺗﻌﺎﻟﯽ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﻭ ﺩﺭﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺳﺠﺎﯾﺎ ﻭ ﺟﻼﻝ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﺳﻘﻮﻁ ﻭﺍﻧﺤﻄﺎﻁ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﺪﺍﻝ ﺑﺪﺑﯿﻨﯽ، ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻮﯾﯽ، ﺍﺗﻬﺎﻣﺰﻧﯽ، ﺍﻏﻮﺍ ﮔﺮﯼ، ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺍﻫﯽ،ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺷﻜﻨﯽ، ﻛﯿﻨﻪ ﺗﻮﺯﯼ...ﺑﺪﻧﺒﺎﻝ ﺩﺍﺭﺩ.

     نا استواری و ناپایداری فکری انسان های فاقد آرمان های سترگ و پسندیده ی انسانی را به مرز هایی می کشاند ﻛﻪ بیدرنگ مدافع فساد لگام گسیخته ی زورمندان و خودکامگان گردد و در ستودن از اهریمن ، با عوام فریبی بی بند وبار ، پلیدی ها ، زشتی ها ، بدی ها را جاگزین پاکی ها ، زیبایی ها و نیکی ها سازد . 

     به استناد آنچه گفته آمد ، بایست بحث پیرامون مقال « زمین سنتگرای ذهن ما ... » را ادامه داد و در مقابل دروغ گویی ها ، بداندیشی ها ، بدبینی ها ، پرگویی و ژاژخایی ها ، حسدورزی ها ،فریب و نیرنگ های نویسنده ی آن آیینه گذاشت : 

      جامعه شناسی علمی حکم می کند که رویداد های تاریخی در افغانستان ، توأم با فعل و انفعال های اجتماعی و تغییر و تحول های سیاسی در زندگی مردم و بروز پدیده های نو در ساختار های نظام سیاسی حاکم در جامعه ، باید بر مبنای بینش علمی مورد تحلیل و بررسی قرار گیرند . این امر زمانی میسر می گردد که خود مفسرسیاسی ، تحلیل گر مسایل تاریخی - سیاسی - اقتصادی - اجتماعی و پژوهشگر عرصه های علوم ، از سطح عالی معرفت وفرهنگ سیاسی و اخلاق اجتماعی ، اگاهی لازم از پس منظر حوادث و شناخت دقیق از ویژگی های جامعه و نظم اجتماعی ، برخوردار باشد و بنیاد کارهایش را تحقق بخشیدن هدف های  انسانی تشکیل دهد . 

       اما مقال «زمین سنتگرای ذهن ما ... » از مشخصه های متذکره تهی بوده و هیچ کدام ازامتیاز های بالا ، در آن نمودار نیست . 

زمان نمی گذرد، عمر ره  نمی سپرد !

صدای ساعت شماطه ، بانگ تکراراست

نه شنبه هست و نه جمعه !

نه پار و پیرار است !

جوان و پیر کدام است ؟ زود و دیر کدام ؟

اگر هنوز جوان مانده ای به آن معناست،

که عشق را به زوایای جان صلا زده ای

ملال پیری اگر می کشد تو را ، پیداست ؛

که زیر سیلی تکرار ،

دست و پا زده ای !

***

زمان نمی گذرد ،

صدای ساعت شماطه ، بانگ تکرار است ،

خوشا به حال کسی،

که لحظه لحظه اش ، از بانگ عشق سرشار است

« فریدون مشیری »

       با تأسف ، نقاد ژرف نگر ( ! ) در برگه ی نخست مقال « زمین سنتگرای ذهن ما ... »، چند حرفی را بر صفحه ی کاغذ ریخته ، که با خوانش تمامی مضمون و مکث روی همه موضوع های مندرج در آن ، یکسره غلط ، دروغ ، و ساختگی از آب بدر می آید . 

       به دو مطلب بعنوان نمونه که در بخش های گذشته نیز به آنها اشاره شده بود، توجه فرمایید: 

       1- « این نوشته پاره یی از یاد هایم می باشد»؛ 

      2 - «... آقای سیون، دوست جرمنی ام [ دوست نوآشنای آقای صدیق رهپو ] ... کتاب ها و نوشته ی زیادی را به زبان انگلیسی در اختیارم قرار داد ، فرصت آن را به دست آوردم تا به گذشته سیاسی ام ...نگاه ژرف ، دقیق و پر نقد (!) بیندازم » . 

      لیکن بر خلاف این ادعای پوچ ، آنچه تا این دم از پرویزن بررسی های مان گذشت ، نشان داد که کلیه مسایل سیاه کرده شده در ورق پاره ها ، یا ساخته و پرداخته ی ذهن حیله گر، منفی باف و ترفند تراش خودش می باشد و یا بیشترینه را بصورت التقاطی وانتزاعی از آثار دیگران نسخه برداری نموده است و با بی مبالاتی به اصول نویسندگی و اخلاق ژورنالیستی ، با افزودن پیشوند « به باورم ( ! ) » ، [ باور شخص خودش ] همه را در جمع آفریده های قلمی خود، شمرده است .

     حال آنچه در بالا گفته شد، باید همه را مستند ساخت و با حقیقت ها محک زد :

 - بارزترین نمونه اش همراهی [ ح . د. خ . ا ] با کودتای داوود، می باشد که به این نظام [ رژیم سلطنتی ] نقطه پایان گذارد . » ( ص 22 ) 

    این افترای حقوق دان بازنگر ( ! ) مان در اصل ، از مخزن عقده ، کینه و عداوت میر محمد صدیق فرهنگ ، بیرون آمده است ، بخوانید : 

      « ... گواه صادق این مطلب همکاری تبلیغ کنندگان این نظریات با کودتای 1973 [ 26 سرطان 1352 ] بود که در ضمن سایر آزادی ها به آزادی مطبوعات هم پایان بخشید ... » (افغانستان در پنج قرن آخیر، ج اول ودوم ، ص 786 ) 

      و اما ، صرف نظر از این که سلطنت طلبان و برخی کارمندان عالی رتبه ی حکومت های دهه ی قانون اساسی ، نمایندگان و اعضای حزب ها و نهاد های سیاسی یی که با ح . د. خ . ا ( پرچمی ها ) در رقابت سیاسی قرار داشتند ، تاریخ نویسان - تحلیل گران - ژورنالیستان و واقعه نگاران جهان سرمایه داری ( از جمله ی آنان ، جارج آرنی انگلیسی  درﻛﺘﺎﺏ « افغانستان ،گذرگاه کشور گشایان» ، صص 67 - 69 ) و متعصبان ارتجاعی در منطقه ؛ در باره ی نقش ، همکاری و یا اشتراک داشتن ح . د. خ . ا ( پرچمی ها ) در ﻛﻮدتای 26 سرطان 1352 به رهبری محمد داوود، چه جفنگها نگاشته اند ، دررابطه به واکنش سیاسی ، موضع گیری و مواضع سیاسی ح . د. خ . ا ( پرچمی ها ) نسبت به کودتای سال 1973 ، سلطان علی کشتمند ، در آن وقت ، عضو بلند پایه ی ستاد رهبری حزب ، در کتاب : « یادداشت های سیاسی و رویدادهای تاریخی » ( ج اول ودوم ، بخش دوم ، صص 240- 261 ) خیلی ها دقیق ومفصل معلومات داده و بر زوایای تاریک موضوع روشنی انداخته است که بسنده پنداشته می شود . 

      مزید بر آنچه در بالا گفته شد ، در جریان سال های سپری شده دردونیم دهه ی آخیر، شمار زیادی از اعضای با رسالت ح .د . خ . ا پیرامون این واقعه دهها نبشته را به چاپ رسانیده اند که از زمره ی آنها مقال : « رخداد های خونبار دو سده ی اخیر را چه نام گذاشت » ، نوشته ی: عبدالواحدفیضی ، بخش هفتم ، زیر تیتر : « از کودتای 26 سرطان 1352تا قیام مسلحانه 7 ثور 1357 » را می توان یادآوری کرد.

عشق شوری در نهاد ما نهاد

جان  ما را در کف غوغا نهاد

گفت و گویی در زبان ما فگند

جست و جویی در نهاد ما نهاد

داستان دلبران آغاز کرد

آرزویی در دل شیدا نهاد

قصه ی خوبان به نوعی باز گفت

کاتشی در پیر و در برنا نهاد

رمزی از اسرار باده کشف کرد

راز مستان جمله بر صحرا نهاد

از خمستان جرعه ای بر خاک ریخت

جنبشی در آدم و حوا نهاد

عقل مجنون در کف لیلی سپرد

جان وامق در لب عذرا نهاد

بهر آشوب دل سوداییان

خال فتنه بر رخ زیبا نهاد

وز پی برگ و نوای بلبلان

رنگ و بویی در گل رعنا نهاد

فتنه یی انگیخت ، شوری درفگند

در سرای شهر ما چون پا نهاد

جای خالی یافت از غوغا و شور

شور و غوغا کرد و رخت آنجا نهاد

نام و ننگ ما همه بر باد داد

نام ما دیوانه ی رسوا نهاد

چون عراقی را در ین ره خام یافت

جان او بر آتش سودا نهاد

« فخرالدین عراقی »

 

         2 - « نقش روشن در به راه انداختن نا آرامی ها در معارف » ( ص 22 ) 

         آقای عقل کل ( ! ) ، در این بهتان گفتن خود به ح . د . خ . ا در خصوص بروز حادثه ی ناآرامی ها در معارف ، رابطه ی منطقی میان علت و معلول را یکسره ﻭ ﯾﻚ ﻟﺨﺖ در قمار دروغ گویی های خود باخته است ! 

       این دیگر به همه ی آن نسلی از مکتب رفتگان و تحصیل دیدگان کشور مان که در آن برهه ای از تاریخ پر از شور و شوق انقلابی در افغانستان زیست می نمودند و شکر خداوند همین اکنون عده ی پر شماراز آنان در قید حیات هستند ؛ به مانند آفتاب روشن است که تنها همان سیاست ضدمردمی و استعداد ستیز حکومت پوشالی، در نظام مردم سالار ( ! ) بود که بی توجه به خواست بر حق و قانونی دانش آموزان افغانستان ،نا آرامی ها را در معارف بوجود آورد . 

      واقعیت قضیه از این قرار بود :

در سال 1347 خ ( 1968 م ) ، رقم درشتی از فارغان صنوف دوازدهم لیسه های مرکز و ولایت های افغانستان در آزمون شمولیت در دانشکده های دانشگاه کابل ، اشتراک  ورزیدند و چنین می پنداشتند که شانس فراگیری بیشتر دانش ، از سوی حکومت مردم سالار ( ! ) مطمع نظر جناب ژرف نگر (!)، برای شان داده می شود ؛ ولیک بر عکس ، این آروزی نیک و پاک تعداد زیادی از آنان با خاک یکسان گردید ، زیرا حکومت ( وزارت معارف ) خلاف انتظار ، حد اوسط نمره ی پذیرش به دانشگاه را نسبت به سال های گذشته، عمدی از 43 نمره به 52 نمره ، بالا برد که در نتیجه ی آن عده ی زیادی از دانش آموزان ممتاز ، از رفتن به دانشگاه محروم شدند . 

      در ضدیت به این سیاست استعداد ستیز حکومت، هزار ها جوان آروزمند و علاقمند به تحصیل ، از سراسر افغانستان ، در پایتخت کشور ، در شهر کابل ، دست به تظاهرات قانونی و مسالمت آمیز زدند و بدین طریق از گلوی هزار ها انسان آینده ساز میهن،  صدای خشم وخروش اعتراض در فضای کابل طنین انداخت و کاخ استبداد را به لرزه در آورد . به زودی این صدای اعتراضی مورد حمایت و پشتیبانی ﻧﯿﺮﻭمند و قاطع دانشجویان دانشگاه کابل و دانش آموزان لیسه های مرکز، قرارگرفت . 

       حرکت اعتراضی قانونی، مسالمت آمیز وخودجوش، فارغان لیسه های افغانستان که به نام

«تظاهرات کانکور زده ها» شهرت پیدا کرد ، درآغازمرحله ، اساس سیاسی نداشت ، فقط خواست صنفی بر حق دانش آموزان را در خود منعکس می ساخت . « کانکور زده ها » بخاطربرآورده شدن آروزی خویش ، به شورای ملی مراجعه نموده ، از فیصله ی حکومت شکایت کردند وطالب کمک گردیدند . شورای ملی برسبیل همدردی با دانش آموزان ، حد اوسط نمره ی  کامیابی را ( 45 ) نمره تعیین کرد و به حکومت اطلاع داد ؛ لیکن کله شخ های حکومتی  به آن گردن نه نهادند . 

        انعطاف نا پذیری ، ستیزه جویی ، لجاجت و سرپیچی حکومت از پذیرش فیصله ی شورا و پشت پازدن به خواست بر حق دانش آموزان ، سلسله ی تظاهرات جوانان را دامنه دارساخت . حکومت مردم سالار ( ! ) در نظام مردم سالاری ( ! ) و در دهه ی مردم سالار ( ! ) ، جهت پراگنده ساختن دانشجویان و دانش آموزان و سرکوب معترضانی که به جز قلم ، کاغذ ، کتاب ، سخن رسا ویک خواست برحق ، سلاح دیگری در اختیار نداشتند ، غند ضربه را به خدمت گمارید و با این حرکت نا عاقبت اندیشانه ، به وخامت اوضاع افزود و وضعیت را بی نهایت بحرانی گردانید . 

      حکومت در یک زورآزمایی نا برابر در مقابل دانشجویان ، دروازه های دانشگاه ﻭ ﻟﯿﺴﻪ ﻫﺎﯼ کابل را بر روی فرزندان مردم افغانستان بست و پروسه ی فراگیری علم ودانش را تعطیل کرد و به زوربرچه و دنده ی برقی کلاه سفید ها ، به تظاهرات مسالمت آمیز« کانکور زده ها » نقطه ی پایان گذاشت .

      هنگامی که فارغان لیسه ها ، با ناامیدی به مناطق بود و باش خود برگشتند ، دامنه ی نا خشنودی و نا رضایتی مردم از اعمال زورگویانه و ضد مردمی حکومت ، به ولایت ها نیز کشانیده شد . 

      پس از رویداد سال 1347 ( تظاهرات کانکور زده ها ) بود که حکومت های پوشالی ، مدافع طبقه ی ستمگر و ارتجاع سلطنتی ، در مقابل فارغان صنوف دوازدهم لیسه ها تدابیر سخت گیرانه را در پیش گرفتند و محدودیت های شدیدی را وضع نمودند و آهسته آهسته روزنه های امید به آینده را بر روی دانش آموزان بستند . 

     نظام سیاسی در افغانستان وحکومت های مربوط به آن ، از یک طرف در فراهم آوری زمینه های کاری برای اکثریت فارغان لیسه ها ،عاجز و ناتوان بود ، از سوی دیگر سطح نیازمندی های زندگی روزمره ، روز تا روز بالا می گرفت و پر رنگ ترشده می رفت ؛ از این رو در نزد اکثریت جوانان مکتب رفته ی افغانستان ، چشم انداز به آینده ، خیلی ها تاریک به نظر می رسید . 

ما نقد عافیت ، به می ناب داده ایم

خار و خس وجود ، به سیلاب داده ایم

رخسار یار ، گونه ی آتش از آن گرفت

کاین لاله را به خون جگر آب داده ایم

آن شعله ایم ، کز نفس گرم سینه سوز

گرمی به آفتاب جهانتاب داده ایم

در جست وجوی اهل دلی، عمر ما گذشت

جان در هوای گوهر نایاب داده ایم

کامی نبرده ایم از آن سیمتن رهی

« از دور بوسه بر رخ مهتاب داده ایم»

« رهی معیری »

3 - « حضور در اتحادیه محصلان دانشگاه که خود مهمیزی برای نا آرامی ها بدل شد . » ، « نا آرامی در دانشگاه کابل 1969 . بستن درب آن از می تا نوامبر همان سال . »، « ناآرامی های لیسه نجات که می خواستند تا درس به زبان جرمنی از نصاب درسی آن لیسه خارج ساخته شود . » ، « مظاهره علیه سفر اگنیو به کابل ،1970 . » ، «حضور در اتحادیه استادان و بهره برداری از آن به نفع اندیشه های مارکسباور روسی و سیاست شوروی » ، « نا آرامی های دانشگاه کابل 1971 ، در این دور دانشگاه 170 روز مسدود می گردد ...» ( ص 22 ) 

            خواننده ی عزیز ! 

     در اینجا ، چند ادعای دروغین نویسنده ی مقال «زمین سنتگرای ذهن ما ... » مبنی برنقش

داشتن ح .د . خ . ا در کلیه نا آرامی ها ، بخاطری زیر یک ردیف بندی آورده شد که همه موضوع ها با هم پیوند ارگانیک دارند و در ارتباط با یکدیگر ( سوای مساله ی لیسه امانی « نجات » ) بحث روی آنها صورت می گیرد . 

     و اما پیش از آغاز صحبت ، لازم است تا مرجع اصلی ،این همه لفظ پردازی ها ، بیهوده گویی ها ، تعصب ورزی ها و خرده گیری ها به معرفی گرفته شود :  

     - در کتاب « افغانستان در پنج قرن اخیر » ، تألیف : میر محمد صدیق فرهنگ ، زیر عنوان های : - « افزایش تشنجات ... » در معارف ودر دانشگاه کابل (صص 761 - 762 ) و « بی موازنگی در بین نیازمندی های اقتصادی و بر نامه معارف » ( صص 781- 782 ) ، توضیح های داده شده که با حقیقت منافات دارد؛ 

     - در کتاب « افغانستان گذر گاه کشور گشایان » ، تألیف : جاج آرنی انگلیسی ، در باره ی « نا آرامی در دانشگاه کابل » ( صص 61 - 62 ) و راجع به « اتحادیه استادان دانشگاه کابل » ( ص 63 ) مطالبی درج است که تمام واقعیت ها را

مقالات مرتبط

...

در آیین اخلاق ( فردی و اجتماعی ) و درنگره های سیاسی انسان دوستانه با درون مایه ی علمی و اجتماعی و دا... ادامه

...

   تکرار نويسی و عقب گردشی نويسنده ی مقال " زمين سنتگرای ذهن ما و مارکسباوری روسی " را در درنگ کردن... ادامه

...

نويسنده ی مقال " زمين سنتگرای ذهن ما و مارکس باوری روسی "، از صفحه (13) به بعد ، با راندن چرخ تاريخ... ادامه

...

   در تارنمای " نی " نبشته ی " زمين سنتگرای ذهن ما و مارکس باوری روسی" را که از رشحه ی قلم آقای صديق... ادامه

...

بااحترام به عقاید همه هموطنان گرامی که عقاید واندیشه خویش درجهت اهداف انسانی وخدمت هموطنان عزیز خویش ادامه

...

از مدت چند هفته بدين طرف، در شبکه ی جهانی انترنت ، در سايت  " آريايی " و تارنماهای ديگر ، نبشته ی دن... ادامه

...

طوريکه همه بينندگان وشنوندگان رسانه های اطلاعات جمعی اطلاع دارند، تبليغات گستردۀ شبکۀ جهانی تلويزيون... ادامه