کی ها مقصر اصلی وضعیت کنونی کشورما و اقتصاد فروپاشیدهٔ آن اند؟ قسمت دوم

کی ها مقصر اصلی وضعیت کنونی کشورما و اقتصاد فروپاشیدهٔ آن اند؟

قسمت دوم

باختم جنگ دوم جهانی درسال ۱۹۴۵، درعرصهٔ روابط بین المللی تغییراتِ عمده بوجود آمد و شرایط ایجادِ  نظام دو قطبی را درجهان فراهم ساخت. ایالات متحدهٔ امریکا و اتحاد جماهیرشوروی سابق منحیث پیروزمندان جنگ در رأسِ دو بلاک شرق و غرب، دریک رقابت همه جانبه، مقابل همدیگر قرار گرفتند. کشورهای شرق میانه، یکی از مناطق عمدهٔ رقابت میان این دو ابرقدرت بود.

 در دوران جنگ سرد هردو بلاک سعی  میورزیدند کشورهای منطقه شرق میانه را درکنار خود داشته باشند تا اهداف شانرا بهتر عملی سازند. درواقع کشورهای این منطقه، با پیوستن به یکی ازاین دو ابرقدرت عملاً در یکی از این دو بلاک قرارگرفتند. هردو بلاک به حمایت از متحدان منطقوی شان متعهد بودند و درمقابل، آنها توقوع داشتند تا این کشورها از سیاست های شان پیروی نموده و اقدامات آنها صرف درجهت تأمین منافع بلاک مربوطهٔ شان باشد.

درحقیقت رهبری اوضاع، عملاً دردست این ابرقدرت ها بود. به همین صورت رهبری و کنترولِ روابط و مناسبات کشورهای ضعیف، و دوری و نزدیکی آنها با همدیگر به اراده و خواست کشورهای بزرگ، انجام می یافت، حتی این کشورها بخاطر تأمینِ منافعِ قدرتهای مسلط، بعضأ باهم به منازعه و درگیری می پرداختند.

بعد ازختم جنگ جهانی دوم، رقابت، تنش و کشمکش جیوپولیتیک میان اتحاد جماهیر شوروی و متحدانش (بلاک شرق) و ایالات متحده آمریکا و متحدانش (بلاک غرب) به شدت آغاز یافت.

در مجموع دوره زمانی جنگ سرد از سالِ۱۹۴۷میلادی و آغاز دکترین تُرومَن تا فروپاشی اتحاد شوروی درسال ۱۹۹۱ ادامه داشت. از آنجائیکه در این دوران هیچگاه جنگِ مستقیم میان ایالات متحده امریکا و اتحاد شوروی به وقوع نپیوست، از واژه جنگ سرد برای این دوره استفاده میگردد.

دراین دوره اصل موازنه قوا، بر نظام بین المللی حاكم بود واین امر سبب شده بود تا کشورهای قدرتمند با همدیگر كم و بيش درسطح برابر، قرار داشته باشند وهیچ یک ازآنها توان حذف همديگر ويا تغييرِ ساختار نظام حاكم، از دوقطبی به یک قطبی يا چندقطبی را نداشتند واز بوجودآمدن و پیدایش قدرت رقيب ديگر هم جلوگیری به عمل می آوردند. درچنين شرایط قدرت های مسلط، تعیين کننده قواعد كار بودند.

اکثرِ مناطق استراتژيک جهان، شاملِ عرصه رقابت بوده و تحت نفوذ يکی از ابرقدرت ها قرار داشت. گرچه ديدگاه كشورهای وابسته، درمجموع تحت كنترول ابرقدرتها بود، ولی این کشورها درعرصه های جزيی تا حدی ازصلاحیت های محدود برخوردار بودند، اما با آنهم قدرت های بزرگ بعضی اوقات در بسياری از مسایلِ كشورهای وابستهٔ شان، دخالت میكردند.

افغانستان، عراق و ايران ازجمله كشورهای بودند كه بعد ازجنگ دوم جهانی بشدت تحت تأثير رقابتهای دو ابرقدرت قرار داشتند. موقعيت استراتژيکِ کشورما هم مانند سایر کشورهای منطقه و شرق میانه دردورهٔ جنگ سرد از اهمیتِ قابل ملاحظه برخوردار بود.

 يكی از عوامل مؤثر درتعیين خط مش سياست خارجی یک کشور، مباحث استراتژيک و راهبرد دفاع ملی، محيط پيرامونی و موقعيت جیوپوليتيک ازعوامل عمده محسوب میگردد. یکی ازمناطق عمده و مهم در معادلات جیوپوليتيک جهانی، منطقه شرق ميانه است. شرق ميانه، مركزدنيای قديم شناخته ميشود.

وضعیت کنونی کشورما و اقتصاد فروپاشیدهٔ آن نه تنها ناشئ از عوامل و مداخلات خارجی بوده، بلکه بیشتر عوامل داخلی دارد. باید گفت که هرکدام ما دربرابر کشور و مردم مسئولیت داریم، وضع ناهنجار کشور بیانگر آن است که یا ما مسئولیت خودرا به شیوهٔ درست و سالم انجام نداده ایم، یا دربرابر مسئولیت ها، بی توجهی نموده ایم ویا اینکه با دشمنان کشور ومردم، پیوسته و کشورِ آبایی خویش را منهدم و غارت نموده ایم. افرادی که اینگونه اعمال شنیع را آگاهانه انجام داده باشند، درتاریخ کشور منحیث خائنین ملی ثبت خواهند شد.

پرسش اساسی این است که کشورما باداشتنِ منابع غنی زیرزمینی، چرا عقبمانده است؟ و چرا مردم افغانستان با وجود قربانی های بی پايان و تلفات بزرگِ انسانی در راه اِعتلا و سربلندی کشور، هنوزهم از رفاه و آسایش بهره مند نشده اند؟

افغانستان درعصر حاضر به میدان منازعات بینالمللی، اختلافات و کشمکشهای قومی، سمتی، مذهبی، لسانی و قبیلوی تبدیل شده است. کشوری که مردم آن به صورت مسالمتآمیز درکنار هم زندگی مینمودند، امروز با تأسف برادرکشی، کشتار، انتحار، انفجار، دهشت و وحشتافگنی از افتخارات آن محسوب میگردد. یکی از عوامل عقبماندگی کشورما این است که اکثرِ مردم ما ازتاریخ نیآموخته اند وحوادثِ که درکشور بوقوع پیوسته است، به فراموشی سپرده اند؛ همچنان درهیچ زمینهی از خود درعرصههای نظامی، سیاسی و اقتصادی درکشور پایداری و ثبات نشان نداده اند و هیچ نوع بازنگری و بازاندیشی در مورد تغییراتی که درکشور بوقوع میپیوندد، درآنها مشاهده نمیشود. نباید فراموش نمود که دوخصلتِ منفیِ(دروغگویی و چاپلوسی)، عمیقأ درفرهنگ ما ریشه دوانیده است.

درعدم پیشرفت افغانستان عوامل متعدد نقش ایفأ نموده است.

حضور و نقشِ کشورهای بیگانه باعث گردیده تا کشور در اجراأت و عملکرد خود استقلالیت نداشته، بلکه مطابق خواسته ها و برنامههای کشورِ بیگانه عمل نماید. کشورهای خارجی مقیم، با تشدید جنگ وایجاد تفرقهمیان مردم افغانستان، بخاطر حضور طولانی و غارت منابع زیرزمینی کشور اقدام نموده و ازین طریق سعی مینمودند تا کشورمان را به مستعمرهٔ خویش تبدیل نمایند.  گرچه حضور کشورهای خارجی سبب واردشدن دانش، تکنالوژی و نیروی متخصص را درقبال دارد؛ ولی متاسفانه مردم ما برعلاوهٔ  آنکه ازاین داشتهها به صورت درست و مُثمر نتوانستند استفاده کنند؛ بلکه تمام تغییرات و دست آوردهای حاصل شده را تخریب و یا به کشور همسایه یعنی پاکستان به فروش رسانیدند.

کشورعزیزما دارای سنتها و ارزشهای خاص بوده و از تنوع فرهنگی نهایت زیاد برخوردار است، ولی ازاثرِ تعاملات کمترِ اجتماعی، بسیاری آنها به صورت ناشناخته باقی مانده است و بعضأ مردمِ یک منطقه با فرهنگِ منطقهٔ دیگر آشنایی ندارند. اکثرأ میان روستاها و شهرها اختلافات بوجود می آید که علت این اختلافات ناشئ ازعدم آگاهی حکومت از تفاوتهای فرهنگی مردم میباشد.

با تطبیق برنامه های حکومت در ولسوالیها تغییراتی درفرهنگ و تعاملات اجتماعی مردمِ آن محل به وجود می‌­آید که این امر بعضأ باعث بروز اختلافات و مشکلات تاسرحد جنگ با نظام حاکم میگردد، زیرا مردم فکر میکنند که مشکلاتِ بوجود آمده ازجانب نظام حاکم بر آنها تحمیل گردیده است، بنأ درصدد فروپاشی حکومت و نظام حاکم میشوند.

فرهنگ که مجموعهٔ عقاید و ارزشها دریک جامعه بوده و درجریان زندگی اجتماعی آموخته میشود، نیز در پیشرفت و عقب ماندگی یک کشور تأثیرگذار است. برداشت وتعبیر مردم از ساختارهای حاکمِ جامعه درمدت زمانِ طولانی شکل گرفته و تثبیت میگردد. تاریخِ درخشانِ علمی و فرهنگی گذشتهٔ کشورما، درمقایسه با پرابلم ها و مشکلاتِ که نسل کنونی با آن مواجه است، تصویر بهتری از گذشتههای دور، در اذهان جوانان بجا گذاشته است. برداشت های مثبت ازگذشتهٔ بهتر از امروز، سبب شده تا عدهٔ ازتحکیم نظام حاکم جلوگیری نموده و مانع استقرار، ثبات و پایداری نظام گردند.

تمام اقوام و ملیت های ساکن درافغانستان درکنار همدیگرهمیشه برعلیه بیگانگان جنگیدهاند و آنها را از وطنشان بیرون رانده اند، ولی با تأسف بعد ازخروج بیگانگان ازکشور، نتوانسته اند یک نظام با ثبات و خدمتگذار مردم به وجود بیاورند. زیرا آنها عزم راسخی جهت اعمار کشور ندارند. عدهٔ نمیخواهند که کشورما ساخته شود ویا هم منتظراند تا دیگران بیایند و این وطن را آباد سازند، بدون آنکه خود دست و آستین برزده و در آبادانی کشور بکوشند. این شیوهٔ نگرش سبب شده تا کشورما در انزوای اقتصادی و فرهنگی قرار بگیرد.

تاریخ افغانستان بیانگر آنست که قدرتطلبی از ویژگیهای عمدهٔ مردم این مرز و بوم بوده است و برای رسیدن به قدرت، از برادرکشی و جنگهای خانوادگی هم  دریغ نورزیده اند. موجودیت ملوک طوایفی، خانزادگی و خانپرستی درگذشته و تلاش برای جنگهای داخلی همه نشان میدهد که کشورما حاکمان خودگماشتهٔ زیادِ را درخود پرورانده است. این حاکمان همیشه برای دوام و بقای خویش مردم را در جهالت و بیسوادی نگهداشتهاند.

بعد ازتجاوز نظامی امریکا به افغانستان و تدویرِ کنفرانس بُن، بزرگترین اشتباهٔ امریکا و حکومت های دست نشاندهٔ آن درکشورما، طرح و عملی نمودن نظام اقتصادی بازار آزاد بود، که درکشورِ فقیری چون افغانستان طی بیست سال گذشته، به جُز از بدبختی، رنج و هزاران مصیبت، چیزی دیگرِی به ارمغان نیآورد.

با تطببیق نظام اقتصادی بازار آزاد، قیمت مواد اولیه ازهمان آغاز تاحال چندین برابر افزایش یافته و پروسهٔ افزایش قیم سیر صعودی را دنبال میکند؛ افزایش قیم درکشور باعث گردیده تا مردمِ فقیر، فقیرتر شده و سطح فقر تا ۷۲ فیصد برسد. زیرا دولت دراین سیستم اقتصادی جهت کنترول قیم، مداخله نمی نماید. با ادامهٔ نظام بازارِ آزادِ مدلِ غربی درحقیقت ۹۸ فیصد سرمایه دراختیار ۲ فیصد مردم قرار خواهد گرفت.

کشورهای غربی با برقراری نظام لیبرالیسم، همیشه درکشورهای مختلف، برعلاوهٔ اینکه مدل سیاسی آنها را مطابق خواست و منافعشان ایجاد و عملی می نمایند، مدل اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی آنها را نیز طرح و عملی میکنند.  با برقراری نظام جدیدِ سیاسی ـ اقتصادی به اصطلاح دمکراسی لیبرالیسمِ مدلِ غربی درافغانستان، طی بیست سالِ گذشته به جای اینکه ثبات سیاسی درکشور تأمین گردد و منجر به پیشرفت اقتصادی شود، با تأسف تطبیق این نظام اقتصادی، کشور را درپرتگاهٔ نابودی کشانید.

درکشور عقب ماندهٔ چون افغانستان، دولت و حاکمیت سیاسی بایست جهت تأمین نیازمندی های اولیه شهروندان کشور، که بیشتر از ۷۲ فیصد آنها زیر خط فقر زندگی نموده و اشدِ ضرورت به غذا دارند، حداقل در تهیه، تأمین و کنترول مواد اولیهٔ زندگی سهم فعال و اساسی داشته باشد.  ولی متأسفانه در نظام بازار آزاد و شیوهٔ عملکرد آن، دولت صرف تماشاگر است، درحالیکه مردم باید زجر و مشکلات را متحمل شوند.

امریکا ازیکطرف طالبان را تحت کنترول شان داشتند وازجانب دیگر همزمان از دولت کابل حمایت میکردند، ولی طالبان با حملات شان، مناطقِ روستایی را که در آن فقر و بدبختی شدید وجود داشت و از دولتِ تحت حمایت امریکا ناراضی بودند، تصرف نمودند و حتی به شهر کندهار رسیدند.عواقب و پیامدهای حملهٔ نظامی و تجاوز امریکا در افغانستان صرف منحصر به جغرافیای کشورما نبوده، بلکه تمام منطقه و جهان را متأثرساخت. یکی از پیامدهای منفی و ناگوار آن، گسترش قاچاق موادمخدر درافغانستان وسراسر جهان بود.

کشت و تولید مواد مخدر از گذشته های دور درافغانستان مروج بود، برای اولین بار در دهه هشتاد قرن بیست، گروه های تنظیمی ازآن، جهت تأمین بودجه مقاومت دربرابر دولت قانونی آنزمان استفاده نمودند، این امر حجم کشت و تولیدِ مواد مخدر را رشد و افزایش داد و امریکایی ها جهت مبارزه و ضربه زدنِ روسها که در آن زمان درافغانستان حضور داشتند، چشم خود را دربرابر این مشکل بستند، که به همین صورت، افغانستان آهسته آهسته به مرکز جهانی تأمین مواد مخدر مبدل گردید.

در دورهٔ اول حکومت طالبان در ابتدا کشت موادمخدر افزایش یافت، ولی در سال ۲۰۰۰ میلادی، ملاعمر رهبرطالبان، کشت موادمخدر را ممنوع قرار داد که درنتیجه ساحهٔ کشت و زرع مواد مخدراز ۸۲ هزار هکتار به ۸ هزار هکتار زمین تقلیل یافت.

با حضورامریکایی ها در افغانستان و رویکار آمدنِ دولت دست نشاندهٔ آنها، کشت و زرع موادمخدر دوباره به سرعت افزایش یافت. کشت و زرع این مادهٔ افیونی اکثرأ درمناطق فقیرنشینِ روستایی که از دولت مرکزی ناراضی بودند، صورت میگرفت.

گرچه امریکا و دولت افغانستان تلاش نمودند که کشت و زرع خاشخاش را ممنوع کرده و حتی مزارع آن را نابود سازند، ولی با این اقدام، دهقانان بیشتر به طالبان پیوستند. طالبان، دولت مرکزی افغانستان و دهقانان بی بضاعت شدیدأ به کشت خاشخاش نیاز داشتند.  زیرا دولت به شدت به پول ضرورت داشت و مقامات فاسد هم جهت پُرکردن جیب های شان سعی میورزیدند. برعلاوه دهقانان با کشت خشخاش سود بیشتر، نسبت به کشت  گندم بدست میآوردند.

با خروج نیروهای امریکایی و همپیمانانش از افغانستان، به احتمال زیاد، طالبان درین زمینه دو گزینه درپیش خواهند داشت. طالبان میتوانند یا بخاطر کسبِ مشروعیتِ بینالمللی کشت و زرع مواد مخدر را ممنوع اعلان نمایند ویا ازآنجائیکه، فعلأ کشت و تولید مواد مخدر در اقتصاد افغانستان گره خورده، آنها میتوانند با موادمخدر مصنوعی مانند فِنتانیل رقابت نمایند.

دریکی از مقالاتِ نشر شده در مجلهٔ دی امریکن کنسروتیف چنین نگاشته شده است: « ما افغانستان را تبدیل به یک مرکز تجمع معتادان نمودیم».

درین مقاله آمده است: « ما نباید فراموش کنیم که هروئین، ماری جوانا یا کوکائین یا بعضی از"نمک های حمام" فانتزی نیستند. در امریکا، تریاک، تمام شهرها را دربرگرفته و سیاست امریکا را خراب ساخته است. آیا امریکا افغانستان را تضعیف می کند؟ نه، این افغانستان است که امریکا و همچنین اروپا و آسیا را تضعیف می کند. این همان چیزی است که امریکایی ها از یک کمپاین ۲۰ ساله دریافت کردند که برای آن دالر و خون پرداختند. درمقابلِ عملیات صادر نمودن دموکراسی، کشورما، مادهٔ را بدست می آورد که یکی از قوی ترین اعتیادها را ایجاد می کند».

ناکامی سیاست دولت ایالات متحدهٔ امریکا و سقوط حکومت دست نشاندهٔ آنها درکشورما درکنار عواملِ دیگر، دو عامل عمده داشت:

عامل اولی، موجودیت فساد گسترده در اپارات دولتی افغانستان و نقش حکومت ایالات متحده امریکا درتقویت آن بود. طورمثال، رئیس سابق پارلمان افغانستان آقای رحمان رحمانی، ازطریق عقدِ قرارداد های انحصاری جهت تهیه نفت و امنیت به نیروهای امریکایی در قرارگاه عمده آنها در بگرام میلیونها دالر بدست آورد. آیا مردم حاضر خواهند بود، برای حکومتی که اینگونه اشخاص درآن جا دارند، جانهای شان را قربانی کنند؟

مردم بیچاررهٔ ما دراین  مدت در سرتاسر کشور درحقیقت بین دوسنگ آرد بودند، یعنی طالبان و حکومت فاسد.

به اساس گزارشات موجود، طی سالهای متمادی، افراد و ارگانهای متعدد منجمله سیگار سعی ورزیدند تا رهبران امریکا را متتقاعد سازند که از شهروندان افغانستان این توقع را نداشته باشند، برای حکومتی که ضد منافع آنها عمل مینماید، زندگی شانرا نثارکنند؛ ولی رهبران امریکا این پیام ساده را درک ننمودند ویا نخواستند درک کنند.

سرانجام  در سال ٢٠١١ میلادی یک عده از سازمان های دولتی به این نتیجه رسیدند که ایالت متحده امریکا مسألهٔ فساد دولتی را در افغانستان کنترول و بررسی نمیکند. بنابرآن واضح بود که سقوط دولت دست نشاندهٔ امریکا درافغانستان حتمی است.

سارا چیس یکی از خبرنگاران امریکایی که مدت طولانی درافغانستان اقامت داشت، طی یک مقاله ای نگاشته است:«امریکایی ها معتقد اند که آنها دموکراسی را صادقانه به افغانستان آورده اند. به نظرآنها افغانها آمادهٔ پذیرفتن دموکراسی نیستند یا به دموکراسی علاقمند نیستند تا ازآن دفاع نمایند و یا هم اینکه عقیدهٔ سابق عمومی را تکرار می کردند که افغانها همیشه مداخله خارجی را رد کرده اند و ما آخرین کشوری هستیم دراین ردیف».

سارا چیس ادامه میدهد:« من درافغانستان بودم. افغانها ما را رد نکردند؛آنها ما را یک نمونهٔ دموکراسی و پیروان قانون می پنداشتند. آنها عقیده داشتند که ما ازین اصول و قوانین دفاع مینمائیم. ولی ما از چه دفاع کردیم؟ چه تحت نظر ما رونق یافت؟ واسطه سازی، فساد مدهش، و اختلاس مالیِ که درغلاف سیستم بانکی پوشانیده شده بود که توسط متخصصین مالی امریکا درهمان سالها پی ریزی شده بود که گردانندگان مالی امریکا سبب بحران مالی ـ پولی سال ٢٠٠٨ میلادی شدند. یک سیستم حکومت که درآن پولداران مقررات و قوانین جامعه را می نویسند، آیا اینست دموکراسی امریکایی؟»

در ادامه وی مینویسد :« شما چند بار از پیشرفت قوای امنیتی افغانستان خبر خوانده اید؟ در دو دهه گذشته کارمندان امریکا بارها ادعا نمودند که حملات آشکار طالبان در شهرها علت ناچاری و ناتوانی آنها بوده چون نمی توانستند تا یک منطقه را تحت سلطه خود بیاورند؟ بارها شنیده باشید که چه کارهای دلخواه و مفید را ما برای زنان ودختران افغانستان کرده ایم؟ ما کی را فریب میدادیم، خود را؟

خلاصه من چهار ادارهٔ ملکی امریکا را درین زمینه مسئول میدانم. قومندانان ارتش هم درین خود فریبی دست داشتند. من با جنرال های که کار کرده ام خطاها و اشتباهات را دیده ام؛ولی ارتش امریکا تابع به اداره ملکی است. این مسئله آشکار است که  تصمیم گیران ملکیِ بالا رتبه، تمایل نداشتند تا این مسئله را حل نمایند؛ چون خطر سیاسی را احساس میکردند. امروز بسیاری از کارمندان آنوقت زندگی تقاعدی خود را با خوشی تام میگذارنند؛ ولی حالا کی دچار بدبختی است؟»

عامل دیگری که باعث ناکامی سیاست دولت ایالات متحدهٔ امریکا وسقوط حکومت دست نشاندهٔ آن گردید، مداخلهٔ گستردهٔ حکومت پاکستان، بویژه رهبران نظامی آن، درامور داخلی افغانستان میباشد.

طوریکه به همه هویدا است، طالبان یک پروژهٔ استراتیژیک دستگاه استخباراتی نظامی پاکستان بوده، متشکل از شاگردان ملاهای دهاتیِ که به حکومتداری هیچ علاقهٔ نداشتند، بودند.آنها صرف با شعارِ دروغینِ تأمینِ امنیت و اینکه ازافرادِ مسلحِ که از مردم  درهر چارراهی و سرک به زور و تهدید پول اخذ میداشتند، جلو گیری مینمایند، باهمکاری دولت پاکستان بخصوص آی اس آی منسجم شدند.

پاکستان بعد ازسال ٢٠٠٢ طالبان را به شیوهٔ خاصی تنظیم، تجهیز و آموزش نظامی داد و استراتیژی جنگی شانرا طرح ریزی نموده و تلاش ورزید تا عدهٔ از رهبران طالبان را که ازجانب دولت امریکا تحت تعقیب و نشانه گیری قرار داشتند، حمایت وحفاظت نماید. ازهمین سبب امریکا حملهٔ راکه بالای اقامتگاهٔ بن لادن درهیبت آباد پاکستان اجرأ نمود، دولت پاکستان  را درجریان قرار نداد. زیرا مقامات امریکایی هراس داشتند که مبادا حکومت پاکستان بن لادن را درجریان گذاشته ویا زمینهٔ فرار اورا مهیا سازد.

اگر کمک، حمایت و سرپرستی نظامیانِ برجستهٔ پاکستان با گروه طالبان نمی بود، چگونه میتوان باور نمود که یک گروهٔ شکسته، ازهم متلاشی شده و فراری، عملیات جنگی را با این پختگی انجام دهد؟ این گروه، این همه سلاح و پول فراوان که توسط آن قومندانان محلی اردو و پولیس افغانستان را خریداری کردند از کجا تمویل میشد؟ جواب واضح است که در به قدرت رسیدن دوبارهٔ گروه طالبان نقشِ حکومت پاکستان و حمایت ایالات متحدهٔ امریکا برجسته است، زیرا دولت امریکا پاکستان را متحد و متفق خود میداند.

به نظر یکی از کارشناسان مسایل بینالمللی، «برای دولت امریکا در حال حاضر چندان مهم نیست که چه کسی درافغانستان مسئولیت را برعهده می گیرد یا وضعیت حقوق بشر و زنان در این کشور چگونه میباشد؛ بلکه برایشان این مهم است که افغانستان کانونی برای حمله به امریکا و پرورش تروریستها برای ضربه زدن به این کشور نباشد و گویی طالبان در این زمینه وعده های را به امریکا سپرده اند و باید دید که طالبان در آینده به چه حدی به این وعده ها صادق خواهند بود، افغانستان درحال حاضر برای امریکا موقعیت استراتژیکی ندارد، گرچه بیست سال قبل برایشان منطقهٔ مهم استراتیژیک محسوب میگردید».

خروج عجولانهٔ نیروهای امریکایی و همپیمانانش ازافغانستان، برای سیاست خارجی امریکا شکست بزرگ بود. امریکا طی بیست سال فرصت کافی داشت تا اقداماتِ را انجام دهد که ازین آبروریزی و بی حیثیتی جلوگیری به عمل آورد، ولی این کشوربه شرایط اجتماعی، فرهنگی و تاریخی افغانستان بی توجهی نموده وگروه های ذینفع را درپروسهٔ تحولات افغانستان سهیم نساخته و تمام امور را خواستند به تنهایی انجام دهند که این امر درعدم موفقیت شان نقش عمده ایفا نمود.

خلاصه لازم به تذکر میدانم که نباید این حقیقتِ تلخ تاریخی را نادیده بگیریم، آنهای که با بوجود آمدن حکومت محمد داود خان درسال ۱۹۷۳به پاکستان فرار نمودند، با امضا و قبولی احکام پاکستانی به خرابکاری و ویرانی کشورما تعهد سپردند و با بدست آوردن پول وسلاح، جنگ را در مناطق مختلف افغانستان به خونین ترین شکل آن آغاز نمودند، درواقع آغازگر و مسئول تمام بدبختی های بعدی درکشورما محسوب میگردند. جنگهای ویرانگرِ آنها درهر مرحلهٔ تاریخ به بهانه ها و نامهای مختلف ادامه یافته وسبب تباهی و کشتار هموطنان بی گناهٔ کشورما گردیده و هنوزهم ادامه دارد.

درحقیقت بدبختی ها و وضعیت ناگوار موجود درکشورما، نتیجه سیاست اشتباه آمیز و غلط کشور امریکا که ۴۰ سال قبل آغاز گردیده بود، میباشد. این سیاست که از زمان دولت رونالد ریگان جمهوری خواه آغاز گردید، از آن زمان به بعد سبب شد تا مردم بی دفاع و کشور زخمی ما همیشه، به اشکال مختلف با کابوس های تکرار شونده مواجه گردند.

امریکا درکشورما بخاطر منافع خود که یکی از آن کسب سود و سرمایه است، حضور یافت. حضور ایالات متحدهٔ امریکا و همپیمانانش درکشورما، باعث هزاران مصیبت گردید. وقایع امروز که قلب مان را می فشارد و اشک درچشمان مان حلقه زده، یکی ازپیآمدهای آن است.

مشکلات سیاسی و اقتصادی موجود درکشور ایجاب مینماید تا نظام اقتصادی و لجامگسیخته بازار آزاد را درکشوری که دارای اقتصادِ مصرفیِ وارداتی و نهایت فقیر است، جدأ مورد تجدیدنظر قرار دهیم.

برای کشورِ عقب ماندهٔ مانند افغانستان، برقراری یک نظام سیاسی همه شمول که درآن همه اقوام و ملیت های ساکن درکشور، در اتخاذ تصامیم عمدهٔ کشور نقش داشته باشند و از اقتدار سیاسی کامل برخوردار باشد، لازم و ضروری است. همچنان تعقیب یک نظام اقتصادی دولتی پلان شده، خصوصی و مختلط، که در کنار آزادی نسبی بازار، دولت همیشه و  فعالانه برای کنترول قیمتها و ارائه خدمات بهترِ اقتصادی ـ اجتماعی به نفع مردم، بتواند مداخله نماید، لازمی است.

دوکتور نظیفه "توخی"

هالند، ۳ جنوری ۲۰۲۲

مقالات مرتبط

...

آتشی را که رژیمهای مزدور پاکستان ودیگرکشورها به نیابت ازقدرتهای آمپریالیستی، از نیم قرن قبل تا بدینس... ادامه

...

از مدتی است که اتاق فکری امریکا (کانون نظم نوین جهانی) با تجارب بدست آمده از حمایت بیدریغ مالی و تسل... ادامه

...

تصور نگارنده بر این است که آنچه که میان طالبان و ارتش پاکستان رخ میدهد یک بازی استخباراتی، یک تاکتیک... ادامه

...

اجلاس دو روزه دوحه درباره بحران افغانستان به سرپرستی سازمان ملل با شرکت ۲۵ کشور و چندین نهاد منطقه‌ا... ادامه

...

شکست در سیاست خارجی: ایالات متحده در حال کار بر روی یک طرح تسلیم است. ادامه

...

اسپنتا از استراتژیست های اصلی غرب در نظام دست نشانده جمهوری بود. او کرسی استادی در دانشگاه آخن آلمان... ادامه

...

هنری کیسینجر سیاست‌مدار، نظریه پرداز مشهور سیاست خارجی آمریکایی، وزیر امور خارجه پیشین این کشور و مش... ادامه

...

اخیرا نهاد تحقیقی «رواداری» که تحت نظر سازمان ملل، توسط شهرزاد اکبر فعالیت می‌کند گزارش تکان دهنده‌ا... ادامه

...

این روزها پخش جریان حضور آقایی به نام عبدالباری عمری نماینده ی‌!؟ طالبان در آلمان و گرفتن عکس یادگار... ادامه

...

شاید انتخابات ریاست جمهوری آینده در امریکا تبدیل به زلزله ای شود که هنوز نمی توان قدرت تخریب و "ریشت... ادامه

...

شبکه تلویزیونی اسپانیایی‌زبان تله‌سور در گزارشی آورده است: یک خاورمیانه‌ درگیر آتش جنگ، برای آمریکا... ادامه

...

اولین بند مولف کتاب هنر رزم سون تزو کلید فلسفه ای بدست میدهد که جنگ یکی از مسایل جدی وبا آهمیت دولت... ادامه