چه روزگار سیاه و جانسوزی!

غفار عریف 

 

 به همه ی جان باختگان سرزمینم که در این چند روز پسین

 در غرقابه ای پر از خون و دود و بارود جان باختند.

----------------------------

چه روزگار سیاه و جانسوزی!

ز تیغ بازی گردون، هوا پرستان را

نفس برید، ولی رشتهٔ هوس نبرید

( رهی معیری )

در این روز ها در سرزمین روزگار رفته ی مان، شهروندان درمانده چه روز و روزگار خونین و جانسوزی را پشت سر گذاشتند.

 در همه جا:

در روستا ها و کوچه باغ ها، در شهر ها و شهرستان ها، در باریکی های پیچ در پیچ دره ها و در تنگنا های هراس انگیز گردنه ها؛ پنجه های خونین اهریمنان گلوی زندگی را می فشارند و سیلاب خون را سرازیر می سازند تا در همه جا ظلمت شب چیره گردد.

بسا بساط خداوند ملک دولت را

که آب دیدهٔ مظلوم درنورداند

چو قطره قطرهٔ باران خرد بر کهسار

که سنگ های درشت از کمر بگرداند

( سعدی)

 

در این روز ها در ملال آباد جانفرسا و روزگار رفته ی مان، در همه جا - کران تا کران، از دیدگان شهروندان درمانده خون می چکد و همگی در تلاطم موج های سرکش اشک و خون دست و پا می زنند؛ لیکن کرگس پیر برسر شاخه ی خشک درخت فرسوده ی قدرت زوال پذیر نشسته با دل و دیده ودماغ بیدادگری و خودکامگی و تمامیت خواهی فرمانروایی می کند؛ 

در خیابان ها و کوچه ها و درهمه بیشه زاران زندگی، کفتارها دُم می جنبانند و زوزه می کشند و رسم و آیین کشتن و بستن و خون ریختن و ربودن و شکستن و سوختناندن را به پیش می برند و از آن پاسبانی می کنند.

آدمی فضل بر دگر حیوان

بجوانمردی و ادب دارد

گر تو گویی بصورت آدمیم

هوشمند این سخن عجب دارد

پس تو همتای نقش دیواری

که همین گوش و چشم و لب دارد

( سعدی)

در این روز ها در سرزمین روزگار رفته ی مان، رخداد های خونینی بساط زندگی شهروندان درمانده را پر از غم و درد و اندوه ساخت؛ لیکن ستمگران دو طرف خط ستمگری به ریش مردم بینوا خندیدند: 

- چند روز پیش بود، جوانان بی سرنوشت، بیکار وبی روزگارراه آوارگی را به هدف رسیدن به آبادی (!) در پیش گرفتند و امید رهایی از ستمگری ستمگران، چراغ راه شامگاهان شان بود؛ اما بی خبر از این که در چنگال های خون آلود ستمگران دیگر گیرمی مانند وخون شان رود هیرمند را پرمی سازدوخبرسر به نیست شدن آنان ازساحل دریا به گوش ها می رسد؛ 

-  در شهر فیروز کوه بینوایان به دنبال به دست آوردن چند قرص نان خیراتی نمایشی پر از محنت و رنج سرگردان بودند، نان می گفتند و فریاد می کشیدند؛ اما تفنگداران کانون توطئه و خودکامگی و زورگویی و ستمگری و چپاول گری و عوام فریبی شماری از آنان را به رگبار گلوله بستند؛ 

-  امروز از میان گله ی شبگردان شب پرست، چند لاشخوار به درمانگاه ویژه ی مادران و نوزادان و کودکان هجوم بردند و شماری از مادران و جگر گوشه های نوزاد را در آتش خشم و کین پارچه پارچه کردندو سوختاندند؛ 

-  امروز در یک شهرستان استان همیش بهار، شماری از نمازگزاران که برای یک جان باخته به دست دهشت افگنان، نماز جنازه می خواندند، از پیامد حمله ی خود کفانی یک وحشی لاشخوار، در میان دود و آتش بارود به  خاک وخون کشیده شدند.

و چنین است سیمای برباد رفته ی سرزمین روزگار رفته ی مان با انبوهی از سختی های دست و پا گیر روزگار برای شهروندان درمانده و رها شده در شوره زار قدرت طلبی و تمامیت خواهی مشتی از ستمگران بی آزرم!

 

هیچ کس نیست کز برای سه دال

چون سکندر سفر پرست نشد

پای ها سست کرد از کوشش

دولت و دین و دل به دست نشد

( سنایی غزنوی)

( پایان)

۱۲ / ۵ / ۲۰۲۰