گلوبالیسم یا جهانی شدن و جهانی سازی دو روی یک سکه اند

گلوبالیسم یا جهانی شدن و جهانی سازی دو روی یک سکه اند

اصطلاحِ گلوبالیسم برای اولین بار در ایالات متحده امریکا مورد استفاده قرار گرفت و مفهوم نیوگلوبالیسم هم بعد از جنگهای دههٔ چهل قرن بیست در ایالات متحده امریکا بوجود آمد.

درآن موقع ایالات متحدهٔ امریکا تقریبأ نصفِی از ثروت جهان را در اختیار داشت، درحالیکه صرف ۶٫۳ فیصد از جمعیت جهان را دارا بود.

ازهمین سبب مدافعین گلوبالیسم در امریکا  بیان میداشتند که وظیفهٔ اساسی آنها در آینده، ایجاد روابطی است که برای شان شرایطی را میسر سازد تا وضعیت عدم توازن درجهان را حفظ نمایند.

گلوبالیسم یكی از مباحث مهم اقتصادی ـ سیاسی امروزی بوده و از دیدگاه های متفاوت مطرح میگردد؛ درحقیقت این پدیده به شکلی با نئوكلونیالیسم،(شیوه های نو استعماری) ارتباط دارد.

گلوباليسم در اصطلاح به معنی بينش جهانی، سياست جهانی و جهانی سازی بوده و گلوباليست به فردِی اطلاق میگردد، که طرفدارِ دیدِ جهانی و جهانی شدن است.

جهانی شدن یك پدیده چند بعدی بوده كه اثرات آن قابل گسترش به فعالیتهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی، فرهنگی، نظامی و تکنالوژی میباشد و برعلاوه برفعالیت های اجتماعی، چون محیط زیست نیز تأثیر بجا میگذارد.

اگر تشدید روابط اجتماعی میان انسانها را جهانی سازی تصور نمائیم، دراین صورت پدیدهٔ اینترنت نهایت مهم و قابل توجه خواهد بود، ولی جهانی سازی با اینترنت مساوی نیست. گرچه اینترنت زمینه ساز و وسیلهٔ بخاطر تشدید روابط اجتماعی میباشد.

جهانی شدن با توجه به نشانههای عینی با یک دید دیگر، گسترش فقر در جهان و افزایش فاصله طبقاتی پنداشته میشود. باید گفت فقر و گسترش آن در سطح جهان نتیجهٔ پروسه های بزرگ بوده و جهانی سازی مساوی به گسترش فقر بوده نمیتواند.

ازموقعی که انسانها توانِ مقابلهٔ جدی با طبیعت و تغییر در آن را حاصل کردند، جهانی شدن یکی از خواست های دایمی بشربوده و جهت تحقق آن همیشه سعی به عمل آورده اند، ازآن زمان به بعد این فعالیتها به صورت جهانی سازی پدیدارگردیده اند.

نظام سرمایداری که درقرن ۱۹ شکل اقتصادِ رقابتی داشت، درقرن بیستم به اقتصاد انحصاری امپریالیستی مبدل گردید و دراواخر قرن ۲۰ و آغاز قرن ۲۱ به گلوبالیستی شدن یا گلوبالیسم تکامل نمود؛ ازاثرِ ظهور شرکت های فرا ملیتی و چند ملیتی در نیمه قرن بیستم، احساس ملی تحت تسلط دولت های سرمایه داری ضعیف گردید.

به اساس بیان یک  فیلسوف جاپانی، چندملیتی شدنِ سرمایه به معنی بی سرزمین شدن یا بی کشور شدن است. موجودیت شرکت های چند ملیتی در اقتصادِ جهانی باعث کمرنگ شدن اقتصاد های ملی میگردد.

 

کشورهای صنعتی بزرگ درصدد سوء استفاده از شرایط و مناسبات جهانی شدن هستند، عده ای از کشورهای که بعدأ صنعتی شده اند، بسیاری از دست آورد های مادی و معنوی بشری را هنوزهم در انحصارشان دارند، ولی کشورهای روبه توسعه و عقب نگهداشته شده، که از داشتن تکنالوژی و سرمایهٔ کافی محروم اند، درمشارکت های جهانی شرایط نا برابر دارند.

این کشورها از باز کردن مرزهایشان بروی سرمایه جهانی هراس دارند. زیرا احتمال دارد، که اقتصاد های ضعیف شان به سرعت توسط کمپنی های بزرگِ سرمایه و تکنالوژی بلعیده شده ، فقرو گرسنگی تشدید یابد، که کشورهای روبه توسعه و عقب نگهداشته شده این عمل را نوعی ازچپاولگری میدانند.

برعلاوه کشورهای صنعتی بزرگ دراین مشارکتِ نابرابر، پیش شرط های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هم وضع میکنند. طورمثال پیوستن به سازمان تجارت جهانی و بسا موارد دیگری که وابسته به اصلاحات عمدهٔ سیاسی درکشورهای روبه توسعه است.

سیرِ گلوبالیسم و نیولیبرالیسم، تنها به عرصه اقتصاد محدود نبوده؛ بلکه سایر عرصه ها را نیز احتوا میکند و شما منحیث یک شهروند جهانی به اساس معیارهای غربی بایست زندگی تانرا درتمام عرصه های مادی و معنوی با این نظم و نظام جهانی مطابقت دهید.

درشرایط فعلی کشورهای پیشرفتهٔ صنعتی و شرکت های چند ملیتی ازجهانی شدن با استفاده از قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی شان بیشترین سود را درمقایسه با کشورهای عقب نگهداشته شده کسب میکنند. درحقیقت جهانی شدن به معنی یورش فرهنگی، سیاسی و اقتصادی کشورهای صنعتی بزرگ و غربی برکشورهای عقب نگهداشته شده و روبه توسعه جهت کسب سود و سرمایهٔ بیشتر میباشد.

گرچه عدهٔ به پخش وترویج این نظر می پردازند که گویا تلاشِ قدرتهای پیشرفته صنعتی جهت کنترول منابع طبیعی کشورهای مستعمرهٔ سابق فعلأ وجود ندارد، اما این نظر درعمل کاملأ نادرست ثابت گردیده است؛ زیرا باوجود اینکه کشورهای مستعمره به استقلالسیاسی دست یافته اند، ولی کشورهای صنعتی بزرگ ازشیوه های مختلفِ دیگر، ازقبیل کودتا ها و مداخلات مسلحانه علیه کشورهای تازه به استقلالرسیده، استفاده مینمایند.

بنابرآن این عقیده که کشورهای صنعتی بزرگ اکنون به استقلال سیاسی مستعمرات قبلی شان حرمت میگذارند و هرگز از زور و فشار جهت عقد توافقات بینالمللی استفاده نمیکنند، بلکه ازطریق مذاکرات داوطلبانه میان کشورها به این هدف نایل میگردند، کاملأ اشتباه تلقی میگردد.

کشورهای صنعتی بزرگ در دهه ۵۰ و ۶۰ قرن بیستم جهت تداومِ میکانیسم و روابط استعماری گذشتهٔ شان، ازشیوه های استعمار نو استفاده مینمودند، باید گفت که  استعمار و استعمار نو ازخصلت های عمدهٔ امپریالیسم بشمار میرود.

ماهیت امپریالیسم را روابط میان کشورهای صنعتی بزرگ و کشورهای پیرامونی نه،  بلکه فقط دراِعمال استفاده از زور، فشار و خشونتوهمچنان درقبالِ کنترول منابع طبیعی جهان، میتوان مشاهده نمود. مستعمرات قبلی بعد ازتلاش و مبارزات طولانی در دورهٔ استعمارنو، توانستند کنترول منابع طبیعی شانرا بهدست بگیرند؛ اما با جهانیسازی درحقیقت کنترول بر داراییها و منابع کشورهای کمتر توسعه یافته و عقب نگهداشته شده بدون استفاده از زور، فشار و خشونتبه کشورهای صنعتی بزرگ انتقال می یابد.

 

درنظام نیولیبرالیستی، جهت بهرهبرداری ازمنابع طبیعی کشورهای کمتر توسعه یافته وعقب نگهداشته شده  باردیگرازسرمایه خارجی دعوت به عمل آمد. عملکرد سرمایهٔ کشورهای صنعتی بزرگ دراین کشورها به وسیلهٔ سه سازمان بینالمللی یعنی صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، و سازمان تجارت جهانی که عملأ در خدمت و بهسود سرمایهٔ جهانیفعالیت دارند، بالای کشورهای کمتر توسعه یافته و عقب نگهداشته شده تحمیل میگردد.

نقش وعملکرد صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی در این پروسه تاحدودی برای همه واضح است، اما نقش وعملکرد سازمان تجارت جهانی برای همه روشن نیست. باوجود اینکه دورانِ استعمار پیامدهای مخرب و غیرصنعتی تجارت آزاد را برملا ساخته است؛ ولی با آنهم سازمان تجارت جهانی ازاین نظرِ نادرستِ که گویا تجارت آزاد برای همهٔ دست اندرکاران تجارت مفید است، استفاده مینماید، درحالیکه تجارب گذشته به وضاحت نشان میدهد که تحمیل این سیستم تجاری برکشورهای کمتر توسعه یافته و عقب نگهداشته شده، صرف به مفاد کشورهای صنعتی بزرگ بوده و مانع خودکفایی این کشورها میگردد.

نابودی خودکفایی، کشورهای عقب نگهداشته شده را، مانند وضعیتی که درافریقا بوقوع پیوست، آسیبپذیرتر میسازد، زیرا اقتصاد این کشورها از یکجانب در برابر خشکسالی و قعطی و ازجانب دیگر از تحمیل فشار شدید امپریالیستی صدمه بزرگ را متقبل میشوند.

پس گفته میتوانیم که بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول نیز مانند سازمان تجارت جهانی مشوق تجارت آزاد اند تا ازاین طریق کشورهای کمترتوسعه یافته وعقب نگهداشته شده را جهت نجات از مکلفیت های پرداختهایشان به تجارت آزاد و پذیرشِ ریاضت اقتصادی مجبور سازند.

کشورهای کمترتوسعه یافته وعقب نگهداشته شده با پذیرفتن این روش، مجبور اند محصولات و موادخام شان را با قیمت نازل دراختیار کشورهای صنعتی بزرگ قرار دهند. سازمان تجارت جهانی کشورهای کمتر توسعه یافته وعقب نگهداشته شده را مکلف میسازد تا تولیدات شانرا درجهت برآورده ساختن نیازها و خواسته های امپریالیسم تنظیم نمایند.

 بایدگفت اگر درگذشته کشورهای پیشرفتهٔ صنعتی ازطریق مداخلات مسلحانه شکل مالکیت و استفاده از زمین را درکشورهای روبه توسعه و عقب نگهداشته شده تنظیم مینمودند، درشرایط فعلی نهادهای بینالمللی (صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، و سازمان تجارت جهانی) این کشورها را با استفاده ازشیوه های مسالمت آمیز جهت برآورده شدن اهدافامپریالیسم وادار میسازند.

لذا محدودیت شیوه های اِعمال زور و خشونت بدین معنی نیست که امپریالیسم دیگر وجود ندارد، بلکه امپریالیسم شیوه های استعمار کشورهای کمترتوسعه یافته و عقب نگهداشته شده راتغییر داده است.

جنگ ها و درگیری های بیشماری را که ایالات متحدهٔ امریکا بعداز حادثهٔ ۱۱ سپتمبر ۲۰۰۱ میلادی در نقاط مختلف جهان شعله ور ساخت باعث گردید تا قوانین بین المللی نقض و زیرپا شوند.

هدف اساسی این جنگها بیشتر به موضوع گلوبالیسم مرتبط میگردد. اگرچه ایالات متحدهٔ امریکا ازختم جنگ دوم جهانی تا فعلأ از فرصت های مهمی مثل برتری قدرت نظامی، داشتن مركزيت تجارت جهانی و سلطهٔ دالرِ امريكا در ذخاير بين المللی بهره مند میباشد، ولی با تهديدهای همچون موجودیت رقبای قدرتمند اروپایی و آسيایی و خطر سقوط ارزش دالر و هژمونی آن و از دست دادن مركزيت اقتصاد جهانی روبه رو است.

باعملیات ویژه روسیه دراوکرائین بتاریخ ۲۴ فبروری ۲۰۲۲ میلادی، ایالات متحدهٔ امریکا یک جنگ نیابتی را علیهٔ روسیه آغاز نمود، امریکا با ارسال مدرن ترین سلاحها، تلاش میورزد تا این جنگ را طولانی تر ساخته و ازکشور اوکرائین منحیث تختهٔ خیز علیهٔ روسیه استفاده مینماید.

 ازاثر این جنگ، کشور اوکرائین منهدم خواهد شد، هدف اساسی جنگ اوکرائین درحقیقت گسترش ناتو و تضعیف کشور روسیه میباشد، زیرا امریکا درتلاش است تا رهبری روسیه را تغییرداده و بجای آقای پوتین شخص دیگری را بگمارد که هواخواه آنها بوده و مطابق دساتیر غرب عمل نماید، درینصورت آنها به سادگی میتوانند با استفاده از گلوبالیسم، روسیه را ببلعند.

کشور امريكا منحیت بزرگترین قدرت جهانی از نیرومندی فوق العادهٔ نظامی واقتصادی و داشتن موقعيت جغرافيای طبيعی مستعد، صنايع متنوع و پيشرفته، منابع انرژی وافر و متنوع و محيط اقتصادی باز با بهره وری فراوان برخوردار است، ولی با آنهم عملكرد اقتصادی امريكا طی دهه های اخیر کاستی ها و ضعف های بیشماری داشته است از جمله موجودیت قروض سنگين و كسرِبیلانس تجاری هنگفت، كه سبب کاهش ارزش دالر امريكا در آينده خواهد بود.همچنان سطح تورم، بیکاری و فقر روزتا روز در امریکا افزایش می یابد. باوجود این همه نابسامانی ها و بدون توجه به وضعیت مردم و کشور، اقداماتِ مقاماتِ امریکا سوال برانگیز است که آنها چرا هزاران کیلومتر دورتر رفته و کشورهای دیگر راکمک مالی و نظامی میکند.

اینکه طی دهه های اخیر درعقب اهداف و پلانهای این کشور چه نهفته است، کاملأ برجهانیان روشن است.

به نظر آقای نوأم چامسکی، تحلیلگرو نظریهپرداز مسائل سیاسی که مقالات متعددی درمورد فروپاشی امریکا نگاشته است، امریکا خود زمینهٔ زوال و فروپاشی اش را مساعد ساخته است.

بیشتر از ۸۰ فیصد مردم در امریکا به این باور اند که نظام اقتصادی آنها غیرعادلانه بوده و نظام سیاسی شان نیز فریبکار و درخدمت منافعِ طبقهٔ خاص جامعه قرار داشته و به منافع مردم کمتر توجه مبذول میدارند.

باید گفت که در دهه اخیر کشور چین منحیث رقیب جدی امریکا عرض وجود نموده است.رشد اقتصادی امریکا درسال ۲۰۱۵ میلادی ۱٫۲ فیصد و درسال ۲۰۲۱، ۵٫۷ فیصد بود، در حالیکه رشد اقتصادی چین درسال ۲۰۱۵ سه تا چهار برابر امریکا و درسال ۲۰۲۱ ، ۸٫۱ فیصد بوده است. برعلاوه کشور چین درسرمایهگذاری هم از آمریکا پیشی گرفته است.

منشأ مشکلات امریکا طی دهه های اخیر را میتوان درمداخلات و تجاوزگری این کشور برکشورهای دیگر جستجو نمود.

ایالات متحدهٔ امریکا جهت رسیدن به اهداف شوم ومداخلات بی شرمانه اش درسایر کشورها سالانه مبالغ هنگفتی را به بخش نظامی خویش اختصاص میدهد. موسسه تحقیقات صلح سیپری که مقر آن دراستهکلم میباشد، بتاریخ ۲۴ اپریل ۲۰۲۲ گزارش سالانهٔ خویش را به نشر رسانیده و خاطرنشان میسازد که در سال ۲۰۲۱ مخارج خرید تسلیحاتِ سراسر دنیا به بیشتر از دو هزار میلیارد دالر رسیده است.

بر اساس این گزارش ایالات متحده امریکا با ۸۰۱ میلیارد دالر مصارف تسلیحاتی در جایگاه اول درسطح جهان و چین با مخارج ۲۹۳ میلیارد دالری در جایگاه دوم قرار داشت، یعنی ۳۸ فیصد کل مصارف نظامی جهان متعلق به امریکا بوده است، درحالیکه ۱۴ فیصد آن مربوط چین، ۳٫۶ فیصد آن مربوط کشورهندوستان، ۳٫۲ فیصد مربوط انگلستان، ۳٫۱ فیصد آن مربوط روسیه و ۳۸٫۱ فیصد آن مربوط سایر کشورها درسطح جهان بوده است.

مصارف بخش نظامی ایالات متحدهٔ امریکا در سال ۲۰۱۵ بالغ به ۵۹۶ میلیارد دالر میگردید که این مقدار از مجموع مخارج نظامی هفت کشور جاپان،فرانسه،هند، انگلستان، روسیه، عربستان سعودی و چین بیشتر بود. شکست سنگین امریکا درجنگهای افغانستان و عراق باوجودِ مصرف هزاران میلیارد دالر، باعث نارضایتی اکثریت مردم امریکاو محکوم نمودن عملکرد دولت­ های این کشور گردیده است.

باید تذکر داد که، امریکا منحیث کشوری که خود را ترویج دهندهٔ ایدئولوژی لیبرالیسم میداند، فعلأ نه تنها قدرت اقتصادی و نظامی آن، بلکه سایر ارزشها و آرمانهای آمریکایی درآن نیز تضعیف شده وحتی ارزشهای لیبرالیسم را به خطر مواجه ساخته است. ضعف امریکا را میتوان درمثال های متعدد مثل حملات و مداخلات گستاخانه به دیگر کشورها تحت نام ترویج دموکراسی امریکایی که ازاثر آن حقوق مردم پامال میگردد، نگهداری زندان غیرانسانی گوانتانامو، جاسوسی دیپلماتیک از دیگر کشورها از جمله متحدانش، و متوسل شدن به دولت مستبدی همچون عربستان سعودی بخاطر مشکلات اقتصادی که دامنگیر این کشور شده، مشاهده نمائیم.

نشانهٔ اساسی دیگرِ ضعف و ناتوانی هژمونی امریکا در جهان این است که امریکا بطور گسترده و مداوم علیهٔ کالاهای چینی تبلیغ نموده و برای مردم توصیه مینماید تا از خریدن کالاهای چینی ابأ ورزند و به هر طوریکه میشود از لحاظ اقتصادی به چین ضربه وارد نماید.امریکا با داشتن شبکه های ماهواره ای، تولید و نشر برنامه های فراوان ازطریق رسانه ها و تبلیغات گسترده، توانسته است که طی ۵۰ سال اخیر قدرت خودرا حفظ کند، ولی باوجود اینهمه فعلأ مردم امریکا بر واقعیتِ ضعف و ناتوانی کشورشان پی برده اند، آنها میدانند که دولت شان دیگر اقتدار گذشته را ندارد.

به اساس نگاشتهٔ  تحلیلی مؤرخ ۳ جون ۲۰۲۲ میلادی روزنامه گلوبال تایمزِ چین، جنگ اقتصادیِ را که ائتلاف ایالات متحده امریکا و اتحادیه اروپا علیه روسیه با اعمال نمودن تحریمهای گسترده  براه انداخته، با شکست مواجه شده و متضررین اصلی آن، اِعمال کننده گان تحریم ها اند. این امر اعتماد به ائتلاف راضعیف ساخته است و بیانگر آنست که این ائتلاف شکننده و ناکام است، زیرا بعد ازنشر بسته ششم تحریمها علیهٔ روسیه پیش بینی میگردد که بعضی از کشورهای اروپایی در زمستان پیشرو با مشکلات جدی منابع انرژی مواجه خواهندشد.

تعدادِ ازکشورهای اروپایی به دلیل منافع اقتصادی شان با اِعمال تحریم ها علیهٔ روسیه مخالفت نمودند که این امر احتمالأ باعث فروپاشی اتحاد میان اعضای اتحادیه اروپا خواهد شد.

 

ایالات متحدهٔ امریکا با فعالیت های مخفیانه اش جهت تضعیف و نابودی روسیه تلاش میورزد، ولی اینکه در نهایت چه کسی خساراتاین جنگ را متحمل میگردد، جهت دیگرِ قضیه است. به هرصورت روسیه تمام انواع سوخت فُسیلی، منابع معدنی و محصولات زراعتی را در اختیار دارد و به واردات هیچ کشوری وابسته نیست، ولی کشورهای اروپایی به جای اینکه به منافع مردم و کشورهای شان توجه نمایند، کورکورانه دساتیر و پلانهای امریکا رابدون تعقل ودرنظر داشت منافع مردم و کشورهای شان درعمل به منافع ایالات متحدهٔ امریکا اولویت قایل شده و بمثابهٔ یکی از اقمار امریکایی عمل میکنند.

کشورهای اتحادیهٔ اروپا باید از وضع موجود نگران و درهراس باشند. اتحادیه اروپا طی دو دههٔ اخیر سعی همه جانبه نمود تا منحیث یک قدرت اقتصادی جهانی تبارز نماید و با سرمایهگذاری در روسیه و چین و تجارت با آنها ثروتمند گردد، ولی فعلأ ازاین تصمیم دوری اختیار نموده است، وبرعلاوه درین اواخر ارزش پول اروپا در برابر دالر امریکایی سقوط فاحش نمود که از اثر این کاهشِ ارزش، کشورهای اروپایی بایست جهت خریداری انرژی، غذا و تسلیحات پول بیشتر بپردازند. بدین معنی که اتحادیه اروپا تحت فشار اقتصادی جدی قرار گرفته است.

طوریکه دیده میشود اتحادیهٔ اروپا سعی میورزد تا از نفت و گاز روسیه صرفنظر نموده و به گاز مایع امریکا دل ببندد، ولی برای واردات گازمایع امریکا بایست سالها انتظار کشید تا اینکه امکاناتِ واردات آن مساعد گردد، سوال اینجاست که این کشورها تا آن زمان چگونه به حیات شان ادامه خواهند داد؟ آیا این خواست شان با رهبرانی که منافع امریکا را برمنافع ملی خویش ترجیع میدهند، برآورده خواهد شد؟ آیا اجازه میدهند مردمِ این کشورها درسرمای زمستان بخاطر عدم موجودیت انرژی هلاک شوند؟ آیا پروسهٔ تولید درکارخانهها متوقف خواهد شد؟ همین حالا فابریکه تولید مواد کیمیاوی آلمان ازاثر کمبود گاز طبیعی تعطیل گردیده است، کشور المان نمیتواند بدون مواد کیمیاوی، محصولات زراعتی خودرا تولید کند که این امر باعث کمبود مواد غذایی میگردد.

طوریکه به همه هویدا است جنگ اوکرائین درقدم اول جنگ ایالات متحده امریکا بوده و هدف آن ایجادِ موانع و قطع روابط تجاری اتحادیه اروپا با روسیه و چین، بلعیدن اروپا و قراردادن کامل اروپا در قلمرو نفوذ اش میباشد. بدینگونه اتحادیه اروپا منزوی شده و بازارهای صادراتی خود را از دست خواهد داد و درنتیجه بیشترتحت فشار اقتصادی قرار خواهد گرفت.

ازآنجائیکه امریکا، روسیه و چین را منحیث دشمنان درجه اول خود تلقی میکند، تلاش میورزد تا موانع درامر تجارت و وابستگی متقابل با آنها را ایجاد نماید. طورمثال ایالات متحدهٔ امریکا بعداز جنگ اوکرائین از متحدانش به ویژه کشورهای اتحادیه اروپا تقاضا دارد که تمام صادرات روسیه را، از نفت، گاز ومحصولات زراعتی گرفته تا تیتانیوم، هلیوم وغیره تحریم کنند.

کشورهای اتحادیه اروپا از دساتیر ایالات متحده امریکا تافعلأ کورکورانه پیروی نموده و از هرنوع تماس با روسیه خودداری میکنند و به همین شکل تماس آنها با چین هم محدود گردیده است، برعلاوه اعتماد چین هم نسبت به اتحادیهٔ اروپا تقلیل یافته است. این موضوع باعث گردیده تا دوکشور روسیه و چین از نظر دیپلماتیک و اقتصادی به یکدیگر نزدیک و نزدیکتر شوند که درنتیجهٔ آن احتمال دارد طی چند سال آینده درنظم جهانی تغییرات بزرگ بوجود آید. ممکن جهان به دوبلاک تقسیم گردد، یکی بلاک کشورهای امریکا، اروپا و اقمار آنها ودیگر بلاک چند قطبی با روسیه و چین که شیوه های متفاوت جهت مدیریت و سازماندهی اقتصاد جهانی به افریقا، امریکای لاتین وتعدادی از کشورهای آسیایی ارائه خواهند نمود که به مراتب روابط تجارتی بهتری نسبت به ایالات متحده امریکا داشته باشند.

گرچه بعضی ها استدلال مینمایند که جنگ اوکرائین و پیوستن  کشورهای فنلاند و سویدن به پیمان اتلانتیک شمالی، که قبلأ موقف بی طرفی داشتند نظم جهانی را تقویت بخشیده و ناتو و اروپا را بیشتر ازگذشته مستحکم تر خواهد ساخت، ولی به نظرآقای مایکل هادسون، اقتصاددان امریکایی و نویسنده کتابهای ابرامپریالیسم و سرنوشت تمدن، آمیختن اتحادیه اروپا در حوزهٔ نفوذ ایالات متحدهٔ امریکا درحقیقت مانند یک دیوار جدید برلین است که ایالات متحده امریکا را از سایر کشورهای جهان دور ساخته و ایالات متحدهٔ امریکا به جای اخذ موفقیت، خود را منزوی میسازد.

به نظر این اقتصاددان، استراتژیستهای امریکایی دریافتهاند که کشورشان درجنگ اقتصادی با چین، روسیه و مجموعِ گروه اقتصادهای نوظهوردرحال شکست خوردن هستند. یگانه کاری که ایالات متحده امریکا دراین حالت میتواند انجام دهد، این است که اروپا را منحیث یگانه منبع درآمد خود حفظ نماید و آنچه را که ازدیگر کشورها نمیتواند به دست آورد از اروپا حاصل کند.

گرچه که جنگ روسیه و اوکرائین ظاهرأ یک جنگ نظامی است، ولی اگر درعمق مسئله دقت نمائیم، این یک جنگ اقتصادی هم است که از تحریم  خط لوله گاز روسیه به آلمان (نورداستریم ۲) آغاز شد و آهسته آهسته دامنهٔ آن گسترش یافته و ما فعلأ شاهد درگیریبینالمللی بر سر منابع انرژی هستیم. باید گفت که اروپا به انرژی روسیه اشد ضرورت دارد. با تحریم نفت و گاز روسیه کشورهای اروپایی به مشکل جدی مواجه شده اند که ایالات متحده امریکا سعی میورزد تا این کاستی را ازطریق فروش گاز مایع خود پر کند.

قابل تذکر است که بعداز وضع تحریم های گسترده غرب علیهٔ روسیه، این کشور نفت خودرا به کشور های هندوستان و چین میفروشد. موضوع قابل اهمیت در معاملاتِ موجود این است که درمجموعِ تجارت نفتی، اکنون دالرزدایی انجام می یابد، یعنی فروش نفت روسیه به هند و چین به روبل، یوان چین و یا اسعارکشورهای دیگر پرداخت میگردد و بیشتر از این به دالر نیازی نیست.

با آنکه فکرمیشد پروسه کنار گذاشتن دالر توسط روسیه وچین چند سال طول خواهد کشید، ولی غصب ذخایر اسعاری افغانستان، ونزوئلا وفعلأ هم از روسیه، توسط امریکا که مسکو این اقدام را سرقت مینامد، این کشور را ازسایرکشورهای جهان دور ساخته و اعتماد آنها را خدشه دار نمود.

بسیاری کشورها سعی خواهند نمود تا دیگر معاملات نفتی، تجارت و سرمایهگذاری شان را به دالر انجام ندهند. زیرا ایالات متحده امریکا میتواند به سادگی پول کشورهای دیگر را مصادره نماید.

بنابران زمانِ حکمروایی دالرِ بدون پشتوانه ختم گردیده است.

گرچه طی ۷۵ سال گذشته با دالرامریکا و اوراق خزانهداری آن سرمایهگذاری درجهان با نهایت اطمینان صورت میگرفت، ولی باغصب پول دیگر کشورها توسط امریکا، دیگر اعتماد به اینکار وجود ندارد.

ایالات متحدهٔ امریکا، کشور خودکفا نبوده و با این اقدام، اقتصاد خود را از اقتصادهای آسیا، افریقا و امریکای لاتین جدا ساخت. امریکا برای تأمین کالاهای تولیدی خود به کشورهای دیگر بخصوص به چین و کشورهای آسیایی نیاز دارد و غرض بدست آوردن موادخام، همچون هلیوم، تیتانیوم، ایریدیو، پالادیوم وغیره که به زودی تمام خواهند شد به روسیه وابسته است.

امریکا با این عمل خود در واقع دست به خودکشی تجاری و اقتصادی زده است. بنابران گفته میتوانیم که موقف و قدرت آیندهٔ اقتصادیِ روسیه درمقایسه با  ایالات متحدهٔ امریکا بهتر و مستحکم تر به نظر میرسد.

اعمال تحریمها درحقیقت برای روسیه نهایت مفید تمام شد، ازیک طرف با وجودِ شدیدترین تحریمها علیه روسیه، ارزش پولِ این کشور یعنی روبل به تناسب ارزش آن قبل از جنگ افزایش چشمگیرنمود و ازجانب دیگر تحریم ها، کشور روسیه را کمک کرد تا بیشتر خودکفأ گردد. زیرا اجناس و کالاهای را که قبلأ ازدیگر کشورها وارد مینمود، با اعمال تحریم ها این اجناس و کالاها را فعلأ خود درکشور تولید می نماید.

چنانچه رئیس جمهور روسیه آقای ولادیمیر پوتین نیز اعلام نمود که از این به بعد درعرصهٔ جایگزینی واردات، سرمایهگذاری خواهیم نمود.

واما، هرگاه واردات ازدیگر کشورها قطع گردد، بایست در روسيه کارخانه های مورد نياز شهروندان که جاگزين کالاهای وارداتی گردد، ایجاد گردد تا کشور به خود کفايی برسد.

روسیه از اينکه از نظر منابع طبيعی یکی از کشورهای غنی درسطح جهان می باشد، یقینأ دست به این کار خواهد زد تا جايگاه خود را درصدر کشورهای بزرگ صنعتی جهان احراز نمايد.

دوکتور نظیفه «توخی»

مقالات مرتبط

...

از مدتی است که اتاق فکری امریکا (کانون نظم نوین جهانی) با تجارب بدست آمده از حمایت بیدریغ مالی و تسل... ادامه

...

شکست در سیاست خارجی: ایالات متحده در حال کار بر روی یک طرح تسلیم است. ادامه

...

هنری کیسینجر سیاست‌مدار، نظریه پرداز مشهور سیاست خارجی آمریکایی، وزیر امور خارجه پیشین این کشور و مش... ادامه

...

شاید انتخابات ریاست جمهوری آینده در امریکا تبدیل به زلزله ای شود که هنوز نمی توان قدرت تخریب و "ریشت... ادامه

...

شبکه تلویزیونی اسپانیایی‌زبان تله‌سور در گزارشی آورده است: یک خاورمیانه‌ درگیر آتش جنگ، برای آمریکا... ادامه

...

هرگاه به ارزیابی تاريخ کشور ایالات متحدهٔ امريكا بپردازیم، درمی یابیم که این کشور بيش از هرکشور دیگر... ادامه

...

یازدهم سپتامبر ۲۰۲۱ روزی که بطرز معما برانگیز ایالات متحده آمریکا،اماج حملات تروریستی قرارگرفت و باز... ادامه

...

باید قاطعانه در برابر شکار جادوگران نژادپرستانه و ضد کمونیستی مقاومت کنیم و به ایجاد یک جنبش صلح بین... ادامه

...

در قرن بیست و یکم و در عصر مدرنیسم و اوج سرمایه داری، هیچ دولت در جهان میثاق‌ها و قوانین جهان‌شمول ب... ادامه

...

بیست سال حضور امریکا در افغانستان، تحت نظریه ژئوپولیتیکی نظم نوین جهانی، افغانستان را به کانون داغ س... ادامه

...

پروسه محاکمه دونالد ترامپ ریس جمهور پیشین ایالات متحده آمریکا به تاریخ ۳۰ مارچ ۲۰۲۳ آغاز گردید و پرو... ادامه

...

در حالی که جهان بیستمین سالگرد جنگ عراق را به یاد می آورد، مقامات غربی تلاش کرده اند تا اثرات مخرب ا... ادامه