اندوه زندگی!

غفار عریف 

در سوگ همشهری های به خون خفته ام 

که هنگام نیایش در مسجد سیدآباد در 

استان کندز، در حمله ی خودکفانی، حق

زندگی از آنان گرفته شد.

---------------------- 

اندوه زندگی!

 

      نه آوایی، نه نغمه ی، نه آهنگی؛

      بلکه از دشت های فراخ؛

      از کوه های بلند؛

       خبر اندوهگین رسید:

   از گرداب پلیدی ها و از ژرفای طلسم سیاهی ها؛ اژدها سر برون آورد و خون:

       نمازگزار ها را نوشید.

       دشت های شقایق و باغ های نیلوفری در سوگ از دست رفتن بنفشه های خوشرنگ و لاله های داغدار، سیاه پوش شدند و قناری ها یکجا با خروش دریا ها و غریو آبشار ها، ناله های جانسوز سر دادند و بر مرگ زندگی خون گریستند!

 

چراغ به دستم، چراغی در برابرم،

من به جنگ سیاهی می روم.

گهواره های خستگی

از کشاکش رفت و آمد ها،

و خورشید از اعماق

کهکشان های خاکستر شده را

روشن می کند.

( احمد شاملو)

(پایان)

۸ / ۱۰ / ۲۰۲۱