رخداد های خونبار دوسدۀ اخير را چی نام گذاشت؟عروج خونبار حفيظ الله امين و سقوط مرگبار حاکميت او ( از 25 سنبله الی 6 جدی 1358) بخش هشتم

    عبدالواحد فیضی

        

رخداد های خونبار دوسدۀ اخير را چی نام گذاشت؟

پادشاه گردشی ها، شورشهای مذهبی، کودتاها، قيامهای مسلحانه ويا انقلابهای آزاديبخش؟

بخش هشتم

قسمت سوم

عروج خونبار حفيظ الله امين و سقوط مرگبار حاکميت او ( از 25 سنبله الی 6 جدی 1358)

                  طوری که هم ميهنان عزيزما آگاهی دارند، بعد از پيروزی قيام مسلحانۀ هفتم ثور 1357 وآغاز تک تازی ها و حرکت های چپ روانه، افراطی و خود محوری ازجانب حفيظ الله امين وحواريونش؛       « رهبری پرچمیها بخاطر طرح برنامۀ نوين دولتی تدوين شده، پافشاری نمودند. پس ازبحث های زياد، سرانجام فيصله گرديد تا چنين سندی آماده گردد. درنتيجه، کار برای طرح خطوط اساسی وظايف انقلابی آغازگرديد. بنابه پيشنهاد ببرک کارمل دربيروی سياسی، تصويب بعمل آمد تا طرح بوسيلۀ او و من [کشتمند] آماده گردد. من طرح را تحت نام " خطوط اساسی وظايف انقلابی" آماده کردم و پس از دستکاری خيلی مختصر بوسيلۀ کارمل، سند به بيروی سياسی ارائه شد و به تصويب رسيد. شورای انقلابی نيز برآن صحه گذاشت». (1)

                  برنامۀ (30) فقره يی « خطوط اساسی وظايف انقلابی» درآن برهه ای از تاريخ کشورما، پاسخگوی تمامی نيازمندی های اساسی زنده گی سياسی، اقتصادی ، فرهنگی، امنيتی وانجام خدمات اجتماعی ميهن و مردم بپا خاستۀ مان بود؛ درصورتی که وظايف، مکلفيت ها، وجايب و مطالب مطروحه در، آن صادقانه رعايت و درمنصۀ تطبيق قرار ميگرفت؛ آنگاه ، امکانات عملی برای استقرار حکومت قانون، توسعۀ نظام دموکراسی ، پيروزی انقلاب ملی و دموکراتيک درکشور و عبور از اين مرحلۀ تاريخ مساعد ميگرديد. زيرا به باور نگارنده، برای پيروزی يک تحول بزرگ ووارد آوردن تغييرات کيفی بسود آزادی و سعادت مردم، آبادانی و شگوفايی ميهن و استحکام پايه های يک دولت مردمسالار؛ موجوديت سه عنصر مهم و پايدار نقش مرکزی و تعيين کننده را ايفاء می نمايد:

                 1ـ تدوين ، ارائه و تطبيق يک برنامۀ علمی و سازنده که درآن همه نيازمندی های مبرم ، مربوط به حيات سياسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگی مردم، متناسب با شرايط زمان وويژه گی های زنده گی شهروندان درنظر گرفته شده باشد؛

                 2 ـ آماده بودن شرايط عينی و ذهنی برای پذيرش و تطبيق برنامه ارائه شده درميان توده های مردم ، کسب حمايت همه طبقات واقشار زحمتکش جامعه درزمينۀ پياده کردن آن ولگام زدن به دسايس و توطئه های دشمنان مردم و ميهن ؛

                  3 ـ موجوديت رهبری آگاه ، دلسوز، پاک نفس، وطن پرست و متعهد به منافع توده های مردم و مصالح عليای کشور، برای مديريت سالم و ادارۀ بهتر امور؛ گزينش کادرهای مسلکی، ملی ، مجرب، پاک ، با اراده، و معتقد به ترقی و تعالی و وفادار به آرمان سعادت مردم ، به وظايف ؛ رعايت سياست عادلانۀ کادری، که ستون فقرات هردولت ملی و با ثبات را تشکيل ميدهد.

                 تا جايی که بخاطر دارم و دراسناد تاريخی معتبر مسجل شده است، اکثريت قاطع مردم افغانستان، بويژه توده های فرودست و مستعد به کار جامعه، در آغاز ازپيروزی قيام مسلحانۀ هفتم ثور 1357 استقبال گرم و صميمانه بعمل آوردند؛ برنامۀ کارا و سازندۀ (30) فقره يی درمطابقت با اصول مرامی حزب و ضرورتهای مهم و حياتی جامعۀ افغانستان هم تدوين گرديد؛ شرايط انجام کار برای تطبيق برنامۀ ذکرشده هم، هرگاه مطابق به قانونمندی نظام اجتماعی کشور، بصورت تدريجی و بدون شتاب زده گی صورت ميگرفت، مساعد بود؛ مديريت رهبری کننده و کادرهای ملی، بصورت کُل دروجود اعضای رهبری و کادرهای حزبی و غيرحزبی، شامل علماء و دانشمندان و کارشناسان بخشهای مختلف، درمقياس کشورنيز موجود بود.

                 وليک با دريغ و درد که رهبری اداره حزب و دولت، برای مديريت سالم اين رويدادمهم و حياتی و گذار پيروزمندانه ازاين مرحلۀ تاريخ، با آغاز کودتای خونين حفيظ الله امين و شرکای جرمی اش از دست حزب ما و ساير مبارزين وطن خواه و مردم دوست، ربوده شد و جايش را هيجانات انقلابی گری، هوسبازی ها، شتاب زده گی ها، يکه تازی ها، فرد گرايی ها و حرکات انحرافی گوناگون گرفت. درمورد تطبيق اهداف " خطوط اساسی وظايف انقلابی"  هيچ گونه برخورد مسؤولانه و تدابيرآگاهانه اتخاذ نگرديد ؛ ازتشکيل جبهۀ متحد ملی و استقرار دولت فراگيرملی و نظام دموکراسی هم رسماً انصراف بعمل آمد و جای آن را تيزسهای انقلابی(!) مشهورامين گرفت؛ دريک کلام از تطبيق برنامۀ ح. د. خ. ا مصوب کنگرۀ موسس به زاويۀ 180 درجه انحراف صورت گرفت، که دراين جا صرف دو مورد آن را بشکل نمونه برميگزينيم:

                 1ـ درمادۀ اول خطوط اساسی وظايف انقلابی ج د ا آمده است :

                 « تحقق اصلاحات دموکراتيک ارضی بسود دهقانان زحمتکش و به اشتراک آنان. احياء زمينهای باير، توسعه و بهبود شبکه های آبياری و حل مسأله چراگاه ها.»

                 اما طوری که ديده شد، رهبران برسراقتدار آن وقت اصلاً درتعريف و تفسير اين ماده دُچار اشتباه ولغزش بزرگی تاسرحد توسل بجانب افراط کاری شدند که کفارۀ آن را نه تنها دهقانان کشور؛ بلکه همۀ مردم پرداخت. زيرا آنها « حد نصاب زمينداری را سی جريب زمين درجه اول يا معادل آن ( شش هکتار) و حدود توزيع زمين آبی را برای هر خانواده دهقانی از پنج الی دوازده جريب (معادل يک الی اندکی بيشتراز دوهکتار) پيشبينی ميکردند. براساس چنين سياست ارضی، زمينهای بيش ازنصاب بايد ازتمام زمينداران اعم ازمالکين متوسط يا بزرگ بدون تاديه قيمت مصادره ميگرديد و بصورت مجانی به دهقانان توزيع ميشد.

                 اين رهبران دررابطه به انجام اصلاحات ارضی انگيزه ها و نيروی بزرگ مذهب را [ که برطبق احکام دين اسلام، تصاحب و توزيع مال و ملکيت شخص، برای خود ويا به شخص ديگری، بدون پرداخت بهای آن به مالکش، حرام قطعی محسوب ميگردد ]، درجامعه سنتی افغانستان و همچنان خصوصيات يک جامعه عنعنوی، محافظه کار، روستايی و قبيلوی را ناديده انگاشتند. زمينهای زياده از نصاب بدون پرداخت قيمت آنها، ولو محدود و نامنهاد ، به دهقانان بيزمين ازقرار تخمين ده جريب برای هرخانواده بصورت رايگان توزيع گرديد. ولی گفته ميشود که برخی ازدهقانان پس از دريافت زمين ، از تصاحب آن که بدون تاديه قيمت و جلب رضائيت مالک، مال غصب و حرام شمرده ميشود، دست کشيدند. ملا ها و رهبران مذهبی که بعضاً خود زميندار يا تابع ويا طرفدار و همکار ملاکان بودند، فوراً فتوای غصبی بودن زمينهای توزيع شده را صادر کردند و حتی ملاهائيکه ازاين امر خود نفع بردند، ولی با شيوه تطبيق آن، مخالفت ورزيدند.

                 بزرگترين کمبود [ دراين پروسه ] اين بود که اصلاحات ازبالا تطبيق گرديد و کميته ها [اتحاديه های کوپراتيفی ] يا واحدهای دهقانان بيزمين ايجاد نشده بود که خود در اصلاحات شرکت ميکردند. بايد قبل ازانجام اصلاحات ارضی کار بزرگ سياسی و تهيجی ميان دهقانان صورت ميگرفت و سازمانهای سياسی و حرفه ای مناسب درميان روستائيان بوجود ميآمد تا به پايگاه ها و نهاد های تحقق اصلاحات مبدل ميشدند....

                 افزون برآنکه چنين اصلاحات ازلحاظ اقتصادی صدمه بزرگ برتوليد کشاورزی، باغداری   ودامپروری وارد آورد، دهقانان ميانه حال را که اکثريت دهقانان و زمينداران متوسط را در دهات تشکيل ميکردند از لحاظ سياسی بشدت ناراضی ساخت و دربرابر رژيم قرارداد. ازميان اين اقشار دهقانی و روستايی ميانه حال و ناراضی بود که نيروهای مقاومت و باند گروپها سربازگيری کردند. البته بخشی از زمينداران متوسط و بزرگ که زمينها وامکانات خويش را ازدست دادند، کشته يا فراری شدند، ولی برخی ازايشان با دادن رشوه های بزرگ و نسبت های قومی پابرجا باقی ماندند و عملاً به دشمنان رژيم مبدل گرديدند....

                 بدينقرار، اصلاحات ارضی شتابزده نظم قديم را در روستا های افغانستان برهم زد و مناسبات ديرين را ازهم پاشيد. افزون برعامل سياسی ، ازلحاظ اقتصادی نيز دهقانان متوسط الحال که صرف زندگی خويش را به پيش ميبردند با ازدست دادن بخشی از بهترين قسمتهای زمين خويش ، مأيوس و دلسرد شدند و به کشت و کار علاقمندی و دلبستگی پيشين را از دست دادند.

                 دهقانان بيزمين که تازه پارچه های کوچک زمين را بدون دستيابی به وسايل ديگر توليد و ازجمله آب و افزارکار، حاصل کرده بودند، نتوانستند که بالای زمين بدرستی مستقر شوند و بگونه مؤثر کار نمايند.

                 چنين بود نخستين نتيجه اصلاحات ارضی گويا بسود دهقانان که ايشان را عليه رژيم برانگيخت و دومين نتيجه وخيم آن بطور کلی لامالک شدن و خاره ماندن بهترين بخشهای زمينهای زراعتی و پائين آمدن شديد محصولات کشاورزی و دامداری درکشور بود.» (2)

                  2ـ درزمينۀ تطبيق مادۀ ( 19 ) " خطوط اساسی وظايف... " مبنی بر " تأمين تعليمات ابتدايی همگانی، اجباری و رايگان برای کليه اطفال بسن مکتب و ايجاد شرايط اساسی برای مبارزۀ مؤثر برضد بيسوادی " درآغاز تصاميم درستی اتخاذ و کارهای مثمر و اقدامات سودمندی دربخش جذب و آموزش و پرورش اطفال واجد شرايط مکتب و نوجوانان درمکاتب وليسه های افغانستان و تأسيس مکاتب جديد، ازجانب وزيرتعليم و تربيۀ آن زمان روی دست گرفته شد و درمنصۀ تطبيق قرارگرفت؛ اما با آغاز کودتای حفيظ الله امين و تقرر يکی از اعضای باندش دراين پست، عين حرکتهای افراطی، ماجراجويانه و نمايشی، نه تنها بی ثمر؛ بلکه تحريک آميز و زيانبار آغاز گرديد، که درفرجام واکنشهای خونبار زندگی برانداز را ببار آورد.

                 کار دربخش سواد آموزی که بايست به يک جنبش سراسری پلان شده، با گامهای متين، استوار و مرحله يی با شرکت فعال علماء و دانشمندان مجرب موسسات فرهنگی وهمۀ روشنفکران اعم اززنان و مردان، بشمول سازمان دموکراتيک زنان وسازمان جوانان صورت ميگرفت؛ برعکس رهبر و موسس سازمان دموکراتيک زنان افغانستان دکتور اناهيتا راتب زاد ازکشورتبعيد گرديد . ساير کادرها و فعالين پيشتازسازمان دموکراتيک زنان و جوانان افغانستان، يکجا با ساير فرهنگيان ميهن رهسپار زندان پلچرخی شدند و شمار ديگری از استادان و شاگردان مدارس و دانشگاهها در پلگون، جام شهادت را نوشيدند.

                 پس اين وظيفۀ بزرگ را درعدم حضور و مشارکت فرهنگيان، چی کسی ميتوانست انجام دهد، عناصر عقده مند، هوسباز، انحصارطلب و يکه تاز...؟ هرگز نه .

                 بربنياد احکام صريح مرام نامۀ ح. د. خ ا منتشرۀ جريدۀ خلق و " خطوط اساسی وظايف انقلابی ج.  د. ا " ايجاد قدرت و تشکيل حکومت بايد برمبنای مشارکت فعال همه نيروهای ملی ، دموکراتيک و وطنپرست: شامل کارگران، دهقانان، روشنفکران، علماء و دانشمندان، پيشه وران، زمينداران متوسط، تاجران کوچک و متوسط، متشبسين و سرمايه داران ملی، در وجود جبهۀ متحد ملی صورت می پذيرفت؛ ولی برخلاف، حفيظ الله امين دريکی ازبيانيه های خويش چنين گفت:

                 « رفيق ارجمند ما ( نورمحمد تره کی ) که حزب را رهبری ميکرد، از آغاز مبارزات حزب پرافتخارخود روی مبارزات کارگری بخاطر دکتاتوری پرولتاريا بشدت تاکيد ميکرد، بادرنظر داشت شرايط جامعۀ ما معتقد نبود که درمرحله اول بايد رهبری را جنبش دموکراتيک به هريک ازاقشار ويا طبقات غيرپرولتری داد، بلکه ازآغاز مبارزات حزبی خود علاقمند رهبری طبقه کارگر به نمايندگی ازآن حزب دموکراتيک خلق افغانستان درمبارزات انقلابی بود و بشدت بالای اتکای اطمينان بخش برحزب طبقه کارگر فشار وارد ميکرد. » ( 3)

                 او درجای ديگری ميگويد:

                 « انقلاب کبيرثوردرکشورما افغانستان عزيز درحالی به پيروزی رسيد که نظام اقتصادی اجتماعی فئودالی بکلی مسلط بود و خلق ما با استقرار دولت خلقی دوران فئودالی را عقب ميگذارد، بدون پيمودن دوره پر ازرنج سرمايه داری بسوی اعمار جامعه سوسياليستی به پيش ميرود.» ( 4)

                 درحالی که رژيم خودکامه امين با توسل به همچو اعمال تحريک آميز ضد حزبی و ضد مردمی اش ادامه ميداد و ازميان مردم و اقشار روشنفکر جامعه تجريد شده ميرفت؛ همزمان با آن فعاليتهای سازمان مخفی ح. د.  خ. ا در دفاع از اهداف عام نهضت ، حزب و قيام هفتم ثور؛ کاربخاطر تأمين وحدت مجدد هردو جناح حزب، جهت برچيدن بساط باند جنايت پيشۀ امين و استقرار يک دولت وسيع البنياد، با اشتراک نيرو های ذکرشده جريان داشت؛ اما در جبهۀ مقابل و مخالف، حرکتهای تخريبی سازمانهای ارتجاعی و بنيادگرای اسلامی برهبری گلب الدين حکمتيار و برهان الدين ربانی، با استفاده ابزاری از اشتباهات، انحرافات ، اعمال و اقدامات تحريک آميز و سرکوبگرانۀ جناح اقتدار گرای رژيم، ازباورها، سنن و عقايد دينی، ملی و عنعنات مردم، بر ضد نظام بهره برداری کرده، بخاطر سرنگونی جناح حاکم حزب و دولت، به حمايت مستقيم "آی. اس. ای " پاکستان و حکومت متعصب قرون وسطايی آخوندهای ايران نيز راه اندازی شده بود؛ نخستين حرکت ارتجاعی درولايات: ننگرهار، کنرها، نورستان، کاپيسا ، پنجشير، ارُزگان، پکتيا، درۀ صوف سمنگان و مناطق هزاره ستان، سپس تهاجم خونين درهرات برهبری تورن اسماعيل به تحريک و حمايت مستقيم پاکستان و ايران آغاز و طی آن تعداد زيادی از کادرها و صفوف، بشمول کادرهای نظامی جناح خلق قربانی اشتباهات و هوسبازی های يکه تازانه و ضد حزبی امين گرديدند. همينگونه شمارزيادی از مردم هرات نيز بصورت چشم بسته زيرتأثير تبليغات گمراه کننده ، اعمال جنايتبار و حرکات ارتجاعی، واپسگرايانۀ  تيکه داران دين و دالر شدند. دراين موارد بوريس گروموف دراثر مشهور خود بنام " ارتش سرخ درافغانستان " چنين مينويسد:

                 « دربهار سال 1979 کاملاً روشن گرديد که درافغانستان بمفهوم واقعی کلمه جنگ داخلی درگرفته است. پانزدهم ماه مارچ درولايت هرات خيزشهای ضد دولتی آغاز گرديد ». (5)

                 وی جريان را که برمبنای گزارش اندره گروميکو وزيرخارجۀ شوروی ، به جلسۀ 17 مارچ بيروی سياسی کميته مرکزی حزب کمونيست اتحاد شوروی ثبت شده، اين گونه شرح ميدهد:

                 « برپايۀ آخرين گزارشهائيکه ما از افغانستان چه بشکل رمز و چه از طريق گفتگوهای تلفونی بدست آورده ايم، اوضاع درافغانستان به شدت وخيم گرديده است و اکنون ولايت هرات درمرکز نا آراميها قرار دارد. درهرات بگونه ای که ازتلگرامهای پيشين برمی آيد، فرقه 17 ارتش افغانستان مستقر است. اکنون اطلاع گرفته ايم که اين فرقه ازهم پاشيده است. نيروی توپچی و برخی ازنيروهای پياده که درساختار اين فرقه شامل بودند، به جانبداری ازشورشيان برخاسته اند. باندهای خرابکاران که از قلمرو پاکستان رخنه کرده و نه تنها به کمک دولت پاکستان، بلکه [ ازجانب ] چين وهم ايالات متحده امريکا و ايران آموزش ديده و مسلح گرديده اند، درهرات راه سرکشی درپيش گرفته اند. ضد انقلابيون داخلی به اين شورشيان رخنه کرده ازپاکستان و ايران پيوسته اند. رهبران توده ها نيز رويهمرفته شخصيتهای مذهبی اند. تخمين شمارشورشيان دشوار است؛ اما رفقای ما ميگويند که سر به هزاران ميزنند، درست هزاران...». وی ادامه ميدهد:

                 « يکروزبعد درفرقه جلال آباد توطئه ديگری کشف گرديد که درآن بيش ازدوصد و سی افسر و سرباز به جرم اقدامات ضد دولتی بازداشت گرديدند. اين رخدادها موجوديت رژيم انقلابی را تهديد نموده و در عاليترين سطح درمسکو مطرح شد ». ( 6)

                 درچنين اوضاع واحوال ، مخالفت ميان دو جناح اقتدارگرای اول و دوم ( تره کی و امين) دردرون نظام به شدت آغازگرديد.

                 حفيظ الله امين درآغاز ماههای اول رويداد هفتم ثور 1357 با بالا کشيدن شهرت کاذبش به عنوان قوماندان سپيده دم انقلاب(!) و با استفادۀ سوء از ضعف های نورمحمد تره کی در اداره و رهبری دولت؛ جُبن و ناکارايی نوراحمد نور مسؤول بخش نظامی جناح پرچم حزب در امر بسيج و مشارکت فعال آنان در روزهای ششم و هفتم ثور 1357 و توبه نامه گرفتن ازلايق، بارق ، غوربندی و سرور يورش، همين که ببرک کارمل وساير رهبران و کادرهای جناح پرچم ح. د. خ . ا را بمثابۀ رقبای اصلی ازمبارزۀ فعال سياسی ازدرون حزب و دولت بيرون رانده و بخارج تبعيد و يا رهسپارزندانها نمود و خود به عوض کارمل بحيث منشی دوم کميته مرکزی حزب ومعاون صدراعضم، موقعيتش را تحکيم بخشيد؛ آنگاه متوجه جناح تره کی شده، درگام نخست با تبديلی محمد اسلم وطنجار فرمانده قوتهای زمينی جناح خلق در روز قيام، از وزارت مخابرات بحيث وزيرداخله، پست معاونيت صدارت را که درآغاز استقرار رژيم برايش داده شده بود، ازنزدش گرفت. به تعقيب آن جنرال عبدالقادروزيردفاع و فرمانده اصلی قوتهای هوايی و زمينی رويداد هفتم ثور و شخصيت مستقل الرأی را با راه اندازی دسيسه ای که قبلاً ازجريان آن تذکاربعمل آمد، زندانی کرده ازسرراهش برداشت تا فرماندهی ارتش را شخصاً بعهده گيرد؛ ولی وطنجار ازهرلحاظ خود را مستحق اين پست ميدانست و تره کی نيز با تقرر وی موافق بود.

                 اما، حفيظ الله امين که زمامداری کُل کشور را ميخواست؛ حکمروايی مطلق بر ارتش را گام اول و اساسی اين آرزو ميدانست. سرانجام تره کی را اغوا نموده متقاعد ساخت تا او را بگونۀ سمبوليک در رأس وزارت دفاع قرار داده، خود رسماً بحيث معاون، وليک درعمل فرمانروای کُل ارتش، تمام صلاحيتها را دراردوی افغانستان به کف گيرد.

                 مدتی بعد حرص مقام خواهی امين طغيان نموده وطنجار را ازپست وزارت داخله نيز برکنار و بارديگر بصفت وزيرمخابرات برگزيد؛ ولی حوادث هرات اين اقدامات امين را زير سؤال قرارداد:

    « پس از حوادث هرات، درجلسه مورخ 17 مارچ 1979 شورای انقلابی وضع مغشوشی بوجود آمد. امين ازجانب وطنجار وسيد محمد گلابزوی مورد سوال قرار گرفت مبنی براينکه: چرا چنان حوادث درفرقه 17 هرات رخ داد، درحاليکه او رهبری وزارت دفاع را عملاً در دست دارد؟ دراين جلسه سازش ديگری صورت گرفت. وطنجار بحيث وزيردفاع تعيين گرديد و امين بحيث صدراعظم تحت عنوان " لمری وزير". ولی امين نه تنها نفوذ خويش را درارتش حفظ و توسعه داد، بلکه دوتن ازنزديکان خويش : محمد يعقوب و اقبال وزيری را بالترتيب بحيث قوماندان عمومی ارکان حرب و رئيس عمومی امورسياسی اردو، به صفت معاونين وزير مقرر نمود.

                      باينگونه علايمی مبنی براختلاف ميان تره کی و امين ازبهار 1979 پديد گرديد و در مطبوعات جهانی راه يافت. » (7)

                      درچنين اوضاع پرآشوب درکشور، مبارزه بخاطر انحصارقدرت ميان دو جناح حاکم دردرون نظام شدت بيشتری کسب کرد؛ نورمحمد تره کی به اشتباهات جبران ناپذيرش درمورد شناخت چهرۀ اصلی  امين و ميدان دادن به اعمال تخريب کارانۀ ضد حزبی ، ضد مردمی و فاجعه آفرين وی پی برد که زمان   و فرصتهای بسيار مهم و حياتی را ازدست داده بود.

                      بلی! تره کی به سابقۀ سياه امين دردوران تحصيلاتش درايالات متحدۀ امريکا و متهم شدنش بوسيلۀ منابع معتبر بين المللی به سازمان " سيا "؛ به فعاليتهای تخريبکارانه اش حين ورود به افغانستان در درون حزب که منجر به انشعاب سال 1346 گرديد؛ به انجام اعمال تروريستی اش درسالهای 1356 ـ 1357 ( ترور علی احمد خرم ـ انعام الحق گران و سوء، قصد عليه ببرک کارمل و ترور ميراکبرخيبر ) و صحبتهای مسؤولانۀ زنده ياد ببرک کارمل، پيرامون ماهيت اصلی و عملکردهای آگاهانۀ ضد حزبی و ضد انسانی اين اجنت سازمان " سيا " و دشمن آشتی ناپذير وحدت حزب، آزادی و سعادت مردم و اتحاد باهمی نيروهای ملی و دموکراتيک افغانستان؛ اهميت و ارزشی قايل نگرديد.

                      برعکس، امين که هميشه موجوديت خود را درقدرت، با اساليب: توطئه چينی، حادثه جويی، فعاليتهای اگنتوری و راه اندازی جنگ روانی با مخالفين دردرون حزب، حاکميت و بيرون ميدانست؛ در نبرد کنونی، سرو صداهای تبليغاتی را براه انداخت که گويا درکنار تره کی يک باند چهار نفری ( وطنجارـ گلابزوی ـ سروری و مزدوريار) قراردارد؛ همينگونه جناح سومی ( پنجشيری ـ زيری ـ ميثاق ـ آرين...) را که در انجام اعمال جنايتکارانۀ تروريستی و سرکوب خونين مخالفين حزبی و غير حزبی وی، شرکت نکرده، طرفدار وحدت حزب وروش مسالمت بودند؛ بنام کنجکی های درکمين نشسته، درميان اعضای حزب و حتا دربعضی محافل يادهانی و تخريب ميکرد، تا هرکدام آنان را از فعاليت سری و علنی بازداشته ، درخدمت اميال شوم و مقاصد پليد ضد مردمی خويش قراردهد.

                      امين درمدت يک سال کار و دوران يکه تازی هايش ، درهمه بخشهای ملکی و نظامی، توانسته بود از طريق نصب افراد مورد اعتماد خود درتمامی ارگانهای مهم دولتی، تمام حرکات و فعاليتهای اعضای حکومت، اعضای کميته مرکزی و بيروی سياسی، بشمول شخص تره کی را تحت کنترول خود قراردهد. او درعين زمان با دردست داشتن پست صدارت وفرماندهی ارتش، همچنان تقرر داکترشاولی بحيث معاون صدراعظم ووزير خارجه، سالم مسعودی بحيث وزيرتعليم و تربيه، عبدالرشيد جليلی بحيث وزيرمشاور، سيد داوود ترون بحيث سرياور تره کی ، فقيرمحمد بصفت معين وزارت داخله ، ببرک شنواری بحيث معين وزارت سرحدات ؛ بمنظور تحت کنترول قراردادن همه فعاليتهای تره کی ، وطنجار و مزدوريار؛ گام بگام، با کسب اکثريت درمقامات رهبری حزب و دولت، مواضع خود را نسبت   به تره کی و ديگران تحکيم بيشتر بخشيد.

                 بدين ترتيب زمانی که تره کی به تاريخ 4 سپتمبر 1979 دررأس هيأتی بمنظور اشتراک در کنفرانس کشورهای غيرمنسلک درکوبا رهسپارهاوانا گرديد، امين درترکيب اعضای معيتی وی سه تن از برگزيدگان خود (داکترشاه ولی، سيد داوود ترون و عزيز اکبری) را درکنارش قرارداد تا تمام صحبتها و فعاليتهای تره کی را که بالايش مظنون شده بود، برايش گزارش دهند.

                 تره کی درجريان برگشت از هاوانا وهنگام توقف درمسکو، نخست ديداری داشت با رهبران آن کشور، سپس در صحبتی که با اعضای حزب بعمل آورد حوادث بعدی را رقم زد:

مقالات مرتبط

...

آقايان جورج دبليو بوش و زلمی خليلزاد، که گردانندگان اصلی چرخ تاريخ پر ازخون و حقارت و زندگی اسارت با... ادامه

...

(درانتخابات رياست جمهوری و پارلمانی جعل و تقلب بحدی صورت گرفت که حامد کرزی درحالی که در جايگاه چهارم... ادامه

...

حادثۀ فاجعه بار 11 سپتامبر 2001 بر مرکز تجارت جهانی در نيويارک، اثرات مخرب پايه داری برتحولات سياسی... ادامه

...

رويداد 11 سپتامبر2001 دوره تسليمی قدرت را از ارتجاع سياه، به غارتگر سپيد به نمايش گذاشت. ادامه

...

به تاريخ 16 قوس 1380 مطابق 7 دسامبر 2001 حکمروايی پنج ساله امارت سياه طالبان پايان يافت. قندهار، هلم... ادامه

...

انتقال قدرت از مجاهدين به طالبان توسط پاکستان و امريکا و ادامه جنگهای خونين و ويرانی کشور:      ط... ادامه

...

طوری که در بخش قبلی تذکر رفت، شورای رهبری تنظيم های هفت گانه مقيم پيشاورپاکستان در منزل نوازشريف نخس... ادامه

...

قبل ازآمدن مجددی به کابل، گلبدين حکمتيار با تصميم تنظيم های جهادی پاکستان، مبنی بر تشکيل شورای انت... ادامه

...

کودتای 14 ثور 1365 ـ نقش عوامل داخلی در راه اندازی آن: کودتا چگونه صورت گرفت؟ چرا تصميم دو جنرال... ادامه

...

جنگ قدرت در درون حاکميت؛ عروج خونبار و سقوط مرگبار حفيظ الله امين و باند جنايتکارش ( از 25 سنبله... ادامه

...

روز نهم ماه می 1946 برابر با 19 ثور 1325 خبر استعفای محمد هاشم خان صدراعطم بنابرخرابی وضع صحی وی از... ادامه