نگاهی مختصر به گذشتۀ نبشتۀ " رخدادهای خونبار دوسده اخير"، قبل از ورود به بخش دهم آن

( عبدالواحد فيضی )

نگاهی مختصر به گذشتۀ نبشتۀ " رخدادهای خونبار دوسده اخير"،

   قبل از ورود به بخش دهم آن

        طوری که خواننده گان گران ارج آگاهی دارند ؛ نگارنده مبحثی را تحت عنوان « رخداد های خونبار دو سده ی اخير را چی نام گذاشت» ، طی دوسال سپری شده تا بخش نهم آن دنبال نمودم، که مورد استقبال گرم شمار زيادی از رفقای پاک نهاد حزب ، دوستان و هم ميهنان عزيز قرار گرفت.

        اما بعد از انتشار بخشهای هشتم و نهم که عملکرد اعضای هيأت رهبری هردو جناح پيشين حزب دموکراتيک خلق افغانستان، درآن  بصورت نقادانه بازگو و مورد ارزيابی قرار گرفته بود و برای نخستين بار فرکسيونهای داخل حزب، که مسبب بروز مصيبتهای زنده گی برانداز بر حزب، جنبش وجامعۀ مان شدند، افشاء و به اعضای حزب ومردم معرفی گرديدند؛ آنگاه موجی از مخالفتهای رهبران و بلی گويان اين فرکسيونها، که بيشتر در قارۀ اروپا قرار دارند و بار ديگر با اشتهای تمام سياست بازی های خام گذشته را پيشه کرده اند، بلند گرديد و اين قلم را بآن حدی مجبور به دفاع نمودند ، تا  نگارش بخش دهم اين مبحث  بيش از شش ماه به تأخير انداخته شود. 

         بهرحال، با طلب پوزش از تأخير وارده، اينک بحث رخدادهای خونبار دوباره آغاز می گردد.

       اما از اين که طی اين مدت يک گسست زمانی درزمينۀ برداشت از محتوای مفاهيم 9 بخش نشر شده ميان خواننده و اين مبحث بوجود آمده است؛ بنابران ضرورت احساس گرديد تا مروری کوتاه و فشرده ای روی عمده ترين وقايع و عملکرد های دولتها ـ سازمانها ـ رهبران و شخصيتهای مرکزی و تأثيرگذار دراين رخدادها ، از بخش اول تا نهم آن به شرح زير داشته باشيم :

abdul rahman

     در بخش اول،  برداشت مان از تعريف کودتا و راه اندازی آن درجامعۀ افغانستان اين گونه بود :  « هرگاه " کودتا" را حرکت مسلحانۀ قدرت مندان عاليرتبۀ نظامی دستگاه حاکم ( شامل: برادران و پسران فرد اول کشور، وزيردفاع، فرماندارکل قوای مسلح، صدراعظم و بعضاً جنرالهای مقتدر اردو) بمنظور گرفتن قدرت سياسی و ساقط کردن حاکميت و برانداختن رهبران، از ادارۀ کشور، تعريف نماييم؛ دراين صورت سنگبنای کودتاهای خونين رادرافغانستان پسران تيمورشاه درانی گذاشتند (شهزاده محمود بدستور و هدايت مستقيم انگليسها ودرتبانی با شاه قاجار ايران، برادرش شاه زمان را که زمامدارمقتدر، کارآگاه و طرف تاييد نسبی مردم بود؛ بزورتفنگ و ازطريق جنگهای خونين، ازقدرت سرنگون کرد، زندانی ساخت و کورنمود) وادامه دهندۀ اين راه پسران وبازمانده گان سردار پاينده محمدخان محمدزايی و سردارسلطان محمد خان طلايی شدند که همه بخاطرتصاحب قدرت و تقسيم منفعت با همديگر جنگيدند؛ کشورمان را ميان استعمارگران انگليس و زمامداران دولتهای همجوار، درمعرض معامله و فروش قراردادند؛ خون صدهاهزار انسان جامعۀ مان را درجهت کسب  منافع شخصی ريختند و افغانستان را برای سده ها ازهمپايی با کاروان تکامل جوامع  بشری، بازداشتند. »

      درپايان اين بخش ، بروايت تاريخ وضاحت چنين داده شده بود : «   واما امان الله خان عين الدوله ، راديکال ترين فرد خانوادۀ سلطنت، در زير تأثيرانديشه های ترقيخواهانۀ محمود طرزی، با پيوستن به " حزب سری ملی" زمينۀ  سقوط سلطنت پدر را با طرح برنامۀ کودتای نظامی فراهم آورد.

   سرانجام اميرحبيبالله خان به اساس تصميم و فيصلۀ " حزب سری ملی دربار" ( توسط شجاع الدوله خان فراشباشی، همکار عين الدوله) درماه فبروری ( 1919) درشکارگاه کله گوش لغمان ترور، وتاريخ پدر و پسر ( همان گونه که عبدالرحمان خان نيز با نوشاندن جام زهر بوسيلۀ پسرش به قتل رسيده بود)  با تفاوتی چند تکرارگرديد.»

shah aman ulla

 دربخش دوم ، از ابتکارات شاه امان الله دررابطه به کسب استقلال سياسی افغانستان؛ تصويب نخستين قانون اساسی و شماری از قوانين متمم آن درکشور؛ اعلان رفع حجاب زنان و توجه بيشتر به امور فرهنگی و تحصيل جوانان ( مرد و زن ) ؛ تا اشتباهات بزرگ وی در پنج مورد که زمينه را برای تطبيق برنامه ها و دسايس انگليسها ، ازطريق راه اندازی تبليغات زهراگين ، بوسيلۀ عده ای از ملا ها و روحانيون وابسته به استعمار، فراهم نمود و سرانجام منجر به سرکوب نهضت مشروطيت دوم و سقوط حکومت ترقيخواه وی گرديد، توضيحات داده شده است.

habib ulla kalakani

    دربخش سوم ، مروری بر سقوط حکومت شاه امان الله ؛ تاسيس حکومت  نه ماهه ی حبيب الله کلکانی ؛ چگونگی بقدرت رسيدن نمايندۀ اصلی دولت انگليس ( جنرال محمد نادر خان ) را دربرمی گيرد. به تعقيب آن با بازتاب دادن نظريات متفاوت که پيرامون شخصيت حبيب الله کلکانی ومحمد نادر خان ازجانب دانشمند بزرگی چون احمد شاملو ، مير محمد صديق فرهنگ و ديگران بعمل آمده است؛ سرانجام ارزيابی ازاين رويداد با يک نتيجه گيری که فشردۀ آن چنين است، پايان يافته است:

     « ازآنچه تا ايندم گفته آمد نتيجه بايست اين باشد که به پرسشهای اصلی مان پاسخ دهد:

     - اين رخداد تاريخی، آيا يک پادشاه گردشی بوده است؟ " نه "، زيرا دراين انتقال قدرت جای يک شاه ويا شهزاده را پادشاه ويا شهزادۀ ديگرنگرفت؛ بلکه جای يک پادشاه وشهزادۀ محمدزايی به يک دهقان زادۀ انگورفروش روستايی خالی گرديد.

    - آيا اين يک کودتای نظامی بود؟" نه خير"، بخاطری که دراين رويداد هيچ يک از هيأت رهبری ارشد دولت، شامل برادران شاه، وزير دفاع، فرمانده کل قوای مسلح، وزير داخله و امنيت، شرکت نداشتند واين حرکت ازدرون نظام وارتش برنه خاسته بود؛ بلکه ازروستاها آغازگرديد وقدرت مرکزی را ازپا درانداخت.

  - پس اين حرکت يک شورش مذهبی بود ويا قيام مسلحانۀ روستائيان؟ بلی هردوحرکت مذکور درآن به مشاهده ميرسد: برای اين که مضمون مبارزه برضد حکومت ترقيخواه شاه امان الله را شورشهای مذهبی ملاها و روحانيون واپس گرا وعمال مرتجع وابسته به دولت استعماری انگليس تشکيل ميداد که برای نخستين بار در سال (1924) شورش ارتجاعی عليه دولت وقت، بوسيلۀ دونفرملا ی ولايت پکتيا بنامهای ملا عبدالله مشهور به ملای لنگ و ملا عبدالرشيد به تحريک نورالمشايخ فضل عمرمجددی و حمايت مردم منگل، جدران ، جاجی، احمد زايی و سليمان خيل ، درضديت و مخالفت با تطبيق قانون جزای افغانستان در محاکم، که آن را مخالف شريعت وانمود ميکردند، آغازشد.

     ولی تا جايی که ترکيب هيأت رهبری حکومت حبيب الله کلکانی ديده می شود، درکابينه وسايرمقامات مربوط دولت وی، وجود روحانيون و ملاهای شورشی آن وقت ( مانند شورش های مذهبی ضد نهضت دموکراتيک دهۀ 80 تنظيمهای جهادی و طالبی ساخت پاکستان و ايران، کشورهای عربی و غربی)، به مشاهده نميرسد. همچنان درجريان نبرد و فعاليتهای نظامی  قوتهای جنگی حبيب الله کلکانی عليه عساکر دولتی ، هيچ يکی از روحانيون، ملا ها وطالبان مدارس دينی بحيث فرمانده وسربازحضورفزيکی و نقش رهبری کنندۀ نظامی وقوت جنگی را درميدان نبرد نداشتند؛ بلکه شرکت کننده گان عموماً دهقانان مسلمان و شخصيتهای ملی مربوط به مبارزين معرکۀ استقلال افغانستان، چون: شيرجان خان، عطا الحق خان، عبدالغفورخان، محمد صديق خان، ميرزا محمد يوسف خان، عبدالرحيم خان، عبدالقديرخان، خليل الله خان خليلی و امثالم بودند که هريک آنان زيرتأثيرتفکر جهاد عليه يک دولتی که ضد اسلامی گفته می شد، جمع شده بودند؛ همچنان خاطرات تلخ لشکرکشی ها، خانه جنگی ها، برادرکشی ها و جنگهای خانمانسوز حکام و سلاطين برادران سدوزايی و محمد زايی، بويژه زجر وشکنجه های جسمی و روانی ضد انسانی امير عبدالرحمان خان، و پسرش اميرحبيب الله خان که برمردم اعمال نموده بودند وتأثيرات ناگواراين همه جنايات در اذهان و خاطره ها نهفته بود؛ افزون برسفارشات شاه امان الله مبنی بر منع استعمال لباسهای ملی مردان و برقع زنان و خريداری و پوشيدن دريشی و لباسهای مودل اروپايی برای مرد وزن، که مردم قدرت و توان خريداری آن را نداشتند و « جمع آوری يک اعانۀ عمومی براساس 5 افغانی ازهرنفر ويک ماه معاش ازهرمامور به مقصد خريداری اسلحه ازخارج » (14 )، بار سنگينی بود که کمردهقانان بی زمين و کم زمين را درروستاها و مامورين لشکری و کشوری را درمرکز و ولايات خم می نمود؛ همه و همۀ اينها يک جا شده، تأثيرات منفی انفجاری غيرقابل کنترول  را درذهنيت توده های مردم ببار آورد.

      سرانجام هردو عامل متذکره منجر به قيام مسلحانۀ دهقانان عليه دولت جوان وترقيخواه افغانستان و سقوط دولت ونهضت امانی گرديد که درفرجام، دولت حبيب الله کلکانی هم مطابق برنامه واقدامات دولت انگليس پس از9 ماه جنگ های خونين به نمايندۀ اصلی آن کشور، جنرال محمد نادرخان انتقال و کشورما برای سالهای متمادی ازسير کاروان تکامل اجتماعی بازماند ».

        ولی بهرحال تفکر ،اهداف آزاديخواهانه و انديشه های مشروطه طلبانۀ نهضت دموکراتيک جامعۀ افغانستان، درذهن وروان توده های مردم ، بويژه دانش جويان و دانش آموزان دانشگاهها و مدارس کشور وساير جوانان مبارز و آزاديخواه ميهن وسيعآ نفوذ و رسوخ پيدا کرد .

nadir khan

   دربخش چهارم ، مکثی بر دوران حاکميت جنرال محمد نادرخان صورت گرفته که درآن پيرامون سازماندهی دسايس و توطئه های رجال سلطنت عليه مخالفين، سرکوب خونين نهضت مشروطيت دوم؛ پشت پازدن به تعهد و شکستاندن سوگند راجع به سرنوشت حبيب الله کلکانی و ياران وی؛ قتل عام مردم ولايات شمال کابل و تکرار اعمال جنايتکارانه، توسط برادران و بازماندگان محمدنادرخان ودرفرجام درمورد پايان يافتن زمامداری وی ، اين گونه نتيجه گيری بعمل آمده است:

     « ازآنچه تا ايندم گفته شد ميتوان به اين نتيجه رسيد:

    الف: محمد نادرخان ، همان گونه که قدرت را ازشاه امان الله با ايجاد دسيسه درسرحدات جنوبی کشور؛ راه اندازی شورشهای مذهبی؛ تحريک واغواء قبايل جنوب عليه مردم آزادي دوست شمال کابل وپاماندن بالای معتقدات اسلامی غصب نمود؛ درحفظ و دوام سلطنت استبدادی اش نيز از هيچ نوع توطئه و دسيسۀ خونبار، دريغ نه ورزيد:

     ـ  او نخست اميرحبيب الله کلکانی رابا اعضای حکومتش، علی رغم تعهد تحريری در حاشيۀ قرآنکريم، مبنی برعدم خشونت و خونريزی ، تيرباران نمود؛

      ـ   محمد ولی خان وکيل امان الله خان ويکتن ازبرجسته ترين اعضاء نهضت مشروطيت دوم را با دسيسه واتهامات مضحک ازبين برد؛

      ـ  غلام نبی خان چرخی، يکی ازشخصيتهای پردرخشش ديگر دولت شاه امان الله را با برادرانش از ميان برداشت؛

      ـ  همه مشروطه خواهان ضد استبداد وضد استعماررا بمنظور ارضای خاطر انگليسها، يا تيرباران کرد ويا روانه زندانها ساخت؛

      ـ  شمارکثيری از آزاديخواهان دورۀ مبارزۀ هشتادسالۀ ضد استعمار انگليس را درولايات پروان، کاپيسا و مناطق کوهدامن ازدم تيغ کشيد وجايداد های شان را به قاتلين توزيع نمود؛

      ـ  مردم دريخيل جدران پکتيا را به شکل خونين سرکوب کرد وخصومت ميان مردم جاجی و منگل را ايجاد و دامن زد وتا واپسين نفسهایش و ختم آخرين زمامداراين دودمان، اين مشکل باقی ماند؛

       ـ   مطابق برنامۀ محمد گل خان مهمند مردم ولايات شمال را به طرز وحشيانه سرکوب وجايداد های شان را غصب و به قاتلين انتقال داده شده ازآنطرف خط ديورند، توزيع نمود.

      سرانجام اين حکمران خونخوار، درزيربارجنايات خويش، بدست عبدالخالق جوان آزاديخواه، ازقدرت ساقط و به حياتش پايان داده شد وتاج سلطنت رسماً برسرمحمد ظاهر پسرش، قدرت وادارۀ دولت عملاً بدستهای برادران و برادرزاده اش ( محمدهاشم خان، شاه محمود خان، محمد داوود خان ) انتقال يافت.

  درنتيجه، اين رويداد را با حفظ  احترام به قهرمانی عبدالخالق ويارانش ، ميتوان يک پادشاه گردشی ازيک جلاد ستمگر به  سه خونخوار ديگر عضو خانوادۀ حکمران، ناميد.

 

                                                    abdul khaliqh

 

  ب: محمد هاشم خان صدراعظم وفرمانروای کل کشور،همان راه و روش نادرخان را تا آخرين رمق حيات تعقيب نمود:

       ـ  اوهم درزمان حاکميت برادرش درتمام آن همه سرکوبگری ها با داشتن صلاحيت و قدرت يکسان اشتراک داشت و نيزدردوران حاکميت خودش نه تنها عبدالخالق و محمود رفيقش را با اِعمال وحشيانه ترين شکنجه ازبين برد؛ بلکه هم قطاران وهمه خانوادۀ اين دوجوان را بدون کدام جرم و گناهی با برادران وبرادرزاده های غلام نبی خان چرخی يکجا تيرباران نمود.

       ـ هاشم خان تعداد باقی ماندۀ مبارزين آزاديخواه نهضت امانی را برای سالهای متمادی، رهسپار زندانها کرد.

       ـ   اودرسال 1944 مردم جدران، درسال 1945 مردم کنر رابه طرز خونين سرکوب کرده، درسال 1947 مطالبات برحق مردم صافی را درشرق کشور با عصری ترين سلاح بيرحمانه سرکوب نموده، نائب سالارعبدالرحيم خان کوهستانی معاون صدارت را به گناه منسوب بودنش به قوم صافی با خانواده اش محبوس نمود.

   ج: شاه محمود خان، برادرديگر اين خانواده، برغم اين که درهمه اعمال هاشم خان بحيث شخص دوم مملکت سهم و شرکت داشت؛ مگر بعد اً وی زمانی که زمام صدارت را عهده دارشد، درابتداء چهرۀ يک دموکرات (!) را ازخود تبارزداد؛ ولی اين ادعا کذايی بود:

                             تواضع های ظالم مکرصيادی بود بيدل

                              که خم خم رفتن صياد زبهر قتل مرغان است

       او روی همه ادعاهايش پاگذاشت و نهضت مشروطيت سوم را سرکوب و جرايد و مطبوعات آزاد را مسدود نموده، همه رهبران و فعالين احزاب سياسی، اتحاديۀ محصلين و جوانان را رهسپارزندانها نموده، روش ديکتاتوری خلفش را درپيشگرفت.

       د: سردارمحمد داوود خان، همان گونه که برادرزادۀ اصلی هاشم خان بود، درطرز ادارۀ کشور با کمی تفاوت راه عم بزرگش را بمثابۀ استاد و رهنماي خويش پيشه کرده، رهبران و فعالين احزاب وسازمانهای سياسی را برای سالهای متمادی، حتا تا دم مرگ بدون تحقيق، محاکمه و تعيين سرنوشت درکنج زندانها نگهداشت؛ عبدالملک خان وزيرماليه را نيزبدون بازپرس واقامۀ دعوی و تعيين مجازات تا اخرين روز های حاکميتش محبوس و شکنجۀ روحی داد و صدای آزادی خواهی و انتقاد روشنفکران را خفه نمود؛ وليک داوود خان طرفدارترقی وپيشرفت کشورمطابق طرز ديد ويژۀ خودش بود و درزمينۀ رشد اقتصادی وآموزش و پرورش جوانان کشورنسبت به اخلافش دلسوزی و صداقت داشت .... »

dawood khan

     در بخش پنجم ، روی علت استعفای سردار محمد داوود ازمقام صدارت؛ توظيف دوکتور محمد يوسف بجای وی دراين پُست؛ تصويب و انفاذ قانون اساسی جديد افغانستان ؛ اعلام شاهی مشروطه و نظام به اصطلاح دموکراسی درکشور؛ عملکرد حکومت های پنج گانۀ دهۀ دموکراسی تاج دار (دوکتور محمد يوسف، محمد هاشم ميوند وال، نوراحمد اعتمادی، دوکتور عبد الظاهر و محمد موسی شفيق)؛ علل و عوامل سقوط هريک، توضيحاتی بعمل آمده است که ازجمله درمورد مولانا شفيق چنين می خوانيم:

      «  محمد موسی شفيق پسر مولوی محمد ابراهيم کاموی ازجملۀ روشنفکران هوشيار گروههای راست افراطی بوده که ميخواست دموکراسی امريکايی را با اسلام سياسی مکتب سيد قطب و محمدقطب تلفيق دهد.

       درسال 1343 خورشيدی آغاز باصطلاح دهۀ د

مقالات مرتبط

...

آقايان جورج دبليو بوش و زلمی خليلزاد، که گردانندگان اصلی چرخ تاريخ پر ازخون و حقارت و زندگی اسارت با... ادامه

...

(درانتخابات رياست جمهوری و پارلمانی جعل و تقلب بحدی صورت گرفت که حامد کرزی درحالی که در جايگاه چهارم... ادامه

...

حادثۀ فاجعه بار 11 سپتامبر 2001 بر مرکز تجارت جهانی در نيويارک، اثرات مخرب پايه داری برتحولات سياسی... ادامه

...

رويداد 11 سپتامبر2001 دوره تسليمی قدرت را از ارتجاع سياه، به غارتگر سپيد به نمايش گذاشت. ادامه

...

به تاريخ 16 قوس 1380 مطابق 7 دسامبر 2001 حکمروايی پنج ساله امارت سياه طالبان پايان يافت. قندهار، هلم... ادامه

...

انتقال قدرت از مجاهدين به طالبان توسط پاکستان و امريکا و ادامه جنگهای خونين و ويرانی کشور:      ط... ادامه

...

طوری که در بخش قبلی تذکر رفت، شورای رهبری تنظيم های هفت گانه مقيم پيشاورپاکستان در منزل نوازشريف نخس... ادامه

...

قبل ازآمدن مجددی به کابل، گلبدين حکمتيار با تصميم تنظيم های جهادی پاکستان، مبنی بر تشکيل شورای انت... ادامه

...

کودتای 14 ثور 1365 ـ نقش عوامل داخلی در راه اندازی آن: کودتا چگونه صورت گرفت؟ چرا تصميم دو جنرال... ادامه

...

جنگ قدرت در درون حاکميت؛ عروج خونبار و سقوط مرگبار حفيظ الله امين و باند جنايتکارش ( از 25 سنبله... ادامه

...

روز نهم ماه می 1946 برابر با 19 ثور 1325 خبر استعفای محمد هاشم خان صدراعطم بنابرخرابی وضع صحی وی از... ادامه