مرُوری بر رخداد های خونبار سه سده ی اخير (بخش نهم) دوران زمامداری امير حبيب الله خان وآغاز نهضت مشروطيت اول

مرُوری بر رخداد های خونبار سه سده ی اخير خرُاسان ديروز وافغانستان امروز

از برچيدن بساط اشغالگران کهن تا افتيدن به دام غارتگران نوين!

ويا:از برخاستن ميرويس خان برضد صفویها تا خميدن اشرف غنی در پابوسی امريکايیها

(1709 ـ 2018)

(بخش نهم)

دوران زمامداری امير حبيب الله خان وآغاز نهضت مشروطيت اول

(1919 ـ 1901)

( عبدالواحد فيضی )

     امير حبيب الله خان پس از مرگ پدر وانجام مراسم تدفين امير متوفی، برخلاف معمول زمامداران پيشين، بدون بروز کدام جنگ و جدال و خونريزی ميان برادران، بر اريکه ی قدرت تکيه زد.

     امير در نخستين برنامه ی کاری اش تصميم گرفت تا لکه های خون و آثار مشهود جنايات پدرش را با گزينش برخورد ملايم تر با مردم و تبارز چهره ی تقلبی زهد و تقوای مذهبی، از دامان خانواده اش بزدايد تا مردم را از زدوده شدن دوره ی وحشت و استبداد خشن ديروز و استقرار حالت اعتدال و نرمش جديد معتقد سازد:«يکی از اولين کارهايی که امير جديد پس از بيعت از ارکان دولت روی دست گرفت رسيدگی به احوال زندانيان بی حد و شماری بود که در دوره ی پادشاهی پدرش محابس کشور و حتی سياه چاههای مهيب و مخوف از آن پر و آگنده بود. امير فرمان داد تا آنانی که فيصله يا اتهام مشخص عليه شان وجود نداشت بلا درنگ رها شوند و قضيه سايرين در مجلسی که خودش برآن رياست می کرد، مطرح گردد. درنتيجه هزاران نفر که اغلب بی گناه بوده و در نتيجۀ اشتباه يا دسيسه سازی عمال دولت گرفتار قيد و زندان شده بودند و صدها نفر بعد از آنکه مدت های مختلف را در اعماق تاريک و نمناک سياه چاه ها دربين مدفوعات خود شان و انواع حشرات به سر برده بودند دوباره از نعمت آزادی و آفتاب مستفيد گرديدند.

     درعين حال وی مقرر نمود تا کسانی که در دورۀ امير ماضی به داخل يا خارج تبعيد گرديده ويا از ترس متواری شده بودند، به وطن شان مراجعه نمايند و نه تنها کسی از بابت اتهامات گذشته مزاحم ايشان نشود، بلکه ملک وجايداد شان هم به آنها اعاده گردد. راجع به مردم هزاره که ازهمه بيشتر زجر وعقوبت کشيده بودند، فرمان مورخ دوازدهم رمضان (1322)(1904 ميلادی) صدور يافت... ودرآن تذکار رفته که " ملک وزمين شما مردم که تا حال به مردمان مهاجر و ناقل افغان داده می شد، حکم کرديم که بعد از اين به دست خود شما باشد وهرقدر ملکی که از مردم هزاره قبلاً به افغان داده شده باشد دربدل آن از زمينهای خالصۀ نوآباد سرکاری ملک و زمين داده شود." معلوم نيست در اثر اين فرمان و فرمانهای همانند آن چه تعداد از مردم هزاره که بخارج پناه برده بودند به افغانستان باز گشتند و چقدر از آنها توانستند زمينهای شان را دوباره به دست آرند ويا زن و اطفالی را که ازايشان به اسارت رفته بود باز يابند؛ اما وجود کتله های هزاره در خراسان ايران [فارس] و بلوچستان انگليس [فعلاً تحت قلمرو پاکستان] وترکستان روسی [حال ازبکستان و ترکمنستان] نشان می دهد که يک عده کافی از ايشان اين کشور را برای هميشه ترک گفتند....

     روی هم رفته اوطرز ادارۀ سابق را که اساس آن ايجاد خوف و ترس در قلوب افراد از طريق قساوت و بی رحمی بود به يک ادارۀ نسبتاً معتدل و ملايم تبديل نمود که هرچند آنهم بر استبداد شخصی استواربود وهوا و هوس شخص امير و اعيان دربار در آن نقش مهم داشت؛اما از خشونت وقساوت بی پايان دورۀ قبلی مبرا بود. توأم با اين اقدام، اميرجديد يک سلسله احکام را درجهت تطبيق اوامرمذهبی نشر نمود و به اثر آن ازجملۀ هفت زنی که در آن وقت درحرم خود داشت سه زن را که اضافه از نصاب مذهبی به شمار می رفت طلاق داد. همچنان وی امر داد تا زنان بدون کار واجب از خانه بيرون نشوند ودر وقت بيرون شدن از خانه برقع خاکی به سرنموده از پديدارساختن هرگونه زيب وزينت خودداری نمايند. سرايندگان ورقاصان زن به امر او از شغل شان بازداشت شدند و هندوان مجبور ساخته شدند تا برای تميز از ساير مردم دستار زرد به سر کنند و برای هرهندو که مسلمان می شد، انعام مقرر گرديد.» (1)

      اما اين نرمش و نيرنگ ديرپا باقی نماند و وضع در همه موارد تغيير جهت نمود.
اميردستور داد که غلامان و کنيزان دوران پدرش بعد ازاين درمعرض خريد و فروش قرار نگيرند؛ وليک بعدها خودش بيشتر از100 زن و دختر زيبا روی را به عناوين مختلف در حرمسرای شاهی جهت هوس رانی و براورده ساختن خواهشات نفسانی بخدمت گرفت؛

(فوتوی اميرحبيب الله خان و زنان حرمسرای)
     امير درکتاب محبوسين کوتوالی کابل، در مورد منع مجازات جسمی متهمين سياسی و جنايی بقلم خود چنين نوشت:« سرازامروز 29 ذيقعده 1330 قمری کورکردن انسان موقوف وعوض آن 12 سال حبس، عوض گوش بريدن 6 سال حبس وعوض دست بريدن درصورت غيرشرعی 10 سال حبس مقرر شد...»(2)
    اما درعين زمان اميرمقررات وضع کرده ی خودش را درمواردآتی بدين گونه نقض نمود:
    ـ « سردارمحمد عظيم خان پسرسردار محمد اسمعيل خان نواسه ی سردار محمد اسحق خان که از ماورانهر[ما وراء النهر] به افغانستان برگشته و درخانه سردارمحمد عزيزخان نادر درقلعه چه بينی حصارکابل منزل گزيده بود، خوابی ديد که با البسه سرخ سوار اسپی است. رفقای جوانش تعبير کردند که روزی شاه خواهی شد. اين خواب و تعبير به امير راپورداده شد و جوان بيگناه درارگ محبوس و مجلس قضايی ازسران سرداران محمد زايی تشکيل گرديد. دراين مجلس اکثريت طرفدار حبس يا تبعيد متهم بودند، ولی سردار عبدالقدوس خان اعتماد الدوله رأی به کشتن آن بيگناه داد. نائب السلطنه سردارنصرالله خان چاقوی کوچک خودش را ازجيب کشيد و نشان داد و گفت که با اين آله کوچک ميتوان اشتری را ذبح نمود همچنين دشمن خوردی [خُردی] ميتواند پادشاه بزرگی را ازبين ببرد. پس امير حبيب الله خان امرکرد متهم جوان را درباغ ارگ بردند ووحشيانه سنگسار کردند (ثور1291)؛ 
    ـ همچنين اميرحبيب الله خان درآغازسلطنت خود زن جوانی (ميرمن بنت سردارمحمد سرور خان ) را به گناه معاشقه و آنهم درعهد امير عبدالرحمن خان، بدست مرزا[ميرزا] محمد حسين خان کوتوال کابل، ازدو چشم نيشترزد وآن زن زيبا خودش را با برادۀ الماس بکشت،درحاليکه محبوب او( محمد ابراهيم پسر استاد احمد نجار باشی) که يکی از قشنگترين جوانان کابل بود قبلاً بدار آويخته شده بود.(3)

     سياست داخلی امير، پيرامون طرز اداره ی کشور و وضع مقررات مالیاتی کمرشکن:

     امير حبيب الله خان پس از انعقاد معاهده سال 1905 با دولت انگليس مبنی بر تاييد همان معاهده ننگين پدرش در برسميت شناختن خط ديورند؛ مسافرت در کشور هند در سال 1907 و پس از عقد قرارداد سال 1907 ميان دولت های روسيه و انگليس، که روی چگونگی هر يک آن بعداً صحبت خواهد شد؛ همين که خود را از خطر لشکر کشی انگليس و فشار دولت روس مصون احساس کرد؛ امور داخلی مملکت را بين برادر و پسران خود اين گونه بخش بندی نمود:

     « امور نظامی به معين السلطنه [ سردار عنايت الله خان پسر ارشد امير] بحيث وزير حربيه سپرده شد و امير از بالا نظارت می نمود. امور داخله به نايب السلطنه[سردار نصرالله خان برادر امير] بحيث صدراعظم تحويل گرديد و حتی از نظارت امير هم آزاد بود. فقط امور مالی کشور زير اداره مرزا [ميرزا] محمد حسين خان مستوفی الممالک بحيث وزير ماليه قرار داشت و او شخصاً با امير مرتبط بود.محاکم هشتاد گانه شرعی نيز در تمام افغانستان فعال مايشا بود.

     اين اداره به تدريج روبه انحطاط و فساد نهاد. ديگر دسپلين و مجازات و مکافات وجود نداشت. هرحاکم ومامور ومستوفی درمنطقه ماموريت خود دست آزاد داشت و رشوت، تحفه، بيگار و خويشاوندی شکل مشروع بخود گرفت. عهده های دولتی درمعرض خريد و فروش گذاشته شد " سرچربی بی بی و چپن پولی آقا " درهمين دوره داخل قاموس اداره گرديد.

 نايب السلطنه هدايای واليان و مامورين بزرگ ولايات را می پذيرفت و اختيار اداره او در دست منشيان ومصاحبين او متمرکز گرديد. زيرا نايب السلطنه اشتغال به امور کوچک را تنزل از" مقام آسمانی" خود می دانست.

     مستوفی الممالک ادارات استيفا و امور مالی کشور را در معرض بيع و شری قرار داده بود. ماليات کشور اعم از اراضی و گمرکات همه به اجارۀ مستاجرين خائن گذاشته می شد. اين مستاجرين هرنوعی که می خواستند می توانستند با ماليه دهندگان رفتار نمايند.

     شدت فشار بالای مردم تا جايی رسيد که از ولايات شمالی کشور صدها خانواردهقان ورشکست شده به قلمرو روس و حتی از غرب به ايران فرار کردند.

     اراضی سرسبز مردم جمشيدی در هرات که مطمح نظر ملاک مقتدر و بزرگ آنجا بود، در طی يک سازش خائنانه استملاک گرديد. فيودالهای دربار هرات ... 15 هزارنفر مردم دلير جمشيدی را متهم به ضديت دولت نموده، اجازه امير حبيب الله خان را برای سرکوبی آنها گرفتند و درشبی ناگهانی به سوق عسکر از سه جهت پرداختند. مردم بيگناه و بی خبر که خود را مثل صيدی در محاصره شکاريان ديدند در حالت بهت طبل کوچ نواختند و راهی را که بجانب روس عامداً باز گذاشته شده بود، درپيش گرفتند. اينها فرارکردند و سرزمين ايشان بين  متنفذين منقسم گرديد».(4)

     اين طرز اداره ی جانکاه و زندگی برانداز امير و ارکان فاسد دولت وی چنان حالت نفس گيری را بالای توده های مردم تحميل نمود که آنان مجبور به گزينش دو راه ( فرار کتلوی از کشور ويا مقابله با حکام جابر از طريق دست زدن به قيام های مسلحانه) شدند.

قيام های مردم افغانستان دربرابر ظلم و ستم دستگاه سلطنت 1913 ـ 1912

علی رغم اين که مردم افغانستان در اثر ظلم ، ستم و سرکوبگری های حکام محلی؛ گرفتن ماليات کمرشکن به عناوين مختلف، عده ی خانه وکاشانه خود را ترک کردند؛ اما بخش ديگری در شماری از ولايات، ازجمله در پکتيا در سال 1912 برضد دولت دست به قيام زدند:« امير به عسکر و حکام و خانهای پاکتيا وغزنين امر حمله عمومی عليه شورشيان صادر کرد. درداخل پاکتيا خان مشهور جدران (ببرک خان) با مردم متعلقه خود طرف دولت را التزام کرد. همچنين اميرقشون هزار و سه صد نفری از خانهای شنوار، لغمان، کنر، خوگيانی، حصارک ... در پاکتيا سوق کرد.

متعاقباً امير به کابل آمد و يک غند سپاه منظم را به قيادت جنرال محمد نادر خان عليه شورشيان سوق کرد.

 جنرال با توپخانه کوهی 9 پن وغرابين کوتل تيره را با چهارصد نفر کشته شورشيان اشغال و قلعه " تندان" مرکز آنان را با گله [گلوله) ويران و احتراق کرد. شورشيان، گرديز را تخليه و در علاقه منگل عقب نشستند.

جنرال درعوض جنگ راه مذاکره را باز کرد و حواله جات غله و علوفه خريداری را ازدوش دهقانان برداشت و سردار محمد اکبرخان والی پاکتيا را معزول ساخت.

اينست که مردم اسلحه بزمين گذاشته و نمايدگان آنها چون عزيزخان، تيمورشاه و عبدالغنی وغيره نزد جنرال آمدند و صلح اعاده گرديد. (828) نفر نماينگان شورشيان به نزد جنرال رسيده و همه به کابل آمدند. امير حبيب الله خان با ملايمت با آنها پيش آمد؛ برای پسران شان در کابل " مکتب عسکری ملک زاده گان" را تاسيس نمود و برای خود شان خلعت و سفر خرچ بداد. اما والی پاکتيا سرزنش نشد و بعدها بکارهای عمده تری مقررشد و جنرال محمد نادر خان برتبه نايب سالاری ارتقا نمود. (5)

 همين گونه حوصله مردم قندهارنيز از جور و ستمگری های بی حد وحصر سردار محمد عثمان نائب الحکومه به پايان رسيد.آنان دست به سلاح بردند و نبرد سخت؛ ولی نابرابر مردمان شهر و دهات عليه دولت و سردار مستبد و ستمگر حاکم در قندهار آغاز گرديد:

« قيام کنندگان نخست برای حفظ دارايی های دولت محافظين گماشتند تا خزانه و ادارات دولتی را حفظ نمايند وانگاه برسبيل احتجاج، داخل خرقه گرديدند. قيام کنندگان هيأت اعزامی سردار محمد عثمان خان را که مرکب از چند نفر افسر سواره و قاضی و مفتی بودند، بکوفتند و خود قاضی و پسرش را که بنام دين مردم را می دوشيدند، بکشتند. سردار محمد عثمان خان قشون منظم را آماده کرد و باره و برج ارگ دولتی را بشکل يک استحکام نظامی درآورد و دربامها و ديوارها عسکر بگماشت. مردم به استقامت ارگ در حرکت افتادند و قشون به امر سردار آتش بگشاد. دراين گيرودار صدها نفر کشته افتادند و حتی زنان و اطفالی که بالای بام دکانها نگران ايستاده بودند مورد اصابت گله [ گلوُله] های عساکر بام ارگ قرار گرفتند. شورشيان که اسلحه کمتر و ضعيف تر داشتند از برابر آتش مسلسل و استحکام قوی ارگ عقب نشستند. موسفيدان و ملا ها ميانجی گرديدند و به تدريج آتش قيام خاموش گرديد....

محمود طرزی که هميشه بهانه يی برای اظهار گفتنی های خود می خواست، فرصت بدست آورد و در شماره 4 ذی الحجه 1331 سراج الاخبار نوشت که: سردار محمد عثمان خان نايب الحکومه قندهار بکابل آمده و گفته بود که : در قندهار زنان خوش خوان بسيار است. چون جشن عروسی شهزاده در کابل پيشروی بود، مادر شهزاده به سردار محمد عثمان خان گفت که: اگر زنان خواننده در قندهار باشد چند نفری بکابل بفرستيد. چون سردار محمد عثمان خان در کابل مصرف تارتق و تحفه بسيار کرده و هم موتری تيزرفتار خريده بود؛ در بازگشت به قندهار اين امر فرستادن خوشخوانهای زن را بکابل سبب تخويف مردم و اخذ رشوت قرار داده و کوتوال قندهار را امر کرد که : هر شخصی پولدار را تهديد بفرستادن زنش بکابل نموده، در عوض پول از او می گرفت....

     اگرچه می دانيم که به اين سخنان يک عالمی را با خود دشمن می سازيم ولی دشمنی اين چنين ها را نسبت بدوستی که به پادشاه و وطن و ملت خود داريم بقدر ذره اهميت نميدهيم؛ حقيقت هيچگاه پنهان نمی ماند! از بارگاه خالق مطلق خود نياز و تضرع ميکنم که خاينان دولت و ملت را که برای نفس و هوای خود رعيت را پامال ميکند و امن وآسايش ملک را اخلال می نمايد و مستوجب اضلال و اختلال ميگردد، شرمنده دنيا و آخرت نمايد و نمک پادشاه چشم های شان را کور کند."

     اما نه نوشته طرزی نه خونهای که در قندهار ريخته شده بود هيچ کدام موجبات مجازات سردار محمد عثمان خان را فراهم نکرد، بلکه آينده بهتری در انتظار او بود. زيرا امير نميخواست که مانور خودش را ولو مقصر باشد دربرابر مردم کيفر دهد » (6)  

     نهضت دموکراسی و نشر جريده ی سراج الاخبار

     آن گونه که در نگارشهای پيشين گفته آمد؛ در افغانستان جنگ زده وآشوب ديده، به نسبت تسلط مناسبات توليدی فئودالی، حکمروايی سلاطين مستبد، توام با سلطه شوم هشتاد ساله ی استعمارانگليس، زمينه های عينی برای جنبش دموکراسی وفعاليت هدفمند سياسی واجتماعی فرهنگيان، تا آغاز قرن بيستم مساعد نگرديد.

     پس از در گذشت اميرعبدالرحمن خان خون اشام و خدمتگزار دولت استعمارگر انگليس درسال 1901، امير حبيب الله خان پسر و جانشينش که در جولای 1872 ترسايی حين اقامت پدرش درشهر سمرقند تولد شده، سواد وآموزش را از طريق خوانش علوم متداول از آن مرکز تمدن و فرهنگ فراگرفته بود؛ در سال 1903 اولين مدرسه ای را بنام مکتب حبيبه بمثابۀ سنگ بنای معارف و فرهنگ جديد در افغانستان گذاشت.

     دراين ليسه که دارای سه درجه يا دوره ی درسی: " ابتدايی، رشدی و اعدادی" بود، مضامين دينيات، حساب، تاريخ، جغرافيه، مشق خط ، زبان (فارسی، پشتو، انگليسی، اردو ويا ترکی)، رسم، حفظ الصحه، جبر و مقابله، مثلثات، هندسه تحليلی،حکمت طبيعی، کيميا... تدريس می شد.

     مزيد برآن شش مکتب ابتدايی مربوط به اين ليسه درشهرکابل به نامهای: مکتب ابتدايی باغ نواب ـ تنورسازی ـ خافيها ـ پرانچه ها ـ مکتب " خدام حضورعالی" و مکتب هندوها نيز تاسيس گرديد که تعداد شاگردان ليسه حبيبيه 269 تن و ازمکاتب ابتدايی شهر700 تن و تعداد مجموع معلمين به 55 تن ميرسيد.  

    امير،استادان مشهور وفعالی را دراين ليسه که مشتمل بر: مولوی محمد سرورخان قندهاری، ميرسيد قاسم خان، مولوی مظفر بنوچی، مولوی غلام محی الدين خان واز معلمين مشهور هندی داکتر عبدالغنی خان، مولوی نجف علی خان و مولوی محمد چراغ خان بودند؛ بمنظور تدريس مضامين درسی وآموزش و پرورش شاگردان، ازداخل و خارج کشور استخدام نمود.   همين گونه امير حبيب الله خان در سال 1309 مکتب حربيه را نيز در کابل تأسيس نمود. دراين مکتب مضامين:« قرآن، خط، حساب ، هندسه، جغرافيه، جمناستيک، تعليمات پياده، معلومات طبيعيه، تاريخ اسلام، صرف و نحو، هندسه اثباتی، اصول رياضی اعشاری، مسالک پياده، سواری، توپچی، استحکام، مخابره، الجبر و تاريخ عمومی،[ تدريس می گرديد].

     هيأت تدريسی مشتمل بر استادان افغانی [افغانستانی] و ترکی بود [ازجمله]:علی افندی، نظيف افندی، عزت افندی و در رأس آنها خيرالدين پاشا ارکان حرب، عبدالطيف خان کميدان، محمد گل خان کميدان، محمود طرزی، قاری عبدالله خان، عبدالغفورنديم، قاضی عبدالحق خان، ميرآقاخان و يکنفر معلم جمناستيک هندی بنام شاه جی .

 

مقالات مرتبط

...

آقايان جورج دبليو بوش و زلمی خليلزاد، که گردانندگان اصلی چرخ تاريخ پر ازخون و حقارت و زندگی اسارت با... ادامه

...

(درانتخابات رياست جمهوری و پارلمانی جعل و تقلب بحدی صورت گرفت که حامد کرزی درحالی که در جايگاه چهارم... ادامه

...

حادثۀ فاجعه بار 11 سپتامبر 2001 بر مرکز تجارت جهانی در نيويارک، اثرات مخرب پايه داری برتحولات سياسی... ادامه

...

رويداد 11 سپتامبر2001 دوره تسليمی قدرت را از ارتجاع سياه، به غارتگر سپيد به نمايش گذاشت. ادامه

...

به تاريخ 16 قوس 1380 مطابق 7 دسامبر 2001 حکمروايی پنج ساله امارت سياه طالبان پايان يافت. قندهار، هلم... ادامه

...

انتقال قدرت از مجاهدين به طالبان توسط پاکستان و امريکا و ادامه جنگهای خونين و ويرانی کشور:      ط... ادامه

...

طوری که در بخش قبلی تذکر رفت، شورای رهبری تنظيم های هفت گانه مقيم پيشاورپاکستان در منزل نوازشريف نخس... ادامه

...

قبل ازآمدن مجددی به کابل، گلبدين حکمتيار با تصميم تنظيم های جهادی پاکستان، مبنی بر تشکيل شورای انت... ادامه

...

کودتای 14 ثور 1365 ـ نقش عوامل داخلی در راه اندازی آن: کودتا چگونه صورت گرفت؟ چرا تصميم دو جنرال... ادامه

...

جنگ قدرت در درون حاکميت؛ عروج خونبار و سقوط مرگبار حفيظ الله امين و باند جنايتکارش ( از 25 سنبله... ادامه

...

روز نهم ماه می 1946 برابر با 19 ثور 1325 خبر استعفای محمد هاشم خان صدراعطم بنابرخرابی وضع صحی وی از... ادامه