رفیق رزمیار، رفقای زیادی را از دست داده است!

هدایت حبیب

 

 

رفیق رزمیار، رفقای زیادی را از دست داده است!

 

      خوانندۀ عزیزعضو " نهضت فرگیر..." و "حزب متحد ملی..."! طوری که اطلاع دارید، روز شنبه 10 سپتامبر2011، رهبری شورای اروپایی به اصطلاح حزب واحد، که بیشتر نهضتیها هستند، با رئیس حزب متحد ملی، نشستی را در هالند تشکیل دادند. منظور رئیس حزب متحد ملی از شرکت در جلسه، به جریان گذاشتنِ رفقای شورای اروپایی از تازه ترین رویدادهای داخل کشور بود؛ ولی هدف نهضتیها از آن تجمع...رئیس حزب متحد ملی، به این انگیزه که چرا نارواییها و کجرویهای رهبری اروپا نشین نهضت را در رابطه با مخالفت با وحدت طی اعلامیۀ افشاء کرده اند و سایت حزب متحد ملی را دوباره باز نموده اند.

      ازآن جايی که جریان و مطالب صحبت شده در آن نشست دراز است و در یک نوشته نمی گنجد، ازاین رو در ابتداء لب ولباب صحبت رفیق رزمیار را که " از دست دادن رفقاست" در این نوشته می خوانید. صحبت رئیس حزب متحد ملی، سوالات از وی و جوابات او را در قسمت دوم می آورم. هدف از این جداسازی، جلوگیری از به درازا کشیدن موضوع و ایجاد سهولت در خوانش، به خوانندۀ عزیز است.

      "بامداد" که فقط بنام، سایت به اصطلاح حزب واحد نام گذاری شده است؛ ولی در واقعیت امر کمافی السابق، سایت انترنتی نهضت است و یکطرفه نشرات دارد، نوشته بود که صورت کامل خبر جریان نشست را بدست نشر می سپارد؛ مگر درعوض برای تحریف اذهان اعضای هردو سازمان وکوشش برای بی اعتبار جلوه دادن آن جلسه، مصاحبۀ را با رفیق داوود رزمیار انجام داد و آن را نخست به نشر رسانید، که جریان مصاحبه را در نوشتۀ دوم درنظر گرفته ام؛ اما اولتر از همه، دیدگاهم را در رابطه به صحبت رفیق رزمیار ارائه می نمایم.

      نشست را رفیق بصیر دهزاد رئیس شورای کشوری هالند آغاز نمود و با ادای جملات کوتاهی رشتۀ سخن را ــ حسب تعامل سلسله مراتب دوران حاکمیت، که رفقای خود بزرگ بین ما هنوز هم با همان هوا و ادا می زیند ــ به رفیق داوود رزمیار رئیس شورای اروپایی تحویلداد؛ موصوف بعد از اظهار سپاس و تاکید بر پُربار بودن نشست، توضیح وضع درکشور وایجاد جبهۀ ملی مترقی صحبت نموده درقسمتی از گفته هايش اظهار نمود: "... در رابطه با کنگره کار های شریفانه ومعین در اروپا انجام شده است ونمی خواهم چون زیاد است از آن نام ببرم". در اخیر صحبت خود گفت: "تغیر این پروسه بعد از اعلامیه (متحد ملی) پایین آمد؛ جلب و جذب  از بین رفته است. دوستان و مخالفان آرزو دارند که ازین نشست جوابهای لازم را بدست اورند". سپس او ضمن صحبتی که نمیدانم آگاهانه و یا غیر ارادی ــ حقایقی را افشاء کرد ــ گفت: "رفقای زیادی را از دست داده ایم". واقعاً، رفقای زیادی نهضت را رها کرده اند و علل آن به فهم من مطالب آتی خواهند بود:

      از وقتی که رفیق رزمیار در رأس شورای اروپایی نصب گردیده است، کناره گیری رفقا از سازمان شروع شده است؛ زیرا نامبرده ــ با این که کادر با سابقه است؛ اما به مسایل تشکیلاتی مهارت ندارد، چنانی که مدتی درسِمت منشی کميتۀ حزبی شهر کابل قرارداشت، بنابر عدم تجربه و ضعف تشکیلاتی، محفل بازی شخصی ــ که زبانزد عام و خاص گردید ــ پراگندگیها در آن وقت، در آن سازمان بزرگ هم راه یافت: کسی به جلسات حاضر نمی شد، حق العضویت نمی پرداخت و به صف سپاهیان انقلاب نمی پیوست، تا اینکه داکتر صاحب شهید ناگزیر برکنارش کرد؛

      افزون برآن، او به این سبب که شخص دوم گروپک ناراضیان و از مخلصان پروپا قرص براه اندازی پلنوم هجدهم بود، نزد اعضای سازمان دسکردیت و بی اوتوریته می باشد؛ رفقا او را شایستۀ آن مقام نمی دانند، به سخنانش باور و به دساتیرش اعتنا و توجه نمی کنند؛ ولی خودش مدعی احراز مقام منشی عمومی "حزب واحد" است؛

      گذشته برآن، به استثنای زبان روسی آنهم نه به طور کامل، به زبانهای دیگر اروپایی بلد نمی باشد، ازین سبب از پیشرفتهای علوم اجتماعی و بويژه از شیوه های نوِ تشکیلاتی بهره مند نمی باشد؛ فقط به همان طبل کهنه، پیوسته می کوبد و در سازمانها به رفقا،  از مرکزیت سازمانی و دکتاتوری پرولتاریا حرف می زند و بس. حسرت زمان حاکمیت را می خورد، که رفقای نا فرمان از دساتیرش را، که مخالفان پلنوم یاد شده بودند، بی ملاحظه از حزب اخراج و از کار برکنار می کرد و به جاهای بی برگشت اعزام می نمود؛

      به علاوه، سرشت و کرکترش عقده یی، لجوج، حسود، نهایت برتری جو، مقامخواه و در برابر بالاییها بسیار متملق و بالای پایینیها حکمران است، با این که به اروپا زیست می کند؛ ولی انعطاف، برخورد متمدِ نانه و رفیقانه درخلقش جا ندارد و این امر عامل دیگری است، که به جای جذب، رفقا را دفع می نماید؛ به جای تأمین مناسبات سیاسی، حزبی و اصولی، پیوسته تلاش می نماید، که از رفقا به خود تیم شخصی بسازد؛ به اساس معیار تیم بازی، زبان و ملیت، عده ای را محرم راز ودیگران را بیگانه می انگارد؛ دموکراسی، عدالت سازمانی، اصل شایستگی و اصول حزبی را اصلاً اهمیت نمی دهد؛ در امور تشکیلاتی، به جای انتخابات دموکراتیک، کودتا و روش فرکسیونی را بکار می بندد؛ زیرا وی قبل از قیام ثور، کادر حزب ــ بقول رفیق عظیمی بزرگ ــ در کار با رفقای "گران ارج" نظامیی مان بود، شاید کودتا را از یکی آنها آموخته باشد، و یا برعکس، آن رفیق نظامی از رزمیار آموخته باشد و یا هردو از آن رفیق مان که در سطح دفتر سیاسی مسؤولیت نظامی را داشت ــ اکنون هم هرسه در جلوگیری از وحدت در رابطۀ نزدیک قرار دارند ــ آموخته باشند.

      درقسمتی ازصحبت اختتامیۀ نشست رفیق رزمیار گفت: "رفیق علومی ما عنقریب دریک اجلاس که اپارات ما باشد دیگر از مرحلۀ مصلحت گذشته، ما وارد مرحله دیگر شده ایم. ما باید تغیرات را بیاوریم و مجرای اصولی را پیدا کنیم؛ هر کسی که با شما تماس می گیرد، این مسئله را قطع نمایید و گفتید که رهبری در اروپا وجود دارد و به کار های ما مداخله می نمایند؛ بمن توهین است. خودم افتخار دارم در این سازمان هستم، همۀ نخبه ها اینجاست و من کسیکه خلاف اصول بگوید نمی پذیرم... دیگر این که اعلامیه برداشته شود، سایت مسدود گردد و رفقا به وظایف خود دوباره سهیم گردند. یک سلسله مسایل وسوالات لاجواب مانده است". رفیق علومی بدون فوت زمان مایک را از رفیق رزمیار گرفته گفت: "کدام مسایل و سوالات بدون پاسخ مانده است؟ بفرمایید و بگویید من وقت کافی دارم، همه سوالات را که نزد شما بدون جواب مانده است ارائه نمایید."رفیق رزمیار با وجود که پاسخ سوال خود را قبلاً دریافته بود، تکرار گفت: " آیا برداشتن اعلامیه مشکل است؟ فکر نمی کنم کار مشکلی در برابر ما قرار داشته باشد، در مورد اتحاد های وسیع که شما می روید باید نه به اساس فیصله حزب متحد ملی بلکه به اساس فیصله حزب واحد بروید."               

       عامل عمدۀ دیگری که رفیق رزمیار و شرکاء، رفقای سازمان را از دست داده اند، تخطی و تعلل ایشان در برابر امر وحدت است، شاید خودشان  بپندارند، که رفقای سازمان از کار روایی هایش مطلع نمی شوند، این طور نیست، اکنون زمانی است، که هیچ چیزی را نمی توان پنهان کرد.

      یکی از علل مخالفت رفیق رزمیار و شرکاء با وحدت این است، که آنان   بسیار خوب می دانند، که اگر وحدت صورت گیرد، حزب امکان و توان می یابد، که به بررسی گذشتۀ شان بپردازد؛ بنابر این علت است، که دوسیه دارانِ جفاکار به حزب و سپارندگان حاکمیت خلق، به دشمنان خلق، مانند رفیق رزمیار و شرکاء یکی دیگر خود را می یابند، مانند حلقات زنجیر بهم می پیوندند؛ یکی دو نفری به مثابۀ  دایرکتر در پشت پرده پنهان می شوند و طرح و پلان می دهند؛ چند تایی هم روی صحنه به تمثیل می پردازند؛ عده یی گردن کلفت به رجز خوانی و تحقیر و دشنام وحدت خواهان متوسل می گردند و بعضیهای دیگرشان در مقام مفتی اعظم قرار می گیرند، به موعظه، اندرز و پند و نصیحت و ارائۀ پارچه های ادبی مبادرت می ورزند. این همه کار رواییها را چنان ماهرانه انجام می دهند، که گویی یکی به دیگری هیچ گونه رابطه یی ندارند وهر کدام در برابر دیگرشان بی طرف اند؛ در حالیکه همه بازیها از مرجع واحدی پلان می گردد و دستور اجرای آن با مهارت خاص، صادر می شود.

       بنده در گذشته نمونۀ رفتار رفیق رزمیار وشرکاء را به شهر کابل به گونۀ آتی شاهد بوده ام: موظفین جنایی شهرکابل شبکۀ را کشف و دستگیر کردند، که مصروف دزدی و جیب بُری بودند: آن دستۀ جیب بُران را پسران نوجوان تشکیل می دادند؛ بعد در جریان تحقیق روشن شد، که آنان جوانان گردن کلفت و قوی هیکلی را نیز باخود دارند؛ کمی که تحقیق پیش رفت واضح شد، که عدۀ ازموسفیدان و ناصحانی هم شامل دستۀ آنهاست. نوجوانان می دزدیدند، وقتی که کار به زد و خورد می کشید، جوانان بزن بهادر وارد میدان می شدند، اگر موضوع به گفتمان و جرگه می رسید، ریش سفیدان وارد معرکه می گردیدند و به ارائۀ انواعی از نصایح، مقولات ادبی، فلسفی وحقوقی در جهت بی گناهی آن دسته می پرداختند.

      هدف رفیق رزمیار و شرکاء این است که هیچ گاه حزب به این استحکام و قدرتی نرسد که آنها را از اعمال گذشتۀ شان مورد بازپرس قرار دهد؛ ازاین سبب است که در رابطه به جلوگیری از وحدت می اندیشند و می کوشند. گزینۀ دیگرشان این است، که اگر وحدت هم صورت گیرد، "هرُو مرُو" سکان حزب در چنگال خودشان باشد؛ درغیر آن به متلاشی شدن حزب روادار اند؛ اما نه به وحدت آن. منافع ملی، رنج بی کران خلق و قطع جنگ، تأمين نظم و امنيت و اعمار میهن ويران مان، نزد آنها به پول سیاهی هم نمی ارزد؛ فقط مقام و منافع خود شان در نظر است و بس.

       شواهد نشان می دهد که آنان به وطن ومردم آن هم علاقه یی چندانی ندارند، همه داروندار ومیراثهای گرانبهای متروکه از "پدران و اجداد غمخوار ملت و پاک نفس" شان را، که همه ماموران عالی رتبۀ دولت بودند "به قیمت صدها هزار دالر" بفروش رسانیده اند، دیگر به وطن نیز باز نخواهند گشت؛ ولی از بد طینتی و بدخواهی هم دست بر نمی دارند.

      اما، حیف در آن است! که برخی شریفترین رفقای مان از همان دایرۀ باطل شیطانی خود را رها نمی توانند؛ به مطالعۀ سوابق سیاه آنان نمی پردازند؛ دست آوردهای جهان متمدن را رهنمای عمل قرار نمی دهند؛ فرمانبردارگونه به دنبال این فرمانداران روانند، تا مثل گذشته خود را به پیروی از آنها به رود نیل غرق نمایند. از این رفقای شریف تقاضا می نمایم، که غلامی و جدایی بس است؛ از این بتهای متحجر هیچ چیزی ساخته نیست؛ زمان بت پرستی زوال یافته است؛ آنها را بجای پرستش بشکنید وبه گودال تاریخ بسپارید.

      اکنون زمان آن رسيده است تا نعرۀ وحدت را سر دهیم و با سایر رفقا یکجا شده، نیروی بزرگی را تشکیل نماييم، به خدمت گذاری مردم و ساختمان وطن همت گماریم.

      ادامۀ دیدگاهم را زير عنوان « در نشست همه چیز بود، جز فضای رفیقانه، تفاهم و همبستگیمی خوانید.

 

23 سپتامبر 2011