سلامی و پیامی به مستر «جان بس» سفیر کبیر ایالات متحده

محمد عالم افتخار

سلامی و پیامی به مستر «جان بس» سفیر کبیر ایالات متحده

جناب سفیر کبیر و نماینده فوق العاده کشور معظم دنیا در افغانستان!

السلام علیکم.

به اغتنام فرصت پیش آمده؛ شما را دروطنم خوش آمدید میگویم وآرزومندم صفا آورده باشید!

ازوقتی که آوازه سفیرشدن شمارا درافغانستان شنیده بودم؛ تا آنکه عملاَ تشریف فرما گردیدید؛ فاصله انتظار زیاد شد.علی الوصف اینکه شما اخیراً سفیر ونماینده کشور تان درترکیه بودید و تصادفات زیادی چون عروج و افول جهانی ـ تاریحی داعش در همسایگی های ترکیه؛ کودتای نافرجام نظامی و تصفیه های دامنه دارعقبی در خودِ آن؛ همذات ماموریت تان بود و حتی به روایتی خود هم ازین رهگذر صدمه دیدید؛ لابد می پنداشتیم که با شمادرمورد زوایای گوناگون مسایل افغانستان؛ کارِ آگاهی دهی و خبره سازی انجام میشود. بنا بر همه اینها؛ شما که به افغانستان تشریف می آورید؛ دیگر نه تنها از تاریخ و جریانات بالفعل سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی و بشری آن بلکه از مرکبات و اجزای ریز و درشت عناصر فیزیکی و کیمیاوی تشکیل دهنده آن؛ نیز دانا ترین میباشید.

حالا هم چنین باور هست؛ ولیکن نخستین«اعلامیه» یا کنفرانس مطبوعاتی تان در افغانستان طی هفته قبل؛ اندکی از چنین انتظار دور بود. شاید از اینکه دنیا به سرعت در تحول است؛ این عقبماندگی ما بیخبران باشد که فرمایشات شما به نگاه ما «سفیرانه» نیامده است؛ یک احتمال دیگر هم این است که شما نماینده نزد «مغز متفکر دوم جهان» استید؛ لذا ممکن است صلاحدیده باشید که فرمایش ذیقیمت و بلند بالای ایشان را زمین نگذارید.

ما عقبماندگان که چیز هایی مانند رول ایستیورد انگلیسی خواسته اند؛ در قرن 13 بمانیم و بپوسیم؛ باور سنگگ داریم که سفیر حتی نزد خداوند عالم هم باید فقط نماینده فرستنده خودش باشد و مرعوب کبریای ذات الهی نیز نگردد! میدانیم که به فرمایش زعیم عظمای ما «مغز متفکر دوم جهان» رول ایستیورد ها «بچه خر» اند ولی «ما» هنوز از آدمیزاد بودن معزول نگشته ایم یعنی که استعفای مان توسط «مغز متفکر دوم جهان» منظور نگردیده است!

خوب. اینکه استعفای عطا محمد نور از مقام  ولایت بلخ افغانستان ـ نه از مقام آدمی ـ منظور گردیده و توسط وی پذیرفته نشده و موجب جنجال کلان گردیده است؛ و شما و زعمای افخم تان نمیخواهید این جنجال غیر «مسالمت آمیز» شود؛ گپ دیگر است که انتظار میرفت شما بیشتر و بهتر از هرکس دیگر در افغانستان؛ کُنه آنرا میدانستید و کم از کم در مورد تجاهل و تحکم نمی فرمودید.

سخنان شما در مورد رد اتهامات مبنی بر اینکه ایالات متحده از داعش حمایت میکند و تحت همین نام میخواهد لشکر های نیابتی درست کرده شمال افغانستان را؛ «وزیرستان شمالی» بسازد تا کشور های آسیای میانه و بالاخره روسیه را؛ «افغانستان» های دیگر و حتی بالاتر از آن بگرداند؛ کافی نیست. احتمالاً خود تان از من و ما بهتر میدانید و باید بدانید که این امر به مردمان ما خصوصاً اهالی شمالباورانیده شده است. و «باور»؛ آن داشته انگیزش دهنده آدمی است که دنیا را چندین و چند بار زیر و رو کرده است و قریب تمامی معابد و یادگار های شگفت انگیز تاریخی بشر فقط به نیروی «باورها» ساختمانپذیرفته و ماندگارشده اند!

اینکه موضوع عطامحمد نور مشکل خلق کرده است؛ زیاد ترش بر همین «باور» بنا دارد. مردمان ملیونی بیشترینه نه  «به حُب علی بلکه به بُغض معاویه» به عطا محمد نور و دوستم و مماثل ها توانایی و اقتدار میدهند.

حتی متأسفانه در سنترِمعکوس این «باور»؛ نمیدانم!!! به گناه کی ها؛ «مغز متفکر دوم جهان» هم قرار گرفته اند!!

جناب سفیر کبیر!

مسئاله خیلی ها ژرفا و پهنا و ریشه و ته ریشه دارد!

این کمترین شاد نشدم که عطا محمد نور به شما توصیه کرد «قانون اساسی افغانستان» را بخوانید!

این یعنی اینکه شما خدا نخواسته حتی سند تهدابی کشور محل ماموریت خود را نخوانده اید و نمیدانید؛ وانگهی چگونه سفیر کبیر و نماینده یک ابرقدرت در آن سرزمین استید؟!

به گمانم این معنی را هم مردم ذیعلاقه افغانستان میگیرند و هم شاید مردمان امریکا و جهان و خصوصاً مردمان صاحب سوءظن به امریکا!....

بسیار ببخشید؛ دیگر نمیتوانم چیزی بگویم، بغض گلویم را گرفته است و هار و هور میگیریم:

ناچار از شما تمنا میکنم؛ اگر قانون اساسی افغانستان را میخوانید یا نه؛ لطفاً شمه ای از مقدمات آمدن عطا محمد نور وهمراهان را در مقابل «مغز متفکر دوم جهان» تا اندکی مانده به تشریف آوری جناب جان کیری در افغانستان و پیش و پس کردن آن و این را درین سند عتیقه مرور فرمائید. به فاکت های سترگ مندرج این تألیف؛ تاکنون هیچ مرد و نامردی پاسخ گفته نتوانسته است!

ممنون شما؛ زحمت را می بخشید!

جان بقا باشید!

*********

عمیق ترین راز های پشت پرده انتخابات و بحران انتخاباتی افغانستان

(انتشار یافته در انترنیت افغانی سه سال قبل)

+ عربستان "سعودی با دادن 100 ملیون دالر به اشرف غنی و دادن اطمینان به کرزی که می تواند در صورت احساس خطر به استراحت گاه سیاستمداران ورشکسته در سعودی پذیرفته شود، دور دوم انتخابات را مهندسی کرد."

+ ـ... پس متفکر اول و سوم جهان کی ها اند؟

+ ـ ... آیا به راستی؛ افغانها در سیاست پروفیسر استند؟

صرف نظر از اینکه انتخابات ریاست جمهوری افغانستان حسب متن و معنای حماسه دموکراتیک مردمی در 16 حمل 1393 که دسیسه آمیز به دور دوم نیز کشانیده شد؛ به ایجاد دولت طرف قبول اکثریت مردم می انجامد و یا برعکس تا سرحد تجزیه کشور و بحران های هولناک پیش و پس از آن؛ انکشاف می یابد؛ نفس این تجربه سیاسی ـ اجتماعی بزرگتر و پر اهمیت تر و در نتیجه برای همه گان حیاتی تر از آن است که بتوان با عقل سلیم در قبال آن؛ بی تفاوت بود.

انتخابات و دموکراسی؛ در همه جهان واژه های دهان پُرکنی استند و معمولاً از جانب طبقات و اقشار حاکمه و کلیه نهاد ها و سیستم های ساختاری و تبلیغاتی آنها؛ چندان تمایلی وجود ندارد که به معانی و مصداق های این واژه ها؛ با دقت های علمی و ساینتفیک؛ چنانکه در خیلی از ساحات دیگر حیات اجتماعی و فرهنگی و رفتاری پرداخته میشود؛ انهماک صورت بگیرد. لذا هرانچه در اطراف دموکراسی و انتخابات و برابری حقوقی و سیاسی افراد شهروند دولت ها و کشور ها حرف و حدیث است؛ اغلب شعاری و عوامفریبانه میباشد و این حکم قطعاً شامل نهاد ها وسیستم های اجرایی و مدیریتی روند های موسوم به دموکراسی و منجمله انتخابات؛ نیز میگردد.

علت آن است که این واژه ها و مصداق های آنها به شدید ترین وجوه مرتبط به اقتدار و امتیاز و قدرت سیاسی است. در جهان کنونی که میگویند؛ توسط انقلاب انفورماتیکی (اطلاعاتی و رسانه ای)؛ به دهکده ای مبدل گردیده است؛ دیگر جزایر مجزا و منحصر به خویش وجود ندارد؛ معانی سرحدات، تمامیت ارضی، استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی... دیگر معانی قرن 19 و حتی قرن 20 نیست تا چه رسد به قرون 6 و 7 میلادی یا قرون 1و2 هجری ـ عربی و اسلامی....

بنابرین بسی مولفه ها و موسسات و روند های قدرت سیاسی در کشور هایی مانند افغانستان؛ جداً با قدرت های منطقوی و جهانی منوط و مرتبط میباشد و در نتیجه انتخابات خصوصاً در مورد رأس هرم قدرت سیاسی (ریاست جمهوری) ـ چه به گونه استخباراتی و صلح آمیز و چه به گونه جنگی و خونچکان مانند مورد افغانستان و پاکستان؛ ابداً فقط با رأی مردم عادی متحقق نمیگردد. و در همین حال رأی مردمان هم تا جایی قیمت و قدرت دارد که آنها آگاهی و توانایی و سازمانیافتگی و ورزیدگی داشته باشند و قادر گردند عملی شدن مدعیات شعاری مندرج در قوانین و لوایح و نهاد ها و مؤسسات... را هوشیارانه بخواهند و بر ارکان های اساسی و دایمی قدرت حاکمه؛ تحمیل بدارند.

در جهان باصطلاح بسیار پیشرفته و «آزاد» و دموکراتیک کنونی که مثلاً ایالات متحده امریکا پیشقدم آن است؛ نیز شهروندان مربوط به طبقات متوسط و پائینی جامعه؛ عملاً به مثابه انتخاب شوندگان و کاندیدانِ مطرح؛ نمیتوانند عرض اندام نمایند؛ لذا آنها محکوم به انتخاب میان بد و بدتر در جمع نامزدان طبقه حاکم استند. طبقه یا طبقات حاکم؛ وقتا که میان جامعه فعالیت سیاسی و حزبی میکنند؛ برنامه ها و شعار هایی را به پیش میکشند که کمابیش منافع و تمایلات طبقات متوسط و پائینی را که حسب ادعای دموکراسی؛ نیازمند آرای آنها استند؛ بازتاب دهد و نوازش کند.

در نتیجه مردمان به انتخاب میان این یا آن شعار و احیاناً برنامه و قسماً کاریزمای شخصیتی و تیمی و حزبی وغیره می پردازند که آنهم با فلتر ها و چل و فن های متعدد و متکثر؛ غربالگری و کانالیزه میگردد و سرانجام چیزی تقریباً معادل درام و نمایش گسترده خیابانی و شهری متحقق گردیده صحنه ها و پرسوناژ ها جابجا میشود.

گرچه به لحاظ تئوری؛ این که طبقه بالنده ای قدرت سیاسی را از طبقه سابقاً حاکم بتواند به طریق انتخابات متصرف شود؛ منتفی نیست ولی این رخداد در عالم واقعیت اجتماعی و اقتصادی یعنی در عمل و پراتیک؛ مستلزم عامل ها و متغییر ها و تصادف های متعدد بیشتر شاذ و نادر میباشد.

آنچه هیچگاه و هیچکس نباید فراموش کند؛ این است که دموکراسی و از مصادیق آن انتخابات؛ به محمل های معین اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ضرورت دارد. عمده ترین این محمل ها همانا شهریت و مدنیت و نهادینه شدن روان و کلتور شهری و مدنی به مقیاس عصر بورژوازی در سرزمین معین میباشد و عمدتاً طبقات سرمایه دار تجاری و صنعتی داعیه دار و ممثل قسمی دموکراسی بوده اند و میتوانند باشند. این بدان معنی است که طبقات فئودال و نیمه فئودال و خاصتاً قبایل و عشایر وامانده و عقب نگهداشته شده که در پیله فرهنگ ها و الگو های رفتاری ماقبل تمدن تنیده اند؛ قادر به تمثیل و تحقق حد اقل های دموکراسی هم نیستند و نمیتوانند باشند.

در گذشته ها که اردوگاه «صلح و سوسیالیزم» با قدرت و جبروت جهانی؛ وجود داشت؛ حتی به حساب مراحل تکامل تاریخی (حسب ماتریالیزم تاریخی و پنج مرحله عمده و اصلی در آن) ادعا میشد که جوامع عقبمانده فئودالی و قبیلوی میتوانند با اتکا به نیرو ها و امکانات حمایوی این اردوگاه؛ مرحله تکامل پر رنج و درد سرمایه داری را نگذرانند و در مقابل همه آنچه را که سرمایه داری قبلاً منحیث وظیفه تاریخی در جوامع انجام داده است؛ و صد مرتبه سریعتر و بهتر از آن؛ توسط نسخه «راه رشد غیر سرمایه داری» متحقق سازند. درین زمره وظایف دموکراتیزه کردن دولت و قدرت و اداره هم می آمد و به همین جهت؛ معمولاً کشور های دارای تمایل راه رشد غیر سرمایه داری و نظامات منطبق با آن؛ «دموکراتیک» و «دموکراتیک خلق» و «دموکراتیک توده ای» وغیره عنوان میشدند.

اما؛ از آنجا که محملِ شهریت و مدنیت و فرهنگ و روان مدرنیته درین سرزمین ها غایب و یا بی حد ضعیف و نحیف بود که آنهم مترتب بود بر عدم صنعت و بازار توانا و غلبه فئودالیته و قبیله در مناسبات اجتماعی و فرهنگی و روانی و رفتاری؛ این تئوری و ترفند مؤفقیت چندانی کسب ننمود و مخصوصاً مدعیات دموکراسی؛ جز به استبداد فردی و توتالیتاریزم دیوانی و حکومتی منجر نگردید.

خاصتاً امروزه که دنیا از قطب « صلح و سوسیالیزم» محروم گردیده؛ قطب ابر قدرت سرمایه داری مونوپول و متروپول عین ادعا را در مورد دموکراسی دارد. حسب این ادعا با تکیه بر امکانات مالی و اقتصادی و نظامی جهان سرمایه داری؛ کشور های وامانده در مناسبات فئودالی و ماقبل فئودالی؛ میتوانند حایز نظامات دموکراتیک و منجمله انتخابات ها گردند.

همین مدعیات و مصداق های آن است که طی 13 سال اخیر؛ نُقل محافل سیاسی و کتلوی و خانوادگی و سازمانی در افغانستان ماقبل فئودالی و قبیلوی گردیده و میرود که به یک جریان غلبه کننده مبدل گردد.

انتخابات کنونی ریاست جمهوری که گویا دو دور آن؛ تاکنون برگزار شده؛ حلقه ای از همین زنجیر میباشد.

قرار معلوم نهایتاً درین انتخابات؛ دو تیم به زعامت دو فیگور؛ باقی ماندند که قرار شد در دور دوم؛ باهم رقابت نمایند.

دور دوم نیز؛ گویا انجام گرفت. اما یکی از طرف ها؛ نتایج این دور را نپذیرفته و با پروسه؛ بایکات نمود.

ما اینجا؛ مسلماً نه به جزئیات می پردازیم و نه پرداخته میتوانیم؛ اما در کُل؛ آنچنانکه ظاهراً به نظر می آید؛ مسئاله ساده و بسیط نیست. چنانیکه حسب نورماتیف های قبلاً تصریح شده؛ هردو طرف به حد لازم؛ شهری و مدنی نبوده بلکه قومی و قبیلوی تشریف دارند و مذهب مورد ادعای طرفین هم که اساساً «ضدمذهب» مصنوع اموی ها در قرن اول تاریخ و فرهنگ اسلامی است؛ و در آخرین تحلیل یک مجموعه روایات قبیلوی بدویان دوران میانی بربریت در شبه جزیره عربستان میباشد که پس از قتل پیامبر اسلام توسط سیاسیون اموی و عباسی و حتی اسرائیلی؛ سرهم گردیده است.

در چنین شرایط؛ توقع اینکه دموکراسی و انتخابات ایده آل؛ متحقق گردد و عدالت الهی و برابری شهروندی به کرسی نشیند؛ غالباً دست نیافتنی است و این ایده آل حتی در قبله های دموکراسی لیبرال؛ با عالم عمل و دنیای واقعیت؛ همخوانی به هم نمیرساند.

بنده؛ اینجا میل ندارم که وارد مباحث تحلیلی و تحقیقی شوم و میان مدعیات دو تیم رقیب انتخابات دور دوم ریاست جمهوری موضعگیری نمایم. ولی منحیث وظیفه روشنگرانه ناگزیر استم؛ خدمت جوانان روشن روان افغانستان عرض نمایم که نیاز بینش و دانش و مایه توان مانور های بالفعل ما؛ اکتساب اطلاعات صحیح از همه عرصه ها در مقیاس پهنای عالم انسانی میباشد و ما در چوکات فکر و اندیشه و میل و جذبه و احساس قوم و قبیله تقریباً هیچ چیزی از رفتار ها و هنجارها و روند های دموکراسی و انتخابات...را نمیتوانیم از خویشتن ساطع و در خویشتن متبلور نمائیم.

افغانستان؛ اساساً کشوری با مناسبات تولید و معیشت و روان اجتماعی و فرهنگی ماقبل فئودالی و قبیلوی است که اشتراکات عدیده فرا مرزی با شمال و جنوب و شرق و غرب خود دارد و به لحاظ مذهبی؛ حایز جهان وطنی (انترناسیونالیزم) مغشوش اسلامی شیعی و سنی و اسماعیلی است و به دلیل آن؛ تعلقات خاطر نیرومند با عرب ها و ایرانی ها و ترک ها و ... های همکیش دارد.

تمدن هایی که در افغانستان و سرزمین های هم تاریخ آن بوده است؛ نیز به لحاظ روبنایی هیچگاه عناصری مثلاً چون دموکراسی شهری یونان را در خود تجربه نکرده است و استبداد آسیایی غالباً وحشیانه در پهنه آن  همه جا مشترک و مسری  و حتی نظام خانواده؛ درین سرزمین؛ زندان گونه، پدر سالار و دیکتاتوری بوده حقوق و شریعت مبتنی بر جسمیت و فیزیک و نه معنویت و روان؛ در آن استیلا داشته است.

در قرن 19 و 20 که مدرنیته و رونسانس و روشنگری ـ البته همراه با استعمار اروپایی ـ کمابیش در پیرامون افغانستان شاخ و پنجه می یافت؛ افغانستان؛ هم به دلیل محافظه کاری متوحشانه سنتی و هم به دلیل «منطقه حایل» واقع شدن میان قدرت های استعماری (روسیه تزاری و انگلیس) به یک خندق عقبماندگی و ارتجاع سیاه؛ بدل گردید و حتی به یک «سیاه چاله» شباهت یافت که سر برآوردن طالبان و طالبانیگری یا ارتجاعیت ماورای سیاه از آن؛ در اواخر قرن بیستم؛ بیان روشن مدعا میباشد.

با نظر داشت همه اینها؛ پاگیری عنعنات مدرن و دموکراتیک درین جغرافیا نه اینکه سهل و راحت نیست بلکه دارای انبوه چالش ها و موانع میباشد و آنچه؛ غالباً به طور ظاهری و شعاری و «وارداتی» در آن؛ مطرح و موجود گردیده  نیز بدون کیفیت حمایت «اردوگاه دموکراسی» از بیرون؛ طرف سوال جدی قرار دارد و با اینکه مردم عام افغانستان جداً نشان داده اند که دموکراسی و انتخابات را برگزیده اند؛ هنوز فاصله ما تا بومی شدن و نهادینه شدن و جزء آگاهی و رفتار و منش عامه گردیدن اینها؛ بسیار طولانی میباشد.

وانگهی؛ تنها عناصر بومی و ملی مثبت و منفی نیستند که بر دموکراسی نوپای افغانستان تأثیر دارند بلکه عوامل و جریانات عدیده منطقوی و جهانی؛ هم در سمت و سو دهی و قوت و ضعف و استقامت و انحراف آن؛ دخیل و اندر کار میباشند.

صرف به گونه مشت نمونه خروار؛ اینجا نوشتار حاوی تحقیق و تتبع ویژه؛ از محترم وحید مژده را خدمت عزیزان تقدیم میدارم که با وصف متمایل بودن به طالبان؛ تفحص و تحقیق و باریکبینی بایسته را در موضوع مبذول داشته است و شما با مرور متن؛ که البته من آنرا از منابع طالبان به دست آورده ام؛ با خیلی از حقایق در مورد عملکرد قدرت های حاکم در کابل و ریاض و تهران و اسلام آباد و فراتر بر له و بر علیه این دموکراسی و خاصتاً در مورد انتخابات اخیر مواجه میشوید و به راز های سر به مُهر اینکه چرا انتخابات دور دوم ریاست جمهوری؛ به سانحه منجر گشته و میرود که فاجعه آفرین گردد؛ اتصال می یابید:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وحید «مژده»

از انتخابات تا بعد از انتخابات!

مدتها قبل که هنوز نام های کاندیدا ها مشخص نبود، شایع بود که داود زی کاندیدای ریاست جمهوری خواهد بود. عربستان سعودی از وی دعوت نمود تا به آن کشور برود. در همان موقع گفته می شد که زلمی هیوادمل هم کاندیدا خواهد بود و وی هم به سعودی دعوت شد. زلمی رسول هم به سعودی رفت و نیز اشرف غنی احمدزی. این سعودی رفتن ها سوال برانگیز بود.

در کنار اشرف غنی احمدزی شخصیت های متفاوتی وجود داشتند، از عناصر چپ گرفته تا قومیت گراهای پشتون  واز داکتر عبدالقیوم کوچی کاکای داکتر اشرف غنی که با طالبان رابطهء نزدیک دارد تا قاسم حلیمی و برادران شنواری.

حلیمی اعجوبه ای است که نظیرش را در افغانستان کمتر می توان یافت. او فارغ دانشگاه الازهر در مصر است استعداد عجیبی در ایجاد رابطه و تماس داشته و با بعضی از شخصیت های مهم در سعودی و امارات آشنائی نزدیک دارد. وجود افراد با استعدادی چون قاسم حلیمی و حمیدالله فاروقی مزیت تیم اشرف غنی بود.

شکی نیست که هم در انتخابات دور اول و هم در دور دوم تقلبات وسیعی صورت گرفت اما باید این نکته را هم در نظر بگیریم که تیم اشرف غنی بخصوص در دور دوم با ابتکار عمل کرد بعنوان مثال:

پخش یک سی دی تصویری از جنگ های کابل بخصوص از واقعهء افشار که با مهارت زیاد ترتیب شده و در مناطق هزاره نشین از غرب کابل گرفته تا بامیان و سایر جاها توزیع شد، در تغییر نظر هزاره ها در دور دوم موثر واقع شد. حتی بعضی از جوانان هزاره که در دور اول به داکتر عبدالله رای داده بودند، بعد از دیدن این سی دی در دور دوم یا اصلا رای ندادند ویا به اشرف غنی رای دادند.

مقالات مرتبط

...

مارگارت کیمبرلی می‌نویسد، تلاش برای ترور رئیس‌جمهور سابق آمریکا در مقایسه با رفتارهایی که واشنگتن در... ادامه

...

سیاستمدار ناشناخته و جوان، بر اساس استانداردهای کنونی حکومت سالخوردگان، سیاستمدار آمریکایی جی دی ونس... ادامه

...

از مدتی است که اتاق فکری امریکا (کانون نظم نوین جهانی) با تجارب بدست آمده از حمایت بیدریغ مالی و تسل... ادامه

...

شکست در سیاست خارجی: ایالات متحده در حال کار بر روی یک طرح تسلیم است. ادامه

...

هنری کیسینجر سیاست‌مدار، نظریه پرداز مشهور سیاست خارجی آمریکایی، وزیر امور خارجه پیشین این کشور و مش... ادامه

...

شاید انتخابات ریاست جمهوری آینده در امریکا تبدیل به زلزله ای شود که هنوز نمی توان قدرت تخریب و "ریشت... ادامه

...

شبکه تلویزیونی اسپانیایی‌زبان تله‌سور در گزارشی آورده است: یک خاورمیانه‌ درگیر آتش جنگ، برای آمریکا... ادامه

...

هرگاه به ارزیابی تاريخ کشور ایالات متحدهٔ امريكا بپردازیم، درمی یابیم که این کشور بيش از هرکشور دیگر... ادامه

...

یازدهم سپتامبر ۲۰۲۱ روزی که بطرز معما برانگیز ایالات متحده آمریکا،اماج حملات تروریستی قرارگرفت و باز... ادامه

...

باید قاطعانه در برابر شکار جادوگران نژادپرستانه و ضد کمونیستی مقاومت کنیم و به ایجاد یک جنبش صلح بین... ادامه

...

در قرن بیست و یکم و در عصر مدرنیسم و اوج سرمایه داری، هیچ دولت در جهان میثاق‌ها و قوانین جهان‌شمول ب... ادامه

...

بیست سال حضور امریکا در افغانستان، تحت نظریه ژئوپولیتیکی نظم نوین جهانی، افغانستان را به کانون داغ س... ادامه