رویکرد متناقض منافع ملی درحمایت ازقبایل آنسوی دیورند

عبد الاحمد فيض

 

رویکرد متناقض منافع ملی درحمایت ازقبایل آنسوی دیورند

 

پالیسی سازان وعده ای که برپایه سکتاریزم قومی وزبانی سیاست ارگ را سمت و سومیدهند سعی داشته ودارند تا به بهانه اتخاذ رویکردهمسوی قومی و به اصطلاح جلب حمایت سران اقوام ومردمان قبایلی ساکن درآنسوی خط تحمیل شده دیورند که هیچ علاقه ای به افغانستان ، منافع وامنیت ملی آن ندارند، بسته های تشویقی را دراختیارآنها قرارداده واین عملکردحکومت را بخشی ازسیاست مبتنی برمنافع ملی درراستای بسیج سران اقوام درجهت دستیابی به صلح وحل معضل تاریخی وسیاسی دیورند جلوه دهند. چنانچه اخیرأ یکتن ازمعاونان وزارت اقوام وقبایل درپاسخ به پرسش ژورنالیست تلویزیون یک درکابل ضمن تائید اینگونه نیات حکومت بوضوح اظهارداشت که وزارت اقوام وقبایل درنظردارد تا تعدادی ازبورسهای تحصیلی را که دول متحابه به مردم جنگ زده ونگون بخت ما مساعدت نموده اند، به هموطنان قبایلی شان، ساکن درقلمروتحت حاکمیت پاکستان تخصیص دهند وبا اعطای این گونه بسته های تشویقی حمایت سران قبایل را ازاهداف وپالیسی های کابل جلب نمایند،اما آیا اقدامات این چنینی کابل درمورد حمایت ازباشندگان آنسوی دیورند با اعطای بورسهای تحصیلی وامتیازات دیگری به آنها با توجه به علایق، نقش وسهم تاریخی آنها نسبت افغانستان با منافع این کشورسازگاری دارد؟

دراین شکی نیست که افغانستان دربیش ازچهاردهه بحران ناشی ازمداخلات وتجاوزات آشکاروپنهان همسایه ناخلف خود پاکستان قربانی های نا محدودی را متحمل گردیده است که کماکان دروجود مخوف ترین گروهای تروریستی چندین ملیتی برضداستقلال، حاکمیت وامنیت ملی کشورمان با ابعاد گسترده آن درجریاناست وهچ وجدان با بصیرت وانسانی را نمیتوان سراغ داشت که نقش وسهم ویرانگرانه ومخرب افراطیون مرتبط به ساکنان قبیلوی درآنسوی دیورند را درجنگهای اعلام ناشده نیابتی نظامیان حاکم درپاکستان علیه استقلال وحاکمیت ملی افغانستان درمقاطع مختلف بحران این کشورانکارنماید.

هکذا نظامیان پنجابی واداره استخباراتی (ای-اس-ای) درجنگ نیابتی گذشته ونیزهمین اکنون ازمناطق و جغرافیای قبایلی تحت سلطه پاکستان بمثابه سنگرهای مستحکم وداغ نبرد پیوسته بهره برداری نموده واین مناطق بوضوح به مناطق امن برای استقرارشبکه های تروریستی، مخفی گاه هاومراکزمتعدد آموزش برای قتل وکشتار افغانهای بی پناه درداخل کشورشان مبدل گردیده است.

 باوردارم که هیچکس نمیتواند ازاین حقیقت تلخ طرفه رود که تمامی سران مخالفان مسلح حکومت افغانستان فقط درسرزمین قبایل آنطرف خط فرضی واستعماری دیورند نه تنها از مکانهای امن برای بودوباش بهرمند هستند بلکه همین مناطق وبخصوص شهرهای بزرگ قبایلی مانند کویته، میران شهر، پشاوروغیره به مراکزفرماندهی جنگ وانتحارعلیه شهروندان بیدفاع وغیرنظامیان افغانستان مبدل شده است وروزانه ازهمین مناطق کاروانهای عظیم از تسلیحات متنوع و مواد انفجاری به هدف تحقق ماموریت مزدورانه اجیران رژیم متجاوزاسلام آباد درجبهات جنگ درداخل افغانستان سرازیرمیگردد وبرادران هم زبان که حکومت افغانستان به این گروه های قومی هویت افغانی قایل است، هیچگاهی دربرابراین همه جنایات وتجاوزات مستمرپنجابی ها نه تنها از خویش مخالفتی متبارزنساخته؛ بلکه موازی به اهداف شوم نظامیان مرتجع پاکستان درگرم نگهداشتن سنگرهای نبرد ضد افغانستان رول منفی خویش را درتبانی با افراطیون وآدمکشان درمحوررهبرد کشوری متبوع شان ایفاء کرده اند.

هرگاه این موضوع ازمنظرتاریخی آن مورد کنکاش وتبیین قرارگیرد، اقوام ساکن درآن سوی خط تحمیلی دیورند حتا ازهمان نخستین روزهای پیروزی جنبش نجات بخش نیم قاره هند دربرابراستعماربریتانیوی در(۱۹۴۷) وظهور نامیمون پاکستان بمثابه یک کشورمستقل هیچ تمایلی به الحاق مجدد به افغانستان را که درنتیجه یک معامله خاینانه ومعاهده نامشروع در (۱۸۹۳)ازپیکرافغانستان جدا گردید بود، نشان نداده اند، درحالیکه شکست استعماردرنیم قاره هند که غفارخان زعیم پوشتونها یکی ازچهره های درخشان جنبش ضد استعماری بود، مناسب ترین فرصت را برای خلقهای آنسوی دریورند ایجاد نمود وانها قادربودند که با یک اقدام تاریخی تحت قیادت غفارخان وسایررهبران قبایلی با استفاده ازین اصل حاکم درحقوق بین الملل یعنی اصل رهايی یا (امانیسپاسیون) ازسلطه استعمارموضوع حق تعیین سرنوشت خویش را با هدف الحاق مجدد به افغانستان مطرح مینمودند؛ درحالیکه رهبران قبایلی بیشترینه روی ایجاد میکانیزمهای قدرت محلی تلاشهای شانرا متمرکزنموده ووطن اجدادی شانرا به باد فراموشی سپردند.

با عطف توجه به جوانب سیاسی این موضوع ویا با درنظرداشت نقش احزاب وگروهای سیاسی متعدد دردیارقبایل وقبیله نشینان میتوان اذعان داشت که احزاب وچهره های مطرح درجامعه سیاسی قبایلی همواره منافع شانرا درقالب حفظ وگسترش مواقف سیاسی وکسب امتیازات مادی ازنظام عوامفریب حاکم دراسلام آباد، گسترش به اصطلاح آزادی ویا خود مختاری داخلی درزیردرفش وچترپاکستان جستجونموده اند. هکذا ازدید هیچ فردی صاحب تفکر پنهان نخواهد بود که رهبران سنتی قبایل ونیززعمای شناخته شده درتین منطقه هرگز درهیچ تریبون با اعتبارازحق خود مبنی برادغام مجدد بوطن نیاکان شان نه تنها نام نبرده و نخواهد برد؛ بلکه به هویت پاکستانی خویش بمثابه زادگاه آنها وتابعیت پاکستانی مباهات نموده و می نمايند.

افزون براین بایست متذکرشد که تغییرات گسترده دربافت اجتماعی، فرهنگی، ظهورنسلهای جدید ونیزتغییرچندین نسل درمناطق قبایلی با گذشت سالیان متمادی وهکذا طوریکه درفوق یاد دهانی گردید تلاشهای مستمراسلام آباد در راستای ترویج بنیاد گرائی دینی درسرزمین قبایلی، که ازمجرای سیاست های بی رویه درمحروم نگهداشتن اقوام ساکن درآنطرف دیورند از دسترسی به معارف وتوسعه، تعمیل گردیده است وهکذا ترویج خشونت ونفرت درمیان اقشار گوناگون بخصوص نسل جوان قبایل علیه افغانستان واقوام شریف آن بوضوح پدید آورنده ی  آن بوده است تا اقوام ساکن درمناطق قبایلی عملأ درخط عداوت ودشمنی با مردم افغانستان قرارگیرند.

همچنان تردیدی نیست که صاحبان قدرت درکابل بخوبی درک وفهم خویش را ازتعریف ملت درافغانستان که درماده (۴) قانون اساسی تصریح گردیده است خواهند داشت، بموجب این ماده قانون اساسی، ملت افغانستان عبارت است ازافرادی که تابعیت افغانستان را داراء باشند. بنابران بتأسی ازحکم قانون اساسی، اقوامی که قرنها قبل درنتیجه تحکم وسلطه استعمارازاین کشورجدا شده؛ منافع وسرنوشت شان ازدید سیاسی، اجتماعی وفرهنگی دریک بسترجدیدی رشد وبا وضعیت جدید بافت یافته است ودارای پاسپورت وهویت پاکستانی هستند، لذا شهروند خواندن چنین گروهای قومی خطای بزرگ حقوقی وسیاسی توصیف میگردد.

مزید براین ازمنظرحقوق بین المللی ادعای مبنی برهموطن وهم تباربودن بدلایل مشترکات تاریخی، زبانی، فرهنگی ، مذهبی وغیره ومساعی درجهت ایجاد فضای جدید بخاطر زیست مشترک دروطن واحد وجدايی ازکشوریکه گروه های قومی درآن زندگی دارند دیگردردنیای مدرن مفهوم و ماهیت کلاسیک خود را ازدست داده است. بنابراین قاعده ای حاکم دردنیای معاصر، قوم بودن ویا ادعای واهی هم تباربودن وتلاش برای ادغام آن با اتکاء به پیوند های تاریخی، زبانی وخونی نبوده؛ بلکه اصل حق تعیين سرنوشت ازاصول بنیادین است که در قضایای ازاینگونه کسب اهمیت مینماید.

 لذا هرگاه افغانستان ویا پاکستان بخواهند راه حل های مناسبی حقوقی درخصوص ادعای جانب کابل درزمینه ادغام اقوام آنسوی دیورند جستجونمایند، بدیهی است که کلیه مراجع ذیصلاح جهانی، بخصوص ملل متحد براصل حق تعیین سرنوشت مردمان ساکن درمناطق قبایلی تاکید خواهند ورزید.

 فلهذا یگانه راه بیرون رفت ازمعضل خونین وغده سرطانی خط استعماری دیورند سرانجام مراجعه به آرای مردمان قبایل دریک رفراندوم احتمالی تحت نظرمراجع ذیصلاح بین المللی خواهد بود. البته رفراندوم که بدون تردید به افغانسنان پاسخ نی داده وبرادران هم خون مان هرکزدرکنارافغانستان بخاطرجدائی ازپاکستان نخواهد ایستاد.

 بنابرآن با توجه به فکتورهای متعدد که درفوق تذکاریافت، هرگونه سیاستگذاری درجهت اقناع رهبران سنتی اقوام ساکن درمناطق قبایلی با پیشکش نمودن امتیازات مادی ویا اعطای بورس های تحصیلی فرزندان افغانستان به اتباع پاکستانی- قبایلیکه یک بخش آن به فرزندان شهدای کشور ومدافعان دلیری وطن مان که متهورانه درراه پاسداری ازعزت،شرف، ناموس و حاکمیت ملی جانهای شرین شانرا قربان نموده اند تعلق میگیرد، اقدامیست منافی خواستها و آرزوهای جمعی مردم و ميهن مان، که به وضوح با منافع ملی درتناقض آشکارقراردارد.

مقالات مرتبط

...

به گواهي تاريخ ازبدوي خلقت تصنوعي كشوري درپيرامون افغانستان بنام پاكستان در(١٩٤٧)، كه وارث استعمارخو... ادامه

...

بحث « خط دیورند» همیشه درین سوی خط ( افغانستان) یک وسیلۀ برای بازی سیاسی، امتیاز گیری، شخصیت سازی بو... ادامه

...

«شاه محمود قریشی» وزیر امور خارجه پاکستان، دیروز شنبه ۲۹ جوزا طی مصاحبه ی عام و همگون خود به طلوع نی... ادامه

...

اخیراً سرتاج عزیزمشاورامنیت ملی پاکستان، کابل را به عدم تکرارمداخله درمسائل داخلی کشور خویش ادامه

...

پالیسی سازان وعده ای که برپایه سکتاریزم قومی وزبانی سیاست ارگ را سمت و سومیدهند سعی داشته ادامه

...

درین روزهای پسین درجنب مبرمترین مسوولیتهای امنیتی کابل ، معضل دیورند بیکی ازمباحث داغ درمحافل سیاسی... ادامه

...

۱. موقف لیگ سراسری مسلمانان هند و محمد علی جناح. کمپاین مقاومت مدنی مسلم لیگ در ولایت مرزی شمالغرب (... ادامه

...

مگر کلید گذر به کوتل خیبر در دست مهاراجه پنجاب رنجیت سنگ بود.37  و. آ. رومودین مینویسد که در سال ۱۸۳... ادامه

...

بربنیاد مستدات ومدارک اشکار تاریخی وجود پروبلمهای مرزی فی ما بین کشورهای پسا استعماری، میراث غم ادامه

...

یکی ازعوامل عمده و ریشه دار " بن بست در روابط افغانستان و پا کستان " همانا خط استعماری د یورند بود... ادامه

...

    بعد از عودت قطعات شوروی و تغيير در پيچ و مهره های حاکميت ح.د.خ.ا. و در شرايط پيدايی گرايشهای نوي... ادامه

...

يکی از مسايل تاريخی مهمی که زمينه های تشنج منطقه و اسباب تيرگی مناسبات افغانستان و پاکستان را فراهم... ادامه