آمد بهار جانفزا با بوی ها با رنگ ها
هدایت حبیب
آمد بهار جانفزا با بوی ها با رنگ ها
با گریه ها با خنده ها با صلح ها با جنگ ها
در آستانه نوروز، فصل خوبی ها و زيبايی ها و ايام رويش دوباره ی سبزه ها را به شما، همچنان به کليه مردمان حوزه فرهنگی و تمدنی مان در هرکجايی هستيد، مبارک باد می گويم و برای همگان سال صلح و امنيت، بهروزی و خوشبختی آرزو می نمايم!
تجلیل از روز اول سال و بویژه انتخاب این موقعِ زمان؛ یعنی، اول بهار دلالت به فرهنگ پر بار و تاريخی مردمان سرزمین آریانای کهن می نماید. در بهار است، که همه رستنیها در دشت و دمن از پژمردگی وخزان زده گی و خواب ژرف زمستانی برمی خیزد و به خود جان دگر و تکان تازه میدهد.
در ۲۳ فبروری سال ۲۰۱۰ مجمع عمومی سازمان ملل متحد در هفتاد یکمین نشست خود روز ۲۱ مارچ را به حیث نوروز و روز جهانی پذیرفت. یعنی نوروز ـ سر از سال ۱۳۸۹ ـ به مثابه ی جشن جهانی شناخته شده و ثبت تاريخ گردیده است. نوروز به بیش از ۳۰۰ میلیون نفر در سراسر جهان الهام بخش مشترک برای آرامش و آشتی است.
نوروز از نگاه مولانا جلال الدين محمد، از بلخ باستان!
در درازنای تاريخ کهن سرزمين آريانای کبير؛ از زمان جمشید تا به امروز اولین روز فصل بهار را مردم نوروز می خوانده اند و به معنای نو شدن روز و زنده شدن تمام موجودات و نباتات تفسير می کردند. نياکان مان به میمنت زنده شدن طبیعت جشنها می گرفتند و شادیها می کردند.
نوروز پس از نشر دین اسلام و آمدن این دین به کشورهای ایران و خراسان ديروز و افغانستان امروز، نامی دیگر یافت و آن عید نوروز بود.
مولانا جلال الدین محمد بلخی نوروز را با فصل بهار آمیخته است و نو شدن روز را در بهار شادباش می گفته و اظهار شادمانی می کرده که همان حس و حال مردم در نوروز می باشد.
توجه نماييد به چند نمونه از اشعارمولانای بلخ که درمورد نوروز و بهاریه گفته است:
مولانا عید را به منظور نوروز اين گونه تشبه می نماید:
باز آمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم
وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم
از دورانهای پيشين تا به امروز روش حکومتها بر این بوده که در نوروز درب زندانها را باز می کردند و بخشی از مدت حبس زندانیان را می بخشیدند که منظور مولانا از مصرع اول همان باز شدن قفل زندانها و بخشیدن زندانیان بوده است.
مولانا در غزل شماره (۵٩٧) دیوان شمس تبريز می فرماید:
نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک باد
و اما مولانا در غزلهایی که نوید بهار را داده و خوشحال از این سر سبزی و زنده شدن طبیعت که همان ایام نوروز می باشد؛ علی رغم اين که نام از نوروز نمی برد؛ وليک انسان با خواندن همین اشعار بهاریه ها همان احساس نوروز را درمی يابد.
توجه کنيد به غزل شماره ۱۹۶۱
نوبهارا جان مایی جانها را تازه کن
باغها را بشکفان و کشتها را تازه کن
گل جمال افروخته است و مرغ قول آموخته ست
بی صبا جنبش ندارد هین صبا را تازه کن
جمله گلها صلح جو و خار بدخو جنگ جو
خيز ای وامق تو باری عهد عذرا تازه کن
همينگونه درغزل های ۵۶۹ ـ ۵۷۰ بهار را با همان احساس وصف می نمايد:
بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد
نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد
*بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
خوش و سر سبز شد عالم اوان لاله زار آمد
ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد
به دشت آب و گل بنگر که پر نقش و نگار آمد
ابوریحان البيرونی درمورد نوروز می فرمايند: “آریایی های قدیم، اول فروردین را وقت نزول فروهر ها (فرشتگان) از آسمان می دانستند و جشن “فروردین” برپا می کردند.”
بربنیاد همين نگارشهای بزرگان علم و ادب مان، عقيده عام براين است که این جشن (نوروز) را جمشید (یما) نخستین پادشاه آریایی برپا کرد؛ به روایتی از فرودسی بزرگ در شاهنامه، برگزاری جشن نوروز همزمان با مراسم تاج پوشی “جمشید” بوده است:
“به نوروز برگوهر افشاندند
مرآن روز را روز نو خواندند”
زنده یاد استاد “عبدالاحمد جاوید” در کتاب”نوروز آیین” در باره ی اهمیت و ماهیت اول حمل (فروردین) که برابر به برگزاری جشن نوروز و آغاز سال نو است می نگارد:
“در روز ابتدای فروردین که به نام پاک وبرکت دهنده ی اهورامزدا{خدای پاک}مزین شده است، خورشید وارد برج حمل شده و جهان از نو آفریده می شود.”
اما اين که شماری از آخوندهای بی هويت و وابسته به دستگاههای "سی. آی. ای" امريکا؛ انتلجنس سرويس انگليس"؛ استخبارات عرب سعودی و آی. اس. آی پاکستان، روز نوروز را مطابق دستور آنها و پندار خشک و فرهنگ ستيزانه خود، حرام و ضد دين اسلام می گويند؛ اينها از جمع همان جامه سپيدان سيه دل فروخته شده اند که قتل عام مردم را با اعمال انفجار و انتحار و کشتن مليونها مرد و زن مسلمان افغانستان را به نام "جهاد فی سبيل الله"(!) جايز می دانند. اينها بودند، که نهضت ترقيخواهی شاه امان الله را با همين سلاح ساخت انگليس سرکوب کردند؛ در دهه هشتاد، نهضت دموکراتيک عدالتخواه و ترقی پسند حزب دموکراتيک خلق افغانستان را با جنگ تحميلی ۱۲ ساله از هستی قدرت و اعمار جامعه نوين در افغانستان ساقط نمودند.
اينها از خود کدام صلاحيت و اراده مستقل ندارند. هر امر و دستوری که انگليسها، امريکايیها، سعودی ها و پاکستانی ها بدهند، همان هدايت را با خواندن يکی دو آيت از قرآن و تفسير غلط و نادرست آن مطابق منافع همين دشمنان تاريخی ميهن و مردم مان، تعبير وموعظه می کنند.
به اميد اين که مردم ما ديگر فريب اين تيکه داران دين و دالر را نخورند و خود را اززير تأثير تبليغات اين شعبده بازان مکار و دين فروشان اسلام نما، نجات دهند.