روایات زندهگی من
روایات زندهگی من
بخش صدم
محمدعثمان نجیب
غنی احمدزی شیر از رشوت پدرش خورده و کلان جوان شده است
گاهی می گفتند زمین کرویست و زود به هم دیگر رو به رو می شویم و زمانی هم می گفتند جهان یک دهکدهی کوچک است و من به تاریخ ۲۰/۰۵/۲۰۲۱ عیسایی ها عملی دیدم.
چنانی که می گویند انسانیت به صورت کامل در اروپا نهادینه نه شده دولت ها و سیاست های شان واقعاً انسانی و قابل تمجید و برخورد ۹۵ درصد مردم آنان هم با معیار های انسانی برابر است.
مگر شرکت های خدماتی مانند تلفن ها، اینترنت ها و برق و گاز که خدمات اولیه را ارایه می کنند ذلیل ترین و پَست ترین نوعی استثمار و ظلم را بالای مهاجرین دارند. به خصوص که زبان نه دانی.
چون این کشورها بیشتر سرمایه داری اند، قوانین پیچ و در پیچ آن ها هم زمینهی استبداد اقتصادی بر مهاجران را مساعد ساخته است. اکر شرکتی از مهاجران هزار ها رقم بهره کشی کند یا اضافه ستانی نماید و یا هم هر نوعی که بخواهد در حصول پول غیر قانونی از مهاجران اقدام کند، دولت ها نه چشم دیدی به آنان دارند و نه گوش شنوایی علیه آنان.
بر عکس اگر این شرکت های غول سرمایه به جان یک مهاجری مثل من بیافتند، چون زبان نه می دانم و گرفتن دستیاران شخصی پرهزینه است و دوستانی هم که خدا همراه شان باشد با من و با همه مهاجران حتا بالاتر از توان شان کمک می کنند، اما آنان هم از خود کار و کاسبی دارند که خودِ انسان از مراجعهی زیاد نزد ایشان خجل می شود. البته برخی صاحبان کار و کارگاه هایی که مهاجران سکان رهبری آن را دارند بدتر از شرکت های خودِ این مُلک ها اند. از هندو تا مسلمان و از افغانستانی تا ترکی همه و همه بلای جان مهاجر بیچاره اند.
من هم شکار یکی از شرکت های برق استم که سکان رهبری آن به دست مردمان بومی این جاست. برای حل مشکل اجباری اقدام کردم که به ما روا داشتند و برق منزل ما را با وجود نداشتن یک روپیه بدهی قطع کردند و چند شبی را مانند شب های کابل و افغانستان گذشتاندیم. من پول صرفیه را به یک حساب تحویل کرده بودم و اینان خواهان تحویلی به حساب خود شان بودند... سر انجام با پرداخت دوبار پول به یک صرفیه هفتصدونودوهشت اعشاریه نودوشش یورو پس از چند روز برق ما را دوباره وصل کردند، وقتی پرسیدم پول های قبلی من چطور می شود مانند وطن خود ما پشت نخود سیاه فرستادندم که خودت از آن شرکت دیگر پول خود را بگیر.... و رفتم پس کارم...
بهانهیی برای شناخت غنی احمدزی:
در محلهیی منتظر بودم تا یکی از گونه های وسایل حمل و نقل بیاید و جانب خانه بروم، آقای محترمی را دیدم که همیشه در مساجد و یا مناسبت هایی با هم می دیدیم؛ اما هم کلام نه شده بودیم. ماشاءالله ایشان از لحاظ جسمی آدم تناوری و از لحاظ کهولت عمر هم در سطح بلندتری، چهرهی گندمی متمایل به سیاه تیره موهای بلندی که متناسب به عمر شان بسیار زیاد بود را دیدم. مانند همیشه سلام علیک کردیم.
اما این بار متفاوت بود و بسیار متفاوت:
رونده ی یک مسیر بودیم تا قطار زیر زمینی سر رسید و هر دو داخل شدیم، چوکی های ما مقابل هم قرار داشت و رهروِ عمومی قطار حدِ فاصل میان من و ایشان بود؛ اما نسبت نه بود راکبین زیاد مانع دید و گپ و گفت ما نه می شد.
اینا از مُلک ما نیستند، نه غنی نه طالب:
برخلاف روزهای دیگر معلوم می شد که کاکای محترم دِل پُری دارند. تا صحبت نه کرده بودند نمیدانستم که ایشان در کدام سطحی از دانش و تعلیم و آموزش قرار داشتند. توفان سخن وری بودند:
معلوم بود که دل شان بسیار پر درد است، بی پرسان و بی تمایل من صحبت را از نکوهش طالبان و غنی شروع کرده و چنان منسجم و شمرده و حاکم صحبت داشتند که گویی در محضر دانشگاهیان شان سخن می رانند. مستقیم گفتند:
«... فکرت باشه مأمور صایب که اِی طالب مالِب و ای غنی پنی از وطن ما و شما نیستن... به او خاطر جنگه... دَر دادن... کسی ره دیدی که به دست خود وطن خوده خراب کنه و آتش بزنه و مردمه بکشه... اینه وطن ما و تو که اس... چرا نه سلاح داریم نه جنگ ... وطن دارای مام که دفاع می کنن... مجبور استن...که ده مقابل ای مردم جنگ کنن...». من گفتم می دانم اما چاره چیس ... آمریکای لعنتی ای ها ره بلای جان ما ساخته... گفتند بلی ... همی غنی رام امو ها آوردن .
شاه جان احمدزی مدیر کلوپ بانک بود ده ها لیتر شیر از ما گرفته پدر همی غنی ره میگم:
کاکا ادامه دادند... ما از ولسوالی... کابل «به دلایل امنیتی شان نام شهرستان شان را نه می بَرم...» استیم، مال داری داشتیم... هر روز صبح پدرم مره یک بوتل کلان شیر می داد می بردم خانی پدر غنی... خانی شان دمی سرای غزنی در یک نَوش بود و یک مجنون بید کلان ام ده حویلی شان بود خانه ی بانک بود برشان داده بودند...
من پرسیدم ... شیر را رشوت می بردین... گپ اول شان را تغيیر داده ... گفتن ... نی هموطو... خندیده گفتم گپ اول تان خو... دگه چیز بود ...گفتن... نی .... چون گپ راست در اول از زبان شان برآمده بود اما دیدم در پی ترمیم آن اند... مخصوصاً که من سوال کردم....
داوود خان که رئیس جمور «جمهور» بود، پدر غنی ره رئیس ترانسپورت ساخت:
شاه جان احمدزی اِيقه رشوت خورد....
کاکا گفت: مه خودم لیسانس ماستر حالی بیکار و ماجر«مهاجر»... غنی پاچا... .کمی کَندوکاو کرده و پرسیدم خی... رشوت که نه بود چی بود...هر روز برشان شیرمفت می بردین... حتمی کدام کاری خو...داشتین پیشش...چرا به دگا شیر نه می بردین...گپه تیر کده ...گفتند نی ....داوود خان که ده قدرت آمد پدر غنی ره رئیس ترانسپورت ساخت....
ترانسپورت ده سیلو بود... ای آدم رد شه پیدا کد ... و تعرفه گَکِا جور کد و از هر موتر پیسه گیری ره شروع کد... یک خویشای ما کاکا غلام علی نام داشت خدا ببخشیش خانه سامانِ شاه جان احمدزی بود... چیزای قصه می کد که حیران بانی... از اونجه ای ها صایب پول و دارایی از رشوت شدن ...من گفتم... آن زمان ما نو جوان بودیم یک خویشای مام خدا ببخشیش میرغلام حضرت خان هم خانه سامان بود... کاکا که دیدن گپ ها جدی شده می رود... گفتن ولا مام نمی فامم...
شاجان احمدزی زنبور داری می کرد:
کاکا در ادامه گفتند... پدر غنی که از وظیفه برطرف شد... زنبورداری ره شروع کد... باز پدر مه گفت بگی یک چند صندوق ... زنبور..، پدرم قبول نه کد...که صبا ده جنجال نمانیم کتی شان . باز دوصندوقه گرفت که اگه... کدام داوا...« دعوا» هم کنن ... زور ما ده تاوان برسه....
شاجان احمدزی و مادرِ غنی خوب آدما بودن... خو...خود..،ای ره بلا زده:
کاکا در ادامه و حسن ختام گفتند... پدر و مادرش خوب آدما بودن... خو...خدا اَمِی غنی ره زده که مردمه دربه در کده....به زور امریکا...گفتم ...مادر محترمهی شان را ما هم احترام داریم... اما پدرش چی خوبی داشت که رشوت می خورد... و حلال و حرامه نه می فامید... کاکا خندیده ...و فرمودند... بازام از ای کده خوب بود....
کاکا،در ایستگاهی پیش تر از من پیاده شد....
و من گفتم پدری که پسر را به شیر حرام کلان کند نتیجه اش همین است....
پایان روایت کم تر از بیست دقیقه.
تازه ترین مقالات محمد عثمان نجیب
مقالات مرتبط
تعدادی از زنان افغانستان به دعوت از رولا غنی، همسر رئیس جمهور پیشین افغانستان، طی یک نشست در مورد تو... ادامه
پردازش جنایت وفساد رژیم دکتر غنی مثل شعله های آتش فشان،تا تاریخ است از اعماق زمین فوران خواهد کرد. ت... ادامه
افغانستان دربدترين وضعيت امنيتي وسياسي خود بسر ميبرد. شدت حملات جنگجويان طالب؛ ورود ادامه
آقای غنی! فاز جدیدی در دسیسه سازی باز کردی. حالا با گشودن در های جدید جنگ و سقوط شمال را آماج برنامه... ادامه
گاهی می گفتند زمین کرویست و زود به هم دیگر رو به رو می شویم و زمانی هم می گفتند جهان یک دهکدهی کوچ... ادامه
پیامد مذاکرات پنهانی انگلیس - امریکا با پاکستان نزدیک به دو دهه، به نام توافقنامه ی دوحهدامی برای اس... ادامه
بانو فریحه ایثار، جوان متعهد و شجاع کشور، مدافع حقوق زن، یکی از فعالان حقوق بشر که سخت قابل حرمت است... ادامه
دراین روزها درميهن ما رویدادهای زیادی به وقوع پیوسته است. ازجمع آنها يکی هم انتخابات اعضای مجلس نمای... ادامه
ـ اگر امریکا میگوییم؛ منظور غنی است و اگر غنی میگوییم؛ مطلوب؛ امریکا! ادامه
تفکر دوم جهان بعد از تفکر دریافته است که باید برای درک حقیقت فاجعه قندوز کمیسیونی را موظف نماید تا ح... ادامه
« آيا باموجوديت زاخيلوال - صداقت ، شهامت وشجاعت شما داکتراشرف غني زيرسوال نمي رود؟؟؟ مروري خيلي کوتا... ادامه
دوستم : هرچیزی که داغ شود، بعد ازمدت کوتاهی سرد می شود، ولی هرچیزی که پخته شود، دیگر به هیچ وجه خام... ادامه