در سوگ کشتار وحشیانه ی مردم در سرزمین خورشید
غفار عریف
در سوگ کشتار وحشیانه ی مردم
در سرزمین خورشید
توسط آدمکشان وحشی ( داخلی و
خارجی ) در هفته ها و روز های اخیر
گلوی زندگی را بریدند!
های مردم!
می خواستم برای شهروندان ستمدیده ی سرزمین خورشید:
ـ از آفتاب جهانتاب بنویسم که نور طلایی آن سخاوتمندانه به همه جا می تابد و سرا پای هستی را نوازش می دهد؛
ـ از فصل خوبان بنویسم که موقع جشن شکوفه ها ست و باغ ها گل افشانی و مشک فروشی می کنند؛
ـ از تابستان بنویسم که درخشندگی آفتاب به گل ها و درختان باغ و باغچه ها و به تاکستان ها نیروی حاصل دهی می بخشد و به سبزه ها و سپیداران بلند شادابی ارزانی می دارد؛
ـ از پاییز بنویسم که باد آرام و نشاط انگیز به حکم زمان، برگ ها را از شاخه های درختان می چیند و باریدن باران خاک را خوشبو می کند؛
و یا:
ـ از زیبایی گل ها که زیور باغ اند، بنویسم؛
ـ از دلاویزی لاله ها که از آب و رنگ بوستان زندگی سخن می گویند و آتش خاموشی ناپذیر عشق را در دلها افروخته می سازد، بنویسم؛
ـ از چهره ی تابان دختران رز که پاکیزه سرشت اند و جام ها را پر از باده ی زندگانی می سازند، بنویسم؛
ـ از هیاهوی شیرین و نمکین دروگران در گندمزاران، بنویسم؛
ـ از جوش و خروش و شور و هلهله کشاورزان در کشتزاران، بنویسم؛
ـ از غریو آبشاران و صدای گفت و گوی و سر کوبیدن آب با صخره ها در کوهساران، بنویسم...
اما، نه نه نمی توانم بنویسم، های مردم بپرسید ، چرا چرا نمی توانم بنویسم؟
حالا آن جا، در شهر آفتاب اژدها فرمانروا هستند و خون خلق نوش می کنند؛
حالا در آن جا در میان وحشت اژدها، گلبانگ صبحگاهی دیگر صدای سخن عشق را نمی رساند؛
آن جا در سرزمین خورشید، در حال حاضر شهروندان در بهار و تابستان و خزان، به جای خوشی و لذت بردن از روشنایی و تازگی و شادابی همه روزه سوگوار اند و هر لحظه انتظار مرگ را می کشند و خرمن زندگی آنان با کینه جویی، به دست اژدها به آتش کشیده می شود!
حالا آن جا اژدها: با سقوط " تیوره"، با خون سرخ شقایق ها طومار ننگین خود را رقم زد؛ با تصرف شهرستان " کوهستان " و " لولاش " گل های خوش نقش و نگار را پرپر کرد؛ در استان تاریخی و پر آوازه ی لعل و یاقوت، لاله های یاقوتی را تیر باران نمود؛ در شهرستان " گذر گاه نور" شگوفه های نو شگفته را سر برید؛ در قندهار زیبا و حاصلخیز شاخه های شیرین را دزدیده و چند تای آنها را نابود ساخت؛ در هلمند پهناور همه روزه غنچه های امید به آینده را می خشکاند؛ در جوزجان و سرپل و قندز و بغلان باغ ها و باغبان ها را به خاکدان خاک نشانده است... و امروز در کابل به فرمان اهریمن گل خوشه ها و گلبرگ ها در خون نشستند و یک دنیا لطف و صفا و صمیمیت در میان انبوهی از سیاهی دود باروت به کام اژدها فرو رفت!
اینجا، ستاره ها همه خاموشند
اینجا، فرشته ها، همه گریانند
اینجا شگوفه های گل مریم،
بیقدر تر ز خار بیابانند
اینجا نشسته بر سر هر راهی
دیو دروغ و ننگ و ریا کاری
در آسمان تیره نمی بینم
نوری ز صبح روشن بیداری....
(فروغ فرخزاد)
( پایان )
۲۴ / ۷ / ۲۰۱۷
مقالات مرتبط
خدا که می دهد نمی پرسد بچه کیستی؟! "اما آی اس آی"و ده ها مماثل ... وسیله می شوند. ادامه
طوری که شما آگاهی کامل داريد؛ اشغالگران امريکايی پس از بيست سال جنگ و خونريزی؛ غارت و سيه روزی مردم... ادامه
سه سال پوره، از حاکمیت گروه وحشت و دهشت تالبانی در کشور من و تو میگذرد. این سومین سالگرد سیاه و خشن... ادامه
لشکرکشی طالبان در برابر مردم و فراخوان قیام عمومی مردم افغانستان علیه آنان! از خیزش مردم بدخشان ده ر... ادامه
آتشی را که رژیمهای مزدور پاکستان ودیگرکشورها به نیابت ازقدرتهای آمپریالیستی، از نیم قرن قبل تا بدینس... ادامه
تصور نگارنده بر این است که آنچه که میان طالبان و ارتش پاکستان رخ میدهد یک بازی استخباراتی، یک تاکتیک... ادامه
اجلاس دو روزه دوحه درباره بحران افغانستان به سرپرستی سازمان ملل با شرکت ۲۵ کشور و چندین نهاد منطقها... ادامه
اخیرا نهاد تحقیقی «رواداری» که تحت نظر سازمان ملل، توسط شهرزاد اکبر فعالیت میکند گزارش تکان دهندها... ادامه
این روزها پخش جریان حضور آقایی به نام عبدالباری عمری نماینده ی!؟ طالبان در آلمان و گرفتن عکس یادگار... ادامه
ازآغاز سده ی بیست و یکم تا این دم، تاریخ چه پیش آمد های شگفتی را در سرزمین خورشید، درج برگ های روزگا... ادامه
افغانستان دراثرتجاوزات استعماری یکصد وشصت سال قبل زمان تسلط انگریزیها وبخصوص پس ازتحمل شکست ننگین شا... ادامه
دو سال پس از تسلط طالبان بر افغانستان، زلمی خليلزاد سفير کبير(!) و نماینده پیشین ايالات متحده ی امری... ادامه