باز نشر: مرُوری بر رخدادهای خونبار سه سده ی اخير خرُاسان ديروز وافغانستان امروز- چگونگی دوران زمامداری ده ساله شاه امان الله
عبد الواحد فيضی
باز نشر: مرُوری بر رخدادهای خونبار سه سده ی اخير خرُاسان ديروز وافغانستان امروز
از برچيدن بساط اشغالگران کهن تا افتيدن به دام غارتگران نوين!
(ازبرخاستن ميرويس خان دربرابرصفوی ها تا خميدن اشرف غنی درپابوسی امريکايیها)
(بخش دهم)
چگونگی دوران زمامداری ده ساله شاه امان الله (فبروری 1919ـ جنوری 1929)
طوری که دربخش نهم اين نگارش گفته شد، به ادامۀ فعاليت طرفداران نهضت مشروطيت اول؛ مشروطيت دوم، سه هدف عمده و اساسی:(تبديل سلطنت مطلق العنان به نظام مشروطه؛ تحصيل استقلال سياسی، تأمين حقوق و آزادی های فردی؛ نشر و اشاعۀ فرهنگ جديد و وارد شدن افغانستان درشاهراه تکامل و پيشرفتهای اقتصادی- اجتماعی) را دردستورکارش قرارداد؛ اميرحبيب الله خان را که به يک مانع بزرگ دربرابرتحقق اين خواستهای ترقيخواهانۀ نهضت و حزب سری ملی قرار گرفته بود؛بدين شرح ترور و ازميان برداشت:
ساعت 3 شب پنج شنبه اول حوت 1297 مطابق21 فبروری 1919 ترسايی اميرحبيب الله خان که در خيمه اش درشکارگاه کله گوش لغمان در استراحتگاه خوابيده بود، بقتل رسيد؛ درهمين روز جنازه وی با هدايت نايب السلطنه به جلال آباد منتقل و همزمان با مراسم تدفين امير مقتول، سردار نصرالله خان نايب السلطنه خود را بحيث جانشين اميراعلان و نخست سردار عنايت الله خان معين السلطنه و به تعقيب وی ساير اراکين حاضر در دربار جلال آباد، مراسم بيعت را بنام سردار نصرالله خان انجام دادند.
امير جديد درهمين روز توسط نامه ی موضوع قتل امير حبيب الله و جانشينی خودش را بحيث پادشاه افغانستان به وايسرای هند فرستاد گفت:«همگی مرا به سلطنت انتخاب نمودند؛ تعلقات حکومتين را مانند سابق انشاء الله دوستانه قايم خواهم داشت.
روز ديگر(جمعه) فرامين شاه جديد درولايات افغانستان ارسال و از کشته شدن شاه سابق و نصب شاه جديد اعلام و بيعت طلب کرد؛ در حاليکه در همين روز سردار امان الله خان عين الدوله در شهرکابل سلطنت خود را اعلام کرده بود.
اميرنصرالله خان يک فرمان رسمی و يک مکتوب خصوصی توسط شجاع الدوله خان فراشباشی بعنوان عين الدوله فرستاده و در فرمان رسمی حادثه کشته شدن امير حبيب الله خان وانتخاب خودش به پادشاهی و درنامه خصوصی تعيين يک هيأت مشاور را برای عين الدوله وفرستادن بيعت مردم درجلال آباد تذکر داده بود....
شجاع الدوله خان فراشباشی[غوربندی] به ساعت ده صبح جمعه به کابل رسيد وبا عين الدوله ملاقات کرد. اين همان شخصی است که گفته می شد عضو جمعيت سری دربار و همکار عين الدوله و کشنده امير حبيب الله خان است....
در24 جمادی الاول[7 حوت] شجاع الدوله خان[غوربندی] وغلام محمد خان پنچات باشی ازکابل با دو کاغذ، يکی نقل بيعت نامه مردم و مامورين ملکی ونظامی کابل بنام اميرامان الله خان و ديگر مکتوبی از افسر ومامور و نمايندگان اهالی کابل بعنوان نايب السلطنه، به جلال آباد فرستاده شد. اينها درعرض راه خطوط تلفون را قطع می کردند و سواران جلال آباد را که به حفاظت راهها گماشته شده بودند، برفتن کابل و بيعت به امير امان الله خان تشويق می کردند؛ درحالیکه درهمين روز درجلال آباد مراسم تاج پوشی اميرنصرالله خان با آتش توپها بعمل آمده بود....
امير نامه ی عنوانی خود را بخواند که نوشته شده بود:
جناب نايب السلطنه صاحب.... بعد از انصراف تحقيق درمورد کشته شدن امير حبيب الله خان و اغماض نايب السلطنه ازحق سلطنت موروثی پسرانش و قبول بيعت برای خود، حرف زده شده و درآخر گفته شده بودکه: ما همه دست بيعت به اميرالمومنين امير امان الله خان داده ايم؛ شماهم از انديشه امارت گذشته در بيعت عمومی امضا نمائيد والا مسئوليت و ذمه واری خونريزی به گردن شما خواهد بود. اين تنها نبود؛ شجاع الدوله خان[غوربندی] درحين تفصيل شفاهی اوضاع کابل بحضور نايب السلطنه، ضمناً از اعلان استقلال امان الله خان و جوش و هيجان مردم و غليان سپاه کابل سخن ها راند.
اما نايب السلطنه مايل به خون ريزی نبود. گرچه طرفداران او نقشه جنگ را طرح نموده بودند... اما سردار نصرالله خان نپذيرفت و گفت اگرمن برای گرفتن تاج و تخت بجنبم تمام سرحدات شرق کشور در زير پرچم من جمع خواهند شد؛ ولی ريختن خون در افغانستان به نفع اسلام نيست؛ لهذا من از پادشاهی که بالای خون بنا گردد گذشتم.»(1)
بدينگونه سردار نصرالله خان نايب السلطنه در8 حوت 1297 مطابق 28 فبروری 1919 و يک روزبعد سردار عنايت الله خان و سردار حيات الله خان، پسران امير مقتول، بيعت نامه های خود را بعنوان امير امان الله خان به کابل ارسال و متعاقباً خود آنان نيزدر 8 مارچ از جلال آباد به کابل منتقل و سرراست داخل حرمسرای ارگ شدند. عنايت الله خان نخست تحت نظارت قرارگرفت وسپس به آغوش فاميلش منتقل گرديد؛ وليک نايب السلطنه بدون کدام جرم وگناهی، درارگ زندانی شد؛ محاکه و شکنجه ی روحی گرديد، تا بمُرد.
اما، شهزاده امان الله، شخصيت مرکزی و توانمند جمعيت سری دربار، با دستيابی به قدرت، برنامۀ کاری خود را درزمينۀ پياده نمودن اهداف ذکرشده حزب سری ملی، پيش از رسيدن اعضای خاندان سلطنتی، در 28 فبروری 1919 اين گونه اعلام نمود:
«ای ملت معظم افغانستان! من هنگام شهادت(!) پدروکالت سلطنت را درکابل داشتم واکنون به اصالت آن بار سنگين امانت را متوکلاً و معتصماً بالله بعهده گرفتم. وقتيکه ملت بزرگ من تاج شاهی را برسر من نهاد، من عهد بستم که بايستی دولت افغانستان مانند ساير قدرتهای مستقل جهان، درداخل و خارج کشورآزاد و مستقل باشد، ملت افغانستان درداخل کشور آزادی کامل داشته و ازهرگونه تجاوز وظلمی محفوظ و مردم فقط بايد مطيع قانون باشند وبس. کار اجباری و بيگار درتمام رشته ها ممنوع و ملغاست. حکومت ما در افغانستان اصلاحاتی خواهد نمود که ملت و مملکت ما بتوانند دربين ملل متمدن جهان جای مناسب مقام خود را حاصل نمايند. من دراجراآت امورکشورمشورت را بحکم وشاورهم فی الامر رهبرقرارخواهم داد.
ای ملت عزيز و ای قوم باتميز درحفظ دين و دولت و ملت بيدار و درنگهبانی وطن خويش هوشيارباشيد. من از خداوند برای شما و اهل اسلام و کليه بنی نوع انسان خير وسعادت ميخواهم...» (2)
سوقيات سپاه افغانستان 1919
شاه امان الله همينکه حمايت مردم و سپاه را درداخل، بهبود اوضاع را درمقياس منطقه وبين المللی، بويژه پيروزی انقلاب سوسيالستی اکتوبر1917 را درهمسايگی افغانستان به نفع آزادی مملکت درک نمود؛ بتاريخ 3 مارچ 1919 طی نامه ای عنوانی نماينده ی دولت انگليس درهند، خواهان تجديد نظر درمعاهده ی 1905، يعنی استقلال افغانستان گرديد. وی بمجرد استنکاف دولت انگليس ازدادن جواب و درک تحرکات نظامی قوای دشمن درسرحدات شرقی وجنوبی افغانستان؛ بدون تعلل به سوقيات سپاه درآن سمت ها مبادرت ورزيد، که درنتيجه ی آن قيام سوم مردم آزاديخواه افغانستان برضد استعماگران انگليس بتاريخ 3 می 1919 آغاز و بتاريخ 3 جون همان سال، پيشنهاد متارکه و ختم جنگ ازجانب انگليسها ارائه ودرگام نخست معاهده ی صلح راولپندی در8 اگست 1919 بين نماينده های طرفين به امضاء رسيد؛ ولی از اين که معاهده مذکوربصورت يکجانبه، به نفع انگليسها انجام يافته بود؛ رئيس هيأت افغانستان مواخذه و مجازات گرديده، معاهدۀ دوم در22 نوامبر1921 ازجانب وزرای خارجۀ دو کشور، بداخل (14) ماده به امضاء رسيد، که درمواد اول و دوم آن چنين آمده است:
- « ماده 1- دولتين عليتين برتانيه و افغانستان بالمقابل تمامی حقوق استقلال داخلی وخارجی يکديگر خود شانرا تصديق نموده محترم ميشمارند.
- ماده 2- دولتين عليتين عاقدين بالمقابل سرحدات هندوستان و افغانستان را بطوريکه دولت عليه افغانستان بموجب ماده پنجم عهد نامه که بتاريخ 8 اگست 1919 عيسوی مطابق 11 ذيقعده الحرام 1337هجری [قمری] درراولپندی انعقاد يافته است قبول کرده بود قبول مينمايند.»(3)
متن مادۀ 5 قرارداد راولپندی:«دولت افغانستان سرحد بين افغانستان وهندوستان را که اميرمرحوم قبول نموده بودند، قبول مينمايند(!) ونيز متعهد ميشوند که قسمت تحديد نشده خط سرحد طرف مغرب خيبر در جائيکه حمله آوری ازجانب افغانستان دراين زمان واقع شد، بواسطه کميشن دولت بهيه برتانيه بزودی تحديد شود(!) و حدی را که کميشن دولت بهيه برتانيه تعيين نمايد قبول بکنند(!) عساکر دولت بهيه برتانيه براين سمت درمقامات حاليه خود خواهد ماند تا وقتيکه تحديد حدود مذکوربعمل بيايد.»(4)
همچنان درمادۀ هفتم معاهدۀ 1921 آمده است:« هرماليکه بموجب مادۀ 6 منجانب دولت عليه افغانستان وارد کرده شود برای اينکه فوراً بافغانستان حمل کرده شود هيچ حق گمرک در بندرهای هندوستان برتانوی گرفته نخواهد شد....»(5)
واما آگاهان سياسی و مورخان کشورمان را عقيده براين است که ما درعرصۀ نظامی قوت رزمنده گی و درميز مذاکرات ضعف سياسی خود را به نمايش گذاشتيم و« انگليس شکست نظامی خود را با يک فتح سياسی تلافی کرد» (6)
وليک دريک اثر تاريخی ديگر چنين ميخوانيم:« بموجب احکام اين معاهده که درآن مواد مربوط به مناسبات سياسی دوکشوربا نهايت دقت و احتياط به شکل متوازن ترتيب يافته حکومت انگلستان سرانجام استقلال افغانستان را درامورداخلی و خارجی به الفاظ صريح و واضح تصديق نموده موافقت کرد که وزارت مختارهای دوکشور درپايتخت های يکديگر تأسيس گردد. درمقابل حکومت افغانستان هم به الفاظ واضح و صريح خط ديورند را به عنوان سرحد دوکشورتأييد نمود و به اين صورت ازتمام مدعيات خود درماورای خط مذکورمنصرف گرديد و دراين قسمت هيأت انگليسی ازکوشش هيأت افغانستان برای حفظ مساوات و تقابل در احکام عهد نامه ماهرانه به سود خود کارگرفت به اين معنی که درمادۀ يازدهم طرفين متعهد شدند تا درصورت اقدام به عمليات حربی عليه قبايل داخل حوزۀ شان قبلاً ازموضوع به طرف مقابل اطلاع بدهند واين چيزی بود که هرنوع ادعای افغانستان را دربارۀ داشتن روابط خاص با قبايل ماورای سرحد ديورند نقض می کرد. درقسمت تجارتی دولت برتانيه حق عبورمال التجارۀ مربوط به افغانستان را ازخاک هند تصديق نمود؛ اما درمورد اسلحه و مهمات حربی اين حق را به حصول اطمينان ازحسن نيت افغانستان وعدم استعمال سلاح و مهمات عليه هند مربوط ساخت و چنانچه بعداً خواهيم ديد ازاين قيد بعدها به زيان افغانستان بهره برداری نمود حتی درقسمت عبور اموال تجارتی افغانستان ازخاک هند هم افغانستان را به تاديۀ محصول گمرکی با اعادۀ آن پس ازخارج شدن مال ازهند مجبورساخت که وجوه هنگفتی ازدارايی اين کشورهمراه دراختيارمقامات هندی قرارمی گيرد.
اندکی پس از امضای اين عهد نامه نمايندگی های سياسی دو کشور به رتبۀ وزيرمختار درپايتخت های دوجانب تاسيس گرديد....» (7)
بعد ازکسب استقلال سياسی افغانستان، خط سيرحرکت طبقات و اقشار جامعه ازهم جدا گرديد. طبقۀ اشراف و فئودال و قشر روحانی وابسته به دربارسلاطين مستبد و ستمگرپيشين، با سلب شدن امتيازات مستمری شان، درضديت با دولت قرارگرفتند؛ ولی روشنفکران تحول طلب پيرو خط نهضت مشروطيت اول و دوم، که دارای نظريات مترقی و خواهان تحولات بنيادی درکشوربودند؛ شاه امان الله را درمورد تنظيم و تطبيق اهداف ترقيخواهانه ی دولت نوبنياد، ياری و مساعدت نمودند.
مهمترين کاری که دراين دوره صورت گرفت، همانا تدوين اولين قانون اساسی افغانستان بود که«درجرگۀ کبير(872) نفری درجلال آباد مرکب ازنمايندگان ملت و اعضای حکومت تصويب و متعاقباً درجرگۀ کبير پغمان (منعقد درسرطان 1303 شمسی) به تصويب و امضاء رسيد...» (8) که بموجب اين قانون برای اولين باردرافغانستان قدرت بی حد و حصرسلطنت مطلقه درچهارچوب نظام شاهی توسط قانون و موسسات سياسی مثل هيأت وزرا و شورای دولت و محاکم محدود گرديد وبخشی ازحقوق و آزادی های دموکراتيک شهروندان، مانند آزادی بيان، نشرات، مصونيت مسکن و محرميت مکاتيب وغيره بصورت نسبی تأمين شد.
هيأت کابينه دولت امانی از سال 1919 الی 1929 شامل ذوات آتی است:
«1 ـ صدراعظم ـ سردارعبدالقدوس خان اعتماد الدوله (اما اين رتبه جنبه اعزازی داشت و شاه رياست وزراء را شخصاً انجام می داد.)
2 ـ وزيرحربيه ـ سپهسالار صالح محمد خان، سپس سردارمحمد نادرخان، سپس محمد ولی خان و
عبد العزيزخان؛
3 ـ وزير خارجه ـ محمود طرزی، سپس محمد ولی خان و در آخر غلام صديق خان؛
4 ـ وزير داخله ـ علی احمد خان، بعد عبدالعزيز خان و در آخر عبدالاحد خان؛
5 ـ وزير امنيه ـ شجاع الدوله خان غوربندی ( اين وزارت به زودی لغو شد و کار آن به وزارت داخله تعلق گرفت.)
6 ـ وزير ماليه ـ ميرزا محمود خان، سپس مير هاشم خان؛
7 ـ وزير تجارت ـ غلام محمد خان، سپس عبدالهادی خان داوی و در آخر علی محمد خان؛
8 ـ وزير معارف ـ سردارعبدالحبيب خان ـ سپس سردارعبدالرحمان خان ـ محمد سليمان خان ـ سردارحيات الله خان و در آخر سردار فيض محمد خان؛
9 ـ وزير عدليه ـ محمد ابراهيم خان، سپس سردار حيات الله خان؛
10 ـ وزير زراعت ـ علی جان خان؛
11 ـ وزير نقليات ـ غلام قادر خان ـ اين وزارت به زودی منحل شد؛
12 ـ مدير مستقل طبيه ـ سردار محمد کبير خان؛
13 ـ وزير دربار ـ محمد يعقوب خان؛
14 ـ رئيس شورای دولت ـ شير احمد خان و بعد محمد يعقوب خان؛
علاوه براينان مشروطه خواهانی که از زندان خارج شدند خصوصاً دو نفر محرر سراج الاخبار، عبدالهادی خان و عبدالرحمان خان نيز با اميرهمکاری نزديک داشتند. در اطراف هريک ازاين دوشخص به تدريج حلقه ای از جوانان تشکيل گرديد که اولی به مشروطه خواهی اعتدالی و دومی به ناسيوناليسم افراطی [دارای تفکر انقلابی و وطن پرستانه] همراه با تمايلات چپی شهرت يافت.
دردستۀ اول اشخاصی چون مير سيد قاسم خان، فقير محمد خان، غلام احمد خان رحمانی، عبدالحسين خان عزيز، سيد غلام حيدر پاچا، فيض محمد خان ناصری، عبدالجبار خان و محمد رضا خان و در دسته دومی، تاج محمد خان پغمانی، ميرغلام محمد خان غبار، فيض محمد خان برگد، غلام محی الدين خان آرتی، محمد انور خان بسمل، سعد الدين خان بهاء، با تعداد ديگری شرکت داشتند.» (9)
همين گونه دراين دوره بود که تعدادی از قوانين ديگر به نام نظام نامه ها وضع و تصويب گرديد که در طرح و تدوين آنها نقش اعضای نهضت مشروطيت دوم، مانند محمود طرزی، عبدالهادی داوی، مير سيد قاسم خان، عبدالرحمان لودين، تاج محمد پغمانی، ميرغلام محمد غبار، محمد انوربسمل وغيره بازتاب روشن دارد.
دراين دوره پس ازانفاذ قوانين، به سلسلۀ تطبيق ريفورمهای ترقی خواهانه، دربخش فرهنگی نيز تحولات اساسی رخ داد:
«طبق مادۀ 68 قانون اساسی نخستين افغانستان تحصيل معارف تا درجۀ ابتدائيه اجباری و درپای تخت به علاوه ليسۀ حبيبيه، ليسه های امان و امانی توسط پروفيسران فرانسوی و جرمنی و استادان داخلی تاسيس گرديد. مکاتب رشدی غازی، رشديۀ استقلال، تلگراف، رسامی، نجاری، معماری، السنه، زراعت، دارالعلوم عربی، رشديۀ مستورات، رشديۀ جلال آباد، زراعت، رشديۀ قندهار، رشديۀ هرات، رشديۀ مزار شريف، رشديۀ قطغن، مکتب پليس، موزيک، قالين بافی، آرچتکت، تدبير منزل زنانه، مکتب طبيه، مستورات و بيشتر از 322 باب مکاتب ابتدائيه درتمام ولايات کشوربازشد. تعداد طلبۀ مکاتب ابتدايی تا (1927) به" پنجاو يک هزار" نفررسيد. درليسه ها ومکاتب رشدی ومسلکی " سه هزار " نفرطلبه تحصيل می کرد و اين غير ازمدرسۀ نظامی بود.
ازسال 1923 تا 1927 کتب درسی ازطرف وزارت معارف طبع گرديد و مطبعۀ معارف تاسيس شد. چند صد نفر طلبۀ افغانی[افغانستانی] درممالک اتحاد شوروی، جرمنی، فرانسه، ايتاليا و ترکيه به حساب وزارت معارف مشغول تحصيل شد و سال ديگر يکعده دختران افغانی [دختران افغانستان] درترکيه به غرض تحصيل اعزام وفرستادن يک عده طلبۀ نظامی در انگلستان درنظر گرفته شد....
همچنين دولت سينمائی درکابل و تياتری درپغمان داير کرد و سيزده جريده و مجله به مصرف دولت درکابل و ولايات منتشرساخت ازقبيل: ارشاد النسوان، اتحاد مشرقی، روزنامۀ افغان، مجلۀ معرف معارف (بعداً آئينه عرفان)، جريدۀ هفته وارامان افغان، مجلۀ اردو، جريدۀ اتفاق اسلام، جريدۀ اتحاد، روزنامۀ ابلاغ، جريدۀ بيد ار، روزنامۀ حقيقت، جريدۀ انتقادی ستارۀ افغان، جريدۀ طلوع افغان....» (10)
شاه امان الله در پغمان(12)
برطبق مادۀ11قانون اساسی که گفته شده بود:«مطبوعات واخبارات داخليه مطابق نظامنامۀ مخصوص آن آزاد می باشد» درسال 1927 برای اولين بارجريدۀ هفته گی انيس ازطرف موسس ونويسندۀ آن غلام محی الدين انيس در12 صفحه و جريدۀ هفته وار نسيم سحر به مديريت احمد راتب درچهار صفحه، انتشاريافتند، که اکثر مقالات از جانب عبدالهادی خان داوی نوشته می شد.
سياست خارجی شاه امان الله پس از استقلال افغانستان
سياست خارجی دولت افغانستان، با الهام از رويدادها وعملکردهای داخلی آن وبويژه بعد از کسب استقلال افغانستان از زير سلطه ی انگليسها؛ برمبنای اتخاذ يک سياست مستقلانه پيرامون تأمين ارتباط و مناسات با کشورهای خارج، بمنظور برقرارکردن روابط سياسی ـ اقتصادی ـ فرهنگی و نظامی اين کشوربا جهان خارج، تدوين ودر جاده ی عمل پياده گرديد:
« اولين نتيجۀ عملی استقلال اين بود که افغانستان توانست با کشورهای مختلف جهان مناسبات سياسی، بازرگانی و فرهنگی قايم نموده دروازه های کشور را به روی افکار، انديشه ها، فرهنگ و تخنيک جديد باز نمايد. معارف محدود کشور گسترش يافت و در قدم اول ليسۀ جديدی به نام امانيه به کمک فرانسه درکابل تأسيس گرديد و کارحفريات آثار باستانی افغانستان در زير نظر شرق شناس معروف فرانسوی فوشه روی دست گرفته شد. همچنان کار شناسان آلمانی، ايتالوی و ترکی برای مهندسی زراعت و آمور حربی به کابل وارد شدند و ليسه امانی به کمک آلمان به ميان آمد.» (11)
مناسات دولت جديد افغانستان با همه کشورهای جهان، ازجمله با همسايه غربی آن ايران برمبنای دوستی صادقانه و مناسبات حسنه برقرار و منجر به عقد معاهده مودت بين دولتين در اول سرطان 1300 مطابق 22 جون 1921 و مبادله سفرا در پايتخت های دوکشور گرديد.
واما مناسبات با همسايه شمالی آن از اهميت ويژه ای برخوردار گرديد. زيرا پس از اعلان استقلال کشور بوسيله ی شاه امان الله، اتحاد شوروی نخستين دولتی بود که به تاريخ 27 مارچ 1919 استقلال افغانستان رابرسميت شناخت:«شاه امان الله خان در7اپريل کتباً پيشنهاد دوستی افغانستان را با دولت شوروی به عنوان رهبر بزرگ دولت انقلابی شوروی فرستاد؛ متعاقباً در20 اپريل با نامۀ ديگری به عنوان لنين از قصد افغانستان راجع به اعزام هيأت سفارت فوق العادۀ افغانی[ افغانستان] در شوروی سخن زد. لنين توسط دو نامۀ مورخ 27 می خود به هردو پيشنهاد شاه امان الله جواب مثیت داد و از قصد دولت شوروی باعزام نمايند يی در افغانستان سخن گفت....
محمد ولی خان[رئيس هيأت دولت افغانستان] در10 اکتوبر وارد مسکو شد و در14 اکتوبر با شخص رهبر شوروی"لنين" ملاقات و مذاکره آغاز نمود. در27 نومبر لنين نامۀ ديگری به شاه امان الله فرستاد و در14 دسمبر1919 براوين وزيرمختار شوروی وارد کابل گرديد....
درهرحال روابط افغانستان و شوروی در28 فبروری1921 منجر به امضای معاهده دوستی و مودت دولتين گرديد و از آن پس اين مناسبات دوستانه منکشف تر گرديد....
وقتيکه قضيۀ جزيرۀ " درقد"(بين دريای آمو) مورد اختلاف نظر افغانستان و شوروی واقع گرديد و ازکابل سوقياتی به ولايت قطغن به عمل آمد، بازهم دولت شوروی جزيرۀ مذکوررا تخليه نمود وپروتوکول واگذاری اين جزيره بافغانستان در1926 بين دولتين امضاء گرديد. در27 نومبرسال مذکورقرارداد "بيطرفی وعدم تعرض" بين افغانستان و دولت شوروی امضاء شد و سال ديگر(1927) موافقه تأسيس " لين هوايی بين کابل و تاشکند" امضاء گرديد. ديگر مناسبات دولتين در فضای دوستی و اطمينان ادامه يافت....
دولت افغانستان تا سال 1928 با عقد قراردادهای متعددی روابط خويش را با دولتهای جاپان، سويزرلند، پولند، فندلند و ليبريا برقرار نمود؛ درحالی که با دول بزرگ اروپا قبلاً قراردادهای بسته بود: قرارداد مودت بين افغانستان و ايتاليا در3 جون 1921 بامضاء رسيد و قرارداد روابط سياسی افغانستان و فرانسه در28 اپريل 1922بسته شد؛ متعاقباً مواقت نامۀ امتياز حفريات فرانسه در افغانستان به تاريخ 9 سپتمبر1922 امضاء شد و فرانسوی ها در شقوق فرهنگی و صحی افغانستان سهم بارز ومؤثری گرفتند. طلبۀ افغانی [دانشجويان افغانستانی] نيز در فرانسه مشغول تحصيل بودند. دولت جرمنی در افغانستان دوستانه استقبال می شد و قرارداد مودت بين دولتين در3 مارچ 1926 بسته شد؛ درحالی که سالها قبل متخصصين جرمنی در شقوق مختلف امور اجتماعی افغانستان مشغول خدمت بودند و طلبۀ افغانی[ دانشجويان افغانستانی] در کشور جرمنی تحصيل می نمودند. جرمنی ها که بيشتر از دوصد نفر درافغانستان داخل کار شدند از طرف مردم افغانستان نيز حسن استقبال می گرديدند.
دولت افغانستان با مساعی که نمود به زودی سفرا و قونسل ها و نمايندگان تجارتی افغانستان در ممالک عمده اروپا و آسيا مستقرگرديد و زندگی بين المللی او در ساحۀ وسيعتری آغاز نمود. [گرديد]»(12)
واما، طوری که درسطور بالا تذکاريافت، دردرون دستگاه دولت و کابينه، تضادهای عميق وموضعگيری های متفاوت انديشوی وجود داشت. درحالی که محمود طرزی وزير خارجه بمثابۀ يکی ازپيشگامان جنبش مشروطيت دوم، طرفدار تغييرات اساسی و تحولات بنيادی، بشمول استقرارنظام مشروطه درکشوربود؛ ولی عبدالقدوس خان صدراعظم، جنرال محمد نادر خان و سايرعناصر ارتجاعی دستگاه دولت، با تمام نظريات ترقی خواهانۀ طرزی وشخص شاه امان الله، موضع مخالفت را درپيش گرفتند. چنانچه شخص نخست در نامه ای عنوانی حضرات مجددی اينگونه عقده گشايی ميکند:
«جنابان فضايل نشانان شرافت بنيانان شمس المشايخ صاحب و نور المشايخ صاحب را حضرت الهی ازآفات ارضی و سماوی محفوظ و مسلم دارد... آن جناب به خوبی ازعريضۀ سابقه ام آگاه می باشند که از حضور اعليحضرت درخواست نموده بودم که چهارساعت موقع شرفيابی مواجه جنابان داده شود تا آنچه را که فرض منصبی منست به حضور شما بغرض گردن خلاصی اخروی به عرض رسانده، بعد ازآن وجود مبارک شان رابه خدا وند سپرده و خود را پيادۀ شطرنج و جزء بيجان بدانم و دراطاعت اولوالامرجان دهم و زبان نگشايم دو دفعه که شرفيابی برايم حاصل شد شمايان نبوديد و ناظر صاحب خارجه (محمود طرزی) دربين بود و من ازاظهار مطلب بازماندم زيرا دريک فقره راۀ و رأی ناظرخارجه مخالف رايم بود وگر با من می پيچيد و نظر اعليحضرت هم آنطرف می بود، بدون خجالت چيزی بدست نمی آمد، اينک شمه يی ازنظر خود را به واسطۀ آن جنابان خلاصه می نمايم: نصارا در مورد مسلمانان دو نوع حمله دارند يکی با شمشير و ديگر با قلم و فريب، ازحملۀ اول ملت و دولت را درحساب می گيرند و درحملۀ دوم شخص شاه درنظر است که ملت را به گردن دو لت می اندازند و نتيجه آنهم" اصول مشروطيت " است که سيزده سال پيشتر« پايونير» ازآن ذکرکرد و گفت: مشروطيت درترکيه و ايران به سببی مستحکم شد که مردم لذت آزادی چشيده بودند؛ واما درافغانستان برعکس ترکيه و ايران مشروطيت ثمری نداد برای ويرانی اين دولت کدام سردار نامدار يا ملای بيرق دار ويا خان با اعتبار به کار است.
من ميدانم که برای دولت انگليس قوت حمله وحواله شمشيربالای ملت و دولت افغانستان نمانده وآنچه مانده فريب است که عبارت از«مشروطيت» است وعلاج آن اين است که « از طرف شرع انورمشروطه طلبان را بايد واجب القتل» دانست و بعد ازآن برای تعليمات علوم جديده دست و آستين را بالانمود. خواستم که درقندهارنيزتعليم علوم جديد را جاری نمايم. ليکن به حکم شرع بايد ميکروب مشروطه ازبين برده شود ازآنست که ازعلمای اينجا سوالی نموده و جواب گرفتم و به غرض استحضارشما فرستادم اگرلازم بدانيد تقديم حضورنموده دروازۀ اين « فريب » را بند نمائيد....»(13)
ازمطالعۀ اين جريانات فهميده ميشود که نهضت امانی و جنبش مشروطيت دوم از يکسو با استعمار انگليس درگيربود؛ ازطرف ديگر قوتهای ارتجاعی درداخل کابينه وخارج ازآن در سراسرافغانستان عليه نظام مصروف دسيسه سازی و توطئه چينی بودند.
بلی، همين اتحاد مثلث شامل نيروهای ارتجاعی درون حاکميت با روحانيون وابسته به دربار سلاطين ستمگرپيشين، درتحت رهبری دولت انگليس بودند که با استفاده از اشتباهات کمرشکن امان الله خان، ازطريق سازماندهی شورشهای ارتجاعی درپکتيا و ننگرهار توانستند دولت را ازتطبيق ريفورم های بنيادی به نفع توده های مردم بازداشته، حمايت مردم را ازآن بزدايند.
و اما! دراين راستا اشتباهات بزرگ و کمرشکن شخص شاه نيز نقش تعين کننده را در سرکوب اين نهضت بجا گذاشت و جاده را برای برچيدن بساط حاکميت هموار نمود، که مختصری ازآن به شرح زير برشمرده می شود:
1- بزرگترين اشتباه شاه امان الله اين بود که پس از سرنگونی رژيم قرون وسطايی پدرش و کسب استقلال کشور و پيش کشيدن ريفورم های بنيادی درافغانستان؛ کادرهای ملی مؤمن و معتقد به اين تحولات را جهت پياده کردن اهداف ذکرشده ی نظام، بسيج، متشکل و منسجم نه نمود؛ بلکه برعکس دولتی را از ترکيب عناصرمترقی و سرداران مرتجع تاريخ زده، تشکيل و انها رادر کنارهم قرارداد که يک بخش دولت در جهت تطبيق ريفورم ها کار صادقانه می نمودند و بخش ديگری بر ضد آن اهداف، فعاليتهای دشمنانه و خرابکارانه را انجام ميدادند. بدين ترتيب دشمنان تاريخی نهضت مشروطيت دوم، فعاليتهای تخريبی خويش را دردرون حاکميت انجام و دولت جوان نوبنياد را زير ضربات شديد درونی قراردادند؛
2 ـ اشتباه بزرگتر ديگر وی همانا برخورد زشت وغيرمسؤولانه امير درمورد زندانی ساختن وشکنجه ی روحی جانکاه سردار نصرالله خان نايب السلطنه کاکايش؛ درمقابل خدماتی که وی درمراحل مختلف برای امير نموده بود؛ برجسته می باشد؛ اما امير، پاداش آن خدمات آتی عم خويش را طوری ادا نمود که در فرجام منجر به مرگ نايب السلطنه و برافروختن آتش خصومت طرفداران وی گرديد:
ـ به گواهی تاريخ، زمانی که امير حبيب الله خان درمورد سوء قصد بر وی در سال 1918 بالای امان الله «ظنين شد و اورا و مادرش را مورد تهديد به حبس و طلاق قرارداد؛ اين هردو نفر به نايب السلطنه متوسل شدند و نايب السلطنه بسهولت آنها را از خطر نجات داد و ضامن اعمال آينده شان گرديد.» (14)
ـ درهمين سال زمانی که نايب السلطنه پيام حزب سری ملی را درمورد ترور اميرحبيب الله خان رد کرد و گفت:«من به کشتن امير موافقت ندارم واما اگر محبوس نگهداشته شود مخالفت نخواهم کرد. اين کلمه نايب السلطنه که قرآن عهدنامه پارتی در دست او و سند غير قابل ترديد بود، حزب دربار را از بنياد در لرزه انداخت وتا يک سال ديگر تنفس عين الدوله و رفقايش بشماره افتاد. زيرا زندگی همه در دست نايب السلطته بود. اما نايب السلطنه عقيدتاً شخصی نبود که معاهدين خود را در معرض هلاکت قراردهد.»(15)
ـ درماه فبروری سال 1919 موضوع کشته شدن امير حبيب الله خان برادرش را مطابق اسناد دست داشته و پيام قبلی حزب سری ملی می دانست که اين قتل کار حزب به رهبری امان الله خان است؛ ولی وی نه تنها دست به واکنش افشاگرانه نزد؛ بلکه اين راز را تا ختم زندگی اش مکتوم نگهداشت.
ـ در18 فبروری همين که پسران ارشد اميرحبيب الله با سايرارکان دولت در جلال آباد، مراسم بيعت را به نام نصرالله خان نايب السلطنه انجام دادند و شاه جديد فرمان ها را به ولايات کشور ارسال و موضوع را به اطلاع دولت انگليس نيز رسانيد؛ اما بموجب وصول پيام امان الله خان مبنی براعلام سلطنت وی در کابل؛ نصرالله خان برخلاف راه و روش ساير زمامداران سدوزايی و محمد زايی و تقاضای طرفدارانش؛ از سلطنت اعلان شده دست کشيد و از بروزجنگ و خونريزی جلوگيری بعمل آورد و به تعقيب بيعت نامه به شاه جديد ، خودش نيز راساً به ارگ سلطنتی کابل مراجعه و بيعت نامه خود را مسجل نمود.
اما شاه امان الله دربرابراين خدمات ذکر شده ی نايب السلطنه، بعوض اين که اورا بحيث مشاور بگمارد ويا بحيث فرد متقاعد رهسپار منزلش نموده گاه گاه با احوال گيری و شنيدن مشوره هايش، رضائيت خاطر او و حمايت طرفدارانش را حاصل نمايد؛ برعکس شاه بدانديش، برمبنای شايعات و راه اندازی دسايس دولت انگليس درمورد نايب السلطنه و هواداران وی، راه زندانی ساختن و دادن شکنجه های روحی عم خويش را پيشه کرد و بدينگونه زمينه مرگ تدريجی او را توأم با کسب خصومت طرفدانش و تطبيق برنامه ی انگليسها و عمال درکمين نشسته آنان درسرحدات کشور و داخل افغانستان، فراهم نمود.
3- سومين اشتباه شاه اين بود که هيچگونه کار مثمری را جهت رشد و تکامل کمی و کيفی "حزب سری ملی"، ايجاد پايگاه توده يی آن در ميان مردم و اتخاذ تصاميم سرنوشت سازرا برمبنای خرد جمعی، اعضای حزب واهل بصيرت انجام نداد؛ بلکه به پيشنهاد های اعضای اين حزب که خواست نخستين شان استقرار نظام مشروطيت بود؛ نيز تمکين نه نمود؛ اعضای حزب را مأيوس و به تدريج از کنار خود دور کرد و جای آنان را عناصر فاسد، رشوه خوار، مرتجع و عقبگرای پيرو انديشه های قرون وسطايی گرفت:
« يک قسمت ديگر مامورين بزرگ که با سياست خارجی آشنايی و با سياست داخله دلچسپی نداشتند فقط مشغول رشوت خوردن و پول اندوختن بودند و بس. درمقابل، شاه تنها مانده بود و ديگر حزبی و مشاورينی با کفايت نداشت. آن رجال فعال و هم عقيده قديم او که در راه تبديل رژيم خدمت کرده بودند، نيز به آهستگی ازپهلوی شاه دور ساخته شدند، بعضی درولايات داخله و بعضی درسفارت های خارج و دور ازمرکز منصوب گرديدند.
باين صورت صحنۀ سياست و اداره برای اشخاص مخالف دولت بازتر می گرديد، و بعد از انهدام دولت معلوم شد که چگونه بعضی رجال عمدۀ دولت دراغتشاشات خوست و شنوار و کاپيسا دست داشتند. يک حاکم اعلی دولت (امرالدين خان هندی) به غرض مشتعل ساختن مردم پاکتيا درمجامع عام قانون را جانشين شريعت معرفی می کرد، و يک والی دولت درهرات (محمد ابراهيم خان) توسط محمد محفوظ خان هندی قوماندان کوتوالی، محبوسين را آن قدر گرسنگی ميداد تا در بام محبس بالا شده، صلوات می کشيدند و آذان ميدادند وشهريان هر روزی اين درامای تکراررا ميديدند. يک نفروالی ديگر(عظيم الله خان) بدون مدافعه ولايت قطغن و بدخشان را دربيعت بچۀ سقا[حبيب الله کلکانی] داخل نمود. و يک والی ديگر (علی احمد خان والی کابل) بنام تنظيم اداره درکاپيسا می رفت و با حبيب الله بچۀ سقا [کلکانی] و سيد حسين محرمانه عهد و پيمان می بست و ديگری ( احمد علی خان رئيس تنظيمه) درکاپيسا و پروان ميرفت و دهاره دزدان را با اسلحه دولت مجهز می کرد. يک قوماندان نظامی (محمد گل خان مهمند) هم عامداً هنگام اشغال شنوار پست خود را درجلال آباد ترک می کرد و دها مثال اين. کتله های دهقان کشور نيز به مرور[زمان] زيرضربات ماليات روزافزون و رشوت مامورين و بی اعتنائی دولت کوفته و متنفر و آمادۀ هرگونه قيامی می شدند.
البته سياست مخالفانۀ خارجی می توانست ازين زمينه مساعد برای انهدام دولت مخالف خود استفاده کند، خصوصاً که دولت امانيه تمام دروازه های کشور را بر رخ هرگونه اشخاص خارجی و مخصوصاً مسلمانان مستعمراتی بازگذاشته بود. دولت هنوزتشکيلات ضد جاسوسی نداشت و دايره ضبط احوالات او فقط مصروف تعقيب دوستان دولت بود نه ازدشمنانش، چنانيکه تا سنگوخيل برعسکر وافسر دولت حمله نه نمود ، دولت کمترين اطلاعی نداشت، وهم تا وقتيکه بچۀ سقا[حبيب الله کلکانی] درپشت دروازۀ ارگ سلطنتی بحمله آغاز نکرد، رياست ضبط احوالات افغانستان اطلاعاتی نداشت، درحاليکه عمال خارجی درداخل صفوف تمام مردم افغانستان درروستا وشهرنفوذ کرده ودرلباس تاجروملا، قالين فروش و سماوارچی، مامور وترجمان، داکتر و معلم مشغول پروپاگند خطرناک بودند.
اين فساد اداره با ضعف زمامدارکل، مردم افغانستان را ازحمايت و پشتيبانی دولت بازداشت وازديگرطرف نقشه های نهانی توطئه ودسيسه عناصرارتجاعی داخلی، با اقدامات وفعاليتهای جاسوسی استعماری يک جا شد، و بارديگرکشورافغانستان درآستانه يک تحول تاريخی اجتماعی واژگونه گرديد، واين خود سنت سياست استعمار بود که درظهورهرجنبش نوين، افغانستان را بقدرمقدورعقب براند. (16)
4 ـ يکی از اقدامات مصيبتبار ديگر شاه امانالله، که آتش خصومت ميان اقوام، بويژه شمال و جنوب کشور را مشتعل نمود، تصويب " نظامنامه ناقلين به سمت قطغن" بوده است.
" نظامنامه ناقلین، قانونی بود که پایه های بی عدالتی و تبعض را در کشور پی ریزی کرد و تبعات فاجعه بار آن تا امروز نیز دست از دامن کشور و مردم برنداشته است.این قانون دردوره های نادرشاه و ظاهرشاه نیز قاطعانه پیگری شد و زمینه جابجایی قبايل دوطرف نوارديورند را در سمت شمال کشور مساعد ساخت. که در طول 40 سال اخيرآنان ميزبان طالبان پاکستانی و افغانی! داعش و ساير باندگروپ های تروريستی، بشمول شرارت پيشه های حکمتيار و سياف... دراستان های شمال کشور می باشند.
همچنان، جنایات محمد گل مهمند دراین دوره ها و در تطبیق این پروژه دردی است، غم انگيز و فراموش ناشدنی."
این نظامنانه، دوازه ماده دارد؛ ازآن جمله در ماده دوم آن چنین آمده است:
۲- «مطابق نظامنامهء تفریق وظایف حکام، مدیریت زراعت قطغن قبل از رسیدن ناقلین زمین های قطغن را بنظر دقت گرفته وبرای اسکان ناقلین استحضارات اولیه را اجرا میدارد، ازآنجمله زمینی که حالا آب داشته و برای اسکان ناقلین تیار باشد مشخص میکند و تعداد نفری ناقلین را که درین زمینها سکونت و گذاره کرده میتوانند تعیین میکند.»
ماده ی ۶- «صورت انتقال ناقلین اهالی ولایت کابل وحکومتیهای اعلای سمت مشرقی و جنوبی در نواحی قطغن و تعیین جای برای اسکان ناقلین وصورت اسکان شان با معافیاتی که ازطرف دولت داده میشود مطابق مواد این نظامنامه تعمیل میشود.»
ماده ی ۷ـ «کسانی که با عیالداری خود از رعایای حکومتی متعلقهء کابل وحکومتیهای اعلای سمت مشرقی و جنوبی خواهش زمینداری و رفتن قطغن را داشته باشند برای ترفیهء حال اوشان معافیات ذیل داده میشود:
الف: برای هر فرد ذکور واناثیهء خانه واری که هفت ساله ویا بالا باشد فی نفر هشت جریب زمین آبی از اراضی که برای ناقلین مخصوص ومعین می شود درعلاقه و نواحی حکومت قطغن داده میشود.
ب: قیمت زمین مذکور از طرف ناقلین فی جریب یک شاهی بخزینهء دولت تسلیم میشود. نائب الحکومهء قطغن بموجب مادهء (۱۰) نظامنامهء فروش اراضی قبالهء شرعی برای ناقلین میدهد.
ج:- برای بذر افشانی سال اول فی جریب چهار سیر گندم و جو بضمانت همدیگر داده میشود، بعد از سه سال در ظرف سه سال واپس بقرار …. همان سال اول گرفته میشود.
د: – برای چهل جریب زمین دو صد روپیه معادل ۱۸۲ افغانی ۸۲ پول عوض قیمت خرید قلبه وغیره سامان زمینداری بضمانت همدیگر بطور تقاوی داده میشود، بعد از سه سال در ظرف سه سال گرفته میشود.
هـ: – از اول کشت شش سال کامل از مالیات دیوانی معاف میباشند».
و:- از اول سال هفتم الی سه سال کامل مناصفه مالیه پلوان شریک گرفته میشود، و بعد از اکمال سه سال مذکور، موافق پلوان شریک مالیه گرفته میشود.
ز:- محصول مال مواشی که ناقلین با خود در قطغن آورده باشند، در اول آمدنشان سیاهه میشود، و درمدت سه سال از محصول معاف میباشند و نیز از محصول گاو قلبه که در قطغن بقدر احتیاج زراعت زمین خود خریداری میدارند، سه سال معاف هستند.
ح:- محصول سرخانه فی خانهوار، ده روپیه مقرر است، ناقلینی که به موجب مواد این نظامنامه روانه قطغن میشوند، در مدت سه سال از محصول سرخانه معاف گفته میشوند.»
ببين تفاوت راه، از کجاست تا به کجا؟
5 ـ شاه برنامۀ علماً تنظيم شده ای را درزمينه ی پياده کردن اهداف ترقيخواهانه ی نهضت مشروطيت دوم؛ برمبنای شرايط مسلط آن وقت وقدرت وتوانمندی امکانات تطبيق آن درجامعه توسط متحدينش، توأم با تشخيص دقيق دشمنان داخلی ومبارزه ی قاطع عليه آنان را دراختيار نداشت.
6- همينگونه او به عوض رويدست گرفتن برنامه های زيربنايی، که موجب تغييروبهبود در وضع زندگی فلاکتبارمردم ميگرديد؛ بعد ازبازگشت ازسفر اروپا، انجام کارهای جنجال برانگيز ذوقی و سليقه يی مانند تعيين رنگ و لباس زنان و مردان، تغيير روز رخصتی هفته ازجمعه به پنجشنبه و پروگرام پيش ازوقت رفع حجاب زنان و امثالهم را درپيش گرفت که سرانجام راه اندازی اين حرکت های تقليدی بی ثمر ضد سنن و عنعنات ديرينۀ مردم، نه تنها دولت را ازانجام وظايف اصلی، يعنی تحقق تحولات بنيادی بازداشت؛ بلکه برای دشمنان وطن و مردم زمينۀ تبليغات تخريبی و فعاليتهای ضد دولتی را مساعد نمود که نمونه های آن چنين ثبت و ضبط تاريخ شده است:
«اما شاه پس از[سفرخارج و] وصول به پايتخت، درحالی که ادارۀ امور روزمره را بازهم به وکيل
[محمد ولی خان] واگذار شد، نقشه اش را جهت دورۀ جديد اصلاحات طرح نمود. اساساً وی ازعقب نشينی
که چهارسال پيش درلويه جرگۀ پغمان دربرابرملايان وسايرعناصرمحافظه کار به عمل آورده بود، پشيمان بود و اکنون می خواست آن را توسط اقدامات تازه جبران کند. دراين جا به اين نکته اشاره ميکنيم که برخلاف اصلاحات دورۀ اول پادشاهی او که محصول انديشه و تجربۀ يک تعداد از شخصيتهای متفکر افغانستانی وخارجی بود، اصلاحات تازه بيشتر ازمغزشخص شاه نشأت می کرد وهمکاران نزديک اوچون محمود بيگ و محمد ولی خان نه تنها درطرح نقشۀ آن شرکت نداشتند بلکه دربسا موارد با محتوی و طرز اجرای آن مخالف بودند. آنها حتی دلايل مخالفت شان را به شاه اظهارنمودند اما او به آن اعتنا نکرد و مانند شخصی که در حالت خلسه و نشه به اجرای کاری می پردازد، نقشه هايش را بدون توجه به عواقب آن تطبيق کرد.
درمرحلۀ اول به کارآزاد ساختن زنان مشغول شد. درماه جولای ملکه ثريا درمقاله ای درامان افغان ضرورت رفع حجاب را بيان کرد، متعاقب آن شاه زنان مامورين ارشد و معاريف شهر را در قصرشاهی دعوت نموده با آنان ازآزادی زنان درسايرکشورها صحبت نمود و درضمن آن اظهار داشت که اگرشوهران شان به آنها آزادی نميدهند حق دارند ايشان را هدف گلوله قراردهند ووی شخصاً سلاح لازم را برای اجرای اين کار به ايشان خواهد داد(!) درعين حال امرشد تا مردان هم لباس سنتی شان را ترک گفته لباس اروپايی به تن کنند و کلاه اروپايی به سر بگذارند و اين فرمان نامعقول که منافی تمام موازين آزادی و دموکراسی بود با تهديد به جريمۀ نقدی بالای مردم بيچاره ای که نه توان تهيه لباس مذکور را داشتند ونه با طرزپوشيدن آن آشنا بودند، تطبيق گرديد و طبيعی است که موجی از بدبينی را دربرابرشاه و اصلاحات او برانگيخت.
سپس شاه لويه جرگه را برای بررسی و تصويب اصلاحات تازه به کابل دعوت کرد و وکلا رامجبورساخت تا برای شرکت درآن عمامه و لباس محلی را کنارگذاشته لباس سياه اروپايی به تن کنند وکلاه شاپو به سر بگذارند. آنها که ازاين تحميلات سخت ناراحت شده بودند ازمرحلۀ نخست دربرابراصلاحات جديد موضع مخالف اختيارکردند. جرگه ازتاريخ 28 اگست تا 5 سپتمبر 1928(6 سنبله تا 14- 1307) درپغمان انعقاد يافت. شاه درآن چند خطابه راجع به مزايای تمدن جديد و حقوق نسوان ايراد کرد و تأسيس پارلمانی را مرکب از 150 عضو با تمديد مدت خدمت نظامی از دوسال به سه سال و جمع آوری يک اعانه ای عمومی براساس پنج افغانی را از هرنفر ويک ماه معاش ازهرمامور به مقصد خريداری اسلحه از خارج پيشنهاد کرد. همچنان تقاضا کرد که ملکه ثريا به عنوان ملکۀ رسمی وپسر او سردار رحمت الله خان به عنوان وليعد افغانستان قبول شوند. اين پيشنهاد با بی ميلی ازجانب لويه جرگه تصويب شد اما پيشنهاد ديگر او دربارۀ محدود شدن تعداد زوجات و تعيين حد اقل سن ازدواج ازجانب مجلس رد شد و درپايان کار وکلا با ذهن مخالف وبرآشفته مجلس را ترک گفتند و دربازگشت به محل سکونت شان شاه را برخی به بی دينی و بعضی به بدعت و نوآوری دردين متهم ساختند.
تعيين صدراعظم يا رئيس الوزرآء به ذات خود فکرمعقول بود و با برنامۀ مشروطيت که شاه ادعای تطبيق آن را داشت موافق بود، اما چون درآن هنگام دو جريان سياسی مشخص تحول طلب و محافظه کار درکشور وجود داشت که رهبری غير رسمی دسته اول با محمد ولی خان و قيادت بازهم غيررسمی دسته دوم با محمد نادر خان بود بايستی مقام صدارت به يکی ازاين دو تفويض می شد تا کابينه را ازبين همکاران خود تشکيل می کرد ويا اينکه کارتعيين صدراعظم که برای مدت نه سال به تعويق افتاده بود بازهم تا تأسيس اولين پارلمان ملت می ماند. درضمن سعی به عمل می آمد که جريان های مذکوربه شکل حزب درآمده زمينه را جهت تشکيل حکومت حزبی مساعد می ساخت، اما شاه به هيچ يک ازاين اقدامات نپرداخت ....عبدالرحمن لودين رهبر دستۀ تندرو جوانان افغان که [ درمورد رياست وزراء توسط شاه] دست به مخالفت بلند نموده گفت" چون شاه غيرمسؤول می باشد، رئيس الوزرايی مسؤول لازم است تا ازاعمال خود به ملت جواب بگويد." شاه به اين گفتاراعتنا نکرد، فردای آن عبدالرحمن خان ازوظيفه اش به صفت مدير گمرک کابل استعفاء داد و اين امرشگافی را که اخيراً بين شاه و روشنفکران پيدا شده بود عميق تر ساخت.
درچنين احوال که تحريکات عليه شاه به نقطۀ عروج رسيده بود آخرين افراد دستۀ روشنفکر که يگانه طرفداربرنامۀ اصلاحات بودند هم کابينه را ترک گفتند. محمد ولی خان وظيفۀ وزارت حربيه را به عبدالعزيز خان بارکزايی سپرد وخود اجازۀ مسافرت به خارج گرفت، اما شاه تاريخ مسافرت اورا به تعويق انداخت ووی با عنوان وکيل که هنوزترک نکرده بود دروضع مشکوکی باقی ماند....
وزيران و مأموران بزرگ که آينده را مشکوک می ديدند درصدد آن بودند که يک آن اول ترکيسه شان را ازسيم وزرمملو سازند و برای اين کارحتی اصلاحاتی را که هدف آن رفاه و بهبود عامه بود مثل شامل ساختن کودکان درمکاتب و رفع حجاب و استعمال پارچۀ وطنی و امثال آن وسيلۀ اخذ وجرساخته نقشه های شاه را درنظر مردم بی اعتبار مینمودند.
شاه که توسط درباريان متملق ازمردم تجريد شده بود ميخواست که رشتۀ اصلاحات يا تغييرات تازه را که بعضی ازآنان مثل تبديل روز رخصتی هفته ازجمعه به پنج شنبه و پوشيدن لباس اروپايی بی محتوی و برخی مانند رفع حجاب و تعليم نسوان سودمند اما وسايل تطبيق آن مفقود بود، به قوۀ نطق و بيان عملی گردند... درباريان متملق او را به اين کار ها تشويق نموده امان الله کبيرمی ناميدند درحاليکه دوستان واقعی اورا از نتايج آن برحذرمی ساختند ليکن سخنان مصلحت آميزشان در برابرمداهنه و تملق دستۀ مخالف و حالت روانی خود شاه، جايی را نمی گرفت و وی هرروز به سرعت اقداماتش می افزود.» (17)
شاه امان الله در لویه جرگه پغمان(12)
بدين ترتيب با تهی نمودن برنامه ی نهضت مشروطيت دوم ازمحتوی ودرونمايۀ اصلی آن؛ عدم تمکين به پيشنهادها ونظريات روشنفکران ترقی خواه و تحول طلب افغانستان به شمول ذواتی که درسرنگونی سلطنت استبدادی پدر وپيروزی خودش نقش مرکزی داشتند ودورنمودن همۀ آنان از درون حاکميت؛ عدم توجه به کار و فعاليت مستمر"حزب سری ملی" و رشد کمی و کيفی آن، جهت انجام اهداف مطروحه ی نهضت، اداره ی حکومت وتربيت کادرهای ملی وطن دوست وهدفمند؛ يکه تازی شاه ومصروف شدنش در کار های تقليدی وغيرضروری که منجر به محاصره وی بوسيله ی مامورين فاسد، رشوه خوار و وابسته به ارتجاع واستعمار گرديد؛ زمينه های عينی و ذهنی را برای سازماندهی شورشهای ارتجاعی زير نام دين ومذهب درپکتيا و ننگرهارمساعد نمود تا قوای نظامی دولت را درآن مناطق مصروف وذهن رهبری دولت را سراسيمه نمايند.
سرانجام با هجومی ازجبهۀ شمال کابل به سرکردگی حبيب الله کلکانی، شاه پايتخت را گذاشت؛ نخست به قندهاررفت، سپس برغم اين که وی از حمايت روشنفکران کشور و پشتيبانی شهروندان قندهار و مردم هزاره جات برخورداربود؛ ولی دراثر انجام يک دسيسه ای که از داخل و ازدرون دولت و اطرافيانش توسط عمال انگليس راه اندازی وجنرال محمد نادرخان ازجانب انگليس ها در سرحدات جنوبی کشوربخاطرتضعيف روحيه ی رزمی شاه و دستيابی به تاج و تخت سلطنت کابل پرتاب شده بود؛ شاه ، افغانستان را برای هميش ترک گفته، رهسپار ايتاليا شد و در ماه ثور 1339 ديده از جهان بست.
بدين گونه، نهضت مشروطيت دوم نيز بوسيله ی ارتجاع سياه و سپيد وابسته به استعمارو مداخلۀ مستقيم دولت انگليس سقوط نموده، افغانستان برای سالهای متمادی ازمسير قانونمند رشد و تکامل اقتصادی و اجتماعی باز ماند.
نتيجه گيری از اين دوره ی تاريخ:
ازمطالعه ی نگارش های ذکرشده ی رويدادهای نهضت مشروطيت دوم وعملکردهای آنان، اين نتيجه بدست می آيد، که ازميان رهبران و نخبگان اين جنبش آزاديخواه و تحول طلب،بشمول" حزب سری ملی دربار" شاه امان الله، يک شخصيت وطندوست ترقيخواه؛ وليک آرمانگرای ذوق پسند بوده؛ نه يک رهبر انديشمند واقعيت گرای مدبر و واپس نگر؛ با آنهم جايگاه وی را درمتن تاريخ سده های پيشين، نمی توان همرديف ساير شاهان و زمامداران دو قبيله ی سدوزايی و محمد زايی، گماشت و در کنار آنان قرارداد.
زيرا: شاه امان الله، مانند احمد شاه درانی، بخاطر توسعه ی حکمروايی و چور وچپاول دارايی مردم و کشورهای بيگانه، لشکرکشی را پيشه نکرد؛ سرزمين های همسايه را اشغال نه نمود و خون هزاران جوان کشورخود را نريخت وصدها هزار انسان بی دفاع مورد تهاجم را ازدم تيغ نکشيد؛
وی مثل تيمورشاه سدوزايی و" ضياء الملت والدين"(!) امير حبيب الله محمد زايی پدرش، اشتياق سيری ناپذير زنبارگی را بخاطر رفع شهوات پرتلاطم هوا وهوس، در دل نه بست؛ بسترخوش گذرانی را هرگز، هموار نکرد و صدها زن و کنيز را در روسپی خانه های ارگ سلطنتی نگه داری نه نمود؛ بلکه کنيزهای پدرش را آزاد کرد واز ارگ بيرون کشيد؛
همين گونه اومانند شاه شجاع، اميردوست محمد خان، اميرمحمد يعقوب خان، اميرعبدالرحمان خان، امير حبيب الله پدرش ومحمد نادرخان ، مبارزين ضد استعمار انگليس را سربه نيست نکرد و طوق غلامی اسارت را بخاطر بدست آوردن پول و مزد ماهوار، درگردن نه آويخت؛ استقلال کشور و آزادی مردم اين سرزمين را درمعرض معامله ی خائنانه قرار نداد؛ بلکه آن را بزور شمشير و رزم و پيکار جوانان اين کشور، ازدولت بريتانيای کبير که آفتاب در مستعمراتش غروب نمی کرد، بدست آورد و تا واپسين نفس های زندگی از موضع گيری اش عليه ارتجاع و استعمار کهنه و نو، مثل ديگران، ابراز ندامت نه نمود.
بنابرآن، بايست حين سرزدن به برگ های تاريخ کشور و مرور برعملکردهای زمامداران سه سده ی اخير، شاه امان الله را علی رغم اشتباهات بزرگ ذکر شده اش، از ليست سياه ساير زمامداران بدنام سدوزايی و محمد زايی بيرون کشيد و داوری را پيرامون ميزان عملکردهای مثبت و منفی وی به داور تاريخ و نسل های جوان فرهيخته و انسان سالار امروز و آينده ی کشور گذاشت تا در نحوه ی داوری، ملاحظات " سمپتی و انتی پتی" قومی، قبيله يی و بيماری " ملی گرايِ" جاگزين حق و حقيقت نشده، داوری اشتباه آميز، واژه ی گرانسنگ " عدالت" را به پايه های دار نکشد.
واما،اگر رويدادهای تاريخی قرن بيستم را درکشور، ازآغاززمامداری شاه امان الله تاپايان حکومت دکتر نجيب الله، بدقت مرور و بررسی نماييم؛ بدرستی درمی يابيم که آن اشتباهاتی که باعث سقوط دولت امانی وناکامی نهضت مشروطيت دوم گرديد؛ عين اشتباهات تا سرحد ارتکاب خيانت به روند تحولات، رشد و تکامل نهضت دموکراتيک جامعۀ افغانستان، بوسيله دو زمامداربعدی (سردارمحمد داوود و دکتر نجيب الله) نيزصورت گرفت؛"
وليک اين اشتباهات تاريخی، نه دوبار؛ بلکه سه بار، در اين کشور،تکرار گرديد":
- سردارمحمد داوود، صدراعظم مستعفی وجنرال متقاعد که درحالت انزوا درمنزلش قرارداشت؛ هيچ يک ازاعضای کرسی نشين خاندان سلطنت، مامورين عالی رتبۀ لشکری و کشوری، و درباريان چاکرمنش پيشين، از وی يادی نمی کردند؛ يک تعداد جوانان بيدار و وطنپرست ضد نظام پوسيده ودر حال زوال سلطنتی دربخشهای مختلف اردو، مانند فيض محمد شهيد، عبدالحميد محتاط، پادشاه گل وفادار، احمد ضياء مجيد، مولاداد، هدايت الله شهيد، شيرآقا سرشک، محمد نبی عظيمی، محمد يوسف، عبدالستار وامثالهم که در مراکزمهم و کليدی ارتش ازقدرت وامکانات لازم برخوردار بودند؛ بتاريخ 26 سرطان 1352 با يک اقدام جانبازانه و سرنوشت ساز، کودتای نظامی را به پيروزی رسانيدند و به عمر 40 ساله ی سلطنت روبه زوال محمد ظاهرشاه پايان بخشيده، محمد داوود را ازکنج عزلت بيرون کشيده بحيث رئيس دولت جمهوری افغانستان و رهبرآينده ی مملکت برگزيدند.
با مطالعۀ اوضاع ومشاهده ی چهره های جوان تحول طلب وترقيخواه کشوردرمتن قدرت و ارگانهای دولت جديد؛ هردو جناح سابق حزب دموکراتيک خلق افغانستان نيز حمايت خود را ازرژيم نوين اعلام ودولت جديد را درزمينه تطبيق اهداف ترقی خواهانۀ " خطاب به مردم افغانستان" ياری و مساعدت همه جانبه نمودند؛ وليک داوود خان با استقراررژيم وآرامش نسبی اوضاع درکشور، به مرض خود خواهی، جاه طلبی و يکه تازی های سردارمنشانه ی دوران گذشتۀ خود و خانواده اش بازگشت و روی تمام اهداف و تعهدات قبلی خود پا گذاشته، هريکی ازشخصيتهای ذکرشده را که " زنده شدن پس ازمرگ " را درعالم دنيا و در زندگی خودش به تصوير کشيده بودند؛ از قدرت و اداره ی دولت برکنار کرد. حتا بالای داکترحسن شرق که مثل عصای دستش هميشه درخدمت رسمی و شخصی او قرارداشت، نيز رحم نه نمود؛ عوض آنان بدنام ترين، بی مايه ترين وفاسد ترين اشخاص رشوه خوار، نادان، کم سواد وناتوان مانند عبدالقديرنورستانی مامور ترافيک، سردارغلام حيدررسولی افسرمتقاعد افسرده حال را با تنی چند ازاشخاص متملق و چاپلوس که شب و روز درمدح و ثنای وی مصروف بودند، درکنارخويش قرارداده، با دادن مشوره های غلط و گمراه کننده ی آنان، راه مصيبت، بدبختی و آواره گی را برای توده های مردم و سقوط حاکميت، درپيش گرفت وسرانجام با سرنوشت خود، تمام اعضای فاميلش و جامعه ی افغانستان بازی ناکام را انجام داد.
- همين گونه داکتر نجيب الله که دردامان ح. د. خ. پرورده شده بود و از جانب زعامت حزب و شخص زنده ياد ببرک کارمل درپستهای مهم حزبی و دولتی بشمول رياست عمومی خدمات اطلاعات دولتی گماشته شد؛ اما وی برخلاف انتظار اعضای حزب و اخلاق حزبی بتاريخ 14 ثور1365 مطابق پلان دشمنان تاريخی حزب ووطن دست به کودتای ننگين ضد حزبی عليه زعامت حزب و دولت زد و به تعقيب آن مانند داوود خان طی مدت کوتاهی تمامی اعضای فعال، با دانش، رسالتمند و معتقد به اهداف ترقی خواهانۀ حزب و دولت را که آگاهانه و با ايمان درسنگر دفاع ازوطن، مردم و آرمانهای انسانی حزب قرارداشتند؛ بصورت يکسره ازوظايف حزبی و دولتی سبکدوش کرده تعدادی راهم راهی زندانها نمود؛ بعوض آنان باند جنايتکار حفيظ الله امين را که دستهای شان تا آرنج بخون هزاران عضو حزب و هموطنان ما آلوده بود، با تعدادی ازاشخاص فرومايه و بدنام وابسته به فرکسيون های ضد حزبی، برگزيده، با برنامۀ علماً تنظيم شده ی حزب و قانون اساسی آن وداع گفته راه ارتجاع وعقبگرد را به نفع دشمنان داخلی و خارجی حزب، وطن و مردم افغانستان تا فرجام تعقيب نمود.
نجيب الله نيزدرحزب و دولت، درپستهای حساس و کليدی، مانند روزهای واپسين امان الله خان و داوود خان، افراد متملق، چاپلوس، رشوه خوار و بدنام ترين عناصر دلقک صفت و هرآنکه او را قهرمان مصالحۀ ملی موعظه و مدح می کرد، برمی گزيد.
وی پروسۀ دوستی را با دشمنان حقيقی حزب ، وطن و مردم و کينه و خصومت را با صادق ترين اعضای حزب و منتقدينش تا سرحد جنون و ازخود بيگانگی درپيش گرفت.
سرانجام اين مسير عقبگرد را به نفع دشمنان وطن و مردم تا سرحد سقوط حاکميت، برگزيدن راه فرار و رفتن به پای دار تعقيب نمود.
اما تفاوت بسيارکلی ميان شاه امان الله ، سردارمحمد داوود و داکتر نجيب الله، صرف نظر ازموارد ديگر، دراين است که امان الله خان تا آخرين لحظات زند گی برضد استعمارانگليس رزميد و هرگز تسليم نشد؛ مگرسردارمحمد داوود بصورت رسمی دربرابرمخالفين غربی، کشورهای عربی ومنطقه که با آنها چند سالی درستيز و خصومت قرار داشت؛ تسليم شده، طی سفرهای که به آن کشورها نمود، ازهمه ادعا ها وبلند پروازی هايش رسماً عذرخواهی نمود.
همچنان داکتر نجيب الله نيزازطريق تماسهای استخباراتی وهم بوسيلۀ نماينده گان رسمی خويش، آقايان سليمان لايق و داکتر ضمير وغيره عذرخواهی را پيشه کرد وبه کشورهای که دستهای شان به خون مليونها هموطن ما و ويرانی افغانستان آلوده بود؛ سند تسليمی و انجام خدمت را درمراحل بعدی به پيشگاه آنان تقديم نمود. وليک ازاين که وظيفه او خاتمه يافته تلقی ميگرديد و زمان حکومتش مطابق سناريوی تنظيم شدۀ قبلی گورباچف و ريگن، به پايان رسيده بود؛ آنها داکتر صاحب مرحومی را تحويل نگرفتند.
در رابطه به اين موضوع دربخشهای بعدی به استناد فاکتهای تاريخی، به تفصيل صحبت خواهد شد.
پايان بخش دهم
مآخذ:
1ـ کتاب افغانستان درمسير تاريخ، مؤلف ميرغلام محمد غبار جلد اول صص 743 ـ 742
2ـ همان کتاب و اثر، صفحه 752 چاپ مطبعۀ کابل.
3- همان کتاب ، ج اول، ص 779 .
4- همان کتاب، ج اول، ص 775 .
5ـ همان کتاب، ج اول ، ص 781 .
6 ـ همان کتاب ، ج اول ، ص 775 .
7- افغانستان درپنج قرن اخير مؤلف ميرمحمد صديق فرهنگ، جلد اول صفحه 537 .
8 ـ افغانستان درمسيرتاريخ، مؤلف ميرغلام محمد غبار،ج اول ، ص- 761 .
9 ـ افغانستان در پنج قرن اخير، مؤلف مير محمد صديق فرهنگ، صص 567 ـ 568
10 ـ همان کتاب، ج اول ، ص 792 ـ 793.
11 ـ افغانستان درپنج قرن اخير، مؤلف ميرمحمد صديق فرهنگ،ج 1 ص 544
12 ـ افغانستان درمسيرتاريخ،مؤلف ميرغلام محمد غبار،ج 1 صص 789 ـ 785
13 ـ همان کتاب ، ج اول، صص 802- 803 .
14ـ همان کتاب و همان جلد ص 726
15 ـ همان کناب و اثر ص 726
16- همان کتاب، ج اول، ص 805 .
17- افغانستان درپنج قرن اخير ج اول ازصفحه 554 الی 558 .
تازه ترین مقالات عبدالواحد فیضی
مقالات مرتبط
ساعت 3 شب پنج شنبه اول حوت 1297 مطابق21 فبروری 1919 ترسايی اميرحبيب الله خان که در خيمه اش درشکارگاه... ادامه
پس از کشته شدن امیر حبیب الله در سال ۱۹۱۹ برادرش سردار نصرالله خان (نایب السلطنه که درهنگام قتل با ا... ادامه
خواننده فرهیخته دربرابر شما جستاری علمی- تاریخی از فرزندم خالد وداد قرار دارد که همچون تیزس علمی اش... ادامه
ازآغازجنبش مشروطيت دوم تا پيکارآزاديخواهانۀ مبارزين افغانستان! دوران زمامداری شاه امان ال... ادامه
این نهضت 60 سال پیش، درصبح اول وسپیده دم اول نوروز 1329 خورشیدی با الهام از مبارزات ... ادامه