گذرگاه خطر ناک تاریخ قسمت بیست و پنجم

سیدداوودمصباح

چهارشنبه‏ 29‏ دسامبر‏ 2021

گذرگاه خطر ناک تاریخ

قسمت بیست و پنجم

دراواخر سده نوزدهم میلادی دربرابر سرمایه داری و دولت های بورژوازی استعماری اروپا چالش های زیادی ناشئ از جنبش های کمونیستی وکارگری به رهبری مستقیم کارل مارکس و فریدریش انگلس بوجود آمد. این جنبش علاوه بر این که درکشورهای اروپایی شگاف عظیم طبقاتی را برجسته ساخت؛ بلکه درمستعمرات هم باعث جنبش های آزادی بخش ملی گردید.

سران وسلاطین اروپا به شدت علیه جنبش های انقلابی و رهایی بخش و آزادیبخش مبارزه می کردند و نه تنها در برابر انترناسیونال اول ودوم؛ بلکه علیه جنبش توده ای در فرانسه که به شدت ادامه داشت انواع دسایس و توطئه را بکار می بردند. چنانچه برعلاوه حمله پروس در فرانسه، برای شکست کمون پاریس سران کشورهای سرمایه داری متحد شدند. اتحاد اعلام ناشده برای شکست کمون پاریس نقش بسیار مخربی بجا گذاشت.

درنیمه دوم سده نوزدهم هیچ یکی از کشورهای اروپایی به تنهایی توان سرکوب جنبش های کمونیستی وکارگری کشورهای شان را نداشتند ورنه فروگذاشت نمی کردند. این که کارو فعالیت انترناسیونال اول و دوم به رهبری کارل مارکس و فریدریش انگلس و اشتراک شان در کارکنگره های انترناسیونال، پیش برده می شد، باعث انسجام ونیرومندی و حضورکارگران در صحنه گردید وکارگران به جهان بینی علمی و طبقاتی آشنا شدند وبه این باور رسیدند که جز براندازی نظام سرمایه داری راهی به سوی زندگی عادلانه اجتماعی نیست.

براساس رهنمودها، نوشته ها و سخنرانی ها و اشتراک مارکس وانگلس وحضور پررنگ شان در صف فعالین سیاسی بود که کارگران جایگاه شان را بحیث طبقه رهایی بخش یافتند. جنبش های کمونیستی و کارگری چنان پرقدرت شدند که حکومت های بورژوازی نمی توانستند که از فعالیت کارگران جلوگیری نمایند. بر اساس همان نیرومندی جنبش کارگری بود که مسئله انقلاب کارگری و براندازی سرمایه داری مطرح می شد که بعداً لنین نیز امیدوار بود که در اروپا انقلاب خواهد شد و به کمک انقلاب روسیه خواهند آمد.

 یکی ازین جنبش های کارگری درفرانسه بود که یک باردراواخر سده هجده میلادی و بار دوم در 1848 و بار سوم در 1871 انقلاب پرولتاریای فرانسه به پیروزی رسید که به حماسه انقلاب کارگری تبدیل شد. واین انقلاب بنام کمون پاریس به پیروزی رسید که یکی ازرخ دادهای عمده سده نوزدهم درجهان است.

کمون پاریس :

کمون پاریس اولین و بزرگترین تجربه طبقه کارگر برای بر اندازی نظام سرمایه داری درجهان بود. کرچه کمون پاریس 72روزدرقدرت بود و دراین مدت کوتا چنان دگرگونی های عظیمی را بوجود آورد که مایه حیرت جهانیان گردید. انتقال قدرت به شوراهای کارگران ( 22 شورای محل در پاریس)؛ انتخابی بودن تمام تشکیلات شوراهای کارگری؛ مشارکت دادن، انتخاب کننده و انتخاب شونده برای تمام خلق اعم از فرانسوی و مهاجر، زن و مرد. رهبری کمون انتخابی و شورایی بود و درین کمون ها ،انترناسیونالیست ها، آنارشیست ها، کمونیست ها، سوسیالیست ها، ژاکوبین ها ونمایندگانی از لایه های میانه وهواداران لوئی اوگوست بلانکی که در زندان بود که به عنوان رئیس شورا برگزیده شد. کمون پاریس بعد از انتخاب برنامه های را روی دست گرفت که در تاریخ تا آن موقع بیاد نداشت.

لغو ارتش دایمی؛ لغو مالکیت خصوصی استثماری؛ لغو امتیازات کلیسا و مصادره اراضی کلیسا و مداخله کلیسا در امور آموزش وفرهنگ؛ لغو تمام قوانین امپراتوری؛ اعلام برابری زن و مرد؛ لغو کارکودکان ولغوتمام مکاتب، کلنیک و بیمارستان های خصوصی و اعلام آموزش و درمان مجانی وهمگانی. کمونارد ها ازانقلاب 1848آموخته بودند که بورژوازی را درصفوف خود راه ندهند و دستگاه حکومت فاسد امپراتوری را بصورت کامل حذف کنند.

 درحدود پنجصد هزار کارگربا مردم شهر پاریس که از فقروگرسنگی وبیکاری جان به لب رسیده بودند ،همه با هم نظم جدیدی را سازمان دادند که می توانیست درکوتاه مدت بسیاری ازمشکلات اجتماعی و اقتصادی را حل کند.

کارل مارکس درکتاب« جنگ داخلی فرانسه » بر سرشت آرای آگاهانه مردم درکمون نوشت:

« کمون، تجلی جامعه ای است که خود توده های مردم، قدرت دولتی را به سان نیروهای زنده خویش ونه نیروهای که آنان را مطیع ومقهورمی سازد، دوباره جذب می کنند؛ توده های که به جای نیروی سازمان یافته سرکوب خود، نیروهای خویش را سازمان می دهند.

 کمون فرم سیاسی رهایی اجتماعی آنان است و نه نیروی ساختگی جامعه که از سوی دشمنان شان علیه آنان به کارگرفته می شود. این فرم ساده بود، درست مانند همه چیزهای بزرگ»(1)

فریدریش انگلس، در مقدمه این کتاب در باره تشکیلات کمون پاریس می نویسد:

« اعضای کمون به دو گروه تقسیم می شدند؛ اکثریت شان ازهواداران بلانکی و اقلیتی که از اعضای انجمن بین المللی دفاع از حقوق کارگران بودند، بیشترشان از سوسیالیست های طرفدار پرودن  HON PROD تشکیل می شد.»(2)

تاریخ کمون پاریس:

 لیساگاره (1838 ـ 1901) یکی از شخصیت های فعال در کمون پاریس بوده. نقش خود لیساگاره درکمون متواضعانه بود. اوجریان کمون را درمقام روزنامه نگارورزمنده ای سنگرهای خیابان دنبال کرده است و همانطورکه خودش برای مان نقل می کند،عضو، افسر یا کارمند آن نبوده. لساگاره کتابی نوشته ازچشم دیدها و حضورخود در کمون پاریس بنام« تاریخ کون پاریس». درمقدمه این کتاب

« النور مارکس» (دخترکارل مارکس) مقدمه ای نگاشته است ودریک قسمت مقدمه چنین می نویسد:

« لیساگاره تنها تاریخ اصیل و قابل اعتمادی است که تاکنون در باره ی این به یاد ماندنی ترین جنبش عصرجدید نوشته شده است.

 لساگاره سرباز کمون بوده، ولی این شجاعت و صداقت را داشته است که حقیقت را به زبان بیاورد. اوسعی نکرده اشتباهات حزب خود را پنهان کند یا ضعف های مهلک انقلاب را زیرلعابی براق بپوشاند. اکنون هنگام آن است که مردم معنای واقعی این انقلاب (کمون پاریس) را دریابند ؛ انقلابی که می توان در چند کلام خلاصه اش کرد:

کمون به معنای حکومت مردم توسط مردم و اولین تلاش پرولتارریا برای حکومت به خودش بود. کارگران پاریس وقتی در اولین بیانیه خود اعلام کردند که« می دانند وظیفه مبرم وحق مسلم آن ها است که از طریق تسخیر قدرت حکومتی زمام سرنوشت خود را دردست بگیرند»

استقرارکمون نه به معنای جاگزین کردن یک شکل سلطه ی طبقاتی یا شکل دیگر، بلکه به معنای برانداختن هرگونه سلطه ای طبقاتی بود. کمون به معنای نشاندن تعاون حقیقی (کمونیستی) به جای تولید سرمایه داری بود. شرکت کارگران همه ی کشورها دراین انقلاب، به معنای بین المللی کردن ونه صرفاً ملی کردن زمین و مالکیت خصوصی استثماری است.

 النورمارکس، در آخر مقدمه ی خود بر کتاب لیساگاره چنین می نویسد «نتیجه ی این کشتارها و قتل هزاران مردوزن وکودک چه بوده است؟ آیا سوسیالیسم مرده است؟ آیا سوسیالیسم در خون مردم پاریس غرق شد ؟ نه ، قدرت خونتای فرانسه با حاکم مستبد روسیه (تزار) دست به یکی کند ، بیسمارک می تواند قوانین سرکوب کننده بگذراند و امریکای دموکرات (!) می تواند از او پیروی نماید ، ولی سوسیالیسم همچنان پیش می رود و ازآنجا که سوسیالیسم اکنون به یک قدرت تبدیل شده وحتی در انگلستان هم همه جارسوخ یافته است.»(3)

درین زمان دراروپا با انقلاب کارگران فرانسه و برقراری کمون شورعجیبی به پا شد وجنبش های کارگری در سراسر اروپا آماده بر پایی انقلاب بودند. دولت های سرمایه داری برای جلوگیری ازانقلاب چاره اندیشی کردند وبرای شکست کمون پاریس با بورژوازی وارتش باقی مانده از امپراتوری فرانسه که درورسای 17کیلومتری پاریس به فرماندهی آدولف تیرز تجمع کرده بودند همکاری کردند، حتی سپاه پیروز پروس که شهر پاریس را درمحاصره داشت ، برای شکست کمون پاریس به دولت های سرمایه داری اروپا همدست شدند . اگرکموناردها از سرکوب سریع دشمنان انقلاب در ورسای غفلت نمی کردند ، انقلاب در فرانسه استحکام می یافت و درالمان و انگلیس هم انقلاب کارگری به پیروزی می رسید.

کارل مارکس در ارزیابی ازخیزش کارگری سراسری در اروپا چنین گفت : « این سوسیالیسم ، اعلان انقلاب مداوم است . دیکتاتوری طبقاتی پرولتاریا است به مثابه پله ای ضروری برای گذاربه سوی محوتضادهای طبقاتی بطورکلی ، محو کلیه روابط تولیدی که این اختلافات بر روی آنها پایه می گیرند ،محو کلیه روابط اجتماعی متناسب با این روابط تولیدی ودگرگونی همه ای افکاری که از این روابط اجتماعی بر می خیزند.»(4)

دیکتاتوری پرولتاریا:

این یک موضوع بسیارداغ محافل جوامع بشری از زمان طرح آن توسط کارل مارکس و فریدریش انگلس ازنیمه دوم سده نوزدهم تا کنون؛ ازواژه دیکتاتوری در مبارزه علیه جنبش های کمونیستی و کارگری برای انحراف اذهان زحمتکشان جهان استفاده تبلیغاتی کردند. تمام رسانه های اطلاعات جمعی و سمعی و بصری از قرن 19 تاکنون علیه جنبش انقلابی کارگران و زحمتکشان جهان تبلیغ کردند. سرمایه داری دیکتاتوری هیتلر، موسولونی و پنوشه و دیگر ارباب ستم و استبداد سرمایه داری را، با دیکتاتوری پرولتاریا نسبت دادند ومدعی شدند که دیکتاتوری پرولتاریا ضد دموکراسی جوامع مدرن و متمدن (!) است. گویا، ما دول متمدن ایالات متحده امریکا و اروپا و دیگر اقمار جهانی شان، مرکز عالی ترین دموکراسی، آزادی وعدالت اجتماعی ومدافع صلح جهانی (!) هستیم.

 سرمایه داری جهانی، کارگران و مردم کشورهای شان را چنان مصروف کار و بهره کشی ساخته اند که وقت برای مطالعه و اندیشیدن را ندارند و قسماً به این یاوه سرایی های امپریالیست ها باورمی کنند.  نسل جوان کنونی جهان به این نیاز دارند که بدانند: نخست، پرولتاریا کیست؟

درمفهوم عام به تمام احاد طبقه کارگر و حقوق بگیران کارمزدی گفته می شود که با استفاده ویا فروش نیروی کارخود زنده می ماند. این مقوله فلسفی سیاسی به کارگران صنعتی، یدی، ساختمانی، روزمزد، کارگران خیابان و کارمندان پائین رتبه دولتی، معلمان، استادان دانشگاه ها، ژورنالستان وخبرنگاران وسرانجام دهقانان وکارگران کشاورزی و دام وغیره اقشاری که با کارخود، خود وخانواده اش را نفقه رسانی می کنند، اطلاق می شود.

 به این اساس ملاحظه می شود که این بخش های عظیم جامعه انسانی و کارگری (پرولتری) را تشکیل می دهد، که اکثریت بیش از 90درصد جامعه می باشند. این اکثریت که توسط سرمایه داری مورد استثمار قرار می گیرند، بحیث طبقه کارگر(کارگران و زحمتکشان و دهقانان) وبل مقابل اقلیت سرمایه دار ومالک وسایل تولید بحیث طبقه ای استثمارگرتقسیم گردیده است.

 ازقرن 18 تاکنون این طبقه سرمایه دارتوسط بورژوازی متعلق بخود حکومت های سرمایه داری را رهبری می نمایند که دارای سه فکتورعمده است:«سرمایه + منابع + نیروی مولیده (کارگر) هستند» بلی! این طبقه سرمایه داری با حکومت های که تشکیل می دهند، دموکراسی سیاسی دارند که هرچهار سال یک بار مردم می توانند به یک نماینده معرفی شده بورژوازی رأی بدهند که رئیس جمهور و نماینده در پارالمان بورژوازی غرق در فساد ضد طبقه کارگر باشند؛ اما خط قرمزاین طبقه آن است که هیچ کارگروکارمندی حق اعتراضی که منجربه خطر سرنگونی دولت های بورژوازی گردد را ندارند و در مقابل از نیروی نظامی و انتظامی برای سرکوب کارگران استفاده می شود.

همچنان، نویسندگان، ژورنالیستان و حزب های سیاسی نمی توانند از خط قرمز دولت بورژوازی ساخت سرمایه داری عبور نمایند؛ ورنه زندان و ترور وهر سرکوب دیگری درکمین است. این دیکتاتوری بورژوازی است به شکل به اصطلاح دموکراسی بورژوازی. بل مقابل، هرگاهی طبقه کارگر به مرحله ای از تکامل و شور انقلابی برسند که با یک انقلاب توده ای و کارگری حکومت سرمایه داری را ساقط نمایند درین صورت حکومت کارگری( حکومت اکثریت جامعه) یعنی حکومت مردم برای مردم ومتعلق به مردم. برای یک دوران عبور از سرمایه داری به سوسیالیسم، دیکتاتوری پرولتاریا نامیده می شود ، از این جهت دیکتاتوری انقلابی طبقه ای کارگرگفته می شود که خط قرمز آن حفاظت از نظام کارگری وجلوگیری از هرگونه برگشت به سرمایه داری و استثمارانسان از انسان است.

 دردیکتاتوری انقلابی از هر گونه آزادی، برابری وعدالت اجتماعی و فردی حمایت می شود؛ اندیشه و افکارو عقاید دینی و فرهنگی که از خط قرمز طبقه کارگر که اکثریت 99 درصد جامعه انسانی است عبور نکند آزادمی باشد. نظام کارگری توسط شوراهای کارگری، دهقانی، روستایی، شهری وفرهنگی وشوراهای مجامع علمی و اکادمیک ساخته و حراصت می شود. چون شوراهای کمون پاریس1871م در فرانسه.

آلن وودز، نویسنده کتاب شورش خرد ( زاده 23 اکتوبر 1944) در بریتانیا ونظریه پرداز گرایش بین المللی مارکسیسم در کتاب خود «اندیشه های مارکس» در جون 2012، در باره دیکتاتوری پرولتاریا چنین می نویسد:

« مارکس آیده ی دیکتاتوری پرولتاریا را بر پایه کمون پاریس سال 1871 قرار داد. در اين جا برای نخستین بار توده های مردم که در رأس شان کارگران قرار داشتند، دولت قدیم را سرنگون کردند و دست کم شروع به کار دگرگونی اجتماع نمودند؛ بدون هیچ برنامه ی عمل مشخصاً تعریف شده، رهبری یا سازماندهی توده ها میزانی حیرت انگیزی از شجاعت، ابتکارعمل، خلاقیت را از خود نشان دادند. مارکس و انگلس درجمع بندی تجربه کمون پاریس توضیح دادند:

« کمون خصوصاً یک مسئله را ثابت کرد؛ این که طبقه کارگرنمی تواند دستگاهای دولتی حاضروآماده را به دست گرفته و در جهت اهداف خودش به کار گیرد...»(5)

 این که طبقه کارگرنمی تواند از حکومت قبلی کار بگیرد، در انقلاب 1848 فرانسه معلوم شد که بورژوازی بر انقلاب سوارشد و کارگران را به خاک وخون کشانید. بورژوازی با هر حیله و ترفندی خود را در کنارانقلاب های کارگری و توده ای جا می زنند و بعد بر انقلاب با ترفند و شیادی سوار و جنبش را بخاک و خون می کشانند.

فریدریش انگلس 1891درنفی حاکمیت حزبی نوشت:

«اخیراً تنگ نظران آلمانی به خاطر جمله دیکتاتوری پرولتاریا دچار وحشت فرح بخشی شده اند. خیلی خوب آقایان، می خواهید بدانید این دیکتاتوری به چه صورت است به کمون پاریس نگاه کنید؛

آن دیکتاتوری پرولتاریا بود»(6)

 دیکتاتوری پرولتاریا درزبان فارسی به معنای(حکومت کارگری) است. حکومت کارگری توسط کمون های کارگری و دهقانی اداره و مدریت می گردد. کمون ها (شوراها) هر واحد اداری را بر اساس انتخاب شرطی به اتفاق آراء کمون برگزیده وهرگاه انتخاب شده نتواند طبق اراده ای جمعی از عهده کار برآید بلادرنگ برکنارو شخص دیگری انتخاب می شود. کمون روژاوا درکردستان سوریه یک نمونه ای آن است.

 درحال حاضر با بحران ساختاری سرمایه داری، زمینه ای آن برای کارگران مساعد گردیده که بلادرنگ با انقلاب کارگری حکومت های بورژوازی را به زیر کشیده حکومت کارگری خود را مستقر سازند.

ازین زمان به بعد انقلاب ها ی کارگری (رهایی بخش) مطرح است و به هیچ صورت نمی توان به یاوه سرایی و تیوری بافی بورژوازی دیگر باور و اعتماد و اعتنایی کرد.

بشریت اکنون در مرحله ای بحران ساختاری سرمایه داری قرار دارد وسرمایه داری جهانی نمی تواند از بحران ساختاری جان سالم به دربرد. " سمیر امین" اقتصاد دان و دانشمند مارکسیست مصری در زمینه بحران موجود سرمایه داری چنین گفته است:

 « بحران کنونی، بحران مالی سرمایه داری نیست؛ بلکه بحران سیستم است. این یک بحران به شکل  «U» نیست. در بحران های معمولی سرمایه داری (بحران های به شکل«U») همان منطق هایی که به بحران ها انجامیده اند، پس از یک دوره نوسازی های جزیی گشایش دوباره را ممکن می سازند. این ها بحران های معمولی سرمایه داری اند. درعوض بحران جاری از دهه 1970م یک بحران بشکل «L» است. منطقی که به بحران انجامیده گشایش دوباره را ممکن نمی سازد. این امر مارا به طرح کردن این پرسش (که عنوان یکی از کتاب هایم است)، برمی انگیزد: خروج از بحران سرمایه داری یا خروج از سرمایه داری در بحران؟                                                                                                                    بحران به شکل «L»، فرسایش تاریخی سیستم را نشان می دهد. این به معنای آن نیست که سیستم آهسته وآرام دچارمرگ دلپذیرخواهد شد؛ بلکه برعکس سرمایه داری شرور باهمه توان خود می کوشد با تشدید خشونت باقی بماند. برای مردم، بحران سیستمی سرمایه داری چون که موجب نابرابری فزاینده درتوزیع درآمدها وثروت ها در درون جامعه ها که همراه با رکود عمیق از یک سو و ژرفش قطب بندی جهانی از سوی دیگراست، می شود، تحمل ناپذیر گردد...»(7)

به این ترتیب درموقع بحران ساختاری انقلاب کارگری مطرح است نه انقلاب های سیاسی بورژوازی چون بورژوازی دیگر نمی تواند نیازمندی های مادی و اقتصادی جامعه را مديریت وانکشاف داشته باشد. هیچ لزومی ندارد که طبقه کارگرمنتظربورژوازی بماند وبلادرنگ حکومت بورژوازی را ساقط نمایند وکمون های کارگری و دهقانی را مستقر سازند.

سرمایه داری در حال مرگ تاریخی سخت تلاش می نماید که برای استمرار حیات شوم خود حکومت های بورژوازی و مذهبی ودینی وفندامنتالیست را در کشورهای که دارای منابع زیر زمینی و فرآورد های زراعتی برای بقای سرمایه داری دارند، مستقر سازند و حمایت نمایند.

 درین زمینه صد ها مثال و نمونه داریم و یکی همین معدن لیتیوم خانشین هلمند بود که در زمان حکومت دست نشانیده تیوکراتیک افغانستان یک کوه را امریکا برداشت و انتقال داد. این موضوع را

«ایوبی» یک تن از اعضای پارلمان افغانستان با صدای رسا و بلند در پارلمان اعلام نمود. چرا نمی شنوید؟ این یک نمونه است از صدها چنین دست برد سرمایه داری درحال مرگ.

سرانجام در بحث دیکتاتوری پرولتاریا یعنی «حکومت انقلابی کارگری» که حکومت اکثریت کامل یک جامعه می باشد که توسط کمون های کارگری و دهقانی مديریت وکارمی کند، به هیچ صورت استبدادی در کار نیست. چنانچه مارکس در نامه ای خود به «آرنولدروگه» در 1843 می نویسد:

« استبداد تحقیربشریت است. وحشی گری برای استبداد ضروری است و انسانیت ناممکن. رابطه وحشیانه را تنها می توان با وحشی گری حفظ کرد...»(8)

 حکومت کارگران، حکومت تأمین عدالت است، نمی تواند غیر متمدن ونافرهیخته باشد.  کمون ها افراد فرهیخته را برای اداره امور انتخاب می نمایند واستبدادی در کار نیست.

(ادامه دارد)

منابع:

1-2 -  کارل مارکس، جنگ داخلی فرانسه، 30می 1871، انگلس، درمقدمه، ص 40؛

3 ـ النورمارکس در مقدمه کتاب اولیور لیسا گاره، تاریخ کمون پاریس، برگردان فارسی: بیژن هیرمن پور، ویرایش: عباس فرد، نشرامید، اسفند / حوت 1387خ / مارچ 2009م، در سی و شش فصل 272ص.

 4-  کارل مارکس، مبارزه طبقاتی در فرانسه 1848، ازمقاله: عباس منصوریان، تارنمای حزب کمونیست ایران، چهارشنبه 11فروردین / حمل 1400خ .                                                                                                                              5 -  آلن وودز، اندیشه های کارل مارکس، برگردان فارسی: شرین میرزانژاد، آبان / عقرب 1396خ /جون 2012م، ص33.

 6 -  کارل مارکس ، مبارزه طبقاتی فرانسه 1848...

 7 -  سمیرامین ( 1931-2018) ، استوارسازی فرمانروایی حاکمیت مردمی در برابر تعرض سرمایه ، 13 اگوست 2018، نشر: تریبون چپ

8 -  نامه ی مارکس به ارنولدروگه 1843، تنها اندیشه ی استبداد تحقیر بشر است، برگردان فارسی: رسول قمبری، نشر: نقد اقتصاد سیاسی. 

مقالات مرتبط

...

نوامبر ١٩١٨. تاریخی به قدمت بیش از یک قرن. اما می‌خواهم بنگرم، صدای اولین قدم‌ها حاکمیت خلق را بشنوم... ادامه

...

می‌گویند تاریخ را فاتحان می‌نویسند، حتی فاتحین موقت. تسلط ضدانقلاب و برانداختن سوسیالیسم در شوروی و... ادامه

...

«انگلس در نتیجه تحقیقات گسترده خویش در انگلستان، با معرفی اقتصاد بورژ وازی، نتیجه گرفت که فقط با از... ادامه

...

از بیانات فوق چنین بر می آید که سوسیالیزم به مثابه یک نظام اقتصادی نه تنها با دین منافات ندارد، بلکه... ادامه

...

از بیانات فوق چنین بر می آید که سوسیالیزم به مثابه یک نظام اقتصادی نه تنها با دین منافات ندارد، بلکه... ادامه

...

آیا در افغانستان؛ واقعن چیزی به مصداق «کمونیست» و«حکومت کمونیستی» بود و میتوانست باشد؟ ادامه

...

این روزها که بوی خوش انقلاب در سپهر میهن ما فشانده و پراکنده شده است، جا دارد که یک بار دیگر به بازخ... ادامه

...

دراین زمانی که حزب بلشویک به رهبری ولادیمیر ایلیچ لنین مشغول دفاع ازانقلاب دربرابرضد انقلاب ودفع تها... ادامه

...

پیام تبریک گنادی آندریویچ زیوگانوف، صدر کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست، رهبر فراکسیون حزب کمونیست در دومای... ادامه

...

اکنون بشریت بر لب پرتگاه رسیده است. دیگر نمی تواند در برابر بی عدالتی و ستم سرمایه داری تاب بیاورد.... ادامه

...

اگرچه خود مارکس به ”پایه “ و ”روبنا“ فقط در دو اثر خود اشاره کرده است (تا آنجا که من می‌دانم)، ”مسئل... ادامه

...

اخیرا «سایت نقد اقتصاد سیاسی» سلسله گفتار هایی ذیل نام «درس‌های یک قرن» منتشر کرده است که عموماً به... ادامه