" دراوج افتخار "! بخش اول و دوم
(غفار عريف )
" دراوج افتخار "
( خوانندۀ عزيز! بخش اول و دوم اين نشته را در يک متن مطالعه فرماييد.
" سپيده دم "
روزی که ميگرفتند پيمان زنسل آدم
عشق ازميان ذرات در جستجوی ما بود
" غبارهمدانی "
دررسانۀ انترنتی " وبلاک همايون " نبشتۀ محترم داکترخاکستر را " درهفتادونه سالگی" زندگی پربار و افتخارآميز رفيق گران ارج دوکتور اناهيتا راتب زاد، زيرعنوان درشت « غريب غربت غرب» خواندم.
درمتن اين نگارش، درکنار ارائه گوشه ای ازتاريخ مبارزات و زندگی پربار داکتر راتب زاد؛ موجوديت کمی و کاستی های مشهودی ديده ميشود که بخشهايی ازآن با شاخص های تحريف و تحزين همراه است؛ بی ترديد هرانسان روشندل و نيک رأی را که دربارۀ زندگی ، کار و فعاليت سياسی و اجتماعی رفيق راتب زاد، معلومات دارد، به آن واميدارد تا ازپيش روی گفته های ناجور و ناتکميل، با بی تفاوتی نگذرد و ناگفته ها را درمخزن حافظه بايگانی نکند.
بدين لحاظ، پس ازارج گذاری بی پايان به ديدگاه شخصی افراد؛ احترام فراوان به آزادی بيان و استقلال انديشه؛ حرمت نهادن به حرفۀ شريف نويسندگی؛ رعايت بی قيد و شرط اخلاق ژورناليستی؛ مراعات کامل و بی چون و چرای عفت قلم و سخن... به نوبۀ خود مطالبی را درپيگيری حقيقت و پاکيزه کردن گفته ها از ناصواب ها؛ درخورنگارش ميدانم.
(( پيش از سپيده دم،
دشتی پر از شگوفه
باغی پر از چراغ
ديدم که نور بر سرعالم فشانده اند
از پشت ميله های قفس ، گفتم :
ای دريغ
دل ها چگونه اين همه تاريک مانده اند. ))
« فريدون مشيری»
(( يادداشت: پيش از ورود به اصل مسأله ، بايستۀ تذکار است که نگارندۀ اين سطور، هيچ گونه شناخت( شخصی، رسمی، سياسی ) با محررمضمون " غريب غربت غرب " ندارد وهيچ گاهی همدگر را روبرو و ازنزديک نديده اند و هرگز احتياجی به کسب معرفت با ايشان پديد نيامده ؛ تنها با نوشته های شان درتارنماها آشنا است. بنابران رؤوس اين خامه ، از آغاز تا به انجام ، فقط با مقال « غريب غربت غرب » ، نه درقالب مناظرۀ نگارشی ؛ بلکه برسبيل محفوظ بودن حق مشروع بيان حقيقت، صف می بندد. ))
بی شک و شبهه ، حسب دلخواه ، چوکات بندی طلسم « نابودن و ناشدن بازشناسی دگرباره ای» شخصيتهای مطرح سياسی و اجتماعی که از شهرت خوب و محبوبيت چشمگير درجامعه و درسطح بين المللی برخوردارهستند؛ با دل به دريا زدن و باک ندشتن از رنجش " شيفتگان " و ناديده انگاشتن خاطر دوستان؛ نمی تواند به مفهوم پرداختن « به ناگفته ها » محسوب شود. چه به سخن دلنشين احسان طبری: « طبيعی است که ياد نامۀ انسانها تاريخ نيست، وثوق سندی ندارد، ذهنيت قصه گو درساخت و پرداخت چهره ها و روندها بسی تأثير می گذارد و دنيايی موازی دنيای واقعی می گذراند؛ زيرا عواطف و خيال ها دراين جا نقشی بزرگ دارند و لذا توقع تاريخ ازآن داشتن، سزا نيست.» (1)
واما مهم تر ازآن ، چه جای تأسف است که " ناگفته های " انباشته شده درنوشتۀ « غريب غربت غرب » ، به دليل تکا پو به دريافت آگاهی ازدست سوم و چهارم؛ دربسا موارد، برسبک و سياق خيلی ها نادرست، معيوب و دست و پا شکسته، برروی صفحۀ کاغذ، رها گرديده است.
کس بهره ازآن تازه برو دوش ندارد
کاين شاخۀ گل طاقت آغوش ندارد
ازعشق نرنجيم وگر مايۀ رنج است
با نيش بسازيم، اگر نوش ندارد
" رهی معيری "
وباز ، چه خوب و چه جای مسرت، که رفيق دوکتور راتب زاد، شکر زنده و سلامت، با ارادۀ آهنين و روحيه ای بدُور از سازشکاری و تسليم پذيری ؛ با عشق سرشار ازپابندی ، وفاداری و اعتقاد راسخ به جهان بينی علمی و انديشه و آرمان رهايی انسان زحمتکش از قيد و بند مناسبات ظالمانه و بيدادگری های زمانه؛ روزهای حيات را پشت سر می گذارد و درجريان اين آمد و شد و گذشت ليل و نهار، خود را از گپ ها و سخن های روز واقف می سازد. ازجمله خودش و رفقای همسنگرش، هرآنچه را که دربارۀ زندگی شخصی و خانوادگی ـ کار و فعاليت سياسی و اجتماعی او، درمقال « غريب غربت غرب » خامه زده شده است، با دقت و حوصله مندی تمام، به خوانش گرفتند و ديدند که درلابلای آن چه گلهای خوشبو و بد بو ـ خاردار و بی خار نيست که به آب داده نشده است.
شايستۀ يادهانی و درخور اذعان است که دوکتور اناهيتا راتب زاد، بمثابۀ شخصيت تاريخی ـ سياسی ـ اجتماعی و سيمای سنت شکن نيم قرن اخير افغانستان، نيازی به " ستايش بی آميزش " ندارد . زيرا راتب زاد ، ازآغاز دهۀ چهل خورشيدی به بعد، بعنوان برجسته ترين، درخشان ترين و شورآفرين ترين چهره درجنبش روشنگرانۀ زنان افغانستان، شناخته می شود که بخاطرسازماندهی، انسجام و سمتدهی آگاهانه و خردمندانۀ فعاليتهای سياسی و اجتماعی ثمربخش مادران و دختران درد ديدۀ ميهن، دريک جامعۀ تا عمق مردسالار ، پابه عرصۀ جهان سياست گذاشت؛ مدافع سرسخت حقوق حقۀ زنان افغانستان دربرابر استبداد زن ستيزانۀ ارتجاع حاکم سلطنتی شد؛ پروسۀ پيشرفت، ترقی و نضج يابی جنبش زنان افغانستان را با روند نهضت بين المللی زنان جهان پيوند داد. ازاينرو شخصيت او درنزد خاص و عام، درهالۀ ابهام نيست؛ پيشنۀ مبارزۀ سياسی و فعاليت اجتماعی، سيمای حقيقی وصميمی زندگی اش ، چون آفتاب روشن است .
(( زنی چراغ بدست از سپيده دم آمد،
زنی که موی بلندش در آسمان طلوع
غبار روشنی سرخ شامگاهان داشت.
برآستانه نشست:
زپشت مردمکش آفتاب را ديدم
که از درخت فراتر رفت
به روی گونۀ گلرنگ صبح پنجه کشيد،
نگاه روشن زن
خراش پنجۀ خورشيد را نشانم داد.
عبور عقربه ای ، ساعت طلايی را
درآسمان ، به دو قسمت کرد.
به شامگاه رسيد:
زپشت مردمکش آفتاب را ديدم
که از درخت فرود آمد
به روی گونۀ بيرنگ خاک پنجه کشيد،
نگاه خيرۀ زن
خراش پنجۀ خورشيد را نشانم داد!
زمان ، زمان عزيمت بود:
زنی چراغ بدست از حصار شب می رفت
مرا ، اشاره کنان از قفای خود می برد
زنی که موی بلندش درآسمان غروب
شکوه روشنی سرخ صبحگاهان داشت،
زنی که آيينه ای درنگاه پنهان داشت... ))
" نادر نادرپور "
نه می تواند جايی به اغماض وجود داشته باشد و نه می توان ازآن انکار ورزيد که بانوی عفيفه ، با اخلاص، صاحب مرام، تفکر و انديشه، به نام اناهيتا راتب زاد؛ مزيد بر داشتن نام نامی پرآوازه و سربلند پدر؛ درعنفوان جوانی باسرپرشور آزاديخواهی، ميهن دوستی، تجدد خواهی و عشق سرشار به آزادی و سعادت مردم، وارد کارزار مبارزۀ انقلابی بخاطر داعيۀ برحق وارستگی زنان ازقيد و بند نظام مرد سالاری شد و با هوشياری، شجاعت، بيباکی از خطر و با طينت پاک آن را دنبال نمود و با تبارز لطيف ترين احساس مادرانه و عاطفۀ انسانی يک زن، بگونۀ صريح وقاطع ازعمق روان سرکوب شدۀ زنان افغانستان، سخن گفت.
اشتراک رفيق راتب زاد در پروسۀ مبارزۀ سياسی، ازآغاز جنبش انقلابی و روشنگرانه در کشور، به هدف کسب هويت سياسی سازنده و درخور ستايش برای زنان و دختران افغانستان؛ نقطۀ عطف و تکانۀ نيرومندی بود که راه را جهت سهمگيری فعال هزارها زن و دخترميهن مان درامر ارتقاء آگاهی سياسی، پيشرفت و ترقی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه، گشود.
علی رغم اين که دوکتور راتب زاد، بنابرتسلط تفکر نظام مرد سالار، دريک رژيم استبدادی؛ به قول اکادميسين دستگيرپنجشيری: « اعضاييکه نسبت به معاذير مختلف قانونی و تعصبات مرد سالاری به کنگره اشتراک نتوانستند عبارتند از: 1ـ ميراکبر خيبر 2ـ داکتر اناهيتا » (2) درکنگرۀ موسس حزب دموکراتيک خلق افغانستان شرکت کرده نتوانست؛ وليک به استناد نوشتۀ سلطان علی کشتمند: « کم و بيش همزمان و همگام با تأسيس ح. د. خ. ا. » ، شانه به شانه و به اتفاق و همکاری نجيبانۀ شماری ازشيرزنان آگاه و وطنپرست، سازمان دموکراتيک زنان افغانستان را با استفاده ازتجارب تاريخی جنبش بين المللی زنان جهان، پايه گذاری کرد.
سازمان دموکراتيک زنان افغانستان، درتحت رهبری رفيق راتب زاد، به سنگرپيکار و مقاومت وطنپرستانۀ زنان؛ به مکتب جرأت و شهامت سياسی زنان؛ به مدرسۀ برازندۀ آموزش آموزه های اجتماعی و فرهنگی، به مقصد بيداری سياسی و رشد آگاهی اجتماعی زنان؛ به کانون وفاداری به آرمانهای دادخواهانه و حق طلبانۀ مردم، بويژه مادران و دختران ميهن و زيستن درصلح و ترقی و هم پيوندی بازنان آزاديخواه سراسر جهان، مبدل گرديد.
(( دوباره بايد ساخت شما ! که ما رفتيم
اگرچه ننشستيم زپای ، تا رفتيم
جوان ترين ها، داد! سرايتان آباد !
خداش حامی باد ! کزين سرا رفتيم !
مسيح فرداييد که زنده می سازيد
کليم ديروزيم که با عصا رفتيم !
خلوص و ايمان بود ـ خدای می داند ـ
صواب اگر کرديم وگر خطا رفتيم
به دست ها زنجير به چشم ها دستار
بگو کجا بردند مگو کجا رفتيم
رفيق معذوريم اگرچه وا مانديم
به نيمه ی راهی که با شما رفتيم
چو پله افتاديم چو قله برخيزيد !
که پيش ازين، ما نيز به قله ها رفتيم
تلاش را عمری چو موج کوشيديم:
گهی فرو خفتيم گهی فرا رفتيم
ز نای حق جويان چو بانگ حق برخاست
صلا درافگنديم بدان صدا ، رفتيم
رسالتی خونين
مقالات مرتبط
ما امروز، در اين جا به مقصد وداع با رفيق گرانمايه خويش دکتر اناهيتا راتب زاد، سابق عضو دفتر سياسی ک... ادامه
محترمه دوکتورس اناهیتا "رتب زاد" یکی از آن زنان نامدار کشور ماست که پايه گذاری نهضت دموکراتيک و برا... ادامه
گوشی تلفون را برداشتم تا هشتادمین سالگرد تولد داکتر اناهیتا راتب زاد ابر زنی ازاستوای شجاعت، بانوی ه... ادامه
درست پنجا ه ودوسال پیش ودربهار 1338 خورشیدی ، ازدانشکده ی ادبیات دانشگاه کابل فارغ وبه حیث عضو هی... ادامه
گفته اند که تاریخ را توده ها می سازند، مگر گاهی درسرفصل روندهای مهم تاریخی، شخصیتها را دیده ایم که ه... ادامه
درشب فردای زمزمه های نهضت زنان برای رفع حجاب و اعلان آزادی و برابری حقوقی زنان با مردان ، از د... ادامه
دررسانۀ انترنتی " وبلاک همايون " نبشتۀ محترم داکترخاکستر را " درهفتادونه سالگی" زندگی پربار و افتخا... ادامه
درمتن اين نگارش، درکنار ارائه گوشه ای ازتاريخ مبارزات و زندگی پربار داکتر راتب زاد؛ موجوديت کمی و ک... ادامه