پیشینه تاریخی پیدایش معضل پشتونستان و ایجاد ولایت مرزی شمالغرب (صوبه سرحد)

پیشینه تاریخی پیدایش معضل پشتونستان و ایجاد ولایت مرزی شمالغرب (صوبه سرحد)

مؤلف: یو. ن. پانیچکین

مترجم : خليل وداد

 ادامه ترجمه بخش یکم

قسمت دوم برگردان
مگر کلید گذر به کوتل خیبر در دست مهاراجه پنجاب رنجیت سنگ بود.37  و. آ. رومودین مینویسد که در سال ۱۸۳۳ انگلیسها آمادهء سفربری شاه شجاع به کابل شده و به این مرام از کمک رنجیت سنگ بهره بردند. بتاریخ ۱۲ مارچ سال ۱۸۳۳ مذاکرات شاه شجاع و رنجیت سنگ به عقد «معاهده دوستی و اتحاد» انجامید که برشالودهء آن مهاراجه رنجیت سنگ به او در امر اعادهء تخت سلطنت کمک نموده و وی (شاه شجاع) از ادعای حاکمیت بر پشاور، کشمیر، ملتان و نواحی دیگر به نفع سیکها چشمپوشی میکرد.38  و.ای. کوچنیف همچنان مینویسد که در ماه مارچ سال ۱۸۳۳ مهاراجه به شاه شجاع در هنگام سفربری به کابل کمک کرد. وی میخواست درصورت پیروزی مواضعش را در ساحل راست رودخانه هند مستحکم نموده و از استقرار نهایی انگلیسها در افغانستان خودداری کند. 39

شاه شجاع در ماه فبروری سال ۱۸۳۳ به سفرِ کابل آغاز کرد. دوست محمد تلاش نمود تا حکمرانان ولایات افغانی را برعلیه اش متحد سازد، مگر بارکزاییهای پیشاور دربرابرش موضع دشمنانه گرفتند. بااینهم در ماه جون ۱۸۳۴ در روستای قلعه عظیم در نزدیکی قندهار شجاع شکست خورده  و با ترک لشکرش فرار کرد. رنجیت سنگ بااستفاده از فرصت واحدهایش را برای راندن قطعات بارکزاییها به پیشاور فرستاد. به این ترتیب سردار جنگی سیک هری سنگ پیشاور را بصورت قطعی تسخیر کرده و به زمامداری سرداران افغان در پشاور پایان داد.40

دوست محمد که ادعای سلطنت در همه سرزمینهای افغانی را داشت نمیتوانست تسلط مطلق سیکها در پیشاور را بپذیرد. او به رنجیت سنگ نامه یی فرستاده و طی آن خواستار اعادهء پیشاور شده و درضمن جبران خساره را (به رنجیت، مترجم) پذیرفت. در غیر آن دوست محمد تهدید به جنگ میکرد. مگر این اخطارها جایی را نگرفتند. و رنجیت سنگ از دادن پیشاور خودداری کرد. دوست محمد که از پشتیبانی روحانیون برخوردار بود، لشکر آماده نموده و بسوی پیشاور حرکت کرد، مگر کار به نبرد سرنوشت ساز نیانجامید. رنجیت سنگ به اقداماتی جهت انشعاب در جبههء دشمن متوسل شد. چنانچه سلطان محمد (طلایی، مترجم)[1] و برادرانش را با وعدهء دادن حاکمیت بر چند ناحیه بخود جلب کرد. درصورت پیروزی دوست محمد آنان به چنین چیزی دست نمیازیدند. در نتیجهء چنین اقداماتی یگانهای نظامی زمامدار کابل که بیشترینه از داوطلبان (ملیشه) های قبایلی تشکیل شده بودند، ازوی رویگردان شده و ازهم گسیختند، بنابراین لشکرکشی به ناکامی انجامید. 

مگر این امر مانع دوست محمد برای گرفتن پیشاور نشد. وی با امیدِ بدست آوردن پشتیبانی کمپنی هند شرقی او به نزد مسوولان آن نمایندگانش را فرستاد.  مگر بادرک این نکته که شانس امید به حمایت انگلیسها کم است،  دوست محمد تصمیم گرفت پشتیبانی روسیه و فارس را  بدست آورد.  در پایان سپتامبر سال ۱۸۳۴ سردار حاجی علی حسین با خانواده اش  به حیث فرستادهء زمامدار افغانستان نزد امپراتور روسیه به شهر لینکوران رسیده و اعلام کرد که عازم شهر پتربورگ است.41  چالش مسأله در این بود که او اسناد لازمی را نداشت. مگر نیکولای ۱ به وی اجازه داد تا به پتربورگ بیآید، چون روسیه علاقمند برقراری مناسبات خوب و در گام نخست روابط تجاری با افغانستان بود.

مگر حاجی علی حسین برای اسناد لازمی بکابل برگشت. در پایان سال ۱۸۳۵ او و فرستادهء دیگر بنام  میرزا محمد با نامه یی از مأمور اول دولت افغانی عبدالصمدخان هنوانی والی اورنبورگ به آنجا رسیدند42.  در نامه از جمله تذکر رفته بود: «دلیل ارسال این مکتوب عبارت است از: شاه شجاع الملک بطور قطعی به انگلیسها پیوسته است، و اینکه از طرف سدوزاییها برضد ما اعلام خصومت و مخالفت شده است. به سبب این مخاصمت که باعث تأثر قلبی امیر صاحب (یعنی امیر دوست محمد خان، مؤلف) شده وی به شما مراجعه نموده و از شما میخواهد که اجازهء استقرار روابط دوستانه  میان دو دولت عالیه را دهید تا با توسعهء همه جانبهء این همکاری و مناسبات به اتحاد ارتقأ یابند».43

با درک این نکته که غصب سرزمینهای افغانی ازسوی سیکها و یا انگلیسها به منافع بازرگانی روسیه و افغانستان ضربه میزند بقول ن. خالفین، و. آ. پیروفسکی والی (اورنبورگ) پیشنهاد کرد که فرستادگان بدون تبلیغات در پتربورگ پذیرفته شوند. و.آ. پیروفسکی  افسر پایین رتبه و جوانی را بنام  ویتکویچ بحیث همراه شان پیشنهاد نمود. 44 در بارهء مأموریت ویتکویچ مؤلف مشهور انگلیسی ج. او. سپین نیز نگاشته است. گرچه در نبشته اش نکات گنگی وجود دارد. چنانچه او خرد ضابط ویتکویچ را بنام تورن واکویچ یاد میکند.45 پیرامون این موضوع و.آ. رومودین مینویسد که ایوان (یان) ویتکویچ پولندی الاصل در سن ۱۴ سالگی بخاطر شرکت دریک انجمن مخفی به اورنبورگ بحیث سرباز عادی فرستاده شد. در هنگام سفر در روسیه دانشمند نامور آلمانی آ. فون گومبولدت متوجه استعداد ویژه ویتکویچ در آموزش زبانها شد. او نه تنها به زبانهای زیاد اروپایی مسلط بود بلکه به زبانهای شرقی نیز صحبت میکرد. چنانچه او را نزد سلطان قزاق (کازاخ) برای مٔاموریت گسیل نموده و درسال ۱۸۳۱ به افسر ارتقایش دادند. سپس او با عین مأموریت از بخارا برگشت.46 حاجی حسین با رسیدن در پتربورگ گواهی نامهء امیر افغان را به وزیر خارجه روسیه پیشکش نمود. در نامه ، امیر از مناسبات خصمانه سدوزاییهای رقیبش که از حمایت انگلیسها و رنجیت سنگ برخوردار بودند، نوشته و خواستار پشتیبانی و همکاری روسیه شده بود. به این موضوع شعبهء آسیا وزارت خارجه رسیدگی کرد. در این اداره نتیجه گرفتند که اگر درخواست نامبردهء حاکمان کابل و قندهار رد شود، آنان به امید اینکه خاکهایشان را فقط برای خود و نه آیندگان (اخلاف) شان حفظ کنند،47 به دست انگلیسها افتاده و بدون تأمل پیرامون استقرار امنیت ممکن در افغانستان میتوان گفت که بهتر است تا اتحاد حاکمان افغان در تحت الحمایگی فارس بمیان آید، چونکه روسیه بعلت دوری  ودشواری راه نمیتواند به افغانها کمک واقعی نماید48.  بادرنظرداشت اینکه به حکومت انگلیس بهانهء اتهام به مداخله در امور درونی کشورهای منطقه داده نشود، پیشنهاد شد تا این مسأله به سفیر فوق العاده (وزیر مختار) روسیه در دربار شاه فارس ای. او. سیمونیچ سپرده شود  تا وی با مراعات احتیاط به آن بپردازد.   

هنگام اقامت حاجی علی حسین در پتربورگ در سال ۱۸۳۶ مآمور بلندرتبهء بخارا قراول بیگی قربان بیگ- عاشوربیگ نیز به آنجا آمد. او آگهی داد که انگلیسها به بخارا اجنتهایشان را برای برقراری مناسبات بازرگانی خوب با بخاراییها فرستاده اند و بادرنظر داشت تهدیدهای رنجیت سنگ زمامدار کابل نماینده اش را به بخارا برای کسب توافق جهت کمک نظامی گسیل نموده است. به این منظور تصمیم گرفته شده بود تا ای. و. ویتکویچ را که برتبهء بریدمن ارتقأ کرده بود، برای بدرقهء فرستادهء افغان استخدام نمایند. مسوولیت عمدهء وی تلاش برای آشتی زمامداران کابل و قندهار و پذیرفتن سرپرستی و حمایت دولت فارس بود، چون روسیه بعلت دوری و بعد مسافه نمیتواند، کمک عملی کند مگر با پادرمیانی فارس میتوانست این امر را عملی کند.49

با رسیدن به تهران ای. و. ویتکویچ با ای. او. سیمونیچ وضع موجوده را ببررسی گرفت. در پایان سپتامبر ۱۸۳۷ ویتکویچ به نیشاپور به قرار گاه ارتش فارس که آمادهء تسخیر هرات بود، رسید. بروز ۱۶ نوامبر ۱۸۳۷ ای. و. ویتکویچ به قندهار و بروز ۷ دسامبر به کابل رسید. در اینجا پیش از او هیأت «بازرگانی» انگلیس در رأس نمایندهء نائب السلطنه هند لارد اوکلند (۱۸۴۲-۱۸۳۶) کپتان (تورن) بِرِنس رسیده بود. او بیشتر وظیفهء جمعاوری اطلاعات استخباراتی  را داشت تا معلومات بازرگانی.50

زمانیکه برنس برای «مأموریت بازرگانی» بکابل رسید، بطور بسیار دوستانه از جانب امیر دوست محمد که امیدوار کسب حمایت بریتانیا در ادعای شاه فارس بالای هرات بود، پذیرفته شد. دوست محمد  موقف مستقل آنزمان هرات را میپذیرفت درصورتیکه به او پیشاور و خاکهای باقیماندهء گرفته شده توسط سیکها برگشتانده میشد. برنس گفت که  چنین توافقی عقد خواهد شد. در پاسخ دوست محمد به اقدامات درمقابل شاه فارس دست یازید. او والی قندهار را که تصمیم الحاق به فارس را داشت قناعت داد تا با وی همسو شود. دوست محمد به بیسج نیروی رزمی برای گسیل به غرب افغانستان آغاز کرد. مذاکرات با انگلیسها در فضای دوستانه صورت گرفتند. در کابل همچنان آگاهی حاصل کردند که روسیه از اقدامات فارس دیگر پشتیبانی نمیکند. 51

در اغاز اکتوبر سال ۱۸۳۷ میان دوست محمد و ا. برنس گفتگوهای درازی برگذار شدند. برنس بیدرنگ از مذاکراتش به سکرتر اداره سیاسی و مخفی گورنرجنرال هند و. ماکونین اطلاعات لازمه را رسانده و به او خبر داد که کلید روابط انگلیس- افغان پیشاور است. اگر در استرداد افغانستان به امیر کمک شود، همهء پیشنهادات و خواسته های بریتانیا برای انکشاف روابط بازرگانی- اقتصادی با کابل با آمادگی پذیرفته خواهد شد.52

ویتکویچ بتاریخ ۱۹ دسامبر با نامه یی از نیکلای ۱ و سیمونیچ بکابل رسید. برنس از این امر خیلی نگران بوده و از لارد اوکلند خواستار دستور لازم شد. این دساتیر را او درماه جنوری سال ۱۸۳۸ بدست آورد. در این دستورها بطور جدی از افزایش صلاحیتهایش در مذاکرات با دوست محمد پیرامون پیشاور هوشدار داده شده و تاکید شده بود. نائب السلطنه پافشاری میکرد که سیکها متحد توانمند بریتانیا در هند میباشند. پیشاور به آنها تعلق دارد و خواهد داشت. 53 به اینگونه انگلیسها جانب رنجیت سنگه را برگزیده و و. ماکونین به برنس اطلاع داد که دوست محمد باید ازهرگونه امیدی برای برگرداندن پیشاور بوی دست بشوید.54

پژوهشگر بریتانیایی سپین مینویسد که گویا ویتکویچ به دوست محمد گفته بود که ارتش پنجاه هزار نفری آماده دارد تا اورا به تسخیر هرات کمک کرده و پس از گرفتن آنجا در امر حمله بالای سیکها همکاری نموده و در برگرداندن پیشاور و برخی از پنجاب همکاری کند. با رد این پیشنهاد بخاطر غیر عملی بودن آن دوست محمد  به فشارش بالای برنس برای دستیابی به توافق پیرامون دادن پیشاور به وی، ادامه داد. مگر بنابر شرایط نامبرده برنس هیچکاری نمیتوانست. بتاریخ ۲۴ مارچ ۱۸۳۸ دوست محمد از لارد اوکلند تقاضا کرد به شکایات افغانها گوش داده و از آنها حمایت کند. آنچه مربوط به برنس است میتوان گفت که وی هوادار جدی استقرار منسبات دوستانهء بریتانیا با دوست محمد بود، که موضع دشمنانهء ادارهء هند برتانوی در اینمورد باعث ختم ماموریتش شد. بتاریخ ۲۶ اپریل سال ۱۸۳۸ برنس با ناامیدی و شرم کابل را ترک کرد.

ویتکویچ مأموریتش را انجام داده و با مراجعت به تهران به سیمونیچ از کارِ کرده اش گذارش داد. باینترتیب نفوذ روسیه برقرار شده و شالودهء اتحاد آیندهء روسیه- افغانستان برضد هند برتانوی هِشته شد. همزمان روسیه تهران را زیر فشار قرار داده بود. سیمونیچ باسرسختی اصرار میورزید که فارس هرات را پیش ازآنکه خیوه و یا کابل بگیرد، تسخیر کند. هنگامیکه ازین مطلب در لندن آگهی حاصل کردند، صدراعظم بریتانیا پالمرستون به سفیر انگلستان در تهران ایلیس سپارش کرد، اعتراض حکومت خویش را درینمورد اعلام نماید. ایلیس به سیمونیچ خاطرنشان نمود که افغانستان باید همچون مرز ما با امپراتوری هند دیده شود؛ و هیچ ملت اروپایی نمیتواند مناسبات بازرگانی و یا سیاسی با این کشور داشته باشد.56 این به معنای هوشدار واضح به روسیه در مذاکراتش با کابل علیه کشور سومی و یا توسعه طلبی در افغانستان بود. ازینجا برمیآید که بریتانیا میخواست افغانستان را همچون کشور پوشالی (حایل) میان سرزمینهایش در هند برتانوی و روسیه میدید.

مگر پیشدستی شاه ایران که مهرهء عمدهء این بازی شطرنج بود، درواقع باعث ایجاد نخستین بحران در مبارزهء بریتانیا و امپراتوری روسیه شد. چنانچه در پایان سال ۱۸۳۷ پیش از آنکه برنس درکابل بالای تصامیم افغانستان تأثیر بگذارد، و بدون درنظر گرفتن پیشنهادات ایلیس، پادشاه ایران محمدشاه با لشکری بسوی هرات شتافت. سیمونیچ اعتراض ایلیس را نادیده گرفته و به شاه از حمایتش اطمینان داد. خود این گراف (اشراف زاده) روسی هم همراه با لشکر مهاجم بوده و نقش مهمی را در طرحریزی عملیات بازی میکرد. هرات در اینزمان بر مبنای سلیقهء جغرافیادانان گاه شامل نقشهء افغانستان و گاه خارج آن بود. مگر واکنش ایلیس بطور واضح نشان داد که بریتانیا بخود حق میدهد تا هرات را جزء افغانستان اعلام کند. در اینزمان لندن اعتراضش را به سنت پترزبورگ پیرامون اقدامات سیمونیچ هویدا ساخت. سنت پترزبورگ مجبور شد، از عمل او فاصله گرفته و به وی وظیفه دهد، تا شاه را به توقف جنگ معتقد سازد. با اینهم سیمونیچ در میان لشکر شاه در جوار هرات باقی مانده و محاصرهء آنجا دوام کرد. 57

پس ازین حکومت بریتانیا تصمیم گرفت از وسیلهء دیگر فشار بر ایران استفاده کند. در ماه جون سال ۱۸۳۸ از بمبئی به سوی خلیج فارس واحد بحری- نظامی انگلیس گسیل شد. این گردان ناحیهء کراک را تسخیر کرده و آوازههای پیشروی ارتش بریتانیا از شیراز آغاز شده، بهمهء کشور پخش گردیده، بهرات رسیده و باعث هراس و ترس در لشکر شاه شد. 58

انگلیسها دوباره به شاه خبر دادند که تسخیر هرات و یا بخشی دیگر از افغانستان همانند واکنشی دربرابر بریتانیا تلقی شده، چنانچه در خلیج فارس نیروهای بحری انگلیس جابجا شده اند و شاه حکومت بریتانیا را مجبور میسازد، دست به اقداماتی در راستای دفاع از حیثیتش بزند و شاه بیدرنگ باید از هرات خارج گردد.59

پس از دوماه باوجود اصرار سیمونیچ بر ادامهء محاصره لشکر فارس بسوی تهران عقب نشینی کرد. در انگلستان هیاهوی مبنی بر اقدامات روسها در افغانستان طنین افگنده بود. ۴ می همانسال سفیر بریتانیا در پتربورگ لارد کلانریکارد به وزیر امور خارجه روسیه ک.و. نیسیلرود احتجاجیه یی را داد که در آن روسیه به اعمال دشمنانه در ایران و افغانستان متهم شده و آمده بود که گویا در نتیجه این اقدامات حاکمیت انگلیس در هند و منافعش در آسیا بخطر مواجه شده اند.  گرچه حکومت روسیه این اتهامات را رد میکرد، مگر نیکلای یکم فرمان سبکدوشی ای. او. سیمونیچ را از پست وزارت مختاری در فارس امضأ نمود. سیمونیچ از سوی امپراتوری روسیه احضار شد، و به معاونش صلاحیت داده شد، بشاه آگهی دهد که روسیه در هیچ جنگ داخلی و اقدامات دیگر زمامداران افغان سهم نمیگیرد، مگر اینکه از آن درخواست مداخله شود. 60

سرنوشت ویتکویچ بگونهء تراژیک پیان یافت. روز ۸ می سال ۱۸۳۹ مردهء او را در مهمانخانهء «پاریس» در پتربورگ که پس از برگشتش از سفر در آنجا میزیست، یافتند. در یادداشتی که وی از خود گذاشته بود، یادآوری شده بود که او تمام اسناد آورده باخود را آتش زده و تصمیم به خودکشی گرفته است.61 

دراین میان رنجیت سنگ که در پیشاور مستقر شده بود، به تهاجم علیه قبایل سرکش ادامه داد. در سال ۱۸۳۶ سرلشکرش هری سنگ رزمندگان قبیلهء خودوخیل را شکست داده و رییس آنان وات خان که در زمانش به سید احمد کمک کرده بود، را مجبور ساخت، به سیکها مالیه و غرامت بپردازد. سپس او به تطمیع طوایف و خیلهای دیگر در وادی پیشاور ادامه داد. حتی در سال ۱۸۳۴ هری سنگ ازسوی مهاراجه (رنجیت، مترجم) فرماندار مرزی تعیین شده بود. چنانچه در زیر فرمانش ۱۰ تا ۱۱ هزار نفر قرار داشتند. در هر حالت جمعآوری مالیه به نحوی به لشکرکشی تبدیل شده بود و هری سنگ آنهارا بشکل متواتر انجام میداد. آخرین نبرد بزرگ واحدهای دوست محمد و سیکها در بخش شرقی گذرگاه خیبر در دژ نظامی جمرود ساخته شده توسط سیکها رخ د اد. این جنگ شدید در پایان ماه اپریل سال ۱۸۳۷ بوقوع پیوست. رهبری افغانها را در این نبرد فرزند دوست محمد اکبرخان و از سیکها را هری سنگ داشت. افغانها دراین جنگ ۱۱ هزار نفر و سیکها ۶ هزار نفر تلفات داشتند. هری سنگ کشته شد، با آنهم افغانها نتوانستند که قلعهء نامبرده را بگیرند. اکبر خان با تعقیب سیکها بسوی پیشاور رفت، مگر رنجیت سنگ وادی پیشاور را با تعداد بیشمار قطعات مستحکم کرد، درنتیجه افغانها بسوی کوتل خیبر عقب نشستند و شخص اکبر خان را دوست محمد بکابل خواست.62  

رنجیت سنگ جنرال ایتالیایی آویتابلی (که قبلاً در ارتش ناپلیون بوناپارت) را که نزدش خدمت میکرد، بحیث حاکم پیشاور تعیین کرد. او در آنجا تا سال ۱۸۴۲ حکمرانی کرده و ویژه گیهایش را با قاطعیت و خشونت نشان داد. ملکها و خانها با حرص مالیات را جمعآوری نموده و با بیمیلی آنها را با زمامداران سیک تقسیم مینمودند. حتی اگر از دست شان برمیآمد به نبرد مسلحانه با سیکها برمیخاستند، و اگر نمیتوانستند، بکوهها فرار نموده و مردم را بسرنوشت شان تنها میگذاشتند. در همان سال ۱۸۳۸ در ناحیهء بنو دژ رنجیت سنگ ساخته شد (و پس از مرگش در سال ۱۸۳۹) اخلافش اختیاردار کل این سرزمینها شدند.63 

انگلیسها که برنامهء تطمیع افغانستان را داشتند، برای این مرام دولت سیکها را نیز استفاده میکردند. شخص مهاراجه پنجاب با دوست محمد نه تنها برگرداندن مناطق پشتوننشین را که وی تسخیر کرده بود، بلکه پرداخت مالیه را نیز همچون رعیتش میخواست، که واضح است واکنش منفی دوست محمد را باخود داشت.

در ماه می سال ۱۸۳۸ سکرتر امور خارجی نایب السلطنه هند و. مکناتن به پیشبرد مذاکرات با سیکها توظیف شد. موضوع اصلی مذاکرات کسب حمایت رنجیت سنگ برای انتصاب پادشاه پیشن شاه شجاع به تخت سلطنت افغانستان بود. در نهایت معادهء باصطلاح «سه جانبه» میان انگلیسها، رنجیت سنگ و شاه شجاع عقد شد. برشالودهء این عهد نامه دربرابر تخت سلطنت افغانستان شاه شجاع وعدهء دادن ناحیه سند را داده و همچنان تعهد میکرد «بطورهمیشه» از پیشاور، ملتان، کشمیر و خاکهای دیگر گرفته شده توسط مهاراجه به نفع سیکها دست بشوید. او همچنان از ادعای حاکمیت هرات نیز چشمپوشی مینمود. مطابق این عهدنامه سیاست خارجی افغانستان و پنجاب باید زیر کنترول کمپنی هندشرقی قرار میگرفت. رنجیت سنگ لشکری پنجاه هزار نفری را در اختیار شاه شجاع برای حمله بکابل قرارداده ولی با گذشتن واحدهای انگلیسی از خاک پنجاب موافقت نکرد.

زمامداران انگلیس که به مرامشان مبنی بر عقب نشینی لشکر فارس از هرات و ناکامی دیپلماسی روسیه دست یازیده بودند، بسرعت آمادگی جنگ علیه افغانستان را گرفتند. بتاریخ ۱ اکتوبر سال ۱۸۳۸ گورنرجنرال هند لارد اوکلند در سیمله اعلامیه یی را پخش کرد که  نظر به شرمگینی، چاپلوسی و دروغ از همهء اسناد خجلت آمیز تاریخ سیاسی استعمار برجسته است. در این اعلامیه تاکید شده بود که دوست محمد به  متحد دیرینهء انگلیسها رنجیت سنگ و خود بریتانیایی ها نشان داد، تازمانی او کابل را در اختیار داشته باشد، «ما نمیتوانیم اطمینان داشته باشیم که در همسایگی ما آرامش برقرار بوده و منافع امپراتوری هند خدشه دار نمیشوند.» بقول اوکلند «تمامیت سرزمینهای انگلیس در شرق»، «میطلبد که ما در مرزهای غربی خویش متحدی را که هودار قطع تجاوز و استقرار امنیت باشد، داشته باشیم نه زمامداران و حکوماتی را که ناسنجیده و دشمنانه برنامه های متجاوزانه را پیش ببرند.» در ادامه تذکر رفته بود که لازم است تا تاج سلطنت افغانستان به شاه شجاع داده شده و در پایان آمده بود که همهء اینها فقط برای امنیت سرزمینهای سطلنت بریتانیا و همچنان بخاطر «تأمین اتحاد و آسایش مردم افغان» صورت میگیرد.64 پس از پخش  این اعلامیهء اوکلند انگلیسها احضارات واحدهای شان را برای پیشبرد جنگ و جابجایی شان در نقاط مهم بسرعت بپایان رساندند. 

به این گونه آمادگی جنگ مستدل شده و گویا برای «جلوگیری» از اشغال هرات توسط نیروهای فارس که بحمایت روسیه صورت میگرفته عملی میشد. مگر اوکلند میدانست که محاصرهء هرات پایان یافته است. با اینهم لشکر مختلط بریتانیای- سیک- افغان در فیروزپور جابجا شد. در چنین حالتی اوکلند تصمیم به آغاز اقدامات جنگی گرفته و فرماندهی لشکر مشترک را بعهده گرفت.65 این امر خود گواه روشن اهداف اصلی این ماجراجویی جنگی بود.

عملیات جنگی در ماه نوامبر سال ۱۸۳۸ آغاز شدند. پس از نبردهای سنگین بتاریخ ۷ اگست سال ۱۸۳۹ نیروهای اشغالگر به کابل داخل شدند. دوست محمد پیش ازین پایتخت را ترک کرده بود. سلطنت شاه شجاع احیا شده و در کابل گارنیزون انگلیسی جابجا شد. در جریان یکسال اوضاع تقریبا دگرگون نشد. مگر این حالت در ماه اگست سال ۱۸۴۰ از ریشه تغییر یافت. یک ماه تمام کابل در محاصره یگانهای دوست محمد قرار داشت. واحدهای بریتانیایی مجبور شدند شهر را ترک گفته به هند برگردند. و آ. برنس که بازهم نمایندگی انگلیس را بعهده داشت، هنگام عقب نشینی کشته شد. در ماه جنوری سال ۱۸۴۱ انگلیسها تمام نیروهایشان را از افغانستان بیرون کردند.

هرج و مرج و ماجراجویی انگلیس در جریان سال ۱۸۴۱ و ۱۸۴۲ نیز دوام داشت. با اینهم دوست محمد بدست انگلیسها افتاده و به هند گسیل شد. مگر مقاومت مردم بی وی نیز دوام کرد. چنانچه دواطلبان قبایلی انگلیسها را آرام نمیگذاشتند.لارد اوکلند بازهم دست به مجراجویی زده و لشکری را بکابل برای حفظ آبرویش فرستاد، مگر این بار نیز آنها را بعلت مقاومت شدید افغانها در حومه کابل دوباره و بسرعت بیرون نمود. انگلیسها مجبور شدند دوست محمد را آزاد نمایند. او دوباره آمده و به تخت امارت نشست.  برای شاه شجاع این جنگ با مرگش بپایان رسید. به این گونه، ماجراجویی جنگی بریتانیا در افغانستان در سال ۱۸۳۸- ۱۸۴۲ با شکستی شرم آورمواجه شد.

در سال ۱۸۴۰ تازمانیکه انگلیسها در کابل بودند، قول اردوی اعزامی روسی با تشکیل پنجهزار نفر با بیست و دو عراده توپ و ۱۰ هزار شتر به شهر اورنبورگ برای نجات روسهایی که در خانات خیوه به بردگی کشانده شده بودند، داخل شد. اقدام روسیه عملاْ واکنشی برای نشاندان توانمندی ارتش روسیه و همچنان نفوذ آن در ژرفای آسیا همانند بریتانیا بود. مگر این واحدهاهی نظامی مجبور به برگشت شدند. 

در سال ۱۸۳۹ بنیانگذار دولت سیک پنجاب رنجیت سنگ پدرود زندگی گفت. سپس جنگ نخستین سیکها و انگیسها در سالهای ۱۸۴۵- ۱۸۴۶ آغاز شد که در نتیجه کمپنی هند شرقی کنترولش را به پنجاب برقرار کرد. ساحهء دولت سیکها بکلی محدود شده و استقلال آن به کمترین حدی رسید. حاکم انگلیسی عملاً صاحب لاهور شد.66

در ماه اپریل ۱۸۴۸ در ملتان واحدهای ارتش سیک قیام کردند. نیروهای مستقر در هزاره، پیشاور و بنو نیز به آنان پیوستند. در ماه نوامبر ۱۸۴۸ قطعات بریتانیایی بدون اعلام جنگ به خاکهای سیکها هجوم آوردند. جنگ دوم انگلیس- سیک (۱۸۴۸-۱۸۴۹) آغاز شد. دوست محمد دانست که خطر اصلی سیک نه بلکه انگلیسها اند. در پایان سال ۱۸۴۸ در پاسخ بدرخواست نایب الحکومه هزاره چتر سنگ دوست محمد با او عهد نامه یی را عقد نمود که مطابق آن در برابر این کمک (به سیکها) برگشتاندن ایالت پیشاور به زمامدار افغان وعده داده شده بود. دوست محمد در پاسخ به افسر کمپنی هند شرقی که میخواست اورا از اتحاد با سیکها برحذر دارد، نوشت:«من قطعاتم را به پیشاور آورده م تا آن به مرادم که همواره پیش ازاین میخواستم... برسم. یعنی خاک آبایی ام را ازسلطهء سیکها آزاد بسازم.67

مگر اوضاع به نفغ سیکها نبود. در ماه فبروری ۱۸۴۹ انگلیسها به سیکها در نبرد گجرات ضربهء سنگینی وارد کرده و پنجاب را اشغال نمودند. در ماه مارچ ۱۸۴۹ الحاق رسمی پنجاب به خاکهای هند برتانوی اعلام گردید. مبارزه بعدی برای ولایت پیشاور خطر رویارویی با انگلیسها را بیشتر میساخت. دوست محمد تصمیم به عقب نشینی گرفته و باشندگان افغان سرزمینهایی که قبلا توسط سیکها اشغال شده بودند، به تابعیت انگلیسها در آمدند.68 در نتیجهء اشغال پنجاب توسط انگلیسها خاکهای واقع در ساحل راست رودخانهء هند که بیشترینه شان پشتونها بودند، (مانند پیشاور، کوهات، بنو و دیره اسماعیل خان) نیز بدست انگلیسها افتاد. 69

پس از غصب خاکهای ساحل راست رودخانه هند در سال ۱۸۴۹ حاکمان استعماری انگلیس تمام این مناطق را زیر ادارهء دو کمیشنربا قرارگاههایی در پیشاور و دیره اسماعیل خان درآوردند. به حکومت نخستین نواحی پیشاور، کوهات و مناطق واقع در ساحل راست هند مانند نواحی هزاره متعلق بوده و به دومی دیره اسماعیل خان و بنو مربوط بودند. 70 ادارهء همهء این ساحات بکلی توسط انگلیسها پیشبرده شده و در دست معاونان کمیشنرها قرار داشت. این مناطق به تحصیلها تقسیم شده و در رأس هر کدام تحصیلدارها قرار داشتند که از میان خانهای محلی پشتون برگزیده میشدند.71 در سال ۱۸۵۰ ساحات پشتوننشین شامل ولایت پنجاب شده و در نقاط کلیدی واحدهای ارتش منظم استعماری جابجا شدند. امور نگهبانی و امنیتی توسط پولیس، «نگهبانان پنجابی» و محاکم استعماری اجرا میشد. «نگهبانان پنجابی» از میان پشتونها و پنجابیها که بیشترینه شان مسلمان بوده و زیر فرمان افسران انگلیسی قرار داشتند، انتخاب میشدند. 72 در امور درونی قبایل پشتون و اجتماعات کهن آنها ادارات انگلیسی مداخله نمینمودند. حقوق خانها و ملکهای پشتون که برضد نیروهای انگلیس رزمیده بودند، تأیید شده و همچنان حقوق فیودالهای پشتون که توسط سیکها رانده شده و یا پس از حملات سیکها فرار نموده بودند، نیز اعاده شد.73 با اینگونه اقدامات زمامداران انگلیسی مواضع شان را در خاکهای غصب شده تحکیم نمودند. 

منافع بریتانیا در منطقهء

مقالات مرتبط

...

به گواهي تاريخ ازبدوي خلقت تصنوعي كشوري درپيرامون افغانستان بنام پاكستان در(١٩٤٧)، كه وارث استعمارخو... ادامه

...

بحث « خط دیورند» همیشه درین سوی خط ( افغانستان) یک وسیلۀ برای بازی سیاسی، امتیاز گیری، شخصیت سازی بو... ادامه

...

«شاه محمود قریشی» وزیر امور خارجه پاکستان، دیروز شنبه ۲۹ جوزا طی مصاحبه ی عام و همگون خود به طلوع نی... ادامه

...

اخیراً سرتاج عزیزمشاورامنیت ملی پاکستان، کابل را به عدم تکرارمداخله درمسائل داخلی کشور خویش ادامه

...

پالیسی سازان وعده ای که برپایه سکتاریزم قومی وزبانی سیاست ارگ را سمت و سومیدهند سعی داشته ادامه

...

درین روزهای پسین درجنب مبرمترین مسوولیتهای امنیتی کابل ، معضل دیورند بیکی ازمباحث داغ درمحافل سیاسی... ادامه

...

۱. موقف لیگ سراسری مسلمانان هند و محمد علی جناح. کمپاین مقاومت مدنی مسلم لیگ در ولایت مرزی شمالغرب (... ادامه

...

مگر کلید گذر به کوتل خیبر در دست مهاراجه پنجاب رنجیت سنگ بود.37  و. آ. رومودین مینویسد که در سال ۱۸۳... ادامه

...

بربنیاد مستدات ومدارک اشکار تاریخی وجود پروبلمهای مرزی فی ما بین کشورهای پسا استعماری، میراث غم ادامه

...

یکی ازعوامل عمده و ریشه دار " بن بست در روابط افغانستان و پا کستان " همانا خط استعماری د یورند بود... ادامه

...

    بعد از عودت قطعات شوروی و تغيير در پيچ و مهره های حاکميت ح.د.خ.ا. و در شرايط پيدايی گرايشهای نوي... ادامه

...

يکی از مسايل تاريخی مهمی که زمينه های تشنج منطقه و اسباب تيرگی مناسبات افغانستان و پاکستان را فراهم... ادامه